طالبان و روزهای دشوار هرات - بخش پنجم
۳ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۴
توضيح
مردم ما وحشت و خشونت طالبان را با گوشت و پوست خود لمس، احساس و درک کرده اند. از خون پاک قربانيان بی دفاع در وجب وجب خاک ميهن لاله های خونينی دميده که پيام اين ظلم و ستمگری را به نسل های آينده می رسانند. در بارة طالبان زياد نبشته شده است؛ اما در اين نگاره فقط گوشه هايی از طرز حکومت استبدادی طالبان در عمل و به طور عينی در ولايت هرات به رشتة نگارش درآمده است؛ بی شک که می تواند ماهيت واقعی اين گروه را در عمل هويدا سازد.
جنگ بادغيس
نبرد ميان حکومت محلي قوماندانان هرات و ازبکان شمال به دستور سران حزب جمعيت اسلامي و به فرماندهي اسمعيل خان والي هرات در برج جدي 1372 آغاز شد و حاکمنشين(ولسوالی) قورماچ به ميدان نبرد تبديل گرديد. قواي جمعيت اسلامي موفق به پيشروي نشده و جنگ فرسايشي کسالت آور به درازا کشيد.
در حوت 1375 جنگ بين قواي طالبان و نيروهاي شمال شدت زيادي پيداکرد و طلبه ها نيروهاي تازه نفس وارد ميدان نبرد کردند. در جريان اين نبردهاي خونين که با حملة طالبان به مناطق ازبک نشين آغاز گرديد، بيش از 30 هزار نفر پشتونهاي ساکن فارياب و حاکمنشين های هم سرحد باغيس و فارياب هست و بود شان را از دست داده و به شهر هرات آواره شدند.
دراثر حملات طالبان بالاي مناطق جنبش ملي اسلامي شمال چونان آتش انتقامجويي، کينهتوزي و خصومتهاي قومي در ميان اقوام پشتون و ازبک (که ساليان درازي درپهلوي هم زندگي میکردند) شعلهور گرديد که صدها انسان بيگناه غيرنظامي به دست افراد مسلح طرفين جنگ قتل عام شدند؛ تعداد زيادي از زنان و کودکان مظلوم در درياي مرغاب غرق گرديدند؛ خانه هاي مردم بيدفاع درآتش سوخت و اموال شان غارت شد؛ به عفت و عصمت زنان تجاوز صورت گرفت؛ سيل عظيمي از آوارگان پشتوزبان با دست خالي و شکم گرسنه به شهر هرات سرازير شدند و در کمپهاي مهاجران اسکان يافتند که حکايت فقر، گرسنگي، مريضي و مرگ و مير اين قربانيان جنگ مثنوي هفتاد من کاغذ خواهد شد.
به همين شکل خانه و کاشانة مردم بيدفاع ازبک نيز در اثر حملات خونين و کينه توزي هاي قومي طالبان در آتش انتقام سوزيد و اهالي بيدفاع قتل عام شدند. طالبان با اين حملات وحشيانه قصد تصرف مناطق ازبکان را داشتند و خيال سلطه بر مناطق شمال افغانستان را به سر مي پرورانيدند. آنان فراموش کرده بودند که با زور نميتوان يک قوم را از سرزمين اجدادي اش بيرون و هويت آن را محو کرد.
طالبان با پلان سران پاکستان، خشونت افراطيون عرب و عصبيت تاريک قومي جنگي را به راه انداختند که نه تنها منافع واقعي مردم پشتون را تهديد میکرد، بلکه ريشه و بنياد تمام اقوام افغانستان را از بيخ و بن ميخشکانيد و زمينة نابودي وطن را به دستور بيگانگان آماده میساخت؛ آنگاه افسوس و ندامت بر سر نعش بيجان کشور سودي نداشت.
نسل آينده بر سرگور فقيرانة مادر ميهن به ارواح تمام جنگ افروزان و قاتلان وطن لعنت و نفرين خواهد فرستاد؛ آناني که با نقشة خارجي کشور را به کورة آدم سوزي و دوزخ زميني تبديل کردند؛ به جاي هيزم و نفت، روغن جان مردم مظلوم و اسير افغانستان را در آن سوزانيدند.
دور جديد مهاجرتها
پس از کودتاي ثور 1357 و توسعة جنگ فراگير در ميهن جريان مهاجرتها و فرار مغزها به کشورهاي خارجي خاصه ايران و پاکستان آغاز شد و روز به روز دامنه دار تر گرديد.
پس از پيروزي مجاهدان و شروع جنگ قدرت جاذبه هاي ناسيوناليستي و وطن دوستي نيز دم به دم کشش و گيرايي خود را از دست داد. ظهور استبداد و اختناق طاقت فرساي طالبان آخرين اميدهاي مردم ستم کشيدة هرات را به يأس تبديل کرد و دور جديد مهاجرتها و فرار مغزها را شدت بخشيد. علل آن را بايد در دوام جنگ هستي سوز، بحران عميق سياسي، اقتصادي و اجتماعي کشور، فقر، بدبختي، مريضي و تباهي عمومي، نابودي تمام آزاديهاي مدني و اجتماعي، عدم امنيت و مصئونيتهاي جاني، مالي، شخصي و اجتماعي، تشديد روز افزون خشونت، اختناق، تبعيض و تعصب و بنبست تمام عيار و کشنده در عهد طالبان جستجو کرد.
انگيزه هاي فرار از اين دوزخ واقعي و کورة دلگداز چونان عموميت يافت که اگر کشورهاي جهان پذيراي اين درماندگان میشدند کسي در هرات و شايد هم در بيشتر ولايات وطن باقي نمیماند. اين براستي اوج بحران و فاجعة انساني را در يک جامعة فقير و جنگزده نشان ميدهد که ما تبارز آن را در صفهاي طويل دم قنسولگري ايران مشاهده کرده ميتوانستيم.
روز چهار شنبه 22 حوت 1375 در حدود 5 هزار نفر بر در قونسولگري ايران جهت اخذ ويزا صف کشيده بودند. آنان براي دريافت شمارة نوبت، شب را با وجود خطرات قيود شبگردي در ساحت مکتب ليسة سلطان، سر درختان ناژو و در منازل اقوام شان که با قونسولگري نزديک بود، سپري میکردند و روز در زير شلاقهاي طالبان ساعتها در صف انتظار ميکشيدند تا شمارة نوبت ويزا را به دست آورند. بسياري از مردم بعد از ساعتها انتظار اين پرزه را هم حاصل کرده نمیتوانستند و با دست خالي به خانه بر ميگشتند. قيمت ويزا در بازار سياه بسيار گران بود و مردم فقير از خريداري آن عاجز بودند.
زمينه هاي فرار براي فرهنگيان، تحصيلکردگان و روشنفکران فقير خيلي دشوار بود. آنها دل و حوصلة ايستادن در صف قونسولگري ايران را هم نداشتند و پولي نيز در جيب شان نبود تا از بازار سياه ويزا دريافت کنند. به اين ترتيب بسيار مظلومانه و فقيرانه در آتش ظلم و بيداد جنگ افروزان بيرحم و عاطفه مي سوزيدند و خاک و خاکستر ميشدند.
گسترش مواد مخدر
نقل کنند که درحدود 60 سال پيش در زمان صدارت هاشم خان کاکاي ظاهرشاه در هرات کشت ترياک رواج داشت و محصول ترياک هرات توسط شرکت ترياک که دفتر آن در دم دروازة عراق بود و عبدالکريم خان شمس رياست آن را به عهده داشت خريداري میشد و به شکل انحصاري به خارج صادر ميگرديد.
کشت ترياک در عهد صدارت شاه محمود خان برادر هاشم خان در ولايت هرات ممنوع شد؛ اما در ولايات شرقي افغانستان به طور آزاد کشت میگرديد. از آنجا مقدار زيادي توسط ترياک فروشان آن ولايات به قاچاقبران مرزنشين هرات به شکل غير قانوني به فروش میرسيد و از آنجا به ايران میرفت.
در دورة جنگ طولاني اخير کشت ترياک به پيمانة زيادی در هلمند و قندهار رواج پيداکرد و قوماندانهاي مجاهدين در کشت و قاچاق آن نقش اساسي داشتند. در عهد طالبان کشت و قاچاق ترياک در حوزة جنوب و شرق افغانستان به کلی آزاد شد.
در بين تاجران بزرگ مواد مخدر پاکستاني در همکاري با بعضي تاجران عمدة هلمندي و قندهاري و قاچاقبران(مافيای) بين المللي و منطقوي روابط فعالي بر قرار گرديد و افغانستان به بزرگترين مرکز کشت ترياک و توليد هيروئين و ديگر مشتقات آن تبديل شد. عبور کاروانهاي بزرگ و حمل پرچون اين مواد به سوي اروپا، حوزة شوروي سابق و ايران شدت افزون گرفت و هرات به يکي از بنادر عبور مواد مخدر تبديل گشت.
مردم هرات از دود مواد مخدر جنوب کور شدند؛ اما از سود آن بهره يی بس اندک بردند؛ زيرا پول اصلي به جيب مافياي بين المللي و منطقوي و سپس به کيسة تاجران پاکستاني و دو تابعتي(افغان-پاکستانی) سرازير شده و مقداري هم به قاچاقبران قندهاري و هلمندي میرسيد.
از هراتيان به حيث حمال و کارگر استفاده ميشد و آنان در حقيقت پول خون خود را ميگرفتند. تعداد زيادي از جوانان سرحدي حين انتقال مواد مخدر به ايران توسط مرزبانان مسلح ايراني کشته شدند. اگرچه در هرات کشت ترياک رواج ندارد؛ اما جوانان زيادي به دام مرگ آور اعتياد گرفتارآمدند. پديدة اعتياد به هيروئين بيشتر توسط جوانان معتاد مهاجر از ايران و پاکستان به افغانستان آورده شد و در عهد طالبان به سبب وفور مواد مخدر گسترش افزون پيدا کرد.
به ياد دارم که پيش از جنگ مردم از ترياکي نفرت داشتند و تعداد انگشت شمار معتادان به ترياک به کارهاي شاقه مثل تخليه بدرفتها (توالت) اشتغال داشتند. هيروئين را کسي نميشناخت. فقط استعمال چرس در بين موتروانان، گاديوانان، بعضي کاکهها و خراباتيها و برخي صوفيان مروج بود. چرس هرچند به مغز آسيب ميرساند و زندگي نورمال را از معتادان میگيرد؛ ليکن به مانند هيروئين و مشتقات آن آدمها را از کار و زندگي محروم نمیسازد.
هرات پس از حادثة خونين مزار
چنانکه از امواج راديو در عهد طالبان شنيده شد، در ظرف چند روز در شمال کشور وقايع و حوادث باورنکردني رخداد. نخست رقيبان سرسختي که در جنگهاي مرغاب و فارياب از کشتن همديگر جوي خون به راه انداخته بودند، در برابر رقيب مشترک خود جنرال دوستم يکبارگي طرح اتحاد ريختند و به روز شنبه 3 جوزاي 1376 شهر شبرغان و مزار شريف را تصرف کردند. جنرال دوستم با نزديکانش مجبور به ترک افغانستان شد.
عجيب تر از آن به تاريخ 6 جوزاي 1376 پيمان ميان قواي ازبکان به رهبري جنرال عبدالملک و برادرش گل محمد پهلوان و طالبان درهم شکست و انبوهي از جنگاوران طلبه ها در محاصرة اقوام ازبک و هزاره افتاده و قتل عام شدند. اين شکست خونين و نا به هنگام، طالبان را در سراسر افغانستان سراسيمه و غافلگير ساخت که تأثير آن در هرات به شرح زير میباشد:
روز جمعه 9 جدي 1376 ساية سنگين ابهام و سردرگمي بر شهر هري چيره شده بـود. مردم هــردم و هـر لحظه انتظار تغيير اوضاع و واقـعة جـديدی را ميکشيدند. در شهر شايع شده بود که قلعهنو و تورغندي به دست ازبکان افتاده است. هرات از قواي نظامي طالبان خالي به نظر میرسيد. را ديو ايران مردم مظلوم و ستمزدة هرات را به شورش و قيام دعوت میکرد و موزيک جنگ مينواخت. از سيماي خاکزدة هراتيان بر می آمد که ديگر دل و دماغ حرکت و جنبش را ندارند. از ورود ازبکان به شهر و تبديل شدن هرات به ميدان جنگ خونين ازبکان و طالبان ميهراسيدند.
جوانان از غيبت ماموران امر به معروف و نهي از منکر استفاده کرده و کلاه هاي خود را از سر برداشته بودند؛ زنان به باز شدن حمامها و دختران به گشايش مکاتب نسوان و رفتن به فاکولته می انديشيدند؛ پولداران از نوسانات سرسام آور نرخ اسعار خارجي مات و مبهوت به نظر میآمدند؛ فقيران و مردم عادي از بلند رفتن قيمتها نگران بودند؛ عده يی ماجراجو و فرصت طلب شايد به فکر چور و چپال شهر بودند و اما اشخاص تجربه مند و فهميده از ايجاد شورش و هرج و مرج وحشت داشتند.
روز جمعه با ابهام و دلهره به شب رسيد و روز شنبه 10 برج جاري مردم هرات به کار و فعاليت روزمرة خود سرگرم شدند و حادثة خونين و برجستة شمال که اوج بي اعتمادي اقوام را نشان میداد، به تاريخ پيوست. در عوض از شدت اندوه، اشک در چشمة چشمان طالبان، پاکستانيها و برخي اهالي قندهار و هلمند که اقوام شان کشته و اسير شده بودند، ميسوزيد و چون گرگان زخمي به گرفتن انتقام و حمله يی ديگر به شمال فکر میکردند. اين بود واقعيت وجودي افغانستان و نتيجة جنگهاي خونين ويرانگر که جز بربادي وطن هيچ دستاويز ديگري نداشت.
ادامه دارد
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته