به جواب «شماری از رهروان محمد طاهر بدخشی مقیم کشورکانادا»
۷ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۴
دوستان محترم سلام به شما. از اینکه مضمون من را خوانده اید، از شما تشکر می کنم. علاوه برآن بخود زحمت داده اید و در حدود 21 صحفه نوشتید کاربجای نموده اید.- چون به باورمن کاست عمدۀ و ضعف فرهنگی روشنگران افغانستان عدم گفتمان درمباحث اجتماعی است. گفت و شنود باعث می شود که حلقه مطالعه مضامین ازنویسنده گان فراه تر رود و این خود سبب بالندگی فکری میشود.- از اینکه جواب شما را دیر دادم، معذرت میخواهم. ولی من به این باورم که اگر گفت و شنود درمسائل اجتماعی دیرهم شود، چون مسائل روشنفکری وملی است، همیشه تازگی دارد.
پیش ازهمه باید بگویم جامعه مذهبی افغانستان هنوز به مرحله گذار عقل باوری و نقد بر نقد نرسیده است. در جامعه ای که فرهنگ عقل باوری حاکم نباشد، احساسات فردی و اجتماعی سایه سنگینی در فرهنگ دارد. چون عامل ایجاد کننده فرهنگ، میراث اجتماعی است. این میراث جنبه ذخیره ای دارد و درساخت آن عوامل بسیاری مداخله می کند.ازاین رو میراث فرهنگ قبیلوی ما در برخی مسائل سیاسی و قضاوت ما دخیل اند، ولی بهرحال ازنگفتن، گفتن بهتراست.
پیش ازهمه بی درنگ باید بگویم آنچکه باید در مضمون شما تحریر میشد که، باعث معلومات و بالندگی فکری من و چند نفر دیگر می شد، نشده است. لهذا میخواهم به شما برادران خاطرنشان کنم که چند صحفه ء را که من دراین مضمون قلم زدم جواب گفتار شما نیست. چرا؟
اولآ: برای اینکه من به مضمون شما جوابی ندارم. چون فاصله دید من و شما بکلی فرق دارد.ازنظرمن حزب دموکراتیک خلق از بنیاد تا سرنگونی ارزش اجتماعی ندارد که آنقدر وقت خود را صرف آن کنیم. آنچه که برای مردم افغانستان از این حزب به یاد مانده، تاریخ ننگینی است وبس.
دومآ: نقد به هر شکلی که باشد، مثبت است. ولی چون ما افغانها همانطوریکه در پیش ذکر شده از نظر فرهنگی طوری تربیه شده ایم که ما چون صد درصد کامل و بدون عیب ایم، لهذا نقد قابل پذیرش ما مردم نیست. ازهمین جهت من دیگر حاضر نیستم سر این مسائل سیاسی وقت شما و خود را بیهوده صرف نمایم. بهر صورت، امید است که رد و بدل دیدگاه های من و شما تجربه ای باشد که در بزرگداشت های فرهنگی آینده فرزندان مردم این سر زمین ، عاری از هرگونه مداحی گرایی بر گذار گردد.
حال باید به اختلاف دیدگاه ها نظر اندازیم.
نخست ازهمه باید اشاره کنم من در تمام نبشتارم، خودسرانه بدون تئوری جامعه شناسی سرافراد صحبت نکردم. من نوشتم که طاهر بدبخشی را ندیدم ولی ازمطالعه برخی کتب منجمله ازجمله کتاب... نگاهی مختصر به تاریخ معاصر افغانستان، نویسنده: کاندید اکادیمسین مرحوم محمد ابراهیم عطایی ، مترجم: دکتور جمیل الرحمن کامگا، تاریخ 1383 خورشیدی. برگ 371 در باره طاهر بدخشی نوشته است مطا لعه نمودم. خب حال این کتاب غلط نوشته است ، این وظیفه رهروان بدخشی است که کتاب را به نقد بکشند و اسنادی از خود بدخشی چاپ نمایند تا زوایای تاریک شناخت افراد روشن شود.
درنوشته اولی تان : ... بدخشی با تعدادی دیگر"جمعیت دموکراتیک خلق" را در سال 1343 خورشیدی پایه گذاری نمودند. بدخشی و یاران اش درسال 1346 خورشیدی از جمعیت مذکور جدا شد و تشکیلات مستقل داشت.
حال توجه کنید به برداشت من.: هرانسان آرمانگرای وطندوست می تواند به فعالیت سیاسی دست بزند و به هر حزبی که باور دارد داخل شود، ولی زمانیکه عناصر آرمانگرا شناخت کافی درباره اعضای آن حزب پیدا کرد و دید که این حزب لانه ی نیست که آرمان انسان او بر آورد شود و از این حزب باید دوری جست، برای پاک نگهداشتن افکارخود و برای نجات یک عده جوانان که به اعتبار او به این حزب منفور گیر کردند، باید کمک نماید به مردم بگوید که این عمل اشتباه بود. این عذر خواهی نه تنها در قسمت محمد طاهر بدخشی و غیره اعضای دیگر حزب خلق مطرح است، بلکه تمام جریانات سیاسی دهه چهل افغانستان، سازمان جوانان مترقی و غیره نهاد های سیاسی آن روز و دوره های بعدی مجاهدین و طالبان و مهره های دولت دست نشانده فعلی این معذرت خواهی مطرح می باشد.
برای روشن شدن این مطلب مثالی از زنده یاد شاملو می آورم. این قلم در جولای 2009 دردوهفته نامه ذرنگارچاپ تورنتو مضمونی تحت عنوان" نگاهی به عذر خواهی جعلی آقایان پنجشیری، کشتمند ، لا یق" نوشته بودم و درآن مصاحبی احمد شاملو که با "مجله ی زمانه " صورت گرفته بود و در برخی از جراید بیرونمرزی ایران به نشر رسیده است ، چاپ کردم. کسانیکه می خواهند آشنائی به نقش انسان های آرمانگرا و وطندوستی که به اشتباه در احزاب سیاسی داخل میشوند، مطالعه این مصاحبه ضروری است و من در اینجا ناگزیر یک پاراگراف آن مصاحبه را دوباره می آورم.
شاملو ...من بعد از 28 مرداد به طور رسمی وارد حزب توده شدم؛ ولی این ورود به حزب توده دو ماه هم نپائید؛ برای اینکه من بلافاصله دستگیر شدم و بلافاصله در زندان بر خوردم به این واقعیت که حزب توده چه آشغال دانی عجیب و غربی است ، که من به مسؤول بندِ یک زندان شماره ی یک قصر گفتم ؛ حتآ استعفای رسمی هم نمی دهم ، برای این که اگر استعفا نامه بنویسم خودم را کثیف کرده ام، همین طوری ولتان می کنم. و این جوری از آن حزب آمدم بیرون ، دو ماه شاید در مجموع به طور رسمی عضو حزب توده بودم و طبعآ دوره ی آزمایشی.
زمانه : در چه سالی بود ؟
شاملو : در سال 1322 بنظرم و یا 23 ...خب. خود این بر خورد برای من یک دانشگاه بود که این آدم های سیاسی و ژنرال ها و سر لشکر ها و مدیر کل ها و آدم هائی در پایه ی وزارت. چه آدم های واقعآ بی معنی و بی شخصیت و خالی و پوچی هستند. این خودش درس کوچکی نبود؟ بعد هم حوادث دیگری، منتها خوشبختانه من توانستم از هر حادثه ی درس بگیرم، نه آن که با آن جریان خود را نابود کنم. به هر حال من سعی کردم از جریان ها درس بگیرم ، حالا دیگر تا چه حد موفق شده ام نمی دانم....
هدفم از گنجانیدن بخشی از گفت و شنود شاملو با مجله ی زمانه از آنروست که، سهم گیری و ایفای نقش روشنفکرانه و روشن پردازی شاملو را که، درواقع ارزش تاریخی دارد، به روشنفکران و سیاسیون افغانستان روشن نمایم، اشتباه نمودن یک موضوع انسانی است، معذرت خواهی کرامت ارزش انسان های آگاه را بلند می برد. شاملو به باز گویی واقعیتی میپردازد که، دیگران کم گفته اند، یا نگفته اند و یا نمی خواهند بگویند. امروز عدۀ ازاعضای حزب خلق و پرچم در خارج از کشور زندگی می کنند، اما هنوز حاضر نیستند از اعمال سیاسی خود معذرت خواهی نمایند. درحالیکه شما در روز بزرگداشت بدخشی نبشته را به روی میز ها می گذارید برای معرفی طاهر بدخشی که اوهم یکی از قربانیان این حزب بود، نام او را کنار برخی عناصری می گذارید که آنها روزی درحکم قتل های زنجیری مردم بیگناه افغانستان سهم داشتند. شما درنبشته معلوماتی خود بدخشی را در کنار آنها می گذارید و بنام" روشنفکران" افغانستان یاد می کنید. جهت معلومات به اینجانب در باره جدائی بدخشی ازحزب خلق ازنبشته دستگیر پنجشیری یکی ازاعضای این حزب که ازجمله موافق رای دهندگان اعدام داوود خان ونواسه های بیگناه او بود ، ماخذ می آورید. برادرآن گرامی واقعآ تاسف به حال ما چیزفهم های افغانستان که برخی اعضای رهبری حزب خلق و پرچم که خط خون بین خود ومردم افغانستان کشیدند، به مثابه روشنفکران این کشور معرفی می نماید.
یک دیگرازروشنفکران ایرانی علی اصغر حاج سید جوادی عضو جبهه ملی یکی از افرادی که در تاسیس نظام و مدیریت انقلاب ایران نقشی ایفا کرده ، به تاریخ هشتم فبروری 2012 با انتشار نامه ای سرگشاده به برخی وئب سایت ها تحت عنوان "عذرخواهی ازملت ایران" نوشته بود ، که من یک جمله آن را می آورم : "... اگر ما پس از پیروزی انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم و مشكلات را در سقوط شاه خلاصه نمیدیدیم، امكان بازتولید استبداد و فرو افتادن از استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و كمهزینه صورت نمیپذیرفت..." بدبختانه که درافغانستان برخی از روشنفکرانی که دراشتباه سیاسی غرق بودند، و برخلاف ادعا هایی که داشتند، جانب مدعیان دیگری را گرفتند و دچار اشتباه شدند، اما معذرت خواهی ازمردم را ننگ می پندارند.
حالا توجه نماید، زمانیکه بدخشی از حزب خلق جدا می شود، در حدود یک دهه بعد کودتای ثور1357 صورت می گیرد. دراین فاصله بدخشی نمی توانست زوایا تاریک و خود فروشی حزبی را که ازجمله بنیادگذارن آن بود، به نقد بکشد؟
اگرقرارباشد هرافغان عاقلی مانند شما روزی در باره روند کنونی افغانستان که سرتا پا درفقر وبدبختی و بحران گرفتارشده است، فکرکند، که خوشبختانه شما هم فکر کردید. بدون شک باید روش استبدادی دوران زمامداری حزب دموکراتیک خلق و پرچم را کالبد شکافی کند. تا بتواند با نقد گذشته به استقبال آینده برود.چون علم جامعه شناسی مکتب فرانکفورت بدین باور است که " امروز ما آینه دیروز مان است". لهذا عملکرد این حزب سرمنشأی تمامی بدبختی های افغانستان است وبس. متاسفانه همین حزب خود فروخته خلق بود که بر ضد آرمان های تاریخی مردم افغانستان به یاری سیاست های بیگانه و با تکیه به نا آگاهی اجتماعی و سیاسی برخی از اقشار مردم به کوتای خونین ثور دست زد. بعد از سقوط ریاست جمهوری داوود خان به سرکوب جریانات روشنفکری افغانستان اقدام نمود و جامعه را از تمام نیروهای روشنگر تهی نمود. درنتیجه جامعه کنونی افغانستان آئینه تمام نما دیروزما ست. توحش، وحشت، بربریت مذهبی،عدم قدرت مرکزی نمونه های ازساختارکنونی جامعه افغانستان است که این ها همه محصول کودتای خونین ثوراست. برادران گرامی ازشما دوستانه خواهش میکنم به پاس قدردانی ازاصطلاح روشنفکر لطفآ در نبشتار خود در باره ی انسانهای مانند بدخشی و امثالهم، ازهر منابع ماخذ نیاورید. امروز برخی ازاعضای حزب خلق و پرچم بخاطری از مذیای حقوق مدنی کشورهای صنعتی بهره می بردند، و آزاد می گردنند که درافغانستان حکومت ملی و قدرت مرکزی قوی وجود ندارد که به سراغ قاتلین سیاسی چهاردهه پیش برود.
درهمان صحفه پایانتر انتقاد جناب عالی از من بخاطر ذکر تاریخ نویسان جهان متمدن.
نوشته شما: کدام جای کارما افغانستانی ها در داخل و خارج ( صرف نظرازاندک مسایلی، آنهم اگر باشد؟) با معیار و استاندرد های جهانی همخوانی دارد، تا همایشهای ما در آن حد که میگوید باشد؟
دوستان محترم جمله پیش که از نبشته شما گرفته شده است، جزتاسف به حال ما افغانها جوابی ندارم. معنی گفتار شما این است که شما را با همین کاستی های که دارید قبول کنم. مهم نیست که درست یا نه توقعی زیاد و مدرن از ما افغانها نداشته باشیم؟
برادران محترم این یک راهنمایی درستی نیست. چون زیادتر از صد سال است که تاریخ دورغ را به ما تدریس کردند، سرتا پا گزافه گوی افغانی، قبیله گرایی، قومگرایی را به گوش ما فروبردند. حالا قبول کنیم که چون عقب مانده ایم همان راه غلط را دوباره برویم؟.
نه دوستان محترم اگر روشنفکر و آرمانگرا می باشید، باید به مثابه قطب ها و کانون های فکری با حفظ تمام ارزش های روشنفکری، استقلال فکری خود را حفظ نماید، شما ونسل بعد ما وشما باید رسالت یک راه گشایی تاریخی را با قبول رئالیزم سیاسی برعهده بگیرند، نه بخاطر عقب ماندگی اجتماعی و فرهنگی هر دروغ را قبول نمایند. برعکس این واقعیت را باید قبول کنیم که رسالت اجتماعی و راه گشائی تاریخی را نمیتوان با سوابق ذهنی مذهبی واحساسی جامعه عقب مانده افغانستان انجام داد. برای ایجاد و تربیت انسانهای کارآمد ولایق وپیروزی بر رکود هیچگاه احتیاجی به یک معجزه و عمل خارق العاده ندارد . آنجاکه روابط اقتصادی واجتماعی درجهت تربیت صحیح انسانها بوجود آید، آنوقت است که آغاز حرکت فرامیرسد، آنوقت است که جرقه اصلی زده میشود. این جرقه اصلی راستی باید ازجانب روشنفکران زده شود.
بعدا از این جمله تا آخرمضمون شما سرظلم وستمی که درجامعه افغانستان علیه مردم صورت میگیرد بیان کردید.
اگراجازه باشد پیش ازپاسخ به مضمون دومی وسومی شما با یک اشاره کوتائی از بررسی تاریخ جامعه شناسی راجع به رشد فرهنگی واجتماعی جوامع ، آغاز کنم.
تاریخ پژوهش تمدن و بشرشناسی براین باوراست که، آدم هنگامی که ازجنگل اوهام قرون وسطائی بيرون آمده، ذهنيت خويش را از«تقدس زدائی» گذشته، پاک و آرمانی ساخته و بنای آينده را نيز تنها برشالودهء واقعيت ها، آنچنان که هستند، بالا برده است. درعلم جامعه شناسی، درباره تفاوت های ذهن انسان های مدرن با ذهن قرون وسطائی، تعریف های زیادی شده است. انسانهای مدرن از«پلکان تقدس» پائين می آيند، تا به زمين «ارزش های بشری»، که خطا پذير و آموزنده است، برسند. ولی برعکس ذهن قرون وسطائی، که هنوز برخی از ما افغانها بخاطردوام قدرتهای استبدادی و قبیلوی درازمدت داریم، از«پلکان تقدس» بالا می روند تا به آسمان خوش خيالی های کودکانه ی مذهبی که تا آخرسن نيز آدمی را رها نمی کنند، تقرب يابند.
درجامعه عقب مانده ی افغانستان، آدم ها اعتقاد به قدامت شخصيت های تاريخی، اعتقاد به پاکی بی انتهای آدميان گذشته، اعتقاد به سياه و سفيد بودن آنچه برما رفته است، وبه تقسيم مردمان صد درصد خوب و بد مطلق، دارند که درنتیجه، آنچه را که بارآورده این است: که اگرگفتمان صد درصدافغانی است، خوب دانسته و آنچه را که خارج ازفرهنگ مداحی گرایی افغانی است، شر مطلق شمرده وقابل هرنوع نکوهش است. متاسفانه این برداشت و روش غلط کارآدم های خردمدارامروزی نيست. کارآدم های مذهبی و یاکسی که پدیده ها را سیاه و سفید می بیند است، درهر لباسی که باشد.
شما دوستان لیستی را از دوستان محمد طاهربدخشی، بمن حواله نمودید که برای معلومات درباره بدخشی به برخی ازقلم بدستان رجوع کنم. تا از گفتاردوستان او معلوماتی در باره او حاصل نمایم. لیست معرفی شما بنده را حیران کرد، برایم پرسشی خلق کرد که تا چه وقت قلم بدستان ما هرپدیده را سیاه وسفید میبنند.
آنچکه از نوشته افراد شده شما به تعجب ام افزود، قضاوت دکتر کامل بیگزاد تاجیکستانی است. که درآخر نبشتار تان آمده است. قضاوت دکتر بیگزاد من را به واقعیتی متوجه ساخت، که کشور تاجیکستان با آنکه 70 سال زیرسلطه انترناسیونال سوسیالیسم شوروی بوده، لاکن اگر قضاوت دکتر کامل و گزافه گوی او را معیار قرار بدهیم، می بینیم که برخی از سیاسیون تاجکستانها با آنکه زیادتر از دو نسل زیر سلطه سیاسی ایدئولوژی لینیسم و سوسیالیسم روسی بودند، ولی از نگاه رشد فرهنگی برادر دو قلوما افغانها می باشند.
قضاوت دکتر کامل بیگزاد عصاره تفکر غلط استبداد دوران سوسیالیسم روسی است. برداشت او از انقلاب مانند برداشت بلشویک ها از انقلاب است. او پیش ازآن که تعریفی در باره انقلاب بنماید، باید نقد عالمانه ماکسیم گورگی را درباره انقلاب بخواند و به واقعیت ویرانگری فرهنگی و اجتماعی انقلابیون روس آگاهی پیدا کند. کودتای نظامی روسیه که بنام انقلاب بلشویکی معرفی شد، مکروب اجتماعی بود که در برخی از کشور های همجوار روسیه درایران حزب توده و در افغانستان حزب خلق را خلق کرد. اثرات این مکروب افغانستان را به سیاه روزی کنونی کشاند. رشد فرهنگی امروزی افغانستان و تاجکستان نمونه ی آن است. در جوامع عقب مانده مانند افغانستان و تاجیکستان همه درصدد انقلاب سیاسی بودند ولی کسی درصدد " تغییرفکر" نبود. میگفتند اول انقلاب، بعدآ فکر. دراین کشورها کسیکه پیش از انقلاب قدرت تفکر نداشت بعد از انقلاب حق تفکر را از او گرفته شد و دیگر حقی نداشت. نتیجه چنین انقلابات بدون تفکر،استحکام استبداد نوین بجای استبداد کهن بود و بس.
برادران محترم من نفهمیدم که چرا ازدکترحسن کاکر شکایت نمودید. داکترحسن کاکرکتابی دردهه نود دربررسی تاریخی خود سر دورهء اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق بزبان انگلیس بیرون داده ، از قربانیان فرهنگی و اجتماعی افغان ها در دوره زمامدارای حزب دموکراتیک خلق یاد نموده است. او از حلقه پوهنتون کابل از دکتر یونس اکبری و امثالهم به قدر یاد نموده و از بیرون از حلقهء پوهنتون، مجید کلکانی را با (رابین هود) مقایسه نموده، و از او، به عنوان رابین هود افغان یاد نموده است. دکترکاکر به مسائل اتنیکی و قومی افغانستان دید تنگ نظرانه دارد، ولی من از شما خواهش میکنم شما به مثابه عناصر سیاسی با چنین افرادی با صبر و حوصله فراگیر برخورد نماید. لطفآ هیچ وقت از نقد هراس نداشته باشید.
دوستان محترم درپایان مضمون سومی خود گفتید که ما تشنگان آگهی و معرفت ... وتبادل نظر هستیم.
اگرواقعآ شما هنوز به آرمان گرایی روشنفکری باور دارید بفرمائید چیزی که جامعه ستمدیده افغانستان به آن احتیاج دارد، یک جریان فرهنگی سکولاریسم دموکراسی و مدنیت گرایی است. سکولاریسمی که من از آن دفاع میکنم با حذف ضدیت مذهب فرق بزرگی دارد. من هیچگاه به آرزوی خراب کردند مساجد و خانقاه ها نیستم. من با مذهب و عقيدهء هيچکس سر دعوا ندارم اما حضور مذهب و ايدئولوژی هيچکس را درقانون اساسی و نهاد های حکومتی افغانستان ونصاب تعلیمی مدارس عمومی، نمی پذيرم. بفرمائید با چنین یک جریان سیاسی که اشد ضرورت جامعه کنونی افغانستان است بطور علنی، اقدام نمائیم.
*****
با عرحرمت دوستدارتان. تورنتو، اپرئل 2015
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
صمیم سحری عطا از شهر سدنی استرالیا | 02.06.2015 - 14:09 | ||
اقای محترم دوکتور طبیبی! جواب محترم مصطفی تقوا را چنین نگاشته اید. ۰((من نمیدانم که زند یاد (شاید مطلب از زنده یاد باشد) طاهر بدخشی از چه اندیشه پیروی میگرده؟ ایا ساختار اجتماعی افغانستان با اندیشکه یعنی اندیشه ایکه او از ان پیروی میکرده همنوا بوده یا نه؟). زمانیکه شما در مورد اندیشه و شخصیت یک انسان معلومات کافی نداشته باشید بهتر خواهد بود مهر سکوت بر لب داشته و کاغذ سفید را بیجا مصرف نکنید. خود اعتراف نموده اید که در تایکی همچو سوته حافظ وار کرده اید. |
لطیف طبیبی | 05.05.2015 - 22:42 | ||
برادر گرامی مصطفی تقوا سلام بشما! درست می گوید مشکلات ما افغانها درکم وکاست گفتمان نقدانه ما است. من نمی دانم که زند یاد طاهر بدخشی از چه اندیشه پیروی می کرده؟ آیا ساختاراجتماعی افغانستان با اندیشکه او از آن پیروی می کرده همنوا بوده یا نه؟ چیزیکه مطرح می شد این بود. ولی پرابلم عمده ما افغانها این است زمانیکه ما گردهمایی برگذارمکنیم. فقط یک موضوع پیش ما مطرح است، که این آدم چه انسان پاک و شریف بوده است. برادرگرامی اگر انسان پاک و شریف نباشد، قربانی نمی شود. چرا امروزجامعه افغانستان خالی از یک عده روشنگر آرمانگرای است؟ باورکن که درچهاد ده اخیر درافغانستان یک آدم جنایتکارازهر جناح سیاسی که بوده، یک تارمواز او کم نشده است. ازنگاه فلسفه جنایی آدم جنایتکار به هرقالبی خود را جابجا میکند. |
مصطفي تقوا | 04.05.2015 - 17:27 | ||
آقاي دكترطبيبي! شمادرهرزمينه بحث نموديداما درمورد تفكروانديشه ملي بدخشي چيزي ننوشتيد. سلامت باشيد |
هاشم قانع | 30.04.2015 - 02:49 | ||
جناب داکتر صاحب «طبیبی» واقعیت امر آن است كه چهره خورشيد را نمي توان بادوانگشست پنهان كرد.بدخشی علیه هر نوع تبعیض، تعصب، برتری جوئی قومی، زبانی، سلطه قوم گرائی و وابسطه گی به خارجی ها بود. نجات کشورش از فقر، جهل و استبداد ازآرمان و آرزوي بدخشی بزرگ بود. اما او فراتر ازآن چیزهایکه درموردش میگویند ویا تابحال نوشتند به ما داد و رفت. او به ما خودباوري داد. قدرت ايستادگي و تحمل در برابر زورگويي داد. جرات مقاومت داد. روح همـــه شهــدای گلگون کفن میهن عـزیز را شاد می خواهیـم |