سفرنامۀ الکساندر برنز (۱۸۳۴م)، فصل چهاردهم
۱۵ جوزا (خُرداد) ۱۳۹٣
فصل چهاردهم - تاریخ بخارا
برگردان: دکتور لعل زاد
لندن، جون ۲۰۱۴
تاریخ قدیم بخارا
من در جریان اقامت خود درآن مملکت پنج نسخۀ تاریخ بخارا را بدست آوردم. این البته خارج برنامۀ من خواهد بود که محتوای کامل این آثار را توضیح دهم وهمچنان احساس نمی کنم که محتوای کامل آنها برای خواننده زیاد دلچسب باشد: من آنها را به انجمن تمویل کنندۀ برگردان های شرق شناسی سپرده و از آنها اطمینان حاصل نموده ام که تلاش خواهند کرد تا آنها را در اختیار دانشمندان شرق شناسی قرار دهند. بخارا در سده های اولیه بنام بیکن یاد شده، شهری که هنوز هم در جوار آن ردیابی شده و توسط افسانه یا واقعیت با نام مشهور افراسیاب وصل است. گفته می شود که مملکت یک مرداب نیزار بوده و با یخ و برف ذوب شونده در کوههای سمرقند تغذیه میشده است. گفته میشود که اینجا یک محل شکارگاه و در چندین محل چنان مردابی بوده که یک شتر نمیتوانسته ازآن عبور کند. چنین است زبان مورخین بومی. بعدا تعاملی با امپراتور چین برقرار میشود که دخترخود را به حاکم بخارا میدهد: اما این معامله با تهاجمات ترکها دنبال شده و قرارمعلوم همیشه باعث ویرانی این مملکت شده است. ما بعدا به عصر اسلام و تهاجم عربها میرسیم که دارای یک ملکه یا خاتونی بوده که بخاطر بت پرستی و عشق به عدالت مشهور بوده که هنوزهم توسط آهنگ های عامیانه بزرگداشت و تجلیل میشود. پسر او دین اسلام را می پذیرد، اما ازآن دست می کشد و وقتی عربها خود را در ترکستان مستقر میسازند، او را به قتل میرسانند. این شخص یک مسجد بزرگ درسال 94 ق (716 م) اعمار نموده و مردم نماز را به زبان پارسی می خوانند، "چون زبان مملکت بوده است". ازآن زمان ببعد شهرت و ابعاد شهر افزایش می یابد؛ ما از تجارت و جمعیت بزرگ می شنویم، درنتیجۀ اعمال اشخاص مشهوری مانند هارون الرشید و ارسلان خان زیباتر و ثروتمند تر میشود. برای ما همچنان دربارۀ قدرت جبرئیل فرشته گفته میشود که صفوف شاد باشندگان اینجا را در روز قیامت مورد عفو قرار میدهد.
از عصر چنگیز تا تهاجم ازبیک ها
چنین است تاریخ اولیۀ بخارا تا اینکه چنگیز ویرانگر آنرا با گلۀ تاتار خود در سال 622 ق (1232 م) ویران می کند. اینرا میتوان به اساس بازارها، تعمیرات و کانال های آن دانست که در حقیقت یک مرکز ثروتمند و قشنگ بوده؛ اما بخارا یکجا با تعداد زیاد شهرهای بزرگ دیگر پامال خصومت های ویرانگرانۀ تاتار میشود، کسانیکه با خشم بیرحمانه از کسپین تا اندوس را جاروب می کنند. بعدا سلطنت بخارا توسط امیر آن بنام تیمور بزرگ اداره می شود، یک اولادۀ چنگیز خونخوار که غضب خود بالای ملل همسایه و دور را نشان داده و زنجیرهای سلطنت در سراسر آسیا را به لرزه میآورد. عملکرد این قهرمان مربوط به تاریخی میشود که من حالا بالای آن کار دارم؛ اما فتوحات تیمور و نهادهای روشنگرانۀ او، حرفۀ نظامی و سیاسی او فقط یک یاد داشت گذرا در این عصر ادبی است. جانشینان او پس از چند نسل از سلطنت پدری ایشان رانده شده و امپراتوری بزرگ مغول در هند را ایجاد می کنند، در زمان بابر دلیر که جانشینان او هنوزهم در دهلی زندگی می کنند (نمی گویم سلطنت). این انقلاب آخری از تهاجم تاتارهای ازبیک سرچشمه می گیرد؛ قبیلۀ دیگری از گهوارۀ چنگیز و وابسته به آن اشغالگر که جکسارتیز{سیر دریا} را در شروع سدۀ 16 عبور کرده و دراین زمان تمام ممالک ماورالنهر را در اختیار دارد که تا قاعدۀ هندوکش گسترش دارد. ازبیک ها این فتوحات بزرگ را توسط شیبانی خان و پسرش کمائی می کنند. بابر توسط شاه پارس کمک میشود و شیبانی خان در جنگ مرو شکست خورده و به قتل رسانده میشود.
تهاجم نادرشاه و پایان سلطنت مراد
برتری که نژاد ازبیک ها بدست میآورد، در سلطنت های مختلف ماورالنهر تا تهاجم نادرشاه در اوایل سدۀ گذشته نگه داشته می شود. بعدا ابوالفیض خان بحیث امیر یا حاکم در بخارا حکومت کرده و به حیث نمایندۀ میراثی ازبیک ها و اولادۀ چنگیز بزرگ پذیرفته می شود که دربار تیمور را مطرود کرده است. اتالیق یا وزیر او رحیم خان یک ازبیک از قبیلۀ منغت با فاتح پارس توطیه نموده و او را تا درازه های شهر میآورد. نادر بخارا را امان میدهد، اما وزیر امیر را به قتل رسانده، یک پسر او را بر تخت نشانده و دختر خود را در ازدواج او در می آورد. ولی او را نیز به قتل میرساند. پس از مرگ رحیم خان این وزیر ظالم و خاین توسط دانیال بیگ ازبیک از عین قبیله (منغت) جانشین می شود که از طریق ازدواج با ابوالفیض خان قرابت دور داشته است. او ادعای بزرگتر از قدرت آخرین وزیر نداشته و مملکت را بنام ابولغازی خان یک اوالادۀ امیر آخری و چنگیز اداره می کند. به هنگام مرگ دانیال بیگ پسرش مراد بحیث وزیر جانشین او میشود؛ با کنار گذاشتن شاه نمایشی پدرش بنام او حکومت کرده و خود را امیر بخارا می خواند. شاه مراد 7 سال حکومت نموده و در حوالی 1800 وفات می کند. او بیشتر یک مذهبی می باشد تا یک حاکم؛ اما نام بیگی جان شهرت زیاد داشته، توسط ازبیک ها بسیار احترام شده و تعداد زیاد داستان های منحصر به فرد در رابطه به او گفته می شود. او جنگ های زیادی با شاه کابل و تمام دولت های همسایه و کمزور انجام میدهد. او شهر مرو در دشت را ویران کرده و بخش بزرگ اهالی آنرا به بخارا انتقال میدهد؛ اما اعمال او سهم اندکی در شهرت یا بزرگ سازی یک سلطنتی دارد که او غصب کرده بود. از زمان شاه مراد جانشیان مرد چنگیزخان درسلطنت بخارا به پایان می رسد. هنوزهم بعضی از اعضای آن خانواده در مملکت وجود دارند که در فقر و نکبت زندگی می کنند؛ تا جائیکه من میدانم آخرین شاه بخارا ازجانب مادر به أنها قرابت داد.
سلطنت حیدر و شاه فعلی (نصیرالله)
شاه مراد توسط پسرش حیدر جانشین میشود که بصورت عام بنام سید یا پیر نامیده میشود. او دربار خود را بیشتر به یک روحانی تبدیل می کند تا یک شاه و چسبیدن محکم او به قرآن در حالیکه او را در جهان اسلام برجسته نشان داده و شدیدا تعصب و بنیاد گرائی در مملکت را افزایش میدهد. او لقب خود را بحیث فرمانده دین دانسته و بخش زیاد وقت خود را در تلاش برای اصلاح و بهبود اخلاقیات عصر خود می گذراند. اگر شب زنده داری ها و دعاهای او به سیاست های خارجی اش گسترش می یافت، شاید به مملکت خود مفاد می رساند؛ اما او پس از یک سلطنت دراز و بیهودۀ 27 ساله (1825 م) برای اطفال خود یک جانشین جنجالی و یک سلطنتی را باقی می گذارد که از هر جانب مورد طعنه و دست درازی قرار دارد. مرگ او علامۀ قیام و جنگ داخلی در بین اولادۀ او است. امیرحسین پسر او خود را شاه اعلام کرده و پس از یک سلطنت 50 روزه کشته می شود، بدون شک با زهر که توسط قوش بیگی یا وزیر داده شده و برادر دیگری را مطلوب میداند. او توسط عمرخان جانشین شده و ادارۀ حکومت و مرکز را در اختیار می گیرد. برادر بزرگش نصیرالله یا طوری که عموما بنام بهادرخان نامیده می شود، بطورمخفی نفوذ قوش بیگی را تامین کرده (با وجودیکه خود را طرفدار عمر می گوید) و میخواهد قدرت خود را با تمام اراده آماده سازد. او در گام اول شهر سمرقند را تسخیر کرده و بالای بخارا مارش می کند و کانال ها و کاریزهای را تسخیر میکند که ذخیره کنندۀ آب بخارا است: او آنها را بسته نموده و شهر بدست او میافتد، پس از یک محاصرۀ 50 روزه که توسط قوش بیگی در اختیار او گذارده میشود و او را بحیث وزیر مقرر می کند. عمر محبوس میشود، اما او فرار کرده و پس از آوارگی در مشهد و بلخ سرانجام به اثر کولرا در قوقند میمیرد؛ جسد او برای دفن به بخارا آورده می شود. نصیرالله بدون مقاومت بیشتر به سلطنت میرسد. او 30 نفر از طرفداران برادران خود را به قتل رسانیده و فرمان میدهد که روسای عمده از دروازۀ قصر به پائین انداخته شوند (شیوۀ معمول اعدام دراین ممالک). حد اقل، معامله سه برادر کوچکش کمتر قابل توجیه میباشد: او آنها را به املاکی در سواحل اکسوس فرستاده و ظالمانه فرمان میدهد که به قتل رسانده شوند، تا اینکه برخلاف او عمل نکنند؛ نصیرالله یگانه زندۀ شش طفل حالا در بخارا سلطنت میکند. اعمال خوب توسط اقارب متعصب بالای اطفال ناخوش چقدر کم اثر میکند! اما نصیرالله تا اندازۀ (اگر چنین چیزی ممکن باشد) خود را از اعمال نادرست و باطل با تامین تخت خود می رهاند: او حالا رعایای خود را بصورت عادلانه و غیرجانبدارانه اداره کرده و به ظلم و جرم در حکومت خود پایان داده است، زیرا او هیچ رقیبی در میدان ندارد. او یک خانوادۀ جوان و در حال افزایش دارد.
دربارۀ قدرت سیاسی و نظامی بخارا
اهمیت سلطنت بخارا
اهمیت بخارا نه در وسعت قلمرو، بلکه در موقعیت آن است. شهرت آن بحیث یک سلطنت را باید در روزهای چغتای جستجو کرد. این سلطنت بعدا شامل تمام ماورالنهر یا ممالکت بین دریاهای اکسوس و جکسارتیز تا خوارزم، کسپین و خراسان بوده است. آن عصر شکوه و جلال مدت ها قبل سپری شده، اما محل مطلوب پایتخت هنوزهم نفوذ بزرگ خود را دربین بومیان ماورالنهر نگه داشته است. بخارا با واقع شدن در بین غنی ترین مناطق اروپا و آسیا و در یک مسیر محاط با صحرا ها و دشت ها به آسایشگاه بازرگانان و گردشگران و مرکز تجارت بزرگ تبدیل شده است. موقعیت آن از منظر نظامی یا سیاسی در جایگاه فرماندهی قرار داشته و فوق العاده با ارزش است. بخارا با داشتن خاک حاصل خیز در یک سرزمین بایر باعث توجه ملل دور و نزدیک شده است. بخارا در زمان باستان حرص و طمع یونانی ها و خلیفه های عرب را به خود جذب نموده بود. بخارا توسط قبایل شمال نیز مورد هجوم قرار گرفته و تیمور مشهور از آن بحیث یک مرکز، پیروزی های قطعات خود درممالک دور آسیا را رهبری می کند. در زمان حاضر نمایندگانی از امپراتورهای چین و روسیه، سلطان قسطنطنیه و شاهان پارس و کابل را پذیرفته است. بخارا همچنان از برتری دربین ملل ازبیک مجاور برخوردار است که آنرا بحیث مرکز قبایل خویش تصور کرده و بصورت داوطلبانه، گرچه اسمی، تابعیت خود را به حاکم آن را ارایه می کنند.
قدرت و خصوصیت شاه
شاه بخارا مانند سایر ملل آسیائی بحیث یک سلطان مستبد حکومت میکند؛ با آنهم او درهرعملی توسط قدرت ملاها یا روحانیون کنترول می شود. این موضوع نه از عدم توانائی او بخاطر تحمیل قدرتش، بلکه از قانون اساسی سلطنت ناشی میشود که بطور گسترده بربنیاد قوانین قرآن استوار بوده و دراینجا نسبت به هر مملکت اسلامی دیگری شدیدا تطبیق میشود. نصیرالله شاه بخارا یا طوریکه بهادرخان نامیده میشود، یک جوانی دارای سن 27 سال است. او لقب امیرالمومنین را اختیار نموده و همیشه با نام حضرت خوانده میشود که فقط توسط مسلمانان ترکستان در صحبت با پیامبران ایشان کاربرد دارد. نام شاه بندرت در اسناد رسمی بکار میرود؛ اما ترجیح داده می شود که صرف امیر و بدون "المومنین" نوشته شود، لقبی که تیمور و جانشینان او تا روزهای بابر اختیار نموده بودند. این لقب یک اهمیت مذهبی داشته و بطور خاصی آنرا به شاه بخارا وصل می سازد. او خود را یکی از سران دین اسلام میداند. با آنهم به سلطان قسطنطنیه احترام میشود، زیرا او در اینجا بحیث خلیفۀ روم شناخته شده و شاه بخارا افتخار دارد که لقب کمانبردار او را داشته باشد.
شاه فعلی هفت سال است که حکومت می کند. او بصورت طبیعی عادل و لیبرال بوده و شدیدا پیرو دین است. درواقعیت دیده میشود که او بتدریج درعادات متعصبانه پدر خود غرق میشود؛ زیرا طبیعت حکومت او نشان میدهد که جلوگیری ازآن مشکل است. او خود را از تمام ثروت خودش و پدرش محروم ساخته و این امر باعث اعتبار بلند او در بین هموطنانش شده است. او در تمام عملکرد هایش توسط قانون رهنمائی شده و مردم وانمود می کنند که مصارف شخصی او از مالیۀ سرانۀ بدست میآید که از یهودان و هندوان اخذ می کند، زیرا گناه خواهد بود اگر پول باور مندان واقعی چنین اختصاص یابد. او طبیعت جاه طلبانه و جنگی داشته، عواید خود را در سازش با ارتش خود بدست آورده و خود را با بخشش زیاد عزیز کرده است.
قوش بیگی یا وزیر
وزیر یا قوش بیگی نفوذ بزرگی بالای شاه دارد، با وجودیکه شاه عمدتا مرهون او برای تخت خود می باشد، هیچ ترسی از قدرت او ندارد. شاه هرگز ارگ را ترک نمی کند تا وزیر حاضر بوده و ریاست را به عهده گیرد. اعلیحضرت غذای خود را از دست هیچکسی بجز از وزیر خود نمی گیرد. این شخص نسبتا سالخورده بوده و بیشتر از 60 سال دارد. او یک ازبیک و از قبیلۀه منغت است، با استعداد و مجرب بوده و در تجارت پشتکار زیاد دارد. او همچنان تجارت وسیعی داشته و عاشق پول است، اما در اخذ مالیۀ تجارت شدیدا عادل است. مقام وزیر شاید در خانوادۀ او میراثی باشد: پدرش همین وظیفه را داشته، برادرانش دو حکومت را در اختیار دارند و پسرانش که 13 نفر اند، در نواحی یا ولایات مختلف وظیفه دارند. او یکی از آنها را بحیث جانشین خود تعین کرده است. در خصوصیات این وزیر مخلوطی از حیله و زیرکی وجود دارد، اما او لیبرال منش بوده و در مقابل اروپائیان و بخصوص انگلیس ها برخورد خوبی دارد. تمام ثروت و قدرت سلطنت در اختیار او است؛ زیرا عواید را او می گیرد و میتواند درمقابل کسانیکه محترم و سازشکاراست، نوسان روحانیت کند.
شرایط سیاسی ازبیک ها
هیچ چیزی برای یک گردشگر در ترکستان نسبت به خواهشات روسا یا سرداران هند و کابل قابل توجه نمی باشد. دراینجا به استثنای دربار و روحانیون، چنین مردان بزرگ و خان ها یا نخبگان و افرادی وجود ندارد. تمام حکومت در اختیار بردگان یا وابستگان وزرا بوده و هر شهر و روستا توسط ملاها یا خواجه ها (اولادۀ خلفای اولیه) اداره می شود. ازآنجائیکه اساس حکومت بخارا قرآن بوده و تمام جماعت مذهبی میباشد (یا باید باشند)، تمام مسایل به استثنای آنچه مطلوب کلیسا است، بطور کامل مدنظر گرفته میشود. انجن دین و دولت در ترکستان نقش قلب و دست را بازی نموده و پشتیبان همدیگر اند. دراینجا سایۀ هیچ حکومت مردمی (محبوب) وجود ندارد؛ اما هنوزهم، شاهد عدم رضائیت در زیر چنین سیستم حاکمیت نیستیم، با وجودیکه هیچ مردمی نسبت به ازبیک ها در غلامی مستقیم قرار ندارد. ما باید این رضائیت عمومی جامعه را مرهون تطبیق شدید قوانین قرآن بدانیم. این کتاب در بهترین حالت چیزی بیشتر از یک منشور بزرگ فقیر نیست؛ با آنهم اصول فقه را بر بنیاد معینی استوار ساخته و بدون شک این باور را برای مردم بوجود می آورد که روحانیون بهترین مدافع آنها به مقابل قدرت جاه طلبانۀ حکومت است. وابستگی شدید آنها به قوانین نوشتاری علت سپاسگزاری است که اینها ازآن برخوردار اند. هیچ برنامۀ دولتی بدون قیمومیت آنها صورت نگرفته و یک بخش بزرگ عواید برای پشتیبانی از مذهب ملی و مدرسه های آموزشی به مصرف میرسد. حتی عواید اضافی مرکز نیز پس از این شیوه توزیع می شود و تمام برنامۀ اداره نسبت به هرحکومت دیگری شباهت زیادی به هیرارشی (سلسله مراتب روحانیون) دارد. اگر قتلی واقع می شود یا دزدی صورت می گیرد یا مناقشۀ در موضوعی رخ میدهد، فورا به روحانیون رجعت داده می شود، زیرا شاه بدون آنها مسئولیت هیچ قضاوتی را بالای خود نمی گیرد. من مطمئین هستم که این سیستم در بخارا از عصرهای اولیۀ اسلامی وجود داشته و همسالی با تهاجم ازبیک ها ندارد، با وجودیکه در سلطنت شاه گذشته (حیدرشاه که عقیدۀ بسیار متعصبانه داشت) قویا عملی میگردد. صرفنظر از اینکه نظریات دین اسلام چه میباشد، وقتی قوانین آن شدیدا عملی شود، تولید کنندۀ منافع بزرگ برای ادارۀ یک سلطنت می باشد. پولیس شهر و سلطنت بخارا جدی و موثر است: طوریکه قبلا گفتم، شب هنگام بسته های بزرگ اموال در فضای باز و بدون خطر گذاشته شده و راه های مملکت از دزدان و رهزنان عاری است. شیوۀ بدون مصالحۀ که در آن متخلفین معامله می شود و مجازاتی که بالای آنها تطبیق می گردد، تزریق کنندۀ یک وحشت سودمند در مغزهای افراد ناسالم می باشد. مجازات ابتدائی ترین تخلف ها مرگ است: جریمه و حبس در سیاه چال های مخوف نیز تطبیق میشود، اما بسیار به ندرت. قوانین اسلامی در حضور او قویا عملی شده و مصوبه های که عرب های آوارۀ صحرا را متحد ساخته بود، بدون هیچگونه بهبود یا تغییر بالای مردمانی تطبیق می شود که در شیوه ها، رسوم و زبان های خود متفاوت بوده و در یکتعداد مسایل تمدنی بطور قابل ملاحظۀ پیشرفته تراند.
عواید بخارا
عوابد سلطنت نیز مطابق به عین معیار قرآن جمع آوری می شود. یک بازرگان یک چهلم درآمد اموال خویش را بحیث مالیه می پردازد، یک دهقان یک چهارم کشت خود را به شاه ارایه می کند: اما بخش بزرگ زمین ها در مملکت برای تقویۀ افراد مذهبی و موسسات آنها وقف شده و تعداد زیاد اینها بیشتر از سه دهم غله را می پردارند و هیچ کشاورزی از این مالیۀ گزاف شکوه نمی کند. زمین در ترکستان توسط مقدار آبی که در آن سرازیر می شود ارزش دارد و افرادی که این امتعۀ زندگی را به کانال های مختلف در مرکز توزیع می کنند، دارای مقامات بلند در دولت اند. مالیۀ پولی بر باغ ها، باغستان ها و خربوزه زار ها نیز وضع می شود. تمام باشندگان مملکت به استثنای مسلمانان یک مالیۀ (جزیه) سرانۀ سالانه می پردازند. در زمان جنگ مالیه از گمرک بخارا اشتقاق می شود، اما با این استثنای واحد، تمام عواید از زمین ها بوجود میآید. خلاصۀ آنها در زیر داده شده است:
388
هفت تومن بخارا طلا
رمیتان 4000
زندانی 6000
وفکند 3000
وردنزی 3000
خیراباد 4000
ونگزی 6000
کیژدوان 6000
پنج تومن سمرقند
شیراز 6000
سوهود 4000
افینقند 6000
انهار 5000
شودر 12000
نواحی زیر سمرقند
پنجکند 4000
اومیتان 2000
پان 2000
اوروگت 6000
قره تپه 2000
میانخیل یا کته قورغان دربین بخارا و سمرقند
کته قورغان 12000
کترشی 6000
پنجشنبه 5000
میتان 4000
نوراتور 5000
اینجی قورغان 6000
چولک 5000
کیرمینا 12000
زودین 15000
جیزک 8000
قرشی
قرشی 12000
خوزر 6000
شیرابیل 5000
سعداباد 4000
چراغچی 5000
سواحل اکسوس بنام لب آب
نارازی 5000
کاکی 4000
چارجوی 8000
اوتار 5000
قره قول 15000
شهر بخارا 50000
مجموعه طلاها (یا روپیه 18 لک) 277000
شاه هیچ عایدی از بلخ بدست نمی آورد؛ گفته میشود که عواید به علت جمعیت آن کم شده و مقدار کمی که از آن بدست میآید، حدود 20 هزار طلا بوده و به رئیس آن ایشان خواجه اهدا می شود که آنرا حفاظت میکند. بلخ و جیزاک دو ناحیه ایست که اخیرا به سلطنت وصل شده است. تا جائیکه یک نظر در مورد چنین موضوعات ایجاد می شود، من به این باور می رسم که عاید خالص زمین این سلطنت حدود 36 لک روپیه یا دو چند آن است که به خزانه شاهی انداخته می شود، زیرا نیم زمین ها وقف کلیسا هاست. تمام نام های متذکره در شمار عواید، شهرهای مارکیتی یا محلات اند، به استثنای "تومن" های سمرقند. اینها نام های سابق اند. برداشت های که ما از شهرها و روستا ها داریم، به دانش زیادی در بارۀ ترکستان نیاز دارد. یک بازار یا مارکیت بعضا یک روستای کوچک بوده و باشندگان به عوض زندگی درآن در "رباط ها" در یک فاصله مسکون بوده و در روز های بازار از اطراف 10 یا 15 میل به آنجا میروند. بازارهای مملکت در روزهای معین با نظم بزرگی مانند اروپا دایر میشود.
قوت نظامی وغیره
نیروهای نظامی بخارا از نواحی مختلف سلطنت تشکیل شده و هیچگونه انظباطی ندارند. این نیروها متشکل از 20 هزار اسپ و 4 هزار پیاده با 41 عدد اسلحۀ توپچی می باشد. دراینجا یکتعداد سربازان بنام "ایلجاری" یا ملیشه وجود دارد که متشکل از بستگان و بردگان حکومت بوده و حدود 50 هزار اسپ (سواره) میشود که 10 هزار آن از بلخ و ممالک جنوب اکسوس است. این تعداد میتواند با استخدام بیشتر از بین ترکمن ها افزایش یابد، اما خدمات آن قبیله فقط میتواند توسط کسانی فرماندهی شود که آنها را تامین میکند. تعداد آنها بسیار زیاد نمی باشد، در جائیکه تقریبا هر فرد غنی یا فقیر بنوعی صاحب یک اسپ است. این سربازان بندرت یا هرگز برای خدمت خوانده نشده و وقتی که شامل شوند، مستحق پرداختی نمی گردند. سربازان ثبت شده یا "دفتری" توسط غله پرداخت شده و روسای آنها مستحق زمین می باشند. هر سرباز سالانه هشت من غلۀ بخارا میگیرد که هر من آن مساوی به 256 پوند انگلیسی است. این غله شامل گندم، جو، جواری و ارزن است. پیاده عین مقدار سواره اخذ می کند و چیزیکه منحصر به فرد است، آنها با اسپ داخل میدان آمده و بعدا پیاده می شوند. اینها دارای تفنگ های فتیلۀ بوده و بنام "خاصه بردار" یاد میشوند. اسپ سواران دارای شمشیرها اند، بعضا دارای کارد های دراز و نیزه های سنگین به طول تقریبا 20 فت و با یک تیغ کوتاه. این نیزه ها از توته های چوب (عموما بید) ساخته شده و قوارۀ وحشیانه دارند، اینها هرگز در اتصالات نمی شکنند. ازبیک ها فقط چند سلاح آتشی داشته و آنها را بی تفاوتانه بکار می برند. یک هندی یا یک افغان هرگز به سفر نمی رود، مگر اینکه با سلاح مجهز نباشد. ازبیک ها از جانب دیگر اکثرا خود را با یک نیزه یا کارد تجهیز میکنند که آنرا در کمر خود میبندند.
روحیۀ ازبیک ها
آنچه من می شنوم اینستکه از ازبیک ها نباید بحیث دشمنان هراس داشت. شیوۀ جنگ آنها نیازمند روحیه و تشویق است؛ آنها با صدای بلند فریاد کرده و سرنوشت محافظان پیشرو تعین کنندۀ سرنوشت است. آنها دارای اوصاف عالی سوارۀ غیرمنظم، ولی سربازان ضعیف اند. میدان توپها در ارگ نادیده گرفته شده است، زیرا ازبیک ها ارزش توپچی را بصورت درست ندانسته و شاه فقط با اسپ داخل میدان می شود. دراینجا هیچ مرد بومی توپچی وجود نداشته و توپ ها از انتقال دهندۀ آنها جدا بوده و میتوان تصور کرد که به هیچوجه موثر نیستند. اما این توپ ها را میتوان به آسانی توسط یکتعداد بردگان روسی تنظیم کرد. تمام توپ ها برنجی اند، معلوم می شود که سه چهارم آنها دارای کالیبر کوچک چهار و شش پونده اند. دراینجا چهار هاوان وجود داشته و باقیمانده توپ های بزرگ اند. پودر مملکت قابل استفاده است.
جزئیات نیروهای نظامی
جزئیات زیر نیروهای نظامی سلطنت دربرگیرندۀ نگاهی به قدرت چندین ناحیه بوده و همچنان نشان دهندۀ قبایل بزرگ ازبیک در زمان حاضر در مملکت است. فهرست اولی متشکل از سواره است، من همچنان نام روسای آنها را افزوده ام که دراینجا بنام "بای" یاد میشود، یک واژۀ ترکی که در اروپا بنام "بای" شناخته میشود.
قبیله تعداد روسا ناحیه
کانگراد 1000 مراد بای قرشی
سرای 1000 عاشوربای
یابو 2000 محمد امیربای
خیتای 500 حسن بای یارگی قورغان
قیپچاق 500 محمود بای چالاک
سرخ خیتای 800 ادیراگود بای کات کورغان
قره قلپاق 400 تقیم بای شیراز
کارخیوز 500 شادی بای جیزاک
دیاخلی 600 علم بای د پنجیناد
مینگ 2000 کات بای اولوغت
نیمان 500 قلایتوقسا بای زیودین
جلایی 400 رستم بای پنجشنبه
میتنا 400 عبدوجبار بای میتام
بحرین 500 قباد بای قترشی
بورکوت 500 عبدوجباربای نوراتان
قلوغ 600 عبدرسول بای کیرمینا
هزاره 300 عبدوجبار بای دیتو
قطغن 300 دولت بای دیتو از کندز
عرباشی 400 گودمحمد بای قره قل
چندر 400 دالماس بای دیتو
ترکمن اکسوس 800 ایثار بای سواحل اکسوس
قلماق ها 1000 رودایناگ بخارا
قبایل مخلوط 2000 شاه بخارا
مروی ها (پارسیان) 1000 محمد صادق بای دیتو
500 مراد بای میراخور سمرقند
زورابادی (پارسیان) 500 لطف علی بیگ زوراباد نزدیک قرشی
مجموعه 19500
پیاده به تعداد بسیار کم استخدام شده و کاملا متشکل از تاجیک ها یا طبقه بازرگانان است. اینها از نواحی زیر استخدام میشوند:
بخارا 1000
سمرقند 1000
قرشی 200
جیزک 500
کیرمینا 200
کات قورغان 100
پنجشنبه 100
خوجر 100
شیرابال 100
قرابال 100
نارازان 100
اوستی 100
چارجوی 300
مجموعه 3900
بخش سربازان جنوب اکسوس فقط اسما تابع بخارا می باشد و تعداد ازبیک ها درآنجا زیاد نیستند؛ با آنهم یکتعداد زیاد مردم عرب بوده و از عین اعتبار سربازی مانند ممالک دیگر برخوردار اند. آنها در اختیار حکومت نیستند. به استثنای قلمرو بلخ که از آن میتوان یک نیروی 2000 یا 3000 نفر تهیه کرد، این مردم را نمی توان بحیث سربازان آماده درنظر گرفت، زیرا آنها در دشمنی با یکدیگر قرار داشته و شاه هیچ تکلیفی بخود روا نمی دارد که آنها را مصالحه کند.
سیاست خارجی بخارا
بخارا نسبت به هر دولت مجاور آن از نگاه فزیکی و اخلاقی دارای نفوذ زیادی است، اما امور آن در سطح یک دولت بسیار شرمسار توسط شاه اخیر باقی میماند، زیرا او تمام توجه خود را بالای مذهب نسبت به سیاست انداخته بود. خان اورگنج یا خیوه یک جنگ دایمی با او را به راه انداخته بود. خان قوقند نیز دشمن اعلان شده بود. روسای شهرسبز و حصار هیچگونه تابعیتی نداشته و میر کندز حتی بلخ را غارت و اشغال کرد. امور سلطنت در زمان حاضر بیشتر مرفه بوده، طرح و برنامۀ شاه برای نگهداری صلح با یکدیگر خوب است. او امسال بالای رئیس شهرسبز تاخته و شش روستای او را تسخیر کرده است. شهرسبز که بخاطر محل تولد تیمور شهرت دارد، به علت داشتن مرداب های طبیعی بدور خود مستحکم ترین شهر در ترکستان پنداشته می شود. قدرت قوقند نیز شکسته شده و یکی از نواحی مرزی آن یعنی جیزک که نیمی اوران تپه را تشکیل میدهد، دراین چهار سال اخیر ضمیمۀ بخارا شده است. حصار نیز شاید مغلوب گردد، با وجودیکه کوهستانی است، زیرا رئیس آن فوت کرده و مملکت او در بین چهار برادر تقسیم شده است. قدرتمند ترین دشمن سلطنت، رئیس کندز است و اگر شهر بلخ از او گرفته شود، گمان می رود آنرا نه از ترس، بلکه به سیاست تسلیم خواهد کرد. او نام آن شهر باستانی را در سکۀ خود نگه داشته و کمترین روابط در بین دولت ها وجود دارد. شاه بخارا برنامه های بالای کندز دارد، اما آن مملکت دور بوده و بسیار شک وجود دارد که بتواند بالای آن حمله کند، با وجودیکه لقب بزرگ امیرالمومنین می تواند کمک ملاها و ارتش بزرگی برای بخارا تامین کند. روابط حسنۀ خان خیوه با مرگ محمد رحیم خان رئیس آخری به پایان رسیده، کسیکه نمایندۀ به هنگام مرگ خود فرستاده و تقاضای بخشش نموده بود. پسران دو پدر که همیشه در جنگ با هم بودند، حالا متحد شده اند. صدمه های که خیوه بالای سلطنت رسانیده، تعین کنندۀ نفوذ او بالای سرنوشت بخارا است. رئیس آن دولت با یک قدرت کم کاروان ها را غارت کرده، رعایای او را چپاول نموده، تجارت او را ضعیف ساخته و قلمروهای او را ویرانه نموده است. اما دشت های کویر او را از انتقام محافظه کرده است، با وجودیکه یک شاه نیرومند میتواند بطور پیروزمندانه قلمروهای او را از جانب اکسوس مورد تهاجم قرار دهد. اگر خان خیوه به دوستی خود ادامه دهد، شاه میتواند قدرت خود را به طرف شرق گسترش دهد، جائیکه او برای مدت های طولانی در پی یک تهاجم بوده است.
روابط با چین، کابل و ترکی
روابط بخارا با چین، کابل و ترکی دوستانه بوده و تمام آنها سفیران فرستاده اند. چین در سال گذشته یک نماینده فرستاده و خواستار کمک شاه در نگهداری صلح در مرزهای غرب چین از تاخت وتاز خان خیوه شده بود. اعلیحضرت بطور عاقلانه تمام مداخلات را رد می کند، اما پیگردهای که چینائی ها چند سال قبل در بالای باشندگان آن دولت به راه انداخته بود، ممکن است امپراتور پکن را از هرگونه خطر در مرزهایش نجات دهد. روابط تجارتی در بین بخارا و چین در سطح مطلوبی برای هر دو دولت قرار دارد؛ اما ازبیک ها اجازه ندارند بیشتر از ملل دیگر به ماورای یارکند، کاشغر و شهرهای شاخوی آنها عبور کند. وقتی سلطنت در کابل وجود داشت، تعامل بین آن سلطنت و ترکستان دوستانه بود، چون افغان ها ولایت بلخ را در اختیار داشتند. تعداد افغان ها در بخارا زیاد بوده و تمام تجارت هندی ها با مداخلۀ آنها به پیش برده می شود. اما هیچ تعاملی در بین شاه بخارا و روسای که در ویرانه های سلطنت کابل صعود کرده اند، وجود ندارد: ازبیک ها بخاطر ایجاد نظریات بدعت آمیز توسط مردم پارس از دوستی با پارس نفرت دارند. یگانه تعامل آنها تجارتی است، اما تعداد کمی از آنها در تجارت مصروف بوده و این امر به پارسیان یا مرویان باقی مانده که شیعه مذهب اند. لیبرال بودن وزیر فعلی بخارا باعث نرمی خشونت در بین پارسیان و ازبیک ها شده است، اما به مشکل میتوان گفت که کدام جانب بزرگترین خصومت را تغذیه می کند. پارسیان تا اندازۀ زیادی بزرگترین مشکل را دارند، زیرا آنها بطور ثابت اسیر شده و مثل برده ها به فروش میرسند. شهرت امپراتوری عثمانی تا بخارا گسترش یافته، اما مردم تصور بسیار ناقصی در مورد ضعف آن دربار دارند. آنها باور دارند که سلطان قویترین شاه جهان بوده و من اکثرا در بارۀ وسعت باجی که ملل مختلف اروپائی به او میپرداند، مورد پرسش قرار گرفته ام. ما میتوانیم دلایل این توجه جدی بخارا را حتی بر بنیاد مذهبی درک کنیم؛ اما این ممالک بسیار دور قرار داشته و تعامل آنها محدود به اظهارات خالی فداکاری و وابستگی به یکدیگر است.
رابطه با روسیه
از زمان پطر بزرگ یک رابطۀ دومدار در بین بخارا و روسیه وجود داشته و این رابطه بربنیاد مفاد متقابل تجارتی استوار بوده است. مسیر زمینی دربین این ممالک اولا در زمان سلطنت آن شاه باز شده و در جریان هفت سال گذشته بدون مزاحمت بوده است. در سلطنت الکساندر و حوالی سال 1820 روس ها تلاش کردند تا رابطۀ نزدیک تری ایجاد کرده و یک نماینده به بخارا می فرستند. آنها در سال گذشته نتوانستند راه بین کسپین و خیوه را باز کنند. میتوان باور کرد که بعضی از نظرات این ماموریت تجارتی است، اما آنها با نتایج سیاسی نیز ارتباط دارند. سفیر بنحو خوبی در مرکز پذیرفته می شود. در بدل، مامورینی به سنت پترزبورگ فرستاده شده و تعداد دیگری نیز آنرا دنبال می کنند. ازآنزمان ببعد رعایای روسیه از فروش بردگی در بخارا منع می شوند؛ چنین حدس زده میشد که این ماموریت ها در رابطه به امور خیوه باشد، اما روسیه به کمک خارجی نیاز ندارد تا آن ریاست را وادار کند. روسها همچنان روابط دوستانه با رئیس قوقند ایجاد کرده اند: آنها تمام ازبیک ها را با نشان دادن قدرت خویش درتعین سرنوشت تمام ملل اروپائی زیر تاثیر آورده اند؛ اما آنها هنوز هم باید با برخورد های آیندۀ خود نظریات دیگری را محو سازند که بصورت عام بوجود آمده و آنها به حقیقت و عزت در دپلوماسی خویش نیاز دارند. با کنار گذاشتن موانع فزیکی که در راه روس ها بخاطر اشغال بخارا وجود دارد، مردم بطورعام در دشمنی با آنهاست. حتی احتمال آن وجود دارد که بخارا با تمام ادعای دوستی، در صورتیکه توسط تزار مورد حمله قرار گیرد، خیوه را یاری رساند. اگر این ممالک بازهم زمانی از آن طرف مطیع ساخته شوند، نگهداری آنها یا کنترول قبایل سرگردان اطراف آنها بسیار مشکل خواهد بود. سربازان منظم بیهوده بوده و غیرمنظم ها نمی توانند یک نژادی را مطیع سازند که محل سکونت ثابت ندارند. با آنهم نمی توان پنهان کرد که دربار سنت پترزبورگ برای مدت های طولانی برنامه های دراین بخش آسیا را بر سر می پروراند.
پایان
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته