عروج و نزول دولت ها در امتداد تاریخ
۴ قوس (آذر) ۱۳۹۳
ازآنجائیکه تجارب سیاسی وکشمکشهای قدرت خواهی درجهان، منجمله افغانستان نشان میدهد هرگروه وهرجریانیکه یا دراثرکودتاها ویا ازطریق انتخابات، درصحنۀ رقابتها، بهروسیله یی که بوده پیروزاعلام شده وقدرت سیاسی را بدست می آورد، درنخستین گام میکوشد تا بهرقیمتی که میسرباشد، بانبض وروان سنتی جامعه، حرکت را آنگونه آغازنماید تا درضمیرواذهان اقشارمختلف، نفوذ روحی خودرا مبنی برداعیۀ تعهد، صداقت ومردم دوستی اش بازکند وازین طریق اعتماد آنهارا درجاذبه وکشـش نخستین روزهای پرزرق وبرق حکومت نوتشکیل که طبعن عوام الناس بیخبرونیازمند هم ذوق زده درانتظارمعجزۀ خوشبختی خود لحظه شماری میکنند، جذب وراضی نگهدارد. روی این منظور وعده های آسمانی وتطبیق شتابزدۀ برنامه های کاری دولت رادربرابرچشمان مردم به نمایش میگذارد، آنگونه که گفتی، فقط بخاطر تحقق آرمانهای سوختۀ مردم غم کشیدۀ کشورخود، به این کارزارقربانی حضورپیدا کرده اند.
پعد چندی این مرحلۀ شور واشتیاق، درذهنیتها فروکش میکند زیرا آهسته آهسته نطفه بندیهای جدید سیاسی که دردرون نظام شکل میگیرد، مفاد برنامه هارادرراستای اهداف دیگری جداازآرمان ملت، تغییرجهت داده ورهبری نظام راازوعده ها وتعهداتش دربرابرمردم منحرف میسازد واین امرباعث میشود تاحکومت ازوجدان جامعه ومقدسات ملی فاصله گرفته ویک نارضائیتی وحشتناکی را درجامعه باعث گردد.
مرحلۀ دوم دولتمداری، بایک آزمون بزرگ ملی، آغازمیشود. درین مقطع، رهبرنظام باتیم کاری اش وارد صحنۀ عمل واصلاحات میگردد. مرحله ییکه عملکرد نظام را یا درجهت شایسته سالاری ومنافع ملی کشور درخود ترسیم میکند ویا برخلاف به اهدافی متوسل میشود که با استبداد خود محوری، همه وعده ها وتعهدات ملی را، درقربانگاه آز ومنافع شخصی، خانواده گی ومصلحتهای زیانبارقبیلوی، زیرپا میکند، عدالت وقانون رابه ابزارکاری خود تبدیل کرده، قصۀ ملت وحقوق شهروندی را به حاشیه های کاذبانۀ تاریخ میسپارد.
مرحلۀ سوم، یا پایان قدرت که زمامدار، یک میراث سیاسی را با خوشنامی ویا آگنده ازانزجار وخیانت، درتاریخ ازخود بجا میگذارد. پایانی غم انگیزبه مانند سقوط وحشتناک محمدداوؤد ویا پایانی با برائت کاذبانۀ تاریخ بمانند زعامت 13 سالۀ رئیس جمهور پیشین حامد کرزی که علیرغم یک کرونولوژی سراپا فساد وخود کامه گی قومی، بازهم ازجانب چند تن ازخاینان ومداحان دربار، دزدان چندی ازافراد کابینۀ مفسد وتعدادی ازسناتوران مافیای قبیله وتائید رئیس جمهور، فرودگاه هوائی بین المللی کابل بنامش مسما میگردد.
این تسمیۀ جبری ومجازی بدان می ماند که حفیظالله امین درقضیۀ کشتن تره کی، بعد ازانکه چند افسرجان فدای خودرا ازدست داد، یکی دوروز بعد چند شهرافغانستان را به گرامیداشت ازقهرمانی آنها، به نامهای شان مسما ساخت. جلال آباد بنام ( ترون شهر) ، هلمند بنام ( نواب شهر) وبه همین ترتیب چندین نام گذاری دیگر.
