فرخنده زخم ناسوری بر بدن کابل

۹ حمل (فروردین) ۱۳۹۴

فرخنده زخم ناسوریست بر بدن کابل، شهری که در سی سال جنگ بسی ناروا دید اما این حادثه از جنس دیگری بود و از سنخ دیگری. برخی از شهروندان احساساتی پایتخت کشور در پیش چشم پولیس دختری را دو ساعت تمام شکنجه کردند و عجبا که این گروه که تعداد شان دم به دم فزونی میافت ،چه خلاقیتی در آزار داشتند و چگونه نقشه های تازه تری را برای شکنجۀ بیشتر طرح و عملی میکردند از جزییات حادثه همه با خبر اند به آن نمی پردازم. اما برای من زن بودن قربانی مهم نیست. برای من انگیزه دینی هم مهم نیست. آنچه برای من اهمیت دارد کرامت انسانیست و درجۀ مروت و مدارای مردم. مردمی که سالهاست از جنگ و از اعراض جنگ بر خود لرزیده اند. مردمی که دیگر گمان میرفت و میرود که تاب دیدن گریۀ کسی را نداشته باشند. اما دیدیم چه بیرحمانه چندین نفر یک نفر را زیر ضربه های مشت و لگد گرفتند، نه تا سرحد مرگ بلکه تا خود مرگ.

شقاوتی که در این روز به نمایش گذاشته شد هم نشانۀ از ضعف سیستم و مدیریت بود وهم نمادی از جهل و عقب مانی مردم . در کشوری که نهاد های امنیتی آن بتواندآنچه را به نام نظم عامه شهرت دارد تامین کند مردم نیز برابر به سیستم خود را عیار میکنند و از هر نوع عمل خودسرانه می پرهیزند. در شیوۀ برخورد مردم نیز چگونگی عملکرد حکومت و نهاد های امنیتی اثر مشهود دارد. مسوولیت پذیری فردی در جامعه ای که درآن قانون حاکم است خود ضامن امنیت است. این مسوولیت پذیری به گونه ای خود به خودی و رضا کار نهادینه نمیشود بلکه برای دستیابی به آن حکومت از قانون به حیث موثر ترین شیوه برای استقرار نظم سود می برد. قانون نیز متنی ست که مردم را به یک سان مورد پرسش قرار میدهد و در برابر همه یک نوع عمل میکند. در همین جوامع پیشرفته غربی هم اگر عمل کرد قانونی دچار دوگانگی و دو گونگی شود و یا در تطبیق احکام قانونی جدیتی در کار نباشد؛ این جوامع مدرن مدنی هم به زودی میدان شقاوت ها خواهند شد.

وقتی دولتی بر ملتی ستم روا میدارد آن دولت و آن حکومت را استبدادی و حاکمان را مستبد می خوانیم و راه حلی که داریم ایستادگی و مقاومت در برابر حاکمان مستبد است که تاریخ فراوان شاهد این جان نثاری ها بوده است و مردم برای از بین بردن چنین حکومت ها بیشمار خود را قربانی نسل های بعد از خود کرده اند. اما اگر ملتی خود بر مستبدان سبقت جست و خود بر خویش ناروا روا داشت چی تدبیری میتواند کارگر باشد؟

حادثه ای روز 19 مارچ 2015 حکایت از خشونت و شقاوت مردمی داشت که نه بر حاکم مستبدو نه بر جنایت کاری که برخانواده و خانه ای شان تاخته است بر آشفته بودند، بلکه بر انسان بی دفاعی که قصد هیچ آزاری را در سر نداشت ستم کردند و از هیچ نوع آزار جسمی ابا نورزیدند. اینها چند نفر بودند؟ چرا دوساعت تمام در یکی از مرکزی ترین جاده های شهر کسی پیدا نشد تا به دفاع از این انسان مظلوم برخیزد چرا هر که پیش آمد سنگی برداشت و بر سرش کوفت؟ فرهنگ مدنی نیم بندی که تا چند سال پیش در همین شهر مستقر بود اجازه ای چنین برخوردی را نمیداد. بگذریم از فرهنگ مدنی و شهریت که همان فرهنگ روستایی و سنتی خود مان نیز برخورد های فزیکی را رد میکرد و اگر در جایی اتفاق می افتاد چند نفری باهم درگیر شوند عده ای بیشماری دور شان جمع میشدند و می کوشیدند تا مانع ادامه زد و خورد شوند. البته اگر کسی دست بر روی زنی درمکان عام بلند میکرد خلاف ارزش های فرهنگی و تخطی از ظوابط سنتی پنداشته میشد. این سنت و فرهنگ بود که بر او بر می آشفت. شخصی که زنی را مورد ضرب و شتم قرار میداد به بدترین لقب ها نامیده میشد. اما این فرهنگ بدوی که چنین از سوی هر رهگذری در آن روز مراعات شد از کجا آمده است؟ و چگونه شد که نه فرهنگ نیم بند مدنی ما و نه هم فرهنگ مردمی ما برای تمام آن دوساعت عذاب، کارگر نیفتاد تا آن جماعتی را که به آزار دختری بی دفاع استاده بودند وادارد تا افتاده ای را دست گیری کند؟

در این میان بهانۀ حمله بر آن دوشیزه روشن بیان شده بود، سوزاندن ورق های قران یا قران جرم شناخته شد اما چه کسی به آن افراد صلاحیت تشخیص جرم را تفویض کرد؟

روی دیگر حادثه که روزبعد از حادثه اتفاق افتاد نشانۀ از همگرایی و همسویی مردم داشت. مردمی که از حادثه آموخته اند، مردمی که با جهان همپا شده اند خانواده ای که بیباک از پی آمد ها به زن اجازه حمل تابوت میدهند، زنانی که نترس از پیامد واکنش های تند تابوت بر شانه نهادند و مردانی که دستان شان را حصار امن این اقدام جسورانه کردند. زن و مرد و پیر و جوان کنار هم و با هم نه! بزرگی شدند و این نه! بر پیشانی روزی حک شد که به نام بیداری مردم در ذهن ها خواهد ماند. همزمان با مراسم تدفین در شهر های هرات و مزار مردم دست به تظاهرات زدند و نماز جنازۀ غیابی خواندند و این عمل را تقبیح کردند. این روی سکه بیداری ملتی را به نمایش گذاشت که تلخی های بیشماری را در سکوت تحمل کرده است ملتی که اینک آموخته است که اگر صدا باشد جهان گلویش می شود.

 

برگرفته از برگۀ فیسبوک نویسنده








به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

حبیب قویاش31.03.2015 - 14:15

  درود بانوی رسالتمند میهن! شهروندان احساساتی نه، بلکه جانوران آدمخور و انسان سوزتلقی میکردید، خوب و بجا بود.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



حمیرا نکهت دستگیرزاده