فاجعۀ هفتم جوزای ۱۳۸۶ شهر شبرغان، درسی برای محو بیعدالتی ها

۱۳ جوزا (خُرداد) ۱۳۹٣

دنیا پر از پلیدی است، نه بخاطر وجود آدم های پلید وبد، بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب! (ناپلیون)

منظور از ثبت جنایات وجنایتگاران در تاریخ، صرفاً باز گویی فجایع ومعرفی عاملین آنها نیست، بلکه هدف اساسی این کار باز شناسی علل وعوامل عینی جنایات ، باجستجوی راه های  حل دایمی وجلو گیری از تکرار آنهاست.

هیچ جنایتی بخودی خود واقع نمیگردد، مگر اینکه فکر جنایت در افکار واندیشه های جنایتکاران ، از قبل مشروعییت نیافته باشد، وجانی در ارتکاب این عمل خودرا محق ومستحق نداند.

پس برای محوجنایات وبیداد گری ها، در یک جامعه ، هیچ راهی را سراغ نداریم، مگر اینکه افکار وباور های جنایت آفرین را، دراذهان مردم دگرگون سازیم، ومشروعیت های تحمیقی فکرجنایت را از شعور افراد وابسته بیک جامعه پاک سازی نماییم.

باور های جنایت آفرین برخاسته از برتری جویی های نژادی، ملیتی، قومی، قبیلوی، لسانی، منطقوی، مذهبی، طبقاتی، آیدیالوژیکی وغیره که مولدین بلا استثنا وطبیعی افکار وعقاید جنایت آفرین حاکمیت طلبانه، وهمدیگرستیزانه در جامعۀ افغانستان بشمار میروند، تا زمانی که درروح وروان افراد وابسته به هریکی ازاقوام وملیت های ساکن این سرزمین مشروعییت داشته باشد، وبا اتکا بر آن افکار وعقاید, فردی بر افراد دیگر وگروهی بر گروه های انسانی دیگر ، خواهان حکمروایی وامتیاز گیری باشند، هرگز نمیتوان راه های وقوع جنایات را درین سرزمین مسدود، وانسانهای همزیست درین قلمرو جغرافیاوی را از ارتکاب جنایات بر علیه همدیگر بازداری نمود.

سلطۀ روح حاکمیت طلبی وبرتری جویی دراذهان وباور، بخش هایی معینی از باشندگان افغانستان که، بصورت سیستماتیک وسازمان یافتۀ آن، از مدتها قبل پرورش وترویج می یابد، وروز تا روز هم بر ابعاد آن فزونی بعمل میآید بزرکترین علل وقوع جنایات وفجایع در ین کشور است که، دور از هر نوع تردید، فاجعۀ هفتم جوزا وهزاران جنایت دیگرنیز، از آن سرچشمه گرفته وخواهند گرفت.

پس ناگزیریم که از فراموش سازی  عامدانه وتحمیقی جنایات در تاریخ جلوگیری نماییم، تا با الهام از درسهای تلخ آنها، بتوانیم راه های جلوگیری دایمی واساسی  وقوع جنایات را جستجو گر شویم واذهان مردم را از افکار جنایت آفرین تطهیر نماییم.

تا زمانیکه افکار مشروعییت بخشندۀ جنایت را از شعور مردم زایل نسازیم، محال است که از وقوع هزاران فاجعۀ ، همچون فاجعۀ هفتم جوزاجلوگیری نمود، وروح انسانی همزیستی را در میان مردم چندین ملیتی افغانستان، با طرد کلیه عوامل بیداد ونابرابری جاری ساخت.

سرزمینی که جنایت وبیدادگری یکی از مشخصه های اساسی، در هستی سیاسی واجتماعی آن  در کلیه ادوار  تاریخ است، وراه رهایی ازین پدیدۀ شوم هم، در نبود مراجعۀ آگاهانه وصادقانه در جهت تعریف و امحای علل وعوامل اساسی بیداد وجنایت، تا همین امروزی که ما در آن قرارداریم کاملاً ناپیداست، چگونه میتوان از تداوم جنایتها جلوگیری نمود، وامید های برباد رفته را با باورهای واژگون شده ، در رابطه با دستیابی به حق وعدالت احیا ، وعدالت رااز لجنزار بیعدالتی هادرین خطه، برای همیش رهایی بخشید.

تا انسان این سرزمین، با قبول جمیع واقعییتهای همزیستی عادلانه وانسانی، از فکر اسیر سازی انسانهای هموطن خویش، با هر نام وعنوانی که باشد منصرف، وشیوه های انسانی زیست همدیگر پذیرانه را، با احترام به حقوق انسانی همه ، از جانب همه آگاهانه وصادقانه پذیرا شود.

بزرگترین درسی که از فجایع وحشتناک تاریخ نصیب نسل های مختلف انسانی در هر جامعه میگردد، همانا درک وتعریف واقعی جنایت ها، با جستجوی راه های مهار بی عدالتی ها بعنوان سرمنشأ جنایات، با اتکا بر بیدار سازی وجدان انسانی، ترویج فرهنگ بیدادستیزی، محو عظمت طلبی وبرتری جویی، با نفرت از تمامی اشکال وشیوه های تبعیض وتعصب میباشدکه، باید است باالوسیلۀ قوانین عادلانه تضمین، وسهم گیری خود مردم پاسداری شود.   

تاریخ بشریت خود درسنامه های ماندگاری را ماناست که اگر از داشته های نیک وبد آن، انسانها بصورت درست وسازندۀ آن درس آموزی وعبرت اندوزی نموده، وآنچه را که معلم روزگار به ایشان آموزگاری مینماید، با ایمان وصداقت فرا گیرند، محال است که دامنۀ جنایات وفجایع تا این حدی که ما اکنون در جامعه وجهان پیرامونی خود شاهد آن هستیم، فراگیرشود، وانسانها دردام فجایع خود ساخته وخود خواستۀ دوران خویش، با این دور تسلسل پایان ناپذیر رزالت ها، در قید اسارت عوامل رزل وکثافت باقی بمانند.

فاجعۀ قتل عام هفتم جوزای شهر شبرغان، در سال 1386 خورشیدی هم، یکی از آن فجایع بزرگ تاریخ در سرزمین افغانستان است که، ازشکل گیری و تعمیل هزاران جنایت نامکرردیگر، در برهه های مختلف تاریخ، سرمنشأ دارد، و پیآمد شومی است از هزاران جنایت دیگر در گذشته های سیاه وابر آلود تاریخ این سرزمین که، هیچ دوری از تاریخ این کشوراز آسیب های بی امان آن جنایات درامان نبوده ونیست.

هر جنایت درهردوری، خود درس خونین، برای مردم این سرزمین است که، با خون بیگناهان رقم میخورد، وهمه نشان از رمز وراز بیعدالتی ها درین کشور دارند، ولی با تمامی وضاحتی که درچگونگی انجام آنها موجود است، تا همین امروزهم، عمداً دور از توجه وبی توضیح باقی مانده اند، وراه های انجام جنایات هم همچنان باز ورو به توسعه!!، تا حاصل زشت بیداد گری هارا با بیداد گری های مضاعف سرپوش گزاری نموده، واقعییت هارا به فراموشخانه های تاریخ زندانی نمایند!!!!!.

اما باید است یقین داشت که، نشان بیداد وستمگری را باهیچ وسیلۀ بجز عدالت نمیتوان در تاریخ زدود وخون بیگناهان هرگز دامان قاتلین وستمگاران را رها نمیسازد، مگر اینکه مسیر تاریخ را عوض کنیم، وراه های تکرار فاجعه را برای همیش، در سرتاسر کشور مسدود سازیم، تا درین خطه همه باهم ودر کنار هم بدور از غوغای بیدادگری وتفوق طلبی ها، در یک فضای عادلانه بتوانندامرار حیات نمایند .

چندین سال از آن روزشوم وخونین سپری شد، وبا گذشت هر روزی ضریب مرگ بیگناهان بالا وبالاتر رفت، ولی آن مرجعی که، به مرگ وکشتارنقطۀ پایان بگذارد، ودست ستمگاران رااز کشتار بیگناهان باز دارد، هنوز هم ناپیداست!

اما امید در نهاد انسان، نا میرا وجاوید ان است که حتی دروحشتناکترین لحظات سقوط ونامرادی هم ،هیچ چیزی  قادر به میراندن نهایی آن نیست.

پس همین امید به عدالت ورستگاری است که، انسان واز آن جمله انسان تهی دست وپا برهنۀ سرزمین من وتورا، با تمامی این وحشت وبربریتی که با عناوین مختلفی بر علیه او صورت گرفته ومیگیرد، زنده نگهمیدارد وباور مند به نجات!

اگر به حقانیت نجات انسان از قید ظلم وبی عدالتی باورمندید، وسعادت رابعنوان حق مسلم انسان درین کرۀ خاکی قبول دارید، راه رسیدن به عدالت واقعی وکنار گذاشتن تمامی انواع بی عدالتی هارا، همه باهم جستجو گر شوید، تا دیگرفرماندهان کثیف مرگ وتباهی، بخاطر نیل به آرزوهای شیطانی خود، انسان را بوسیلۀ انسان از حق وحقوق انسانی ، منجمله حق حیات محروم ساخته نتوانند.

در سرزمین من وتو، آنچه که مفقود است همین عدالت راستین، وقبول همزیستی انسانهای هموطن در کنار هم وهریک در خانه وکاشانۀ خویشتن، با تمامی داشته های انسانی ایشان است که، با همه نیازواشتیاقی که فرد فرد باشندگان این سرزمین بدان داشتندو دارند، بازهم از رسیدن بدان محروم،  نگهداری میشوند.

هفتم جوزادرسنامۀ ماندگار بیدادستیزی درتمامی کشور وبرای همه هموطنان من وتوست، تا راه های محو ابدی بیداد وتبعیض را، به تمامی نسل های سرزمین ما پیام رسان شود، ویاد آوری نماید که با ظلم وبیداد در یک سرزمین نمیتوان آرزوی بزرگ  همزیستی وهموطنی را بر آورده ساخت وکشوررا به مأمن سعادتبارزندگی، برای همۀ باشندگان آن مبدل نمود.

  سعادت متاع انحصاری هیچ فرد ویا گروه معین، قوم ویا قبیلۀ مشخص در جامعۀ مانیست، وعدالت را با تأمین خواسته های بخشی ونادیده انگاری حقوق دیگران، هیچگاهی نمیتوان برقرار نمود، وصلح واقعی هم در فقدان عدالت واقعی هر گز پا بعرصۀ هستی نمیگذارد.

پس بیایید با رجوع صادقانه به تمامی درس های تلخ تاریخ، راه رسیدن به عدالت وبرادری واقعی را جستجو ودر عمل وارد زندگی مردم خود سازیم، تا بتوانیم برادری را با برابری توأم نموده به نابرابری ها خاتمه بخشیم وراه تکرار فجایع هفتم جوزا هارا، در کشور خود برای همیش مسدود سازیم.

به امید آن روز







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

توردیقل میمنگی24.06.2014 - 08:50

  من از این دوستان قلم بدست خود که شیوایی تحریر وقدرت تقریر ایشان نمود روشنی ازتوانمندی های درک وتحلیل آنها در رابطه با قضایای جاری کشور است، صمیمانه تمنادارم که ازوارد شدن بمیدان قضاوت، با تکیه برخصوصیت تکفیری(خدای شنیده و بیردی عمداً ناشنیده)وتکفیر توردیقل ها صرفاً بجرم توردیقل بودن آنها وداشتن روابط تباری با جنرال دوستم ویا دیگران، با نادیده انگاری تعمدی، عمق فریاد داد خواهی در همین نوشته وده ها نوشتۀ دیگربپرهیزند اگر دوستان گرانقدر من بااندک خوش داوری وارد عرصۀ بحث وتفسیر شده،وخویشتن رادر پشت بازی های متروک جدلی ادوار کهن،که قاعده های اصولی آن، متکی بر کاوش حرف وکلمه، ونادیده انگاری متن استواراست پنهان نسازند، من یقین کامل دارم که، درین واپسین نوشته ام در رابطه با فاجعۀ هفتم جوزا، نقیصۀ عدم ذکر مستقیم نام جانی یعنی جمعه خان همدردوشرکای جرمی اورا که در تمامی نوشتۀدیگر من با وضاحت تمام انعکاس یافته ، واکثریت آن نوشته هاهم با تکیه بر لطف دوستان درهمان شب وروز وقوع فاجعه ، مکرراً در صفحات انترنیتی بازگشایی گردید، میتواند مرا اندکی از دم تیغ تکفیر چند دمۀ ایشان رهایی بخشد. من بجواب آن عزیزیکه این نوشتۀ من را، به زعم خویش، گریستن ونق ونق زدن مترادف با نگفتن حقایق ارزیابی مینمایند، باید است بگویم که،بامعذرت بعد چندین دهه راه رفتن، افتادن وبازهم برخاستن، بی سجدۀ سهوبه درگاه هیچ جنایتکاری، با تحمل هرآنچه که بر من وهمسنگران جاویدان یادم گذشته،فعلاً در توان خویش محض همین رادارم که، بازهم فریاد میکشم وآنچه را که در تاریخ باید است گفت،به سهم وتوان خویشتن ناگفته نمیگذارم، اگر شماپژوهندۀ رزمنده، بالاتر ترازاین را در توان دارید، لطفاً مردم خویش را بی نصیب نگذارید وتاریخ راهم، باارائۀ فجایع تاریخی که دامنگیر مردم مظلوم این سرزمین در تمامی ادوار تاریخ بوده، باارزیابی علل وعوامل اساسی آنها، مایه وغنای واقعییت مداری بیشتراعطا بفرمایید البته اگرخویشتن را از در افتادن به لجنزار خود برتربینی های قومی، قبیلوی، نژادی، زبانی وفرهنگی که، یکی از آفتهای وحشتناک دوران ماست،بتوانید برکنار نگهداشته، وحل عادلانه ودموکراتیک مسألۀ ملی در کشور را، حق تمامی باشندگان این سرزمین قبول نمایید،کمال سعادت خواهد بود، دعوای برادر بزرگ بودن،درهیچ قالبی بعداین پذیرفتنی نیست

الف - ستیز05.06.2014 - 21:41

 جناب توردیقل میمنه گی. نخست اینکه به رغم فرمایشات شما و مرحوم ناپلیون, پلیدی جهان ما محصول دست و دماغ همین پلید ها و ستمکاران جهان هستند؛ وبه صرف اینکه مردمی در جهان نتوانند -به هر دیلی- بر ضد پلید ها و یا پلیدی به پا خیزند, اصل فاعل پلیدی را نمیتوان بری الذمه دانست.دوم, اینکه: تنها نگفتن سکوت نیست, که گریستن و نق نق کردن هم نوعی نگفتن است و گاه بیان ترس است از بیان حقیقت که خود میتواند, جاودانگی ستم و شکست اعتراض راتداعی و تعمیم دهد.جناب شما در پشت مرثیه ای برای آن جوزای خونین پنهان میشوید, که چه بشود. تنها عدم یقین به وقوع و عاملین جنایت و یا حس نهفته در منفعت عدم افشای جنایتکار میتواند وارستگی ی قلمی به این پیراسته گی مچاله کند. عدالت و تعهد انسانی را اگر میشد تنها با فلسفه و اخلاق و ادبیات نهادینه و همگانی ساخت, چیزی به نام حقوق جزا و مباحث جرم شناسی , تعریف و کیفر مجرم ودادرسی مجنی علیه به امور بیهوده ای مبدل میشدند. وانگهی اگر قلمی آشکارا فریاد بزند که: های مردم! در فلان روز جوزای خونین قربانیان فلانی ها بودند و قاتلان فلانی های دیگر, کار بزرگی انجام ندادهاید, زیرا آنچه را که آشکار بوده است, آشکار کرده اید؛ کار مبارزه برای احقاق حق و تامین عدالت بر شانه ی دیگران است. با دورد و احترام.

بشار از المان05.06.2014 - 16:10

  جناب میمنگی! من هم به تائدنظر اقای سمنگانی متذکر می شوم که از عاملین اصلی این جنایت که یکی جمعه خان همدرد است که دران روز بالای مردم ملکی اتش گشود وعده را بشهادت رساند ودیگر جنرال عبدرشید دوستم که این مردم مظلوم به دستور او دست به تظاهرات زده بودندذکر بمیان نه اورده اید شاید تعلق خاطر تان با جناب حنرال یاپیوستن دوباره جمعه خان باجنرال و یا هم( افکار وباور های جنایت افرین را در ذهن ان دو دگر گون ساخته اید) مانع شده و قلم تان را کوتاه ساخت که جای بسیار تآسف است. دلیل هرچه باشد میدانید مردم در مورد دوستم وهمدردچه می گویند( کند همجنس با همجنس پرواز + کبوتر با کبوتر باز با باز .با حرمت فراوان.

شهسوار سمنگانی04.06.2014 - 00:14

  جناب توردیقل میمنگی فرهیخته ! نوشته ای زیبا و مرثیه گونۀ شما اشک از چشمانم جاری ساخت. واما درین نوشته نه از عامل اصلی این حادثه که همانا جنایتکار معلو م الحال جمعه خان همدردباشد ؛ نامی برده اید ونه هم بر بازو به بازو گشتن جنرال دوستم بااین قاتل مردم جوزجان حد اقل اعتراضی داشته اید. به خصوص اینکه این حادثه زیر نام مخالفت با جنرال دوستم به راه افتید و مردم جوزجان به جرم حمایت ازجنرال دوستم به خاک وخون کشیده شدند.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



توردیقل میمنگی