داعش و توهم خلافت اسلامی
۱۰ سرطان (تیر) ۱۳۹٣
اعلان خلافت اسلامی از سوی گروه افراط گرای اسلامی داعش (دولت اسلامی عراق و شام) بروز هشتم سرطان 1393 (29جون2014) پس از تصرف شهرهای موصل و تکریت، نمایش کمیدی از ناکامی سیاسی این گروه تکفیرگرای خون ریز است.
داعش سوار بر موج نارضایتی جامعۀ سنی عراق ناشی از حکومت انحصار گرای شیعۀ نوری مالکی مورد حمایت دولت ولایت فقیه تهران، به شهرها و مناطق عمدتاً سنی نشین عراق دست یافت. داعش با اعلان خلافت اسلامی و معرفی ابوبکر البغدادی رهبر این گروه به عنوان خلیفۀ خود خواندۀ مسلمانان جهان، فرصت بهره گیری از این موج را در عراق و در میان دولت ها و کشورهای سنی عرب به چالش خطر ناکی برای خود تبدیل کرد. خلافت رهبر داعش برای مسلمانان جهان، به همان حدی امیرالمؤمینی ملاعمر رهبرگروه طالبان افغانستان، مضحکه است. خلافت گری داعش بر تمام مسلمانان جهان که حتی تسلط آن گروه بر تمام خاک عراق، نامحتمل به نظر میخورد، از کدام انگیزه و تفکر ریشه می گیرد؟ ارزیابی و محاسبۀ این گروه در این توهم چیست؟
معضل اصلی گروه های افراط گرای اسلامی چون: داعش، القاعده، طالبان و گروه های مختلف مشابه دیگر به عدم تفکر سیاسی و عقلانیت سیاسی آنها در ایجاد نظام سیاسی پاسخگو به نیازهای امروز جامعۀ انسانی و اسلامی بر میگردد. هر چند این گروه های اسلامی که سوار بر موج احساسات و عواطف مردم به پیروزی های نظامی دست می یابند و به تصرف مناطق و حتی کشورهای مستقل مسلمان نایل می شوند، اما در ایجاد نظام سیاسی قابل پذیرش و پاسخگو به نیازمندیهای جامعه ناتوان باقی میمانند. زیرا آنها، فاقد تفکر و تیوری تشکیل نظام سیاسی به مفهوم علمی و مدرن آن هستند.
داعش به عنوان یکی از این گروه های فاقد تفکر و عقلانیت سیاسی بجای استفاده از فرصت های مساعد عینی و ذهنی در کشورعراق، با اعلان خلافت اسلامی دست به انتحار سیاسی زد. ممکن است انگیزۀ داعش در این خلافت گری، بازگشت به اقتدار پیشین مسلمانان باشد که دوران خلافت از زمان خلفای راشدین تا خلافت عثمانی، مظهر این اقتدار تلقی می شود. حتی اگر داعش از منظر تاریخ اقتدار مسلمانان، بازگشت به خلافت را، بازگشت به چنین اقتدار و عظمت تلقی و ارزیابی کند، یک تلقی نادرست و اشتباه آمیز از تاریخ است. سایر گروه های اسلامی خلافت گرا چون، حزب تحریر و گروه های دیگر نیز که در توهم احیای خلافت به سر میبرند، دچار این خبط و بد فهمی از تاریخ هستند.
صرف نظر از اینکه بازگشت به خلافت به عنوان راه بازگشت به شکوه و اقتدار از دست رفتۀ مسلمانان و راه تشکیل امت و دولت واحد و یکپارچۀ اسلامی در جهان، حتی با توجه به واقعیت های درونی جوامع و کشورهای مسلمان نامحتمل و غیرعملی است، حکایت از برداشت و توجیه نادرست تاریخی مدعیان خلافت دارد. خلافت از همان آغاز که هنوز جسد مطهر پیامبر بزرگوار اسلام(ص) به خاک سپرده نشده بود، به نکتۀ رقابت و تقابل مسلمانان انجامید. حضرت ابوبکر(رض) با درایت و مدبریت خود این تقابل را مهار ساخت و به عنوان خلیفۀ نخست، زمام امور را بدست گرفت. او در تعین جانشین خود و خلیفۀ دوم مسلمانان نیز با همان درایت عمل کرد و دوران خلیفۀ دوم مسلمانان، دوران گسترش قلمرو خلافت و اقتدار آن بود. اما پس از آن، معرفی تاریخ و نظام خلافت اسلامی به عنوان ممثل و متضمن یکپارچگی جامعۀ مسلمانان و امت واحد اسلامی، تصویرواقعی از این تاریخ را ارائه نمی کند. خلفای سوم و چهارم در تقابل و تعارض درونی مسلمانان و بر خواسته از متن نظام خلافت، به شهادت رسیدند و این کشمکش لاینحل خونین در تاریخ و جغرافیای اسلام و مسلمانان حتی تا اکنون ادامه دارد.
اگر داعش، حزب تحریر، القاعده، جبهۀ نصرت، بوکو حرام، طالبان و هر گروه خلافت گرا و امارت خواه اسلامی، تسلط استعمار غربی را بر دنیای اسلام و مسلمانان در سدۀ بیستم عیسوی ناشی از شکست خلافت عثمانی میدانند و بازگشت به خلافت را نسخۀ تلافی این شکست تجویز می کنند، بازهم دچار توهم و بدفهمی از تاریخ واقعیت های ضعف مسلمانان و برتری استعمار غربی هستند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته