بحثی در رابطه با جنبش روشنگری در گذشته و امروز جامعۀ افغانستان

۱۲ جوزا (خُرداد) ۱۳۹٣

متن سخنرانی توردیقل میمنگی در اجلاس  خارج کشوری مجمع دانشمندان  ومتخصصان افغانستان در مرکز تحقیقات علوم اجتماعی پاریس، شنبه سوم ماه می 2014

با درود وسلام به تک تک دانشمندان واساتیذ بزرگوار، وتمامی هموطنان ومهمانانی که درین محفل حضور بهم رسانیده وضیافت معنوی امروزرا زینت بخش قدوم خجستۀ خویش ساخته اند، مبحثی را که در رابطه با روشن گری وروشن نگری، ومسئولیت روشن اندیشان دانش پژوه،  بعنوان علمبرداران تاریخی روشنگری ، در نظر دارم ، با شما بزرگواران عرصه های مختلف فهم وآگاهی درمیان بگذارم.

 با در نظرداشت محدویت زمان وظرفیت فهم خویشتن، مبحث بزرگی را که بحق میتوان ، بحری بیکرانه ای پنداشت وکوهی سربه فلک با قله های تسخیر ناشده، در دو بخش مختصر درمحضر داوری شما فرهیختگان قرار میدهم.

الف- مروری بر مفاهیم علمی  روشنگری واهداف اساسی آن

ب- کوتاه نگرشی بر حلول روح روشنگری در کالبد یخ بسته ومنجمد شدۀ جامعۀ افغانستان

در اخیر هم اشارتی خواهم داشت به نقش  دانش پژوهان وفرهنگیان کشوردرایجاد تحولات سالم فکری در جامعه .    

زمانیکه حرف از دانش بمیان آید ، وگروهی از انسانها که با دانش سروکار دارند!!! اولین سوالی که درذهن انسان مطرح میگردد ، مرتبط است با مسألۀ روشنگری در مبارزه بر علیه تمامی انواع تاریک اندیشی ها وموانعی که انسان را از رسیدن به بلوغ آگاهی وخود آگاهی بازداری مینمایند.

 کانت روشنگری را : خروج آدمی از نا بالغی ورهایی ازناتوانی  دربکار گیری فهم خویشتن، بدون هدایت دیگران  تعریف مینماید، شعار: همیشه در بکار گیری فهم خویش دلیر باش کانت، ساده ترین وجامع ترین تعریف روشنگری میتواند بحساب آید.

  روشنگری رابصورت ساده ومختصر آن میتوان مجموع راهکار های علمی وعملی مبارزه، برعلیه کلیه اشکال وعوامل تاریک اندیشی، در جهت رها سازی انسان از تفکرات عقیم وبرده سازدرجوامع انسانی  تعریف نمود  که، که آن تفکرات ناسالم عقل وفهم آدمی را به گونۀ فردی ویا جمعی آن به اسارت کشیده، وانسان را از بکار گیری مستقلانۀ فهم وآگاهی خود محروم میسازند.

 عده ای از دانشمندان معتقد اند که، بخش عظیم انسانها به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و بزدلی در بکار گیری فهم خویشتن ، با وجود دستیابی  به بلوغ طبیعی وعبور از مرحلۀ نا بالغی ، به لطف طبیعت، هیچگاهی از قیمومیت دیگران آزاد نمیشوند، وبگونۀ خود خواسته صغیر باقی میمانند.

  این جماعت عظیم  داو طلبان تحمیق وصغارت را، همیشه بایداست، پیشوایی در پیش باشد که امر ونهی کند، وعاملی همچون کتب مقدس که مسئولیتهای دنیوی واخروی ایشان را هدایت نموده،  وایشان از زحمت  اندیشیدن رهایی بخشد. که این امر اصلی ترین عامل پیدایش استبداد واستثمار در جوامع انسانی است ، که بخش بزرگی از جامعه را بصورت دایمی آن در زیر اسارت یک بخش کوچک قرار میدهد.

  روشنگری در واقعییت امر، مبارزۀ بی امان بر علیه تمامی گرایشات خود خواستۀ بردگی واسارت فکری ، در میان انسانهاست که، با سلاح عقلانیت ودانش مجهز بوده، ونمایندگان آگاه تمامی اقشار وطبقات انسانی را ، از یک روحانی آگاه ، تا مجموع دانشمندان علوم تجربی و انتزاعی ، فلاسفه ، ادیبان، شاعران، هنرمندان ، پیشه وران ودیگرشخصیت های برازندۀ اجتماعی ، را شامل میشود.

  درجریان کارومبارزۀ روشنگری آنچه که قبل از همه مورد توجه واقع میشود عبارت است از، جایگاه وحقوق انسان ، خرد خود بنیاد بر پایۀ بلوغ فکری فرد وجامعه، خود اندیشی فردی واجتماعی، نقادی، دانش تجربی بر پایۀ مشاهده وعمل، استقلال دو نهاد دین وسیاست از همدیگرکه، بصورت کل تمامی عوامل سعادت وبدبختی بشر به بود ویا نبود آنها مرتبط میگردد.

   با در نظر داشت گفته های فوق، مشخصه های بنیادین  روشنگری رامختصراً بصورت ذیل جمعبندی مینماییم:

 1- انسانگرایی، با توجه عمیق به اصالت بشر با حقوق وآزادی هایی که طبیعتاً باخود دارد.

 روشنگران در روشنایی عقل ودانش دریافته اند که، انسان درطول تاریخ، بصورت وحشیانه تحقیر، وارزشهای انسانی بگونه های مختلفی از سوی خداوندان زور وزر وتزویر لگد مال گردیده است.

 قیام بر علیه این پدیدۀ شوم که ، ریشه در عمق نا آگاهی واز خود بیگانگی بخش عظیمی از انسانها دارد، نخستین وظیفه وهدف  روشنگری است که ، با مراجعه به اسلوب های  مبتنی بر علم وتفکر، حقوق و جایگاه انسان را در نظام اجتماع  تبیین نموده، وراه های رهایی انسان را، ازشیوه های مختلف بردگی و موقعییت افزاری در رابطه با انسانهای دیگر رهنمون میشود.

2-  شناخت و نسبی بودن مدارج شناخت ومعرفت  انسان :

روشنگری با در نظر داشت انسان ، بمثابۀ یک موجود آزاد، خرد ورز ومختار فاعل، همیشه حدود فهم انسان را،  محدود ونسبی با ماهییت تکامل دایمی، ارزیابی نموده، ومطلق اندیشی را در قلمرو دانش که دایما روبه تکامل میباشد ، هر گز پذیرا نیست.

 از نظرهیوم، قلمرو امپراطوری کوچک ذهن بشر، برای شناخت خود وعالمی که اورا درحاطۀ خود دارد، دایما محدود، وفراخنایی  بیش از تجربه وعمل بشری باخود ندارد .

 داشتن شکاکیت علمی، وتلاش در جهت کالبد شکافی معرفت وشناخت  موجود ، برای رسیدن به مدارج بعدی شناخت که، دایما با مرز شکنی ها همراه است، محتوای اصلی کار روشنگری را تشکیل میدهد.

3- تضاد و همزیستی اندیشه های متضادِ یا همدیگر پذیری انسانی

با درنظر داشت نسبی بودن معرفت انسان، نسبت بخود وجهانی که بدان تعلق دارد، معرفت مطلق به تمامی مجهولات امری محال وکاملاً دست نایافتنی است. که نتیجۀ حتمی آن هم  شکل گیری افکار واندیشه های متنوع وگاهی هم متضاد، در رابطه با یک پدیده  وتمامی پدیده های عالم، به شکل طبیعی وکاملاً اجتناب ناپذیرآن است.

 اگرروشنگری کار خودرا  با منطق مدارا وهمدیگر پذیری، دارندگان افکار واندیشه های مختلف وارد میدان  روشنگری نسازد، آزادی افکار، آزادی بیان، آزادی عقیده وتمامی انواع آزادی های مشروع انسان به بن بست رسیده  وجامعه با زنجیر های خود ساختۀ انسانهای زورمند ومزور به بند کشیده میشود.

  تقابل اندیشه ها، برخورد علمی ومنطقی آراء وعقاید انسانها، با محک نقد ارزشمندوسازنده، پردۀ جهل وبی خردی را زایل، وحقیقت را با تمام زیبایی هایی که در آن وجود دارد، بمیدان میکشد.

  از دیگاه روشنگران، در میان انسانها هیچگاه عقل کل پدیدار نمیشود، ودانای خطا ناپذیر وجود ندارد.

دانشمندی میگوید:دیکتاتوری وآزادی ازاینجا ناشی نمیشود که، یک مکتب خودرا حق میشمارد یا ناحق،بلکه از اینجا ناشی میشود که ، آیا حق انتخاب را برای دیگران قایل است یا نیست.

 4- حقوق انسان:

   در دنیای روشنگران ، انسان جدیدی در آراء وعقاید انسان شناسان و فیلسوفان متولد میشود که ، خود مختار فاعل است، یعنی درتفکر وعمل خود رعیت وبندۀ هیچ مرجعی بجز از خود، با وجایب ومکلفیت های انسانی که حیات برایش مقدر داشته نمیباشد.

کانت درین رابطه انسان را بمنزلۀ «غایت فی نفسه» در نظر میگیرد، حقوق بشر را چیزی جز حق مردم به روشن نگری نمیداند.

  به زعم او سایر حقوق تماماً جنبۀ فرعی را دارا بوده، ونقش دگر گون ساز همیشه ودر هر تحولی، با حق روشن نگری انسانها است.

5- آزادی ورستگاری

 کانت معتقد است که ، روشنگری به هیچ چیزی به اندازۀ آزادی نیازمند نیست، وتمامی عوامل محدود کنندۀ آزادی را بیک امر باهم شریک ومتفق میبیند که، همانا منع خرد ورزی وسلب اندیشیدن آزاد انسانهاست که، بصورت طبیعی نصیب ایشان میشود. کانت ناتوانی در بکار گیری فهم را در اثر ضعف ارادۀ انسانها میداند ونه کمبود فهم.

شالوده وبنیاد روشن گری آزادی، بویژه آزادی اندیشه وتفکر است. انسان روشنگر یعنی انسان خود اندیش، که برای اندیشیدن نه از کسی اجازه میگیرد ونه هم از کسی تقلید میکند.

 آزادی در محک روشنگری هیچگاهی بی قید وبند نیست، همیشه با منطق تفکر وعمل، مبتنی بر قانونمندی های عینیت حیات انسان استوار میباشد.

6-  حقیقت جویی وعدالت:

 هدف والای روشنگری، کوشش دایمی وخستگی ناپذیرانسانها ، در راه جستجوی حقیقت است، که برای سعادت بشر هیچ منبعی را بجز از خود بشر در نظر ندارد.

 روشنگران باور دارند که، تدارک خیر وسعادت همیشه در اختیار خود انسان ومرتبط با آگاهی وتفکر انسان در مسیر جستجوی حقیقت قرارداشته، ودایما متغیر میباشد.

 شک درمسیر جستجوی حقیقت یک اصل تغیر ناپذیر است، که بادر نظر داشت محدودیت در قوۀ فهم بشر، باید است، همیشه باید است آنچه را که وجود دارد مورد سوال قرارداد، وبلا وقفه در جستجوی حقیقت بود.

روشنگری در نگاه یوهان بنیامین ارهارد، غایت جامعۀ مدنی است، که هدف بزرگ آنرا رسانیدن انسانها به عدالت میداند ونه خوشبختی!  هدف روشنگری بیرون کشیدن انسان از باطلاق تاریک اندیشی وتوهمات اسارت آور فکری شکل گرفته، بر پایۀ اعتقادات باطل وغیر علمی جماعات مختلف بشری است، که بشر را از روشن نگری نسبت بخود، وماحول آن محروم مینماید.

7- خرد ورزی ودین

 بنابه گفتۀ کانت ودیگر روشنگران ، هیچ کس وهیچ مرجعی قیم مردم شده نمیتواند ، مگر خود مردم! بناءً دین از دیدگاه روشن گران یک امر فردی وعبادی است که نباید در حوزه های سیاست ودولت وارد عمل شود.

 اولین حاصل روشنگری ، باید است روشن نگر ساختن انسان باشد.

روشن نگری را بصورت کل میتوان رسیدن انسان بخود شناسی وباور به اندیشه ورأی خود، بر پایۀ تعقل تعریف نمود.

حال بادر نظر داشت مطالبی که در رابطه با روشنگری  وروشن نگری بیان گردید، مرورکوتاهی هم مینماییم به جنبش روشنگری در افغانستان، ووظایف اساسی مجمع دانشمندان ومتخصان کشور، بعنوان یک نهاد روشنگری، با مراجعه به تمامی عوامل مرگبار شکست نهضت های تحول طلبی، ونابسامانی ها درین سرزمین،  که  جمع آمد امروزی ماراهم ، از استقامت مختلفی بخود اختصاص میدهد.

   تا جایی که تاریخ تحولات سیاسی واجتماعی کشور، طی سده های واپسین بازگو مینماید، باوجود تمامی محدودیت هایی که، حاکمیت های مطلقه وقبیله محور استبدادی  در حیات مردم افغانستان اعمال ، وتمامی روزنه های پیشسرفت وترقی را به روی این مردم بلا کشیدۀ جهان مسدود نموده بودند، بازهم انوار روشنگری ، به شیوه های متنوع خود، در زندگی باشندگان این سرزمین پرتو افگن وتحولاتی را در شیوه تفکر انسانهای میهن ما هم پدیدار ساخت.

   در نتیجه نهضت روشنگری در قالب جنبش های مشروطیت اول، دوم وسوم  که از روشنگران  تحول طلب قربانی های بی امان گرفت، و دموکراسی نیم بند دهۀ چهل که، توأم بود با شکل گیری غیر رسمی احزاب وجریانات مختلف سیاسی  با تمایلات چپ، راست ومیانه، زمینه های معینی از پیدایش ورشد خرد ورزی ورشد فکری رافراهم ومردم افغانستان، خصوصاً نسل جوان کشور را، تا اندازۀ با گرایشات روشن نگری وتفکر مستقل مجهز نمود.

  درین دوران،  با وجود آنکه جامعۀ افغانستان مشتاقانه در جستجوی راه های اساسی متحول سازی حیات مادی ومعنوی خود بود، وهر یکی از باشندگان این سرزمین، بادیدن وشنیدن پیشرفت ها وترقیاتی که، در کشور های مختلف جهان، منجمله کشور های همسایه رونما گردیده بود، به شدت متأثر، واز بدبختی های مزمنی که دامنگیر مردم ما بود، به شدت عذاب میکشید، با تأسف تهاجم اندیشه های آیدآلوژیکی شدۀ  غیر ملی و واراداتی،  چپ وراست، زمینه های واقعی شکل گیری یک جنبش ملی ومردمی روشنگری که، بر خاسته از نیاز های واقعی مردم ، وواقعییت های های عینی جامعه باشد، به شدت مخدوش، وپروسه های روشنگری را در کشور ما به بیماری ضد روشنگری ، از نام روشنگری،  یعنی دنباله روی، از الگو های وارداتی وصادر شده از کشور های مختلف منطقه وجهان  مبتلا نمود.

  در نتیجه جنبش روشنگری در منجلابی از قدرت طلبی وبیگانه پرستی ها گرفتار، ومردم افغانستان را با روبرو شدن های غیر مترقبه با کودتا های متعدد بیست وشش سرطان، هفت ثور، کودتای درون حزبی حفیظالله امین، کودتای شش جدی ببرک کارمل توأم باتهاجم قشون اشغالگر شوروی سابق،  کودتای درون حزبی داکتر نجیب، کودتای ناکام شاهنواز تنی، کودتای درون حزبی محمود بریالی وگروه هواداران ببرک کارمل که منجر به سقوط حکومت نجیب و پیروزی تنظیم های جهادی گردید، جنگ های میان گروهی تنظیم های جهادی، حاکمیت باند گروپهای فاشیستی مذهبی طالبان وتهاجمات اشغالگرانۀ پاکستانی ها،  حادثۀ یازدۀ سپتامبر وفراهم شدن مقدمات سرنگونی طالبان والقاعده، بازی های معامله گرانۀ بن اول ورویکار آمدن حامد کرