لجاجت برخی افغان (پشتون) های متعصب وتبعیض طلب

۸ سنبله (شهریور) ۱۳۹٣

در ذهنیت تاریخی بخشی از  پشتون های  کشور ، انباشته یی از باور ها و کليشهء های مبهم و کاذب وجود دارد. معتقدان شان بصورتی یقینی و ايمانی، و لذا بی چون و چرا، آنها را می پذيرند و بکار می گيرند و حتی بر اساس آنها احکام مختلف و مواضع گوناگونی را مطرح ساخته و دست به اقدام سياسی می زنند. منظورم از اين کليشه های مبهم و کاذب،ازلی و ابدی خواندن نام «افغانستان،حکومت مرکزی،اکثریت پشتون و خط مرزی دیورند » است،و از آنجا که اين توهم  ظاهراً علمی و عوام پسند انعکاسی است از آئینه تفکر و تحقیقات مستشرقین غربی دوران استعمار و آنچه که قیّم های خارجی کشور های «حائل» به صلاحدید خود برای آنها، ساخته و آماده کرد اند،پس پرداختن به بی پايگی اين توهم،بدون وارسی تاریخ گذشتهء این پروژه، اصلاٌ نمی تواند واجد نتیجهء معناداری باشد.

چرا که تحولات کنونی در کشورو حتی مسأله انتخابات،  از لحاظ نظری ، بر سکّوی آن گذشته ی غبار آلود بناء شده است.

   با این مقدمه پس لازم است بدانیم در  خاستگاه استعمار  یعنی اروپا چی گذشت و چرا غرب خواست تجربه ناب خود در مورد دولت مدرن را جهانی بسازد. که البته بخاطر کوتا شدن مطلب  از  بحث مفصل روی تحولات تاریخی اروپا  خواهم گذشت وتنها رو ی انتقال تجربه «دولت مدرن»  برداشت خود را پیش کش خواهم نمود. فکرکنم  اگر ظرافتی که در «چرای» انتقال این تجربه وجودارد بدرستی درک شود در روشنائی آن بقیه موارد ذکر شده  در فوق نیز قابل درک است.

پدیده ی دولت  - ملت  مدرن و مرکبات آن سرزمین ،حاکمیت و نوعیت نظام ،  زبان...  همه وهمه مشخصاً  پیامد منازعات طبقاتی، تحول در شیوه تولید و تغییر در قشربندی اجتماعی   اروپا میباشد.و می توان با تاكید متذكر شد كه این پدیده سیاسی– فرهنگی،اقتصادی، که از نیمه دوم قرون وسطی مقدمات نظری وعینی آن شروع بخود نمایی نمود،  ابتدا در  قامت دولت های مطلقه و در ادامه  در سیمای  انقلاب فرانسه و دیگر انقلاب های دمكراتیك در قرون 18 و 19 و دولت های لیبرال  مصداق یافت، تجربه ویژه و مختص جامعه و تاریخ تحول اروپاست. بایدگفت که نوع شكل گیری و فرایند تكوین این پدیده به هیچ عنوان جهانشمول  نبوده است. از طرفی دلیل  تاثیر  گذاری و جهانی شدن این پدیده را  و اینکه چگونه غرب توانست خود را  به مرکز تحولات علمی و اجتماعی جهان تبدیل کند ،فقط وفقط  میتوان در پیشرفت های علمی، فنی، اجتماعی و اقتصادی اروپا و غرب ردیابی كرد. اما همین پدیده  دولت–  ملت مدرن  که در اروپا ملت – دولت بایدش  گفت که یک تجربه ناب بشری و خاص اروپا  محسوب میشود ، که حالا جهان شمول و  بی بدیل است و ما چاری جز پذیرش آن نداریم از دو طریق  خود را بر سایر مناطق تحمیل کرد. یکی تقلید،یعنی عقلای قوم  تفکر  و تجربه   تکامل يابنده از عصر روشنگری تا اکنون را، بخاطر «از ميان برداشتن مطلقه بودن قدرت» و «مشروط کردن آن» و تجربه «قرارداد اجتماعی» با صاحبان قدرت  را  با «علم »به اینکه اگر حاکمان آن شرايط «قرارداد»را برآورده نکنند بايد کنار گذاشته شوند، يا از طريق قانون و يا از طريق اعمال زور، از غرب به وام گرفتن. 

دوم استعمار ، بورژوازی  این عجوزه  خوش خط و خال  با  تدبیر ، روشنفکر و نوگرا تمامی تحولات اقتصادی ،اجتماعی، سیاسی ،فرنگی  بعد از رونسانس را  از یكپارچگی سرزمین و قدرت  فئودالهای  پراكنده گرفته  تا خلع ید كلیسا و اربابان شمشیر بدست را ، با درایت رهبری کرده   و هر یک از دولت های مطلقه ، دولت محافظه کارسنتی، دولت لیبرال...،را بر حسب آرمان های ذهنی و منافع طبقاتی خود  سنجید و با تناوب تاریخی  در خاستگاه ای خود اروپا مورد استفاده قراداد.از آنجاکه بورژوازی بنابر خصوصیت ذاتی و منافع طبقاطیش نمیتوانست در اروپا جابزند، سر از لاک اش بیرون آورده  و با آتش توپ خانه سنگین خود بسوی  نخستین هدف غیر اروپایی « آسیا« یورش برد و کهن سامانی اجتماعی  با وزن سنگین  بیش از دو هزار ساله  این دیار  را،  که زیر پوشش دین خمیازه کشان خوابیده بود،   در هم کوبید .  و عصر استعمار و  رقابت های استعماری  میان كشورها  بزرگ آغاز شد، چهره های جدید استعماری،  خیلی سریع جهان را  برای غارت بین خود تقسیم کردند . از اینجاست که  بورژوازی تجربه ساخت دولت مدرن را  به دو دلیل ( جهانی) میسازد.

1- برای  رتق و فتق  اوضاع  بلبشوی  ایلات و اقوام مستعمر و وارسی بهتر زندگی دایره ای آنها،

 2-  چون ساختار دولت مدرن «پیرامونی» خارج از اروپا«کانونی» به دلایل وجود «منابع اولیه» و اهداف «راهبردی» در فرایند تقسیم  جهانی هم در خدمت انباشت سرمایه است وهم دفاع از آنها، و بنابر این بنیادی اقتصادی دارد.  به بیان دیگر  یک نگاهی  گذرا به تشكيل اين كشورها، افغانستان، عراق، تركيه، كويت،پاکستان،بحرین،اسرائیل، قطر  امارات متحده‌ي عربی ودر این اواخر تاجيكستان، ازبكستان، آذربايجان، ارمنستان... به وضوح نشان مي­دهدکه  این دولت ها  در حقیقت یا دارای «نفت – گاز - آثار باستاني و سایر منابع »بوده یا از موقعیت «استراتژيك»  شان بعنوان سنگرهای دفاع و خط پدافندی در دفاع از این منابع  در عصر استعمار  در سطح بین المللی استفاده میشده  و ادامه دارد.و برای کنترل و جلوگیری از خودآگاهی و تشکیل ملت به مفهوم واقعی کلمه در این «دولت های مصنوعی» و غارت منابع سرزمین های تصرف شده، باید قومیت های بزرگ  تکه تکه میشد و هر تکه  مربوط یک کشور  که مرز بندي‌ هاي اين كشورها نیز براساس هيچ معيار حقيقي نيست  و یک تکه یا همان یک قوم   خاص در این کشور های مصنوعی مورد حمایت خاص«پشتون در ا ف»ازبک در ا- ز ...» تا همیشه جنگ­هاي ، قومي،زبانی و مذهبي در داخل، و مشکلات مرزی با همسایه ها در خارج ادامه داشته باشد.

بدین ترتیب استعمار برای مان هم پادشاه و دولت جدید  با سپاه سرکوبگر و هم براشان «نام – هویت و تاریخ» ساخت ،بازار و مغازه ها بسبک  جدید  رونما گردید و طبقات اجتماعی شکل گرفتن... مَخلص کلام  آنکه هرچی خواستن ساختن وبافتن، و ما وارد عصر هيولاهائی که از اعماق ذهنيت آنان در قالب جرنیل ها، صوبه دار ها،کلانتر ها و امیر  رانی چون امیردوست محمدخان،امیرشیرعلی خان و امیرعبدالرحمن خان تراویدن  شدیم . این برگزیدگان استعمار با روحيه غيرعلمي قبیله ای قومی و سیاست گران دزد، بی سواد، زن پرست،نوکرمنش  وبی خبر از دنیا و قومیت  شان در کشور «مصنوعی افغانستان» فقط حیات خود را در ادامه استبداد اقتصادی،سیاسی و غارتگری  دیدن. از بخت بد به اضافه اینکه فرهنگ این جماعت غیر خلاق و انديشه  " سوز" عاطفي گنگ " قضا قدري"  و منفي بود، کم كاري و نبود توليد، صناعت وتجارت بي جان ، توليد سنتي ، همه و همه با عث شد تا روح كلي حيات اجتماعي – سیاسی «افغانستان مصنوعی» چنان شكل بگیرد كه تمام اجزا و عناصر خود را در مسير وابستگي،و با" توكلي" سر درگم به آينده اي كه نه گذشته و نه حال آن را مي شناسد، زمان خود را سپري نمايد.

اما  ما که تنها نبودیم، استعمار برای برکزیدگان خود  در نقاط دیگر   نیز  پادشاه ، دولت جدید و سپاه   ساحت،  هم تفنگ داد و هم  سالانه برایشان  مستعمری پرداخت میکرد«مثل امیر عبدالرحمن خان» .شاید دیگران به بَد شانسی ما نبودن و هيولاهائی شان لااقل دزد، بی ساد، قوم باز و بی فرهنگ نبودن یا نشدن . تردیدی وجود نداردکه استعمار همان و غارتگر همان اما استعمار حتی اگر تماماً خرابی و تباهی بوده باشد تجربه عقلانیت بروكراتیك اش لااقل ماتركی است از استعمار برای كشور مستعمره كه اگر عقل و درایتی باشد می‌تواند خاستگاه دولت – ملت مدرن شده  توسعه پایدار و رفاه بهینه را به همرا داشته باشد. مگر امریكا ، كانادا ،هند، استرلیا، آفریقای جنوبی... بر اثر فرایند طبیعی تحول جریانات در تاریخ  شان به جایگاه کنونی رسیده اند؟ و امروز توسعه و رفاه و احزاب و پارلمان و انتخابات سالم دارند،یا مدیون آن تجربه ماتركی عقلانیت بوروكراتیك  استعمار و تشخیص درست و کاردانی و رهبری رهبران فرهمند خودی هستند؟. تجربه عقلانیت بوروكراتیك    استعمار  وضاحت داشت ، قدرت پراکنده در ملوك‌الطوایف را باید جمع کرد و برایش ساختار مبتنی بر حاکمیت مردم  ساخت  و این مظروف  را در ظرفی بنام دولت ریخت و استمرار بخشید،تا مرگ شاه و سلطان  همان و فروپاشی قدرت و هرج و مرج و ادامه استبداد اقتصادی،سیاسی و غارتگری همان نباشد . کشور های ذکر شده بر مبنای این تجربه به ساختن دولت -ملت مدنی پرداختن و به خواست مردم خود احترام گذاشتن. اما در کشور «مصنوعی» افغانستان برگزیدگان استعمار با روحيه غيرعلمي قبیله ای قومی با نبش قبر در گورهای گم شده تاریخ برای هویت یابی دنبال «پته خزانه» دست و پا می کردند!! ، تحقیر همه ملیت های غیر خودی را دستمایه عظمت خود  ساخته،  تلاش  کردن با ارتش و تانک داخلی و خارجی همه را یک رنگـ«افغان» و یک زبان «پشتو»کرده و در برابر اقتدار مرکزی «قومی» به تسلیم وادارد، همه بظاهر روشنفکران  این قوم به تصورات مربوط به تشکیل ملت قومی آلوده بودند و همه آنها با سرکوب سایر باشند گان این سرزمین ساختمان ملت قومی را آغاز کردند. پر واضح است كه خفت و عدم اعتماد " امروز" دنباله ديروز است ،دیرزیکه شاه بی سواد، زن پرست و نوکرمنش  در پي عيش و نوش،   درباريان مشغول تاراج ته مانده  ثروت و هویت مردم ، که علم و صنعت وجود خارجي نداشته،که روسنفکران راستین  یا آویخته بدار یا در فقر یا در زندان ،که علوم" روز" شده بود فال گيري، دعا نويسي، جن گيري و آداب طهارت «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». 

به هرصورت حکایتی بود ناخوش و هرچه بوده گذشته و دوران تاریکی بسر رسيده است.  حالا بهتر است  به امروز مان نگاه کنیم  و فکر میکنم  پيش شرط ورود به عصر  جدید آن است تا بايد عالمى نو ساخت و آدمى نوکه اهل سازش و بند و بست نباشد، حرفش را با غرور راحت و با صدای بلند بزند و از شک کردن در مقدسات کاذب و مسلمات نه هراسد چرا که ديگر بره وار به تسليم و تقليد از مرجع و مراد و ولیّ تن در نمی دهيم .

 پس این آئینه آلوده با توهم را باید شکست،این ذهنیت تاریخی را باید  پالایش داد و از سپهر سیاسی – فکری مان این «کوساله سامری» ازلی وابدی وقدیمی خواندن نام «افغانستان،حکومت مرکزی،اکثریت پشتون و  خط مرزی دیورند» را با یَدبیضا حقیقت و واقعیت باید کنار زد، چون هیچ یک از این ها مقدس ازلی وآمد از آسمان نیست و لازم به تغییراست.این صاحبان خون اصيل ،سرکردگان، قدرتمندان و برگزیدگان  استعمار جدید را که پشت گر م به قدرت های بیرونی اند باید از رأس «ساختار هرمی شکل قدرت» بزیر کشید،این ساختار هرمی شکل قدرت» در درون خود به هيچ وجه دارای ماهيتی ثابت و متصلب نيست پس این «تمرکز قدرت» را باید شکست و خورد نمود، ای «مردم» به خدای (ج) محمد(ص)قَسم است  که شما این توان را دارید و ارزش شما بیشتر از آن است تا «زنگی» ای که ابله هانه میخندد بر شما حکومت کند.

 







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



وحید غیاثپور کاظمی