مثلثِ ورشکستۀ جمهوری اسلامی افغانستان
۲۰ قوس (آذر) ۱۳۹۳
(جهادی ها، دستگاه فاسد اداری و قشر سوداگر بازاری)
اول - یک اشارۀ مقدماتی برموضوع
معمولاً نوشتن در باره سیاست عناصر دارندۀ نفوذ وقدرت های حاکمۀ افغانستان در سده روان خورشیدی، کار چندان مشکلی نیست. برای اینکه برخی ازقدرت های استعماری درشکل دادن قدرت های حاکمه افغانستان درچند دهه اخیرسهیم بودند.ازهمین جهت همیشه طرح پرسش در باره حوادث تاریخ نیم قرن اخیرافغانستان، بسیار تلخ است. درواقع تاریخ نیم قرن اخیرافغانستان آغاز کنجکاوی و درد است. درحدود بیش ازسی سال است که همه چیزافغانستان را رفته رفته از مردم این سر زمین گرفته اند ـ گرفتنی به شکل کشتن و سوختن و ویران کردن -، ولی نباید فراموش نمود که این دوران زمینهء خوبی درخودشناسی سیاسی، به ویژه برای "قشردگراندیش" و مردم افغانستان میباشد. روشنگران افغانستان باید درآینه ی تاریخ حوادث سه دهه گذشته این کشور به خویشتن بنگرند وامید است هرچه زودتر جایگاه خود را از نگاه سیاسی و اجتماعی درساختارفرهنگی و اجتماعی افغانستان ، روشن نمایند.
بهارسال روان خورشیدی با پايان گرفتن دوران زمامداری آقای کرزی از سبد همپرسی عمومی رياست جمهوری دردولت اسلامی افغانستان تقلب زیادی بیرون شد. تقلب در روند همه پرسی سبب شد که نتایج این پروسه تا خزان به طول کشید.
بالاخره حکومت امریکا دوباره دست درکارشد، تا طفل معیوبی که یک دهه پیش زائیده است،ازجاندادن نیافتد.دراین میان وزیرخارجه وسفیرامریکا و نماینده سازمان ملل متحد درکابل دست به تشکیل ریاست جمهوری دوم زدند. بعد ازمذاکرات درسفارت امریکا آقایون دکترمحمداشرف غنی و دکترعبدالله عبدالله به حیث رئیس جمهورحکومت اسلامی افغانستان ورئیس اجرائیه حکومت افغانستان تعیین شدند.این حکومت در واقع از ائتلاف سیاسی دو پیشتاز که از صندوق رأی مردم برنده شده بودند، بوجود آمده است. به هرحال حکومت اتئلافی افغانستان قرارداد همکاری نظامی با حکومت امریکا را امضآ نمود و این قرارداد رسمیت یافت.
حال بنا بر برداشت پرفیسور(Francis Fukuyama) درآخرین کتابش تحت عنوان(Political Order and Political Decay) که سه ماه پیش بچاپ رسیده است و مرگ امپراطوری امریکا را پیش بینی می کند؛جهانیان شاهد اعتراض مردم علیه اعمال ضد انسانی پولیس امریکا درشهرهای بزرگ اند. درچنین شرایطی که دولت امریکا گرفتار مشلات اجتماعی وبحران اقتصادی است، پرسش که برای افغانها مطرح است، این است چرا امپراطوری امریکا که امروز به مشکلات داخلی گرفتار است، مشگل گشای سیاسی افغانستان شده است؟.
بخاطر چه امروزحکومت امریکا به سرافغانستان دست وپنجه نرم می کند؟
صحبت سرپرسش های پیش بسیار طولانی است که پرداختن به آنها ما را ازمتن مضمون اصلی خارج میسازد، ولی من دراینجا با یک ضرب المثل ما بسنده میکنم که می گویند " شتر درخواب بیند، پنبه دانه". امپراطوری امریکا درسالهای پایانی عمر خود، می خواهد دست به آخرین سیاست بازی به همیاری تروریست های مذهبی اسلامی بزند. برنامۀ این بازی سیاسی اینست که از داخل افغانستان دو جبهه تروریستی مذهبی یکی بسمت روسیه ودیگری بجانب چین بازکند، تا با این سیاست هردوکشور را به یک جنگ داخلی مذهبی گرفتار نماید. حال تا چه اندازه حکومت امریکا موفق خواهد شد؟ قضاوت این پیشبینی بدست تاریخ است.
آنچکه درزیر میخواهم ادامه دهم و محتوای این مضمون است، تشریح عواملی است که برزخ ریاست جمهوری کنونی ویا ریاست جمهوری نوین افغانستان را دربر می گیرد. زیرا با سیاست های عاقبت نیندیشانه وتصامیم پشت پرده ، معلوم نیست که حکومت نوین افغانستان با این تضاد ها، به کدامین ناکجا آباد، سمت می یابد.
دوم - نقش جهادی های مذهبی در حکومت افغانستان
همه ما می دانیم که باحمله نظامی وجفا کرانۀ شوروی درافغانستان، حکومات امریکا، پاکستان، جمهوری اسلامی ایران وعربستان سعودی ، چین ومدتی مصر،عناصر مذهبی افغانستان را فعال نمودند.آنها مداوماً بستر گسترده ای را با کمک مالی برای گروه های افراطی افغانستان فراهم نمودند. گروه های مذهبی افغانستان که عاری از هويت سياسی بودند، خود را در ترکيب ناجور «سیاسی و مذهبی» افغانستان جابجای نمودند. درآنجا عناصر مختلف با تفکرات گوناگون درکنارهم جمع شدند. عاقبت به راهنمائی وکمک نهاد ها وپولیس سیاسی کشور های که ازآنها در پیش ذکرشد، ازاین گروه ها، جمیعت اسلامی، حزب اسلامی ،حزب وحدت افغانستان وغیره احزاب در تشکلات سیاسی افغانستان سربلند کردند. در حدود سه دهه است که این ها تحت نام جهادی های افغانستان در سرنوشت مردم بازی می کنند، و در بستر همان زمان بود که در مقابل ترورهای دولتی- شوروی ، تروریسم مذهبی داخلی در ارتباط با تروریست های عربی شکل گرفت.
بنیادگرایان مذهبی افغانستان ازآغازتشکیل جمهوری اسلامی به همایت مالی جامعه جهانی کوشيده اند با همه جنایاتی که در چند دهه اخیر برمردم تحمیل نموده اند، بازهم خود را به خوراذهان مردم دهند وازمذهب چنان اقطابی گرانقدرجلوه دهند که بعنوان پناهگاه مردم و حافظ منافع آنها دراین دنیا وآخرت بسازند.جنگسالاران مذهبی افغانستان ( اسلام را بعنوان يک ايدئولوژی معطوف به تصرف قدرت) دقيقاً به معنای درآميختن حکومت با مذهب را یکجا نمودند، ازاين رو می توان نقش مخرب آنها را علیه رشد فرهنگی واجتماعی مشاهده کرد.
جمهوری اسلامی که درافغانستان ازجانب حکومت امریکا و باقی کشورهای مدرن سر پا شد و تصور می کردند که افغانستان با این ساختار به سرعت بالائی به سوی مدرن شدن می رود واین کشوربه مثابه نمونه درحوزه، لايق زيستن و تازیدن درمنطقه را داراست. اما این ساختار به نسبت دزدی، فساد اداری وساختار مافیائی و فرهنگ عقب مانده که داشت، بکلی به شکست سیاسی و اقتصادی مواجع شده است.ازهمین جهت دوران سیزده ساله حکومت آقای کرزی، روزهای عجیب وغریبی برمردم افغانستان گذشته است. دراین مدت قدرت طلبان مافیائی و عناصر متعلق به " اسلام سیاسی" به کمک جامعه جهانی درسپهر سياسی افغانستان جابجای شدند.
اکنون پرسشی که مردم افغانستان ازآقایون دکترغنی ودکترعبدالله دارند اینست که، با این خرلنگی که آقای کرزی به کمک حکومت امریکا و جامعه جهانی درافغانستان سرهم کرده واین دستگاه فاسد نتوانست یک انتخابات سوچه برگذارکند، چطورمیتوان با این دستگاه فاسد ادارای، ریفورم اجتماعی ورشد اقتصادی براه انداخت؟ ازنظرعقل سالم، محال است که مردم با بودن این قشرفاسد در قدرت سیاسی افغانستان، روی خوشی ببيند.
سوم - دستگاه فاسد اداری وقشرسوداگربازاری موانع رفورم های حکومت افغانستان
چهارده سال ازعملکرد جامعه جهانی درزمینه های اقتصادی، سیاسی وفرهنگی درافغانستان می گذرد.جامعه جهانی به رهبری حکومت امریکا ساختار شبه مدرنیزم سرمایه داری را با داخل نمودن سرمایه مالی هنگفت مجازی به بازارتبادله افغانستان رونق دادند. پا به پای این پروسه برخی ازاعضای ارشد حکومت با دزدی ازبانک ها، دزدی ازکمک های خارجی برای احداث پروزه ها، دسبرد زیادی نمودند.
اعضای ارشد حکومت درمرکز و ولایات کشوربا همکاری شرکت های بزرگ خارجی، قشربازاری افغانستان را که ترکیبی از جنگسالاران محلی وسوداگران بودند، باخود یکجا نمودند. درمدت کمی آنچکه جامعه جهانی به عنوان کمک برای احداث افغانستان پرداخته بود، توسط این الیگارشی خلاص شد. برخی ازاعضای مثلث ورشکستی افغانستان درکوتاترین زمان ازجملهء ملیونرها درکشورهای اروپا، امریکا، کانادا و استرالیا سرمایه بازنشستگی واستراحت، خودرا سرهم کردند. این افراد که نه بخت لاتری داشتند ونه هم یک پروسه طولانی در خارج کارکرده بودند، لاکن امروزبه نسبت دستبردی که ازسرمایه های ملی کشور فقیرافغانستان نموده اند، جایگایی درسطح قشروسطی کشورهای صنعتی احراز نموده اند.
امروزاین قشرنسبتآ گردانده اقتصاد افغانستان است. این قشرازپشتبانی جامعه جهانی، بانک جهانی،آسیائی برخورداراست. این قشر درشکل دادن سیاست اقتصادی حکومت آقای کرزی دست داشت.ازهمه اولتر برای سرعت تبادله ناموزن به نفع خود تجارت سکتورهای که وسیله تبادله را آسان میساخت، مانند انترنت، وسائل ارتباط بی سیم، نقلیعه، تعمیرات واردات مواد سوخت و غیره اقلام را براه انداخت. فعلآ این قشربه انتظار کمک های وعده داده شده خارجی ها است.این قشر روابطی که توسط لابیست های ارشد با دستگاه ریاست جمهوری نوین ونهاد خارجی برقرارکرده است، آخرین سرمایه مالی که از طریق کمک خارجی به افغانستان داده شود، به دزدی خواهد برود. آیا حکومت نوین افغانستان از چنان قدرت اداری برخورداراست که بتواند این قشر فاسد را مهار کند؟
یکی از بدترین تاثیرات اقتصاد ناموزون شبه سرمایه داری درجوامع عقب مانده همانا رشد فساد اجتماعی است. امروزدرافغانستان استفاده موادمخدر، خود فروشی، دزدی، رشوه ، گرانی،عدم مراعات قانون وغیره عوامل اند، که درزندگی روزمره مردم رو نما گردیده است. تجارت تریاک توسط مافیائی افغانستان و دزدی از اموال مردم، بخش عمدۀ اقتصاد ناموزون افغانستان را احتوا نموده است.آیا آقایون دکترغنی ودکترعبدالله ازنقش این قشر فاسد که باعث رکود اقتصادی افغانستان شده است، آگاه اند؟ وآیا خود به آن قشر تعلق نداشته وندارند؟
بدبختی های که امروز ما درافغانستان به آن گرفتاریم ، دقيقاً به علت حضور فعالانهء اسلامیست ها درحکومت و درسیاست بوجود آمده است. عناصری ازجمیعت اسلامی،حزب وحدت، حزب اسلامی، بخشی از طالبان و متعصبین قومی غیره از «کلمهء قبيحهء آزادی» درلفافه سياست مذهبی استفاده مینمایند و درقفا دزدی ازسرمایه های خارجی ومنابع افغانستان پیشه شغلی آنها است.آیا قدرت نوین ائتلافی افغانستان که با عدۀ زیادی از جهادی ها سرهم شده ، قادربه رشد اقتصادی وفرهنگی است؟
چهارم - تضاد عقب مانده گی و شبه دموکراسی درساختارافغانستان
در اين شکی نيست که يک حکومت شبه مدرنیزم دموکراتيک برای آنکه چتری گسترده را بر فراز سر مردم (که متشکل از عقايد و مذاهب و فرهنگ های گوناگون اند) بگشايد، نمی تواند بر پايهء يک مذهب ساخته شود.
در اين هم شکی نيست که راه ندادن به مذاهب برای نفوذ در حکومت های دموکراتيک ربطی به اينکه مذهب اکثريت مردم چيست، ندارد.
همچنين نمی توان ترديد کرد که دردموکراسی ها، مردم با عقايد و باورهای مذهبی شان در روند های دموکراتيک ادارهء کشورشان شرکت می کنند؛ بی آنکه ساختار و ستون فقرات حکومت شان بر پايهء مذهبی خاص بوجود آمده باشد. پس، شرط همه پرسی نمودن ، صلح آفرين بودن، خدمتگذار بودن، و «ملی» بودن يک حکومت آن است که «مذهبی» نباشد؛ حتی اگر مذهب اکثريت مردم به انسانی بودن و عدالت مداری شهرت داشته باشد و دستور های در راه آزادی و حقوق مردم داده باشند.
آنچه می گويم حمله به دينداران (اعم از مسلمانان سنی و شيعی) نيست و کاری هم با مباحثی دراين مورد که خدا هست يا نيست ومذهب ترياک توده ها محسوب می شود و يا نمی شود ندارد. بحث تنها دراين است، که :
آیا باید دينداران ومذهبيون افغانستان هنگام حضوردرحکومت و قدرت سیاسی رساله های جهادی و باورهای خاص قبیله، طايفهء، نژادی خود را نيز در جيب داشته باشند؟ و بر اساس آنها از مردم رای بگیرند؟ و برآنها حکومت کنند؟
آیا درحکومت فعلی افغانستان عناصری وجود دارند که اعتقادات مذهبی وابستگی قومی وقبیله خود شان را پشت درحکومت بجا نهاده و بعنوان خدمتگذاران بی طرف «همهء مردم» وارد حکومت شوند؟.آیا در حکومت فعلی افغانستان افراد "ملی"، نه "مذهبی" وجود دارند؟ جواب پرسش های پیش نظربه تجاربی که مردم بعد ازیک دهه ازحکومت آقای کرزی ودستگاه اداری فاسدآن دارند، منفی است.
واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی کنونی افغانستان ، بدون پایگاه اجتماعی است. اگرچه قبلاً نیز در افغانستان نظام های سیاسی عاری از پایگاه اجتماعی بودند، ولی توجه کنيد که اکنون چطور سیاستمداران مذهبی و قومی افغانستان در پروسه همپرسی ریاست جمهوری کنونی، جامعه را تقسیم طایفه، قبیله، مذهب و نژاد خود نموده اند.
در عين حال، بر بنياد پيشگزارۀ بالا، بنظر من، يکی از نشانه های عقب ماندگی اجتماعی ـ فرهنگی ـ تمدنی يک جامعه، و برعکس آن، وجود و يا فقدان احزاب سياسی غيرايدئولوژيک نيزهست. چرا که در حوزۀ تفکر دموکراتيک، احزاب سياسی غيرايدئولوژيک نهادهای کارای راه پيمائی بسوی ملت سالاری و تحقق عينی روندهای دموکراتيک محسوب می شوند.
من فکر می کنم که يک معنای «دموکراسی» را می توان «گريز از ايدئولوژی» دانست و يا، ميزان نزديکی و دوری هر جامعه به دموکراسی را می توان با ميزان دوری از، و نزديکی به، ايدئولوژی تعيين کرد. يعنی، اگر جوامع بشری را رهرو راهی با مقصد دموکراسی تصور کنيم، حد دوری آنها از ايدئولوژی ميزان راه پيمودۀ شان به سوی مقصود را روشن می سازد. درحالیکه اکنون تمام گروه و احزاب سیاسی افغانستان با ایدئولوژی راست وچپ برای کسب قدرت بوجود آمدند.
بيائيد به جامعهء خودمان نگاهی ديگرباره بيافکنيم. به اعتقاد من، «حزب غير ايدئولوژيک» دقيقاً همان پديده ای است که در جامعۀ کنونی ما، چه در داخل و چه در خارج کشور، حکم کيميا را دارد؛ آنگونه که می توان اساساً در فرهنگ سیاسی افغانستان فرض کرد و تصور ما، از «حزب سياسی» پديده ای است که، بر پايه باور اعضائش به يک «ايدئولوژی» خاص بوجود می آيد و در اختيار گرفتن زمام قدرت را هم از آن رو می جويد، و به روش های مختلف می طلبد، که قصد دارد، از طريق کاربرد قدرت، ايدئولوژی خود را بر کل جامعه مسلط ساخته و تحميل کند.
جمهوری اسلامی کنونی افغانستان محصول اندیشه ژن فرهنگی اسلام سیاسی است که توسط یک افغان سید جمال الدین افغانی و دو مصری جریان اخوان المسلمین دراوائل سده روان خورشیدی براه افتاد و به اصطلاح" تاریخ بیداری جهان اسلام" نامیده اند و اکنون بشریت با این بیداری دست و پنچه نرم می کند، می باشد.
پرسشی که درباره بررسی میثاق ملی افغانستان مطرح میشود، این است که آیا، قانون اساسی افغانستان که هر امر «مذهبی» درآن گنجانیده شده است لزوماً «ملی» هم هست؟ پاسخ عقلی به اين پرسش منفی است. امر مذهبی امر اختصاصی، گروهی، ويژه، و متصل به مجموعه های ارزشی ـ عقيدتی است. حال آنکه امر ملی امری عام، فراگيراست. بدين سان جادهء متمم قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان، جاده ای يک طرفۀ است که در آن عنصر ملی مقهور و منکوب عنصر مذهبی محسوب می شدند.؛ هرچند که برخی از روشنفکران پيرامون اش کوشيدند به اين وصلهء ناجور متمم قانون اساسی وقعی ننهند وفکرمیکردند که می توانند در این دستگاه به ديگر آرزوها و آمال روشنفکری رسيدگی کنند، آنها با دستگاه حاکمه پیوستند، لاکن سرخورده بیرون شدند.
عبارت ديگر، حکم تاريخ تمدن بشری آن است که هرآنکس بخواهد حکومت ملی را با مذهب با قبیله، طايفه و نژاد خويش درآميزد و حکومت را منشاء تبعيض ها و ستم ها برغيراهل طايفهء خود کند، نبايد حق حکومت کردن داشته باشد.
پنجم - درآخراشاره به درخوشیدن نواندیشی دینی نوین درافغانستان دارم
نوانديشی دينی روندی است که امکان تطبيق مذاهب را با شرايط و مقتضيات روزفراهم می کند.ازنظر اجتماعی روندی بسيار مفيد، لازم و گريزناپذيرمحسوب می شود. ولی درافغانستان نواندیشی دینی وارثینی ازخود بجا نگذاشته است. حتی درایام اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق که اوج سیاست جهادی ها درافغانستان است، و برخی از نهادهای سياسی خورد وریزه روشنفکری که به بی راه رفته بودند و روحیه همکاری وهمدلی باجناح های مذهبی نشان دادند، با آنهم «نوانديشی دينی» در نهاد های مذهبی افغانستان رشد نکرد.
لاکن دردهه جهانشمول کشورهای صنعتی درافغانستان نخست نواندیشی دینی برای رشد وتحکیم ایدئولوژی مذهبی ازجانب برخی ازجریانات شیعه مایه گرفت. تاسیس دانشگاه های دینی- شیعه، سنی و وهابیت،- از جملهء بنیاد های نوینی است که به مقصد رشد نواندیشی دینی برای مردان و زن براه افتاده است.
ولی اگر کار نوانديشی دينی به دخالت درسياست کشيد، آنگاه آنچه فدا می شود هم مذهب و هم نوانديشی درآن است؛ چرا که سياست حوزهء مصلحت بينی ها، سازش ها و تاکتيک انديشی ها است و اين با ذات و طبيعت دينداری بعنوان ايجاد نوعی پاسبان اخلاقی در ضميرآدمی در تضاد کامل است. هردينی که صد درصد به قدرت سياسی آغشته باشد، ريشه های اخلاقی آن دين می سوزد. از آن تنها یک قشر فاسد و فساد انگيز باقی می ماند ـ همان وضعيتی که اکنون برکشورهای ایران، سعودی، پاکستان و افغانستان، حاکم است.
اما نکته جالب دیگری که ما اکنون شاهد آنیم، که اگر بخواهيم دو تاريخ مجزا برای روند رشد «اسلام سياسی که به مثابه تروریسم» عمل می کنند و «نوانديشی دينی» بنويسيم بزودی درمی يابيم که قهرمانان و شخصيت های هر دو روند يکی هستند و هر يک از آنها هم بعنوان سياست مدار ديندار و هم با هويت نوانديش متدين شناخته می شوند؛ و در نتيجه،هيچ يک ازاين دو در زمينهء جمعآ نتوانسته اند اثری مثبت و سازنده برسرگذشت کشورهای اسلامی بگذارند. به عبارت ديگر، نتيجۀ امتزاج اين دو امر چيزی جز همين ويرانه ای که از مذهب در جهان باقی مانده نمی توانسته باشد و کوشش های دينداران معتقد به «اسلام رحمانی» هم، چون از منظر سياست مداری انجام می گيرد، تأ ثيری بر دين گزيری مردمان نمی گذارد.
با عرض حرمت . تورنتو، دسمبر2014
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته