پیلان نواله خوار وکشتی های افتاده در توفان
۱۴ جدی (دی) ۱۳۹۳
ملتها همیشه قربانی سیاست های چرکین حکومت های خود اند، آن که درخانۀ خود مار می پرورد، سرانجام با نیش زهرآگنین همان مار از پای در می افتد. امروز پشاور یک باغستان نوباوه گان خود را به خاک می سپرد و از خانهها صدای نوحه و شیون بلند است. من این شیونهای جگر سوز را با تمام جان، این جا درکابل می شنوم این شیون را همه مادران و پدران افغانستان که نوباوه گان خود را در چنین حمله های وحشیانۀ انتحاری از دست داده اند نیز می شنوند! شاید درد، استوار ترین رشتۀ پیوند در میان انسان هاست. اینان همه قرابانیان نیش ماران زهر آگنیی اند که حکومت پاکستان از سال ها بدینسو در مارخانۀ سیاست های استخباراتی خود پرورش داده است!
احمد رشید خبرنگار و نویسندۀ پاکستانی در روزگاری که پاکستان تازه فارم پرورش ماران زهر آگین خود را به هدف فرستادن آن ها به افغانستان ایجاد کرده بود، جایی نوشته بود: پاکستان خود یکی از قربانیان هراس افگنی خواهد شد. حال چنین شده است! حکومت پاکستان حال به وسیلۀ نیش همان مارانی درد می کشد که خود به هدف از پای در اندازی افغانستان پرورش داده است!
حکومت پاکستان سال هاست که به این سرزمین زهر می فرستد، مار می فرستد و آژدها! اما بی خبر از این که این همه مار و اژدهای آدمی خوار می توانند، نیش های زهر آگین خود را در اندام مردم پاکستان نیز فرو برند. وقتی از خانۀ همسایه آتش بلند است و شیون و نوحه، همسایۀ دیگر چگونه می تواند قطره آبی را از گلو فرو ببرد! سال هاست که ما در آتش و در زیر نیش این ماران دست آموز پاکستانی که دیگر یاغی شده اند می سوزیم و اما حکومت پاکستان خمی بر ابرو نیاورده است!
یادم می آید زمانی که نیروی های شوروی از افغانستان بیرون شدند ، داکتر نجیب در چهار راه هوتل آریانا هشدار داده بود: آتشی را که پاکستان در افغانستان روشن کرده است، روزی به خانه های خودشان بر می گردد. او گفته بود ما پل های برگشت را ویران کرده ایم و چاره یی جز به پیش رفتن نداریم. این سخنان او اخطاری بود به حکومت مار پرور پاکستان. سال های اخیر نشان می دهد که چنین شده است. این که داکتر نجیب را در آن چهار راه بر دار آویختند، یک امر تصادفی نبود؛ بلکه دستگاه استخبارات پاکستان آن جای را با دقت تمام انتخاب کرده بود، نحیب را در جایی بر دار آویخت که او از همان جا به پاکستان هشدار داده بود! حکومت پاکستان به گونۀ نمادین با به دار آویختن داکتر نجیب در آن چار راه این پیام را به افغانستان فرستاد: این ماییم که مقدرات شما را تعیین می کنیم؛ شاید کسانی بر اساس بینش های ایویولوژیک بر من خرده گیرند؛ اما باور من چنین است وقتی استخابرات پاکستان همراه با مار های دست پرورده اش نجیب را با چنان وضعیتی بر دار آویخت در حقیقت این افغانستان بود که بر دار آویخته شده بود، مگر او رییس جمهور افغانستان نبود! مگر حکومت او را سازمان ملل متحد به رسمیت نمی شناخت! که چنین بود!
هنوز روشن نیست که حکومت پاکستان دیگر چه انتقام هایی از ما خواهد کشید! در مقابل حکومت های سر به هوای افغانستان با داعیه داری پشتونستان کمتر چشم به زمین دوخته اند تا به واقعیت های پیرامون نگاه کنند، چنین حکومت در افغانستان نه تنها عامل بدختی مردم خود بوده اند؛ بلکه پیوسته تلاش کرده اند تا حماقت های سیاسی، ندانم کاری ها و بی کاره گی های خود را به گردن این یا آن کشور همسایه و عمدتاً پاکستان بیندازند. حکومت های که جدا از واقعیت های سیاسی سر به هوا سخن می گویند و به گفتۀ مردم غر و فش می کنند، در حقیقت این غر و فش ها همان تف سر بالایی است که دوباره بر ریش خود شان فرود می آید!
در بیشتر از نیم سدۀ گذشته حکومت های افغانستان کمتر با خرد سیاسی به رویداد های سیاسی دیده اند. تا لب گشوده اند تاریخ پنچ هزار ساله بوده است و گزافه هایی که به گفتۀ مردم اگر روی نان بگذاری سگ هم نمی خورد! گاهی حکومت های افغانستان به همان چوچه خروسانی همانند بوده اند که وقتی روی دیوار گام بر می دارند، به آهستگی گام می گذارند که گویا دیوار فرو نریزد. مردم می گویند، گرسنه چه باشد که سخن او، حکومت های افغانستان که پیوسته مردم خود را گرسنه گی داده اند و عذاب، و پیوسته کجکول دریوزه گری به گردن کرده اند، این گزافه های تاریخ پنج هزار ساله دیگر کدام گرسنه را نان می شود و کدام تشنه را آب! ما گویا پنج هزار سال تاریخ داریم؛ اما دسترخوان ما از نان تهی است!
ما در بیشتر از نیم سدۀ گذشته پیوسته فریاد زدیم که: « دا پشتونستان زمونژ!!! » با دریغ که با چنین فریاد زدن هایی نه خود را به جایی رساندیم و نه هم دیگران را، حکومت و مردمی که خود در بند اسارت های سیاسی و اقتصادی دست و پا می زنند، نخستین رسالتش آزادی خود است. چنین حکومت هایی و مردمانی هیچ گاهی مایۀ آزادی برای دیگران شده نمی توانند. ما فریاد زدیم؛ اما صدای ما را در آن سوی مرز دیورند نه تنها کسی نشنید ؛ بلکه بر ریش ما نیز خندیدند! ما فریاد زدیم و برای شماری از دلالان سیاسی قبایل پول فرستادیم؛ اما آن ها خود را به انرژی هستوی رساندند! ما آنان را دال خور خواندیم؛ اما بعداً کاسۀ ما به سوی آن ها دراز شد. ما تاریخ پیدا کردیم و آنان شدند بی تاریخ؛ بعد موزیم خود را تاراج کردیم و بردیم در بازار های آنان فروختم که این خود بد ترین گونۀ وطن فروشی است! ما آنان را بی تاریخ خواندیم، بعد پیکر های بودا را با افتخار به دستور آنان منفجر کردیم و پاره های آن را بردیم و در نمک مندوی پشاور فروختیم، ما آنان را بی تاریخ خواندیم ، بعد تمام ساحات باستانی خود را کاویدیم و آثار تاریخی خود را سپردیم به شبکه های قاچاق آثار باستانی، ما آنان را بی فرهنگ خواندیم، بعد منار چگری را از کمرگاه فرو انداختیم و آنان منار سوات را چنان یادگار درخشان تاریخی خود پاسداری می کنند. ما گزافه پختیم و این گزافه ها شکم کسی را سیر نکرد، هنوز از پیشوای مذهبی تا سیاسی پاکستان ماران خود را به نام جهاد به این سرزمین نفرین شده می فرستند و ما چنان مترسکی در پشت مایک ها چیغ می زنیم و فکر می کنیم که ماران پرورش یافته در استخبارات پاکستان گنجشکانی اند که از این چیغ و فریاد ما می هراسند و می گریزند، نه هرگز چنین نخواهد شد؛ بلکه این گنجشکان نول دراز هستی ما را دانه دانه خواهند خورد!
شاید بد بختی بزرگتر در این حوزه آن گاه آغازشد که پاکستان به حلقۀ کشورهای اتومی راه یافت. در همان نخستین روزها گزارش های وجود داشت که این کشور آزمایش های اتومی خود را در مرز هلمند در خاک افغانستان اجرا کرده است! حال پاکستان گذشته از همه ظرفیت های دیگری که دارد، از دو نیروی خطرناک و ویرانگر برخوردار است. نخست فارم مار پروری به هدف هراس افگنی، دو دیگر نیروی اتومی. این دو نیروی از چند جهت بسیار خطرناک است نه تنها برای افغانستان و منطقه؛ بلکه برای خود پاکستان نیر!
نیروی هراس افگنی را که پاکستان برای ازپای اندازی افغانستان ساخته است؛ حال دامنگیر خودش شده است وهمان سخن داکتر نجیب است: آتشی را که پاکستان با استخباراتش در افغانستان افروخته، خودش را نیز می سوزد. ممکن نیست که پاکستان این حوزۀ بزرگ را با اعمال تخریب کارانۀ هراس افگنان به آتش و خون بکشد و خود بر بلندای امن بنشیند. امنیت هر کشوری در این منطقه به امنیت منطقه و حتا جهان وابسته است.
افزون بر این خطرناک ترین نیروی که هم اکنون در اختیار پاکستان قرار دارد، همان نیروی اتومی اوست. بسیار ممکن است که این نیروی اتومی روزی به دست هراس افگنان پاکستانی و در بد ترین صورت آن در اختیار داعش بیفتد. از هم اکنون طالبان پاکستانی پیروی خود را از داعش اعلام کرده اند. پاکستان سرزمینی است که برای رشد و توسعۀ بنیاد گرایی و هراس افگنی بسیار آماده است. بسیار دشوار به نظر می آید که روزی داعش پاکستانی موجودیت خود را اعلام نکند. هراس افگنی در وضعیت کنونی جهان نیز باید چهره بدل کند، شیوه های هراس افگنی روز تا روز دگرگون می شود. طالبان، القاعده شاید دیگر کلاسیک شده اند و پاسخ گوی شیوه های تازۀ هراس افگنی نیستند، پس باید برای داعش جای خالی کنند. شاید در این جا نام شان را بگذارند « داپا» یعنی دولت اسلامی پاکستان – افغانستان. روزی که روی دیوار دانشگاه کابل خواندم که : زنده باد داعش ! مرگ بر امریکا! با خود اندیشیدم که دروازه های افغانستان به روی داعش گشوده است.
چنین شعارهایی روی دیوار دانشگاه مرکزی کشور نشان می دهد که از هم اکنون داعش ذهن شماری، حتا شاید ذهن شماری از جوانان را تسخیر کرده است! نمی خواهم بسیار بد بین باشم؛ اما این هراس وجود دارد که تا داعش پایش به پاکستان برسد، دیگر افغانستان یک سرزمین تسخیر شده برای اوست. اگر چنین شود، دیگر داعش یا داپا خود نیروی خواهد بود با نیروی اتومی . نمی دانم گاهی کشور های منطقه و جهان اندیشیده اند که نیروی اتومی پاکستان روزی در اختیار نیرو های هراس افگن منطقه خواهد افتاد! امروزه طالب، القاعده و داعش یک طرز تفکر است. یک تفکر است که می رود تا منطقه و جهان را تسخیر کند. بسیار وحشت ناک است، می شنوی که دختران و پسران جوانی از سرزمی های فرنگ می آیند و به داعش می پیوندند. بدون شک آنان می توانند نماینده گانی گروهی از جوانانی باشند که دیگر زنده گی در غرب برای آنان کسل کننده و بی هدف شده است و این خود همان رسیدن به ابتذال و بیهوده گی است! شاید می خواهند هدف گم شدۀ زنده گی خود را در خشونت های گروهی و مذهبی جستجو کنند. برای من بسیار دشوار است که بتوانم ریشه های ایجاد داعش را بررسی کنم، اما واقعیت داعش نشان می دهد که برنامۀ گستردۀ جهانی دارد. در اندیشۀ آن است تا در زیر نام اسلام بر سرزمین های گستره یی پرچم افرازد که در آن صورت در نخستین گام این دولتمردان این سرزمین هاست که در زیر تبرزین آنان خواهد رفت!
یکی دو نکتۀ اخرین:
- دولت افغانستان باید به این نکته توجه کند که دیگر دوران هیجانات سیاسی گذشته است. امروزه در تمام عرصه های زنده گی این خرد است که باید سخن نخستین را بگوید. این سیاست های خرد گرایانه است که می تواند دولت و ملتی را به کامگاری برساند. سیاست دانش و هنر رهبری جامعه است. از واقعیت نمی توان گریز کرد. ما مکلفیت داریم تا در پیوند به مناسبات امروزین منطقه و جهان سیاست های خود را بازنگری کنیم؛ ولو این بازنگری برای ما خوش آیند نباشد. طرح حقوقی مرز دیورند با پاکستان یک نیاز است. خوب حالا ما به رسیمت نمی شناسیم باشد سرجایش، پاکستان که آن را یک امر نهایی می داند پس چه باید کرد! دو راه وجود دارد ما باید هم چنان ادامه بدهیم که : داپشتونستان زمونژ و در نهایت با شمشیر نیاکان برویم یک شبه پاکستان را یک طرفه کنیم و در ساحل آب های گرم خیمۀ پیروزی افرازیم. یا این که با طرح ها، پیشنهادها با پاکستان وارد گفتگو شویم. اگر پاکستان سرباز زند، برویم به سازمان های حقوقی جهانی و به سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن تا جهانیان این مسکل را برای ما حل کنند. این در حالی است که تاسخن از مشکل افغانستان با پاکستان به میان می آید، حکومت های افغانستان و دولتمردان ما فریاد می زنند که هنوز زمان طرح این مساله فرا نرسیده است! پس طرح این مساله چه زمانی است؟ اگر ما با پاکستان هزار مشکل داشته باشیم مشکل عمده همین مسالۀ مرز دیورند است!
- بر بنیاد گزارش ها پاکستان بزرگترین تولید کنندۀ هراس افگنی در جهان است. زمانی که آنان کارخانۀ بزرگ طالب سازی را در پاکستان پی افگندند، هدف شان تسخیر افغانستان بود. آنان در وجود طالبان ظاهراً به هدف رسیدند، این برنامۀ پاکستان هنوز ادامه دارد؛ شاید به گونۀ دیگری! من بار ها از زبان بعضی از خبرنگاران پاکستانی شنیده ام که مرز نیم قارۀ هند در کوه های هندوکش است. این سخن به این مفهوم آن است که گذشته حکومت پاکستان، حتا همان هایی هم که ما برای شان با هیجان نعره می کشم مرز کشور خود را نه دیورند؛ بلکه هندوکش را می دانند. ما مرز دیورند به رسمیت نمی شناسیم، پاکستانی ها نیز، ما به اتک چشم دوخته ایم و آنها تا هندوکش. باری یکی از جنرالان پاکستان گفته بودکه: مرز دیورند به یک دیوار موش زد می ماند که باید آن را از جایش برکند وبه جای مناسب آن گذاشت. بدون تردید آن جنرال همان چیزی را می گفت که امروزه شماری از شخصیت ها و دولتمردان پاکستان می گویند. شاید چنین اندیشه یی هم اکنون به سیاست پاکستان در پیوند به افغانستان بدل شده است. چنین مسایلی سرچشمۀ بزرگ تنش ها و دشمنی ها را در میان پاکستان و افغانستان به وجود آورده است. این همه مشکل سنگ شده را نمی توان با هیجانات سیاسی حل کرد باید با مغز سرد و باسیاست های خردگرایانه در راه حل آن گام برداشت!
- مردمان پاکستان و افغانستان قربانیان سیاست ها نادرست دولت های خود اند. حساب مردم را باید از حساب دولت ها جدا ساخت. مردمان پاکستان می توانند دوستان و همسایه گان خوبی با مردمان افغانستان باشند؛ و مردمان افغانستان نیز؛ اما این دولت ها پیوسته زمینه ساز دشمنی در میان مردمان دو کشور بوده اند. دولت های افغانستان از همان روزها پیدایی پاکستان تا امروز پیوسته سنگ پشتونستان خواهی را به سینه زده اند درحالی که هیچ گاهی کدام طرح و برنامه یی را جهت حل این مشکل به میان نیاورده اند! در این مدت زمان هیچ گاهی صدایی از پشتونستان برنخاست که آن ها چه می خواهند! ما تنها صدا زدیم که دا پشتونستان زمونژ؛ باری ذوالفقارعلی بتو گفته بود که پاکستان گیاه خواهد خورد؛ اما خود را به نیروی اتومی خواهند رساند! آن ها به این نیرو رسیدند؛ اما ما به کجا رسیده ایم! تا هنوز در بندر توخم سپاهیان پاکستان هزارگون ما را تلاشی می کنند چه برسد به آن آب های گرم خیالی که عمری ما را فریب داده اند!
- من فکر می کنم که تمام سیاست های تجاوزکارانۀ حکومت های پاکستان از همین مرز دیورند بر می خیزد. آن ها با ایجاد کارخانه های طالب سازی از افغانستان انتقام می گیرند، اما حالا وضعیت اندکی به زیان آنان چرخ زده است. مارهای دست آموز حالا خود آنان را نیز نیش می زنند! این در حالی است که داعش چنان آژدهایی در راه است، دیر یا زود خود را به پاکستان خواهد رساند. روزگاری می گفتند که افغانستان دروازۀ تسخیر نیمه قارۀ هند است، حال پاکستان دروازۀ تسخیر افغانستان است. داعش تا به پاکستان برسد، داعش اندیشه گان افغانستان راه آنان را آب خواهند زد!
- من درد خانواده های پشاوری را که فرزندان جوان شان را در حادثۀ وحشیانه و خونبار بر مکتبی از دست داده اند، با تمام وجدان و با تمام جان احساس می کنم. باری سید برهان الدین محقق ترمذی گفته بود: «اگر ترا درپای خاری خلد، همه مهمات جهان بگذاری و بدان مشغول شوی، هم چنين در حق برادر خود می بايد بود.» با این حال نمی دانم هم اکنون حکومت واستخبارات پاکستان در زمیه چگونه می اندیشند؟ ایا زمان آن فرا نرسیده است که بنشینند و بیندیشند که راه که می روند در آن نه سعادت مردمان خودشان نهفته است و نه هم سعادت همسایه گان آن ها! بلکه این حکومت پاکستان است که مسووُلیت سنگنین چنین خون ریزی هایی را بر عهده دارد. این جا در افغانستان تا مردمان به خاک و خون می افتند، حکومت های گویا با شدید ترین الفاظ تقبیح می کنند و تمام! جانیان برای کرزی برادر بودند و برای غتی مخالف سیاسی! این سخن به این مفهوم است که هر دو شهامت آن را ندارند تا واقعیت را همان گونه که هست بیان کنند. حال اگر برادر و مخالف سیاسی هم باشند، باید همین گونه دستان خون آلود آن ها را آزاد گذاشت تا مردمان را همه جا بکشند!
- این ها همه واقعیت های تلخ و سرسختی اند که ما را احاطه کرده اند. شاید دولت های افغاستان و پاکستان به این درک سیاسی رسیده اند که با خون سردی و خرد سیاسی در پشت میز سیاست بنشینند و برای ایجاد یک زنده گی صلح آمیز برای مردمان کشور های خود ، منطقه و جهان گفتگو کنند! یا این که غیرت افغانی برای اجازه نمی دهد و انتقام جویی برای حکومت پاکستان! این نوشته را با این روایت به پایان می آورم که باری کشتیی در توفان افتاده بود، کشتی نشینان همه سراسیمه و پرشان بودند و در هیاهو، اما پیلی در عرشۀ کشتی با خون سردی نواله می خورد ، گویی انگار هیچ حادٍثه یی رخ نداده است و هیچ حادثۀ دیگری در پپیش نیست، در حالی که تا ساعت دیگر کشتی می رفت در ژرفای دریا که آن گاه نه کشتی بود ، نه سرنشینان و نه هم پیل و نواله یی. دولت پاکستان باید بداند که ماران دست پرودۀ او یاغی شده است و حال بر دستان پرورش دهندۀ خود نیز نیش می زند و این در حالی است که آژدهای بزرگ داعش در پیش است، تنها کافی است که در پاکستا ن و افغانستان دمی بشوراند تا همه نظام و زنده گی چنان دیوار فرسوده یی فرو ریزد، شاید زمانی است که پیلان نواله خوار در عرشۀ کشتی به توفان بیندیشند و به دم اژدها!
قوس 1393
شهرکابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته