اسارت فرهنگی در تنگنای تعصب

۴ سنبله (شهریور) ۱۳۹٣

دراین اواخر یک تعداد از وطنداران در اثر کنجکاوی ویا بطورکنایه و حتی مغرضانه  توسط تیلفون ای میل وفیس بک مینویسند که در صورتی که من به قوم پشتون ارتباطی ندارم چرا تخلص "اشرف زی" را استفاده میکنم قبل از اینکه در مورد  تخلص "اشرف زی" توضیحات ارائه نمایم بائیست خاطر نشان سازم که زبان من فارسی است ولی هیچ زبان دیگر را رد نمی کنم و زبان های دیگر را بی مقدار نمی شمارم  من افغان استم وکشور ما که از اقوام گروه وتبارها ی مختلف وبه زبان های مختلف صحبت میکنند به همه ایشان حرمت قایلم وهیچگاه من مانند برخی از شهروندان درتنگنای تحجر گرائی وتعصب قومی و قبیلوی محصور نمانده ام .

در هفته نامه امید  شماره 813 مقاله داکتر صاحب حمید هادی ونوشته ژورنالیست شهیر وبا تجربه وطن ما آقای سیدفقیر علوی تحت عنوان "بورسهای تحصیلی وضبط احوالات نقش دولت در انحطاط معارف" نشر شد و نویسنده  های محترم واقعات وپیش آمد های متاثر کننده  دور اختناق وبی عدالتی  های رژیم برسر اقتدار آنوقت را یاد آورشده واز بی عدالتی های که بر این دونویسنده گذشته بود یاد آور شدند ومن هم به  ارتباط همین موضوع مقاله ائی را تحت عنوان "اسارت فرهنگی" به نشر رسانیدم و به تآئید از نوشته های محترم داکتر صاحب حمید هادی ودانشمند محترم آقای علوی من هم خاطره تلخی از رژیم بر سر اقتدار آنوقت داشتم که با خوانندگان هفته نامه امید  آنرادر میان گذاشتم که دراین نوشته قسمت همان مقاله را به نشر میرسانم تا توانسته باشم حس تجسس وکنجکاوی یک عده  از وطنداران را به ارتباط تخلص "اشرف زی" فروبنشانم.

 

بعضا  کردار ویا پنداری در جریان زندگی انسان اتفاق میافتدو بخصوص اگر واقعه ویا یک پیشآمد ناراحت کننده باشد که احساس یک شخص را جریحه داربسازدو باوجود گذشت سالهای متمادی  خاطره تلخ با تمام جزئیات آن درحافظه انسان چنان نقش می بندد که فکر میشود این خاطره به تازگی ها بوقوع پیوسته است.

 

عموی بزرگ این جانب  سید ابراهیم سید کاغذ دراثریک دسیسه  حکومت وقت به اسارت گرفته شد (درمورد این توطئه و اسارت گرفتن سیدابراهیم سید کاغذ چندین مقاله توسط این جانب رسانه در های چاپی به نشر رسید است) و مزید برآن اسامی سائیراعضای فامیل درنزد ریاست ضبط احوالات در یک لست سیاه درج و همه تحت نظارت حکومت آن وقت بودیم واعضای فامیل که در خارج از کشور بودند از ترس آنکه مبادا در بند کشیده شوند بداخل مملکت آمده نمی توانستند ودرداخل افغانستان هم اعضای فامیل ممنوع الخروج بودند.

 

من که هنوز در مکتب نجات متعلم بودم سعی داشتم که جهت تحصیل به کشور آلمان که قبلا خواهر و برادرم در آلمان اقامت داشتند زمینه تحصیل را  برای من نیزدرآن کشور آماده نموده بودند وبرای اخذ پاسپورت ازولایت کابل مراجعه ولی قبلاٌ بائیستی  فورمه ها را به اصطلاح خانه پوری وآنرابه چهارده ناحیه کابل وشعبات تحصیلی وجنائی جهت بررسی رسانیدم وبعداز تکمیل آن بالاخره  فورمه ها را به مدیریت پاسپورت تسلیم نمودم و بعد ازمدت تقریبا سه ماه مکمل انتظار بالاخره روزی  مدیر پاسپورت بمن گفت  که درخواست پاسپورت  شما از جانب  ریاست ضبط احوالات رد شده وقرارمعلوماتی که ریاست ضبط احوالات  به اختیار ما گذاشته اند اعضای فامیل شما از افغانستان ممنوع الخروج گردیده. چاره دیگر نبود به جزاینکه ازاین تصمیم خود صرف نظر نموده وبدرس خود در مکتب نجات ادامه بدهم.

 

 بعد از فراعت تحصیل از مکتب نجات روی یک تصادف در تقسیمات جبری محصلین به فاکولته ها ی مختلف بدون درنظرداشت  استعداد وعلاقه محصل که توسط  وزارت معارف صورت میگرفت  به فاکولته حقوق وعلوم سیاسی معرفی شدم . سال اول رادر فاکولته حقوق  تکمیل ودر ابتدای سال دوم بائیست شقوق تعین میگردید وفاکولته حقوق درآنوقت  سه شعبه داشت , شق اداری , شعبه دیپلوماسی وشعبه اقتصادی و در شروع سال دوم تدریسی فورمه ها جهت تعین شقوق توزیع و اینجانب  درفورمه خویش شق دیپلوماسی را انتخاب نمودم  وبعد از گذشت دوماه روزی یکی از کارکنان  فاکولته به صنف داخل و نام مرا بطور بلند صدا زد و گفت که معاون فاکولته میخواهد باشما صحبت کند.

معاون فاکولته حقوق وعلوم سیاسی آقای حمید اله خان پسر علی محمد خان معاون صدرات وقت بود, گرچه فاکولته حقوق رئیس داشت ولی حمید اله خان با قدرت تر از رئیس و تصامیم نهائی درفاکولته توسط وی گرفته میشد .(حمید اله خان چندی قبل در ویرجینیا درگذشته , روح روان وی شاد باشد.)

 

اندکی بعد در دفتر معاون فاکولته حقوق حاضر شده وخودرا معرفی نمودم , حمید اله خان عقب میز کار خویش نشسته وسر را بالا نمود واظهار داشت که: "آقای محترم شما درنوشتن  فورمه خویش مرتکب یک اشتباه شده اید که باید تصحیح شود" , فورمه را که روی میز وی قرار داشت در یک سطر آن  با نوک قلم خویش  اشاره کرد که دراین سطر شما  شق خودرا دیپلوماسی  تعین نموده اید ومن در جواب گفتم که معاون صاحب محترم  اشتباه نیست ومن علاقه به شق دیپلوماسی دارم ومیخواهم که دراین رشته تحصیل کنم , لبخند کنایه آمیز بر لبان اش نقش بست ودر جواب گفت که شق دیپلوماسی برای کسانی است که مورد اعتماد دولت باشند!  من که  این کلمات را شنیدم با تاثر عمیق در جواب گفتم که معاون صاحب محترم من ویا فامیل من کدام حرکت ویا جنایتی  رامرتکب نشده ایم  که اعتماد دولت را ازدست داده باشیم من هم افغان هستم و افغانستان زادگاه من است ومیخواهم که به کشور خود ازاینطریق خدمت کنم  ولی او حرف مرا قطع نموده و با  لحن آمرانه بمن گفت که دراین مورد من نمی خواهم با شما بحث کنم واگر کدام شکایتی دارید لطفا به وزیر معارف ویا رئیس پوهنتون مراجعه کنید و بعد خودش به قلم خویش کلمه دیپلماسی را خط کشید ودر بالای آن اداری نوشت .

از دفتر معاون خارج شدم واین پیشآمد چنان برروح  من تاثیر ناگوارکرد که فکرکردم که به اصطلاح  از آسمان ها برزمین افتادم.

 

تقریبا سه ماه بعد از این واقعه رشته  اقتصادی از فاکولته حقوق جدا وبشکل یک فاکولته مستقل تاسیس شد وروزی در محوطه فاکولته حقوق با آقای داکتر سرابی برخوردم وی  که تازه از اطریش برگشته وبه حیث رئیس فاکولته نو تاسیس اقتصاد تعین گردیده بود به من گفت که ما با دو یونیورستی بن وکلن آلمان قرار داد توامیت را امضا کردیم ویک تعداد از استادان آلمانی برای تدریس عنقریب بفاکولته اقتصاد می آیند. داکتر سرابی بمن پشنهاد نمود که  چون خودت فارغ التحصیل مکتب نجات وبه لسان آلمانی بلد هستی میتوانی که شق خودرا تبدیل کرده بفاکولته اقتصاد راجستر شوی  واگر نتیجه نمرات تحصیلی شما خوب بود چانس آن موجود است  که در کدر فاکولته اقتصاد نیز انتخاب شده و بعد ازیک الی دوسال دیگر برای تحصیلات عالی به آلمان بروی. پشنهاد داکتر صاحب سرابی خوشم آمد وروز دیگر نزد معاون فاکولته حقوق مراجعه نموده ودر خواست تبدیلی خویش را از فاکولته حقوق به اقتصادتقدیم نمودم که وی بلادرنگ وبخوشی در پای درخواست من امر تبدیلی مرا نوشت.

درهمان سال دوم تعلیمی چانس دیگری برایم میسر شد که باز هم تقاضای اخذ پاسپورت من از جانب ریاست ضبط احوالات رد شد.

 

ماجرای رد شدن اخذ پاسپورت را از جانب ریاست ضبط احوالات برای  یکی از دوستان نزدیک من , شادروان آقای سید حبیب اله بهجت که شخص مطبوعاتی کشورنیزبود ودر فاکولته اقتصاد در یک صنف مصروف تحصیل بودیم  تعریف نمودم و اومرد ظریف ومعقولی بودو در جواب گفت که اگر میخواهی که اجازه پاسپورت از جانب ضبط احوالات برایت صادر شود بهتراست که  درانتخاب اسم فامیلی ات تجدید نظر کنی ودرآن وقت اسم فامیلی من سیدکاغذ بود و من به شوخی گفتم که کدام تخلص بخصوص که مطابق به ذوق ریاست ضبط احوالات باشد برایم داری؟ درجواب  گفت که نام بخصوص ندارم ولی  یک پشنهاد دارم: گفتم بفرما!  او با لبخند گفت که همه میدانند که نام پدر کلان تو سید کاغذ است ولی نام پدرجد تو چه است؟ گفتم سید اشرف! در جواب گفت عنوان "سید" را  بیانداز و در اخیر نام اشرف کلمه "زی" رااضافه کن که "اشرف زی" شود واو به شوخی اضافه نمود که  بااین نام جدید ضبط احوالات حتمی گول خواهد خورد ودیگر درخواست پاسپورت تو رد نخواهد  شد.  پشنهاد وی خوشم آمد واسم فامیلی ام  را طوری که آقای بهجت گفته بود تغیر دادم و تغیر اسم  فامیلی به اصطلاح  کمک نمود و سال دیگر که ازفاکولته اقتصاد بدرجه عالی فارغ التحصیل شدم وبه کدر تدریسی فاکولته اقتصاد انتخاب گردیدم تغیر اسم فامیلی  به اشرف زی بعد ها  در گرفتن چانس تحصیل به آلمان وگرفتن پاسپورت برایم کمک نمود.

 

با تاسف عمیق که تعصبات قومی ,زبانی , مذهبی درافغانستان نتنها در بخش فرهنگی بل در بخش اجتماعی وسیاسی با شدت هرچه تمامتر ازجانب اولیای امور تطبیق میشد واین بی عدالتی ها ونارسائی های  رهبران قدرت طلب  بود که  عقده های تبعیضی وحس بدبینی را دربین  ملت ما تزریق نمودو نتیجه  این پالیسسی های ضد مردمی وضد انسانی گروه بر سر اقتدار بود که  کشورما به سوی بدبختی وبیچارگی سوق داده شد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر سخی سیدکاغذ