اشارۀ به گردهمایی گرامیداشت محمد طاهربدخشی

۲۶ دلو (بهمن) ۱۳۹۳

ستایش بیهودۀ یکی از بنیادگذاران حزب دموکراتیک خلق و پرچم

 

به روز یکشنبه ۲۸ دسمبر۲۰۱۴ گردهمائی بخاطر سی وپنجمین سالگرد قتل محمد طاهربدبخشی یکی از قربانیان قتل های زنجیری دوران زمامداری حزب دموکراتیک خلق و پرچم در تورنتو، کانادا برگزارشده بود. این گردهمائی خوشبختانه توسط جوانانی نسل دوم مهاجرین، که به زبان فارسی تسلط داشتند، گرداننده می شود.

آيا براستی کاری که ما درگردهمائی یاد بود بزرگان خود در زمينهء واگوئی گذشته و شخصيت های آن انجام می دهيم، همانی است که در سراسر جهان متمدن تاريخ نويسی نام دارد و اصول اجرائی و روش های انظباطی آن را در دپارتمان های تاريخ دانشگاه ها آموزش می دهند؟ اگر، صحبت ها ما در باره مرده گان گذشته ما به چنین سبکی علمی است، پس پرسشی که مطرح است، این است که آيا بر پايهء اينگونه معيارهای رايج و جا افتاده ما اصلاً در پروسه نیم قرن اخیرافغانستان، چند نفر از نويسندگان مان را می توانيم با عنوان درست «تاريخ نويس» بخوانيم و نام ببريم؟

فکر بدی نبود اگر سخن را با پرسش های درباره شبه تاريخ گوی و تاریخ نويسی درافغانستان آغازمی کردم، سبکی که جهت خلاف هر اصل ثابت شدهء علمی است. بدبختانه این سبک، سخت دست آموز و رام ما مردم و سخنگویان و قلم بدست های افغان شده است، و چگونه ما در دام اين کار افتاده ايم و همچنان می افتيم و چرا ما باید وجه مسلط نگاه خود را به تاريخ نگاری مان قرار دهیم. اما، دراين مضمون، قصدم يافتن پاسخ هائی برای اين پرسش ها نيست. بلکه بيشتر دوست دارم که مقدمتاً برايتان چند کلامی از گردهمائی محفل یاد بود طاهر بدخشی  دربارهء چند و چون آن روند بگويم که بنظرم می رسد، اگربه اين نکته بيانديشيم که در پروسه سه دهه گذشته درافغانستان ازهر نسلی چند نفر چهره هائی شاخص درسیاست، تأثير‌گذار و ماندگار بودند؛ و می خواستند که فرهنگی سیاسی مردم خويش را وسيع و سرشار و پر بار بسازند، پرسشی که مطرح است که آیا : محمد طاهربدخشی یکی از جمله آنها بود؟

اگرچه من در اين اقامت طولانی که در فراسوی مرزهای وطنم، در مغرب زمين، داشته ام، با طاهر بدخشی از نزدیک ارتباطی نداشتم ولی از ساختار کوچک اجتماعی افغانستان و جنایاتی که از حزب دموکراتیک خلق و پرچم به دوستان و برخی از اقوام وارد شده است، شناخت کافی از‌‌سیاست عناصر حزبی خلق و پرچم اندوخته ام. آنچکه مرا بعد از سه دۀ پر‌تلاطم سیاسی افغانستان درگردهمائی های هم ‌‌‌وطن‌هایم در خارج بخود مصروف می کند،  شنیدن سخننان بی ربط برخی افراد در گردهمایی ها است که، البته در محفل یاد بود محمد طاهر بدخشی نیز زیاد شنیده می شد.

قرار معلوم که قتل محمد طاهربدخشی توسط حفیظ الله امین صدراعظم حزب دموکراتیک خلق افغانستان صورت گرفته است. همزمان به آن از طرف حفیظ الله امین لیستی از آرشیو قتل های بیگناهنان در وزارت داخله افغانستان در کابل انتشار یافته بود که، تأثيری وسيع درافغانستان و‌جهان گذاشت و روان آدمی را تکان داد. قرار معلومات چاپی که به روی میز های محفل گردهمایی تهیه شده بود که، محمد طاهر بدخشی دراوائل در پهلوی روشنفکرانی چون تره کی و ببرک کارمل و امثالهم؟ ، یکی از بنیاد گذاران حزب دیموکراتیک خلق بوده است. من با خواندن این اطلاعیه که جنایتکاران تاریخ را روشنفکرخطاب کردند، بی درنگ به یاد  داریوش آشوری نویسنده ایرانی افتادم که به قضاوت او چقدر در شرق نسبت عدم معلومات کافی از اصطلاعات جامعه شناسی غرب، جفا به علوم اجتماعی صورت می گیرد.

اگر ما عناصر سیاسی و حزبی مانند طاهربدخشی را به سير حوادث تاريخی و فراز و نشيب های آن به صورت امری معنا دار و قانونمند بنگريم و در آن حرکتی پيچيده سیاسی را به سوی مقصدی خاص آنها جستجو کنيم. برای اینکه در تعريف فلسفه تاريخ، اغلب نگرش های واجد مبداء طلائی و آرمان انسانی اند. لهذا فردی که در یک حلقه سیاسی مبدائی یک حرکت سیاسی میشود، باید درک کرده باشد که گاهی می تواند مجموعه حرکات تاريخی او در مسيری انحطاطی و انحراف اجتماعی نیز ارزيابی شود. چنانچه که در افغانستان حزب دموکراتیک خلق باعث ویرانی اجتماعی واقتصادی و ساختاری شده است.

 از نظر‌اين نحله های فکری، انسان هرچه که از مبداء طلائی و آرمان روشنگرانه خود دور می شود، بيشتر شکل عوض می کند و مبدا طلائی آرمانی خود را از دست می دهد. پرسشی که مطرح است این است : چرا محمد طاهربدخشی بعد از کودتای خونین ثور؛ زمانیکه که جنایات حزب دموکراتیک خلق و پرچم دامن اکثریت بیگناهان افغانستان را گرفت و خود او به انزوا کشانیده شده بود ؛ بدهکاری ملی خود را در مقابل مردم افغانستان اداء نکرد و از مردم از بابت شرکت باچنین حزب تبهکاری؛  معذرت  نخواست؟

در این محفل برخی واگفتنی ها يا باز گفتنی ها حوادث گذشته افغانستان چيزی شبيه ياد آوری افراد بود، با اين تفاوت که ياد آوری بيرون کشيدن محتوای حافظهء شخصی بعضی افراد از محمد طاهربدخشی بود. اما واگوئی تاريخی بيرون کشيدن محتوای خاطرهء جمعی کسانی است که هريک روايت خويش از حوادث و شخصيت های گذشته افغانستان ارائه میدهند و، برخی از آنها می کوشند تا صادقانه، از ميان روايات متضاد و مخالف و گوناگون و بی محتوا و بی ربط خود با بکار بردن بعضی اصطلاحات جامعه شناسی غرب ، به واقعيت آن حوادث و شخصيت های گذشته باز گردند و، متوفی را ، اين بار، در قالب روايت خويش بنشانند. تا، شايد تأملی در کوچه و پسکوچه های آنچه که در فرهنگ ما مرده گرایی یا قهرمان سازی نام دارد، بتواند نکته هائی را در مورد واگفتن گذشته که نام ديگری از اسطوره خاطره نگاری بجای تاریخ نویسی است، روشن و معين سازند.

بهر حال روند بررسی ما در مورد افراد سیاسی گذشته ما در گردهمایی ها و نبشتار ما،  چه بخواهيم و چه نخواهیم، در حالت عادی و بدون کوشش برای فيلترگذاری، بخاطر ایدئولوژی ها و وابستگی سیاسی قومی و نژادی که داریم، برخی شخصیت ها و حوادث چهاردهه گذشته افغانستان را با عواطف چسبيده به حوزهء ادراک و آگاهی خويش بر می گردانيم و بازگوئی در باره شخصیت ها و حوادث روند ياد آوری نيز، حاصل همان عواطف مرده گرایی ما است.

مضامینی که از جانب هوادران طاهربدخشی در وئب سایت ها به نشر رسیده است، این واقعیت را بیان می دارد که او درحلقه حزب دموکراتیک خلق بر بستری از هويت دوگانۀ ملی گرائی و ضد پشتونیزم حرکت می کرد و زبان بکاررفته درنبشتارهای آن نيز همينگونه دوزيستی بوده است.

بگذاريد به اين نکته اشارۀ داشته باشم که، بازگوئی صادقانه و تحليل منطقی و خردمدار و خرد پذير چند و چون حوادث گذشته و نقش شخصيت ها در شکل گيری آنها، و يا برعکس، تأثير حوادث بر شخصيت ها است. من فکر می کنم در اين حد از سادگی يک تعريف می توانيم در مورد آن توافق کنيم . پس، اگر چنين تعريف ساده ای مورد پذيرش خواننده گان هم باشد، آنگاه من مدعی آن خواهم شد که تمام اين تعريف بر دوش يک عبارت است: « بازگوئی صادقانه». يعنی، وقتیکه در یک گردهمایی سخن رانی می کنیم، واگويهء ما از حوادث و شخصيت های گذشته يا صادقانه است و يا نيست. حال من می خواهم یاد آوری کنم که به گمانم برخی از سخنانی که در این در گردهمایی شنیده شد، صادقانه نبود برای اینکه که اغلبآ نيست، چون سبک تاریخ نویسی و گفت شنو ما بازگویی صادقانه نیست و نبوده است.

برعکس گفتار ما از ديدگاه روانشناسی زیادتر اسطوره است، دخالت ناخود آگاه نيازهای ما در امر واگوئی گذشته موجب پيدايش اسطوره می شود. دراسطوره که گاه شباهتی تام با تخيل می يابد ، زمان و مکان و شخصيت ها و حوادث بر اساس نيازهای ما مورد دستکاری قرار می گيرند، آنچه مطلوب است در روند غلو چرب و چاق می شود و آنچه نامطلوب است به پس از زمينه رانده شده و يا بکلی حذف می گردد. در طول یک قرن  پسين، تاريخ‌نويسی درافغانستان ، جز در مواردی معدود، چيزی جز اسطوره نويسی نبوده است؛ بخصوص اين حوزهء اخيرآ قلمرو تاريخ‌نويسی های مذهبی شده است که، در آن آدميان به قديسان و شياطين، ملائک و خبيثان، و شخصيت های تا بينهايت غلو شده تبديل می شوند.

بدبخنتانه ما در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زمانی از تاريخ جهان چشم به دنيا گشودیم و در آن باليديم که فرصت ادراک رهبران خود فروخته خلق وپرچم تره کی و کارمل و واقعيت اردوگاه کمونيستی روسی دير به دست آمد، فريب اخلاقيات انترناسیونالیزم روسی که ضديت خود با مدرنیزم با اصول اخلاقيات ساخته بودند ديرآشکار شد، گرچه عده زیادی از روشنگران افغانستان به درک بی پايگی حزب خود فروخته خلق و پرچم رسیده بودند. روی همین شناخت بود که برخی نهاد های فرهنگی روشنگرانه در موارد مختلف آمادگی خود را برای ايستادن ضد این حزب اعلام کردند. عناصری مانند  بدخشی و امثالهم، درآتش بی خبری، خود را قربانی کردند. اکنون هم، با کمال تأسف، شاهد آنيم که هنوز ، که سی سال اندی از فاجعه کودتای خونین ثور گذشته و جهادی ها واسلاميست های افغانی برآتش ضديت با مدرنیزم و روشنگران افغانستان می دمند، عناصر زیادی از حزب دموکراتیک خلق و‌‌‌پرچم و برخی از چپ های ديگر بخاطر قدرت طلبی از اين بابت، با حکومت اسلامی احساس همدلی و هم جبهه‌گی می کنند.

تاريخ جوامع پیشرفته به درستی داستان انباشتگی تجربه بشری از طريق اعمال روش آزمايش و خطا، حذف خطاها و تثبيت موفقيت هاست. چیزی که در افراد جامعه عقب مانده ما کمتر دیده شده است.

آیا در جامعه استبداد ‌زده افغانستان بدخشی وغیره اعضای حزب دیموکراتیک خلق و پرچم به درکی درباره شناخت ساختار اقتصادی و اجتماعی افغانستان رسیده بودند؟ به نظرم، نه.

آیا در جامعه افغانستان کدام یک از سیاسیون ما از جمله رهبری حزب خلق و پرچم از خردگريزی به خرد گرای رسيده بودند؟

اگر پاسخ این پرسش مثبت ارزیابی شود، پس سيستم آموزش و پرورش افغانستان، مدارس و دانشگاه های ما همگی محل ظهور و کارائی اين آگاهی انباشته شده و قابل طبقه بندی بوده است.

واقعیت این است که از رهبران سیاسی و ایدئولوژی ما درجامعه تاریک افغانستان سخنان پر تنین و مملو از خوش بینی هائی متافيزيکی شنیده می شد، که همواره قادر بوده اند تا مردم افغانستان را به بی خبری بکشانند و سیر هر چند بطی پيشرفتش را از کار بياندازند، کاریکه بنیاد گذاران حزب دموکراتیک خلق و پرچم در افغانستان کردند. فراموش نکنيم که امسال سی هفتمین سالگرد کودتای خونین ثور است در اين مدت لااقل در گستره سياست ما کلاً به قهقرا رفته ايم و حزب دموکراتیک خلق و پرچم بدهکار ملی این سرزمین است.

بگذاريد در آخر نتیجه گیری خود را همين جا با بی پروائی بگويم. من در بسیاری از گردهمایی ما که می بایست تاباندن نور بر زوايای تاريک گذشته افغانستان  صورت می گرفت، شرکت نمودم جز مرده‌گرایی و گزافه گویی، و قرمان سازی چیزی نشیندم. ما بايد اين گردهمایی های دل خوش کنک ها را به اهل متافيزيک واگذاريم و خود کمر همت بر بنديم. در بيرون از ذهن ما طبيعت را فقط قوانين گريز‌ناپذير مادی به حرکت در می آورند. اهورا و اهريمن تاريخ هم تنها در جان و فکر ماست که زنده اند و با هم می جنگند؛ همانگونه که تصور پيشرفت و پسرفت، هر دو، مقولاتی انسانی اند و تنها به دست انسان ممکن می شوند. از خود بپرسيم، ما به انباشتگی چه چيزی در باره شخصیت اجتماعی کذشته خود مشغوليم؟

بزرگداشت آدم زنده يکی از مبانی زنده و پوينده نگاه داشتن جوامع بشری بشمار می رود. مردگان رفته اند و دفتر کارشان بسته شده و داد و گرفت شان به پايان رسيده است. اما زندگان هستند، نفس می کشند، فکر می کنند، می نويسند، سخنرانی می کنند، تصميم می گيرند و قادرند که تا آخرين دم حيات خويش بر حال و آينده جامعه ی خويش اثر بگذارند. و عملکرد ما در قبال آنها ژرفای اعتبار فرهنگی ما را معين می سازد.

درجامعه کنونی افغانستان، انباشتگی جهل و خرافه از حد بر گذشته است و، در نتيجه، وظيفه روشنگران و روشنفکرانش نيز مشکل ترو و سنگین ترشده است. اگر روشنگران افغانستان بخود نيايند و نجنبند اين انباشتگی زیادی ادامه خواهد داشت. دگرگون ساختن خاطره های گذشته می کوشد تا بکار خود ظاهری ، مستند، و قابل اعتماد ببخشد. حال آنکه در آنچه می کند هم حذف و اضافه، هم غلو و گزافه، و هم تبديل و تغيير، بصورتی آگاهانه بکار گرفته می شوند.اگر یادآوری ما از شخصیت های کذشته ما ناشی از نياز وارده ما به حوزهء اسطوره سازی می کشد، چنین ياد‌آوری های ناشی از ارادهء دگرگون ساز ما مخاطبان مان را به سرمنزل گستردهء جعل تاريخ می کشاند.

****

با عرض حرمت. فبوری ۲۰۱۵







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

قیام الدین 05.03.2015 - 03:41

  خواننده گان محترم! برای مطالعۀ تبصره و پاسخ به نبشته داکتر صاحب "طبیبی" در باره " اشارۀ به همایش 35 سالگشت شهادت محمد طاهر "بدخشی" به صحفه نخست این تارنما(خراسان زمین) مراجعه فرمایند. احترام

غافل01.03.2015 - 02:57

  سه دیدگاه را اخیر توهین آمیز می‌بینم. که بنظرم نشان از سنگوارگی و یا به عباره دیگر سر تنبگی دارد. اعتراف به اشتباهات هم شجاعت می خواهد که متأسفانه ما تا به حال نیاموخته ایم. این بی خبری شماست یا آفای طبیی ؟ آیا آشنائی شخصی کسی که در مورد اشخاصی در برهه تاریخ می نویسند مهم است و یا صداقت نوشته هایش ؟ همه اسناد را نمی‌شود با دید سیاه و سقید رد کرد. لطف نموده نوشته ای از پدخشی را با ماخذ نشر نمائید.

عبدالقدیر حسینی24.02.2015 - 21:52

 جناب آغای لطیف طبیبی از خواندن نوشته بباور خودت انتقادی واز دید دگران توهین آمیزوعقده مندانه ات چنین دریافتم که درحال بیخبری کامل ازوضع سیاسی و اجتماعی انزمان کشور تراوش ذهن تان را به خوانندگان پیشکش کردید. با پیشوند دانشنشان داکتر وتبارز دادن گویا دانشتان از تاریخ نویسی٫ جامعه شناسی و روانشناسی خودرا بیش از آنچه استید به نمایش گذاشتید. شناخت شما بنا برین نوشته تان به گفته عامیانه میماند که (ده درکجاودرختها در کجا) خود قضاوت کن بکدام حق و منطق بدون شناخت از شخصیت فدایی راه آزادی انسان ازبیدادو مظالم محکومش میکنی. نیکیاد محمد طاهر بدخشی واندیشه اش دربین هزاران انسان آگاه و عدالتجوی کشورمان زنده ودرخشنده است. اما بخود بیاییم که ماو شماعمرمان به شکم چرانی درخیرات غرب میگذرد وخوش هم استیم که ماپهلوانان زنده خوشیم.

شایان فرخاری23.02.2015 - 17:52

  برادر بزرگوار ودانشمند طبیبی صاحب. بعد از ادای احترام تقریبن 8سال میشود که به کمپیوتر و انترنت سروکار دارم. برای دسترسی به آن ماهانه پول میپردازم و همیشه برای آگاهی از جهان وسرزمین خونین وبیصاحبم به سایتهای وزین گفتمان-خاوران-آریایی-خراسان زمین-زندگی و....سر زده 70 فیصد مقاله های نویسندگان و از جمله تمام نوشته های جناب شما طبیبی صاحب را کاپی. سیف و در اختیار اهل مطالعه گذاشته و به شما افتخار کرده ام اما من 79 ساله هستم در سن 23سالگی با بدخشی صاحب معرفت پیدا کرده وآشنا شدم واین از بهترین خاطره های زندگی من بوده و هست.اگر شماباقبول زحمت مقاله ی محترم جناب واصف باختری صاحب( آخرین وخشور) که سالها پیش در باره ی بدخشی صاحب نوشته اندبخوانید آنگاه میتوانید به عظمت وبزرگیی آن مردفرزانه پی ببرید.از سال 1357 که کشور من و شما که ثبات نسبی اش در اثر مداخلات ورقابت قدرتهای جهانی و منطقوی تغییر کردو به حالت بیدرمان امروزی درآمد تعداد زیادی باشندگان این سرزمین تحمل نتوانسته و مهاجر دیار بیگانگان گردیدند که شما هم ازان جمله هستید.کاش مثل من و امثال من درین سرزمین آتش و خون استاده گی کرده و پیکر های متلاشی شده ی پیرمردان-جوانان-زنان و کودکان هم میهنتان را تماشاگر میبودید که در اثر حمله های هوایی و زمینیی مدعییان رنگارنگ قدرت جان باختند و معیوب گردیدند. راستش را بخواهید من نمیدانم شما همین حالا در کدام کشور زندگی میکنید ولی حدث میزنم در یکی از کشورهای مرفه دور از دغدغه های که ما در وطن داریم زندگی میکنید.بهمین سبب است که از واقعیتهای وطنتان دور مانده وهیچکس را نمیشناسید ودرین اواخر از بیکاری زیاد در باره ی موضوعی قلم فرسایی کرده اید که در باره اش بقول خودتان ذره ی معلومات ندارید.دیگر یادتان باشد که منبعد (آب را نادیده موزه را از پای تان نکشید).من هنوز هم بشما احترام و باور دارم.مرا میبخشید.

سید22.02.2015 - 00:47

  محترم آغای طبیبی فکر میکنم شما متوجه نوشته من نه شده اید اگر چه سه سطر بود و لی با مفهوم این عدم آگاهی شما از جریانات سیاسی وطن است.من در وطن کلان وبزرگ شدم از تمام جنایات حزب دموکراتک آگاهی کامل دارم و حزب دموکراتیک از فامل ام دو قربانی گرفته است ولی من از شما به اعنوان یک نویسنده آهگاه با پیشونددکتری گله دارم که شما چطور به گفته های یک تاریخ نویس اتیکا میکند شما خوب می دانید که تاریخ نیگاری باواقعت نیگاری خیلی فرق دارد یک تاریخ نویس می تواند جعل کند اما واقعت را نمی توان جعل کرد کلماتکه شماراجع به بدخشی گفته اید این همه از حنجره حزب دموکراتیک به بدخشی بهتان شده که بخشی ضد پشتون است در حالکه بدخشی خواهان حل مسله ملی بود و غرض آگاهی بشتر شما میتوانید به سه کتاب که به نام بدخشی چاپ شده مراجعه نماید. با عرض حرمت

لطیف طبیبی21.02.2015 - 15:06

  ازمحترم آقای غافل نهایت تشکر می کنم، که گره اصلی مشکلات پژوهشی در باره عناصر ملی افغانستان را روشن نمودند. برای اینکه زمانیکه در باره مرده گان خود صحبت می نمایم، گفتارما زیادتر به شکل استوره است. در حالیکه باید پیش از یاد بود عناصری که بخاطر اندیشه خود قربانی شده اند، باید آثار شان روی میز گذاشته شود.باید کفت وشنو ما در باره عناصر وطندوست ما که نقاب بر خاک کشیدن، روی اندیشه سیاسی آنها باشد. من باز تکرار مکنم که زنده نام بدخشی ندیدم، ولی در باره او از ادبیات دست دوآشنا شدم. با عرض حرمت لطیف طبیبی

غافل21.02.2015 - 10:27

  در مورد دیدگاه های پدخشی ،آثارش (به جز پخش نا چیز)توسط طرفداران و پیروان بدخشی در اختیار دیگران قرار نگرفته و بنا بر خود سانسوری چون اکثر احراب و گروه های سیاسی ما قضاوت هم نظر به آثار مکتوب درباره اش میباشد باید یاد آور شد هوا خواهان و طرفداران بدخشی نیز مسول اند که چنان نوشته ها را چرابه نقد نه کشیده اند؟ آفای فریدون در مورد داد و گرفت نظر نویسنده درست است مرده دیگر از داد و گرفت فارع است واین زندگان و فرهنگ است که‌ توسط آنها داد و گرفت صورت می‌گیرد. لطفن اجازه بدهید با یک پرس دیگر موضوع را مطرح کنم آگر از حدود زیاد تر از صد اثر علمی و تحقیقی البیرونی چیزی به جای نمانده مسول کی است؟ فرهنگ ای با استیداد دینی و شعری و تسل بعدی و یا خود نویسنده؟و چند فیصد محافل ما در باره زندگان بوده؟ آفای سید لطفن سسری یه آفای سید لطفن سری یه(پرسش های (کمیسیون تدارک برگزاری از سی و پنجمین سالگرد شهادت محمد طاهــر«بدخشی» توسط کریم شاه «میر» از محبوب الله «کوشانی» )در تارنما خراسان زمین بزنید http://khorasanzameen.net/php/read.php?id=2854 که ایشان ریاست تالیف وترجمه وزارت معارف را زیر نظر دستگیر پنجشیری قیول نموده بودند.

داكتر لطيف طبيبي21.02.2015 - 10:08

 ​به جواب آقای فریدون، محترم آقای فریدون سلام به شما ! ازاینکه مضمون من را خوانده اید، از شما تشکرمیکنم، وبخود زحمت داده اید و چند سطری در باره آن نوشته اید،موجب خوشی ام را فراهم نمودید. حال بریم سراصل موضوع دیده گاه محترم درباره مضمونم. من نوشته بودم...مضامینی که از جانب هوادران طاهربدخشی در وئب سایت ها به نشر رسیده است، این واقعیت را بیان می دارد که او درحلقه حزب دموکراتیک خلق بر بستری از هويت دوگانۀ ملی گرائی و ضد پشتونیزم حرکت می کرد و زبان بکاررفته درنبشتارهای آن نيز همينگونه دوزيستی بوده است. آقای فریدون قضاوت درباره عناصرسیاسی و آرمانهای آنها مربوط به تاریخ وتاریخ نویسان ما است. اکنون من ازچندین منابعی که پیشم موجود است، به یک کتاب ... نگاهی مختصر به تاریخ معاصرافغانستان، نویسنده: کاندید اکادیمسین مرحوم محمد ابراهیم عطایی ، مترجم: دکتورجمیل الرحمن کامگا، تاریخ 1383 خورشیدی. برگ 371 در باره طاهربدخشی چنین نوشته شده است. ... ستم ملی یک حزب دیگر دههء قانون اساسی بود که متهم به تعصبات شدید قومی بود. طاهربدخشی رهبر این جریان اصلآ خلقی وشدیدآ وفادار به نورمحمد تره کی بود، با امین وببرک کارمل علاقه نداشت، خلقی ها افکار او را تقبیح نموده و نامبرده را شخصیت ضد پشتون میدانستند، تا اینکه رسمآ رهبری یک جریان متعصب را آغاز نمود. اومیگفت پشتونها بیشتراز دوصد سال بر اقوام غیر پشتون ظلم روا داشته اند واکنون باید برعلیه آنان مبارزه صورت گیرد. درداخل شوروی ها این نظریه را خیلی رشد میدادند و اقوام غیر پشتون را تحریک می نمودند تا برضد پشتونها قیام کنند. فعالیت های این حزب درسطح بالا و پائین تشویش هایی را بمیان آورد و زمانی که کودتای هفت ثور بوقوع پیوست وخلقی ها به قدرت رسیدند، طاهر بدخشی گرفتار و به امرامین در زندان پلچرخی اعدام شد. اگربخواهد ازمنابع فرنگی ( وارتان، گریگوریان و لوئیز، دوپری) نیزقضاوتهای در باره ستم ملی نموده اند که می توانید به معلومات خود اضافه نماید. گر هدف تان بحث سیاسی سرجامعه قبیلوی افغانستان است و عناصر مانند طاهر بخشی که از حق اقوام محروم و زیرستم قدرت های محلی وقبیلوی افغانستان که استخوان نرم می کردند، دفاع می کرده است ، این بحث دیگری است،از این بابت من با شما موافقم، برای اینکه صحبت سرساختارجامعه قبیلوی افغانستان از 35 سال قبل در بسیاری از مضامین من ذکر شده و هنوز به این باورم که دولت کنونی افغانستان که به دستیاری سیاست استعماری وبه معماری سیاست امپرلیستی سرهم شده است یک دولت قبیله گرا که شما چند نفر شایسته سالاربدون رنگ وبوی قوم گرایی در این حکومت ندارید. باعرض حرمت دوستدار تان لطیف طبیبی. محترم آقای رشاد سلام بشما! نبشته شما مرا خوشنود کرد، تشکرازشما، ولی جناب عالی ضرورت به یک مطالعه درست درباره احزاب سیاسی که وابستگی ایدئولوژی دارند، دارید. مشکلات وطنیاران من این است که اصطلاحات جامعه شناسی غربی که حزب سیاسی یکی ازآنها است استفاده می نمیایند، بدون اینکه بدانند که طاهربدخشی یکی از ستون فقرات اولیه این حزب جنایت کاربوده است. درآخرخواهشم از جناب عالی این است، پیش ازاینکه صحبت" روشنفکرانه" ویا سیاسی می نماید، تفکر خود ازمذهب جد اسازید. این قلم با کسیکه اصطلاح مذهبی شهید را بجای قتل زنجیری خلق و پرچم استفاده می کنند، سازگاری ندارد.  دوستدار تان لطیف طبیبی. محترم آقای سید همانطوریکه مضمون من شما را گیچ کرده، عدم آگاهی شما از جنایات حزب دموکراتیک خلق و پرچم مرا گیچ کرد. برای معلومات کافی لطفآ به تئوری جامعه شناسی ماکس وبر راجع به حزب سیاسی رجوع کنید و معلومات خود در باره عناصر حزبی تکمیل نماید.

سید19.02.2015 - 22:53

  محترم لطیف طبیبی نوشته شما خواننده راگیچ و مات می سازد زیرا شما رهبری حزب دیموکراتیک را جانی وبدیکار ملت افغانستان معرفی کردید و از جانب دیگر گفته ها و برچسپهای رهبری حزب دیموکراتیک به ویژه حفیظ الاامین را تایید کردیدکه بدخشی ضد پشتونها است در حالیکه بدخشی خواهان حل مسله ملی بود که از جانب رهبری حزب پذیرفته نه شد و در سال1346 از حزب فاصله گرفت بدینصورت از این نوشته سلیقه وی تان به پیشگاه روح آن مرد بزرگ معذرت بخواهید

رشاد17.02.2015 - 21:37

  سلام و احترام به داکتر لطیف طبیبی! نوشته شما تحت عنوان ( اشاره به گردهمایی گرامیداشت محمد طاهربدخشی) که در شهر تورنتوی کانادا تدویر یافت ، فکر و ذهن هر خواننده محترم را بجریان محفل سوق میدهد و منتظر میسازدکه شاید جهات مثبت یا منفی محفل را ببررسی میگیرید تا درس و تجربه ای برای برگزار کنندگان چنین محافل باشد ؛ اما شما جدا از عنوان، مسایل مختلف را بعجله تحت یک عنوان مطرح ساختید که میشد هرکدام آنها را تحت عناوین مختلف مورد ارزیابی قرار داد. منجمله شما محمد طاهر بدخشی را بعنوان عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان شناخته و موردسوال قرار دادید که گویا بعد از کودتای خونین ثور ، هنگامیکه جنایات حزب دموکراتیک خلق دامن اکثریت بی گناهان افغانستان را گرفت و خود او بانزوا کشانیده شده بود ؛ چرا از بابت شرکت خود درچنین حزب ازمردم عفو نخواست؟ این نگاه شما به محمد طاهر بدخشی ؛ واقعا بی خبری شما را از جریانات و حوادث داخل کشور نشان میدهد. گرچه خود اذعان داشتیدکه بمدت طولانی در غرب زندگی مینمایید و با محمدطاهر بدخشی ارتباطی نداشتید. منطقآ در مجموع از جریانات داخل کشور نیزآگاهی ندارید، این عذر موجه است بنآدر چنین حالت بی معلومتی سوال و انتقاد هم موجه نیست. غرض تصحیح برداشت غلط بصورت فشرده تصریح میگردد که محمدطاهر بدخشی با جریان سیاسی مربوط بخود مستقلانه علیه بعدالتی ها مبارزه نموده، شریک در کودتای ثور و جنایات حزب دموکراتیک خلق نبوده؛ بلکه خود توسط این حزب بشهادت رسیده است.

فریدون16.02.2015 - 17:36

 سلام به خواننده گان محترم و سلام ویژه به آقای طبیبی، اسمم فریدون است از شهر کابل، من نه عضویت سازمان مرحوم محمد طاهر بدخشی را داشتم و نه هم از کدام حزب و سازمان دیگری را دارم، اما از سیاست هیچ وقت دور نبودم، از همان دوران جوانی ام بحیث یک کابلی بچه با نام بسیاری از شخصیت های سیاسی آن دوران، از قبیل محمودی، نورمحمد تره کی، طاهر بدخشی، ببرک کارمل، اکرم عثمان، میر اکبر خیبر، غوربندی، پنچشیری، کشتمند و زیری آشنا بودم، با برخی های شان از نزدیک بارها ملاقات نموده ام از جمله این شخصیت ها با مرحوم بدخشی و خانواده او رفت و آمد فامیلی نیز داشتیم. جناب طبیبی، من وقتی که مقاله ای شما را خواندم، راستی خیلی متأثر شدم که چرا مثل شما واری یک نویسندۀ آگاه از جریانات سیاسی و اجتماعی افغانستان، مرحوم بدخشی را به گفته خود تان با وجود آنکه سالها در بیرون بوده اید و هرگز او را از نزدیک ندیده اید غیر آگاهانه و از روی نوشته ها و گفته های غرض آلود دیگران به ضد پشتون بودن متهم می سازید، البته من منحیث یک هموطن شما تا جای که مرحوم بدخشی را می شناختم و بارها از نزدیک ایشان را ملاقات نموده بودم هرگز از زبان ایشان و همفکرانش حرفی بر ضد پشتونها نشدنیده بودم و تا هنوز هم در هیچ نوشته و مقاله ای از نام بدخشی و راهروان او به آدرس پشتونها و دیگر اقوام افغانستان چیزی توهین آمیزی ندیده ام که دال به پشتون ستیزی و قوم ستیزی بدخشی و راهروان او شده باشد. آنطوری که شما بدخشی را ملامت می کنید، هرگز نه! بر خلاف ادعای نادرست شما آن طوری که من آن شادروان را از نزدیک می شناختم او همه مردم افغانستان را همه هموطنانانش را همه انسانهای خوب و بی ضرر و صادق را عاشقوار دوست داشت، حتی از منافع پشتونهای آن طرف دیورند دفاع می کرد. بدخشی به اندازه ای که دلش به یک بدخشانی ژنده پوش پامیری و یا فاریابی می سوخت، به همان اندازه دلش به یک فقیر پای لچ قندهاری و بامیانی و فراهی نیز می تپید. او بین اقوام با هم برادر افغانستان هرگز مرز بندی نکرده بود، آن قسمی که متأسفانه عده ای امروز از چپ و راست بین اقوام خط کشی دارند. جناب طبیبی، متأسفانه شما در این مقاله تان نه تنها به مرحوم بدخشی، بلکه به تمام شخصیت های سیاسی ـ فرهنگی نیم قرن اخیر به تمام اجداد خود توهین و حقارت روا داشته اید. آیا آنچه را که نوشته اید یک بار آنرا خود مرور کرده اید، تا مطمئن می شدید که روی صفحه کمپیوتر چه نوشته اید، توجه کنید به این جمله زیر خود: «بزرگداشت آدم زنده يکی از مبانی زنده و پوينده نگاه داشتن جوامع بشری بشمار می رود. مردگان رفته اند و دفتر کارشان بسته شده و داد و گرفت شان به پايان رسيده است» جناب طبیبی، من با گفته شما موافق هستم، قدر زنده ها را باید دانست؛ اما به گذشته گان خود نیز باید حرمت قایل شد. نمی دانم از کدام "دادوگرفت" شما حرف می زنید، منظور تان چیست؟ من در همچو محافل در محافل یاد بود کدام "داد و گرفتی" را تا هنوز ندیده ام که شما از آن "داد و گرفت" سخت نگران و به تشویش هستید، آیا بزرگداشت و گرامیداشت از یادنامه ها ـ زندگی نامه ها و کارکرد های بزرگان و گذشته گان و یا دعای دسته جمعی به ارواح گذشته گان، در هر جایی که هستیم از نظر شما جرم و گناه بزرگ محسوب می شود که شما اینقدر با عصبانیت محفل ترانتو و همچو محافل را تقبیح نموده اید. ای کاش شما در این نبشته تان فکر و اندیشه بدخشی را و جریان سیاسی او را آنچه که شما از آن بنام "ملی گرایی" یاد کردید، صادقانه به نقد می گرفتید. خوش می شدیم که بالاخره یک کسی پیدا شد که مسأله ملی را ـ طرح بدخشی را نه از روی تعصب و بد بینی بلکه عالمانه و اندیشمندانه به نقد گرفته است، کاری خوبی می شد، ایکاش چنین می کردید. ابوالحسن علی خرقانی عارف و دانشمند نامدار قرن پنج قمری، سده ها پیش در مورد زنده ها و مرده های متحرک چنین زیبا گفته بود که من با این گفته آن بزرگ مرد پیام خود را اختتام می بخشم که این مقوله امروز در مورد بسیاری از زنده ها صدق می کند: «ای بسیار کسانی که بر پشت زمین زنده می دانیم و ایشان مرده گانند و ای بسی کسانی که در شکم زمین مرده می دانیم و ایشان زنده گانند.» با عرض احترام
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دکتر لطیف طبیبی