قبل ازان نیز درزمان سلطنت ظاهرشاه ، بخاطراینکه نام شاه امان الله رادرراستای آزادی کشورکمرنگ جلوه داده باشند، قصرپرشکوه وتاریخی دارالامان را بنام دارالفنون ومکتب امانی را به اسم لیسۀ نجات نام گذاری کردند.
اما پس ازمدت زمان کوتاهی، این تسمیه های تقلبی ومجازی، خود بخود زایل گشت، شهرها ومکانهای تاریخی دوباره چون کوهی برسرنامهای خود ایستاده شدند. حال دیده شود تسمیۀ میدان هوائی بین المللی کابل بنام حامد کرزی، تاچه زمانی ننگ فرهنگی وتاریخی این فیصلۀ مزخرف را، روزانه درذهن هزاران مسافرداخلی وخارجی این فرودگاه، مجسم وبرجسته خواهد ساخت.
هرچند خوشنامی یک زعیم بازنشسته را به ندرت میتوان درتاریخ سراغ داشت اما درکشورهای عقب مانده ئی بمانند افغانستان، حوادث قسمی درحرکت است که حتا کوچکترین جنایتکاری راهم نمیتوانی به میزمحاکمه بکشانی، چه رسد به یک رئیس جمهورنظام ریاستی که هیچ دادگاهی به اوگفته نمیتواند که بالای چشمت ابروست. ورنه درمرحلۀ پایانی یک رژیم خودکامه که سرنوشت ملت درارادۀ دستان یک حلقۀ کوچک شوینیستی ومشاوران ضعیف النفس آن محدود میماند وهرکسی با سراسیمه گی در فکرپرکردن جیب خود تلاش میکند، مسلماً حوادث بسوی بحران بحرکت می آید. بحرانیکه ملت راتکه تکه میکند و مافیای فساد را تا بیکرانه های دوروسعت می بخشد. طبیعیست که این مسوؤلیت بزرگ ملی را شخص اول مملکت بردوش میکشد که باید درپیشگاه ملت ودادگاه تاریخ پاسخگو باشد. مگرکجاست آن منبرعدالت الهی وکجاست آن قدرت خودجوش مردمی تا این چپاولگران سرنوشت وعزت مردم را، به کیفرگناهان شان محکوم نمایند.
بارزترین نمونۀ عروج ونزول حاکمیت سیاسی رادرچند دهۀ اخیر، میتوان درکشاکش وچرخشهای غیر مترقبۀ جمهوری دورۀ پنجسالۀ سردارداوؤد مطالعه کرد. رژیمی که به سلطۀ چهل سالۀ شاهی پایان داد وبرای نخستین باردرافغانستان نظام جمهوری را بنیان گذاشت.
پیروزی این تحول به اندازۀ شکوهمند وپرازهیجان بود که مردم سروجان خودرا فرش راهش کرده بودند، درکوچه و بازاراشک شادی میریختند. دسته های گل ومبارکبادها بود که درپای تانکها وتوپها و سربازان فاتح نثارمیگردید.
اما این ولوله و شادی هم زمان مستعجلی رادربرداشت که با گذشت زمان، مرحلۀ آغازین وجذبات کم نظیرمردم، رفته رفته جای خودرا به یکنوع شک وتردید تعویض میکرد. زیرا مرحلۀ بعدی که میبایست عملکرد آن دریک آزمون شفاف ملی، باورمردم را به خود جذب میکرد، نه تنها برجستگی نداشت، که ازبیانیۀ تاریخی اش «خطاب بمردم افغانستان »
نیزفاصلۀ زیادی گرفته بود.
هرچند سردارداوؤد عاشق ترقی وپیشرفت کشوربود ودرراه رسیدن به این آرمان بزرگ برنامه های بنیادی را رویدست داشت اما دراثریک سلسله اشتباهات جبران ناپذیرکه بیک باره گی درچرخش سیاسی اش پدیدارگردید و بمانند یک رهبر خودکامه وقهارکه درعین زمان اعتماد ومشوره های چند تن ازهمکاران نزدیک، اما بی کفایت وضعیف النفسی را نیزبا خود داشت، اکثریت افسران جوان ووطنپرست، بویژه کدرهای مجرب قوتهای هوائی وهوابازانی که درکودتای 26 سرطان داوؤد، نقش فعال وقاطع داشتند، رایکسره ازوظایف شان سبکدوش گردانید، تعدادی راروانۀ زندان نمود و اکثریت دیگری را درخانه های شان سالها اسیروزندانی ساخت.
سردارداوؤ با این چرخش سیاسی درحقیقت پلهای عقبی نظام جمهوری را منهدم ساخت وبدون آنکه پلانهای پنجساله اش بمنصۀ اجرا قرارگیرد، ازیکطرف درگیرکشمکشها، بگیر وبزنهای داخلی شد وازسوی دیگرمعضلۀ پشتونستان اورا تا قعرحوادث فروبرده بود. همان بودکه پایان کارش غمبارترین تراژید تاریخ را درخود رقم زد.
جناب محتاط، درکتاب تازۀ خود زیرنام « سقوط دوم، جمهوریت اول» که خودحکایتگرحوادث ورویدادهای مهم دورۀ جمهوریت است، درفصل، سردارداوؤد وپایان غم انگیزش، مینویسد :
« حادثۀ هفت ثورچیزی جزانتقام افسرانی نبود که سردارمحمد داوؤد را درتاسیس نظام جمهوری کمک کردند وسپس از طرف سردارداوؤد سبکدوش، توهین، تحقیر، اسارت خانگی ورهسپارزندانها شدند. دراس اینهمه توطیه ها حسن شرق قرارداشت که بمثابه اعتمادی ترین مهرۀ دربار، سردارداوؤد را به ساده گی ازخط مشی سیاسی اش عدول داده بود ».
اینک حکومت وحدت ملی نیزازین قاعده مستثنا نیست. یعنی مرحلۀ آغازین کارحکومت که همین اکنون درجریان است مرحلۀ دوم ـ صحنۀعمل واصلاحات که کوهی ازمشکلات ودشواریهای طاقت سوزرا درپیش رودارد.
مرحلۀ سوم ـ پایان دورۀ کاری نظام که خدا میداند باچه نوع دستاوردهای مثبت ویا منفی، غم انگیزویا مانند رژیم گذشته « کلوخ را درآب ماندن وگذشتن » برصحیفۀ تاریخ رقم خواهد خورد.
هرچند حکومت وحدت ملی درمقایسه بانظامهای پیشین، تفاوت ترکیبی وتشکیلاتی خودرادروجود دوتیم مشخص سیاسی برجسته ساخته است که باید تقسیم قدرت بگونۀ مساویانه انجام گیرد اما ازآنجائیکه سیستم دولت بقسم سالهای پیش در ساختارمطلقۀ ریاستی تمرکز دارد، بناءً تعادل مناسبتهای سیاسی وکدری میان رئیس جمهور ورئیس اجرائی بسیارمشکل سازبه نظرمیرسد. تازمان تشکیل صدارت، آنهم اگراین خواست مبرم مردم برآورده شود، آقای غنی بحیث رئیس جمهور خودرا حاکم مطلق نظام وشخص اول مملکت میداند. ازینرو ازهمین حالا از امضای توافقتنامۀ حکومت وحدت ملی که درمتن آن تقسیم قدرت بگونۀ مساویانه تذکررفته است، سربازمیزند. امتیازپستهای کلیدی امنیتی را به تیم خود مختص میداند، درحالیکه پست وزارت دفاع به داکترعبدالله تعلق دارد، آگاهان امورباخوشبینی فراوان جنرال علومی را که یکی ازمجرب ترین کدرهای نظامی کشور است، شایستۀ این مقام میدانند ولی قرارشایعه آقای غنی این پست را به علی احمد جلالی که سالها ازدرد ورنج مردم بی خبربوده، درنظرگرفته است. کاندید دوم جنرال شیرمحمد کریمی است. کسیکه با گروه طالبان روابط تنگاتنگ داشته ودرزمان سلطۀ آنها بحیث رئیس اوپراسیون وزارت دفاع طالبان وظیفه انجام میداد.
به همینگونه اختلافات برسرتشکیل کابینه وتقسیم قدرت، به شدت خود باقیست.
آنگونه که پیشترازاستقبال پرشورمردم درروزهای نخستین جمهوریت سردارداوؤد، تذکررفت ویاهررژیم نوظهوردیگر درکشور، که باخصوصیات سیاسی وعقیدتی خود درمرحلۀ آغازین کار، جامعه رابه نوعی درتکانۀ شوق و امید کشانده بود. اما آغازحکومت وحدت ملی نه تنها از چنین تکانۀ ذوق زده گی برخوردارنبود بلکه برعکس با ماجراها و کشمکش های انتخاباتی وتقلبات گسترده، روان ملت راسخت آزارداد که آغازدلخوشی برای مردم نبود. اینک پراگنده گی دولت ، درروند دلزده گی وزرا ووالیهای سرپرست ، مطول شدن بیش ازحد وغیرقانونی تشکیل کابینه، صدورفرمانهای شتاب زده وسمبولیک وسیاسی شدن محکمۀ کابل بانک، جابجا سازی مافیای اقتصادی وچهره های معلوم الحال دیگردر راس امور، سفریکصد وپنجاه نفری وبی دست آورد به پاکستان وگفتگوهای پشت درهای بسته بارهبران نظامی ومذهبی آن کشور، حمایت قاطع ازچهرهای تقلب کارکمیسیونهای انتخاباتی وبه تعویق انداختن اصلاح نظام انتخاباتی وده ها مطلب دیگرکه آقای غنی بدون هیچگونه مشوره بااعضای پارلمان ورئیس اجرائی، انجام داده ومردم رادربیخبری قرارداده است، بیانگرخود کامه گی واستبداد خود محوری رئیس جمهوربوده که اوضاع را درمرحلۀ شروع کارحکومت وحدت ملی، مسلماً بسوی پیچیده گیهای بیشترمیکشاند.
بناءً آغازدولت وحدت ملی درپرادوکس چند دسته گیها، آنهم زیر سایۀ دولت امریکا نفس میکشد. رئیس جمهورغنی در راه رسیدن به صلح ودلجوئی طالبان فقط همان مسیردولت گذشته رامی پیماید. اگرکرزی طالبان را برادرگفت، آقای اشرف غنی به آنها مخالفان سیاسی خطاب کرد. هنوزهم به آن بسنده نشده که ازبرکت حج عمرۀ شان، تاسیس مدرسۀ بزرگ ملک عبدالله درکابل، ازسوی عربستان سعودی، زنگ خطرمرکزپرورش طالبانیزم وسلفی رادرخود کشور، به صدا درآورده است.
همین اکنون که حملات انتحاری وانفجارات روزانه به زنده گی ده ها تن ازهموطنان بیگناه ما درمرکزواطراف خاتمه میدهد، شهروندان پایتخت وسایرولایات کشوررا سخت درنگرانی فروبرده است.
تسلسل حملات انتحاری طالبان درشهرکابل که به شکل خونین ادامه دارد، سرانجام معاون اول رئیس جمهورجنرال دوستم را واداشت تابا قاطعییت اعلام کند : « ما به مردم اطمینان میدهیم همانگونه که درجنگهای سال 1380 هراس افگنان را نابود کردیم این بارنیزآنها( طالبان ) را سرکوب کرده امنیت رادرکشورتامین خواهیم کرد ». هشدارجدیء که مورد استقبال اکثریت مردم کشورقرارگرفت امابرعکس درمورد حملات خونباراخیرطالبان کدام واکنشی ازدم ودستگاه ارگ بشمول جناب رئیس جمهورومشاورامنیت ملی شان، بالا نشده است.
چنین است مرحلۀ آغازین کاروپیکاردولت وحدت ملی که بازتاب چندان خوشی نداشته وازهمین حالا پرابلمهای حاد، از یکسومقابله باتروریزم وازسوی دیگر، کشمکشهای درونی وخود محوری نظام ریاستی دربرابررئیس اجرائی، نظام را به چالشهای پردرد سری مواجه گردانیده است.
واما دیده شود مراحل بعدی آن که با انتظارات بسیاربلند مردم وامید واریهای سرکوفتۀ آنها، به دقت پیگیری میشود امید است درراه رفاه وخوشبختی، ترقی وآزادی افغانستان، شاهد دست آوردهای حیاتی درکشورخود بوده باشیم وبدینگونه مرحلۀ پایانی دولت وحدت ملی، تراژید فساد وناکامیهارا ازپیکرخود زدوده وهمپا باشرایط زمان، نیکنام وشفاف ازدل تاریخ عبورکند.
والله واعلم بالصواب
نوامبــــر2014
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته