تجلیل از هفتهء شهید در لندن!
۲۲ سنبله (شهریور) ۱۳۹٣
روز یکشنبه هفتم سبنامبر از هفتهء شهداء درلندن تجلیل بعمل امد.چند روز پیش از برگزاری محفل،گفته میشدکه امسال رنگ و بوی محفل،بگونهء دیگری خواهد بود.یعنی طیف های وسیعی از مردم، مخالف و موافق و دوست و دشمن شرکت خواهند کرد و سخنان نقد و ستایش امیز بسیارگفته خواهد شد.ازهمه مهم تر این که بحث«وحدت ملی!!» در صدرِ گفتگوها خواهد بود.اما زمانی که وارد تالار میشدی وبرنامه را سراپا میدیدی ومی شنیدی، هر چیزی بود؛ بغیر از «وحدت ملی!!».بازهم همان ادمهای همه ساله،همان سخنرانی های خسته کننده همیشه گی،همان تکرارِ ِمکررات و همان قهرمان سازی مجاهدین و همان فتح وفتوح!
یکی از نشانه های « وحدت ملی» دراین محفل،شرکت نمایشی چندتا ادم بیگانه!؟ که هم در گرداننده گی سهم داشتند و هم سخنران بودند و یکی هم شعری را خواند. همین و بس. از شرکت کننده گان،حتا بخاطر گل روی« وحدت ملی!»، به یکی هم اجازه داده نشد که لب به ابراز نظر وشکوه وشکایت بکشاید وگَردی هم از دامن انتقاد بیفشاند.حتا داکتر هارون امیرزاده که همیشه از سخنرانان اصلی وهمیشگی همین جماعت است را اینبار در بیرون از تالار دیدم اش که از وضع سخت نا راضی بود ومیگفت که به تازه گی از کابل امده ام وگفتنی های مهمی دارم. اما برایم اجازه ندادند که راز های نگفتنی را بگویم. از خود میزبانان و گرداننده گانِ محفل، یکی نبود که بگوید ما این اشتباهایی را کردیم،چنین جفا هایی را درحق مردم خود روا داشتیم.
چه تعداد سرهایی را که بی جرم و بی جنایت،بریدیم! این کابل شهنامه ای را همین ما ورقبای تنظیمی ما (مانند حزب اسلامی به رهبری گلب الدین و دیگران) بودیم که به تل هایی از خاکستر و خون تبدیل کردیم. مگر چنین وجدان های بیداری در وطن ما وجود دارد که اعتراف به واقعیت های تلخ تاریخ کنند؟
از جالب ترین سخنرانی ها،سخنان جناب عبدالحی خراسانی بود.او دربیانیهء پرشور خود گفت که مجاهدین (منظورش جمعیت اسلامی بود) از اغاز جهاد تا کنون، قربانی های فراوانی داده است.یکی از این قربانی ها،تشکیل کنفرانس (بُن) و تسلیمدهی قدرت از استاد ربانی به حامد کرزی بود.(بنازم چنین قربانی دادن را که آدم هارا بمقام های وزارتها و جاه وجلال و ثروت های قارونی برساند.) و اخرین اش هم بُرد دوره ء اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری را نام برد. اما اینکه تیم رقیب با تقلب قدرت را غصب مینماید، باز هم یک قربانی است.
خراسانی در بیانیه ءخود برای جمعیت اسلامی و احمد شاه مسعود در افغانستان یک «جغرافیا» قایل شد. فهمیده نشدکه منظور ایشان از این«جغرافیا»کدام قسمتی از افغانستان بود.حال ان که مسعود خودرا یک شخصیت فرا قومی وفرا جغرافیایی از افغانستان میدانست.
از سخنان جناب خراسانی چنین استنباط می شدکه مجاهدین، یعنی«جمعیت اسلامی» و دیگر ان هیچ!! و زمانی که از « شهید » سخن می گویند، منظور باز هم اعضای جمعیت اند. و گاهی که از «مجاهد» گپ در میان می آید، همان اعضای جمعیت، منظورِ نظر است.
در این سه-چهار دهه جنگ و خونریزی ها، کدام حزب و سازمان و گروه نبود که در این در گیریها وکشتار ها و شهادت دادن ها و آسیب دیدن ها سهم نداشته و در«غُندی خیر» نشسته بوده است. سخن دیگر این که تا کنون مشخص نشد که واقعا شهید کیست؟
در سالهای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان کسانی که در جبهه ء جنگ ء کُشته می شدند، نام شهید بر ان ها گذاشته می شد.چه تپه ها و دشت ها که از خون انها رنگین نشد و چه بیرق های سرخی که بر مزار شان بلند نگردید. بسیار کشته شده گانی هم بودند که حتا قبر های شان،سنگ ایستاده ء خالی را هم نصیب نگردید. از مجاهدین هم هرکسی که کشته شد و میشود،نامِ شهید بران ها گذاشته میشود.طالبان که در این راه شهیدان ِ اکبر! اند.از خون هزاران آدم عادی و بیگناه و بی دفاع که در این سالها ریختانده شده، هیچکس یادی نمی کند.
افغانستان، چه سرزمین فاجعه هاو شگفتی ها و حیرانی ها شده است. مجاهدین هم که مردمِ خودرا می کشتند،الله اکبر! می گفتند،طالبان که ادم ها را گردن می زنند و عمل ِ انتحاری انجام میدهند ومرتکب جنایت های جنگی شده اندهم همان نعرهء الله و اکبر را سر میدهند.
برای من که متاسفانه یکی از اشتراک کننده گان این محفل بودم رنج اور این بود که این ها، سیزده سال است که ان مبارز نستوه و استراتژیست بزرگ نطامی ( احمد شاه مسعود) را به گروگان گرفته ودر یک جغرافیای کوچکِ محلی زندانی کرده اند. شاعری چه خوب گفته بود:
«دشمنِ دانا، بلندت می کند بر زمینت می زند، نادان دوست»
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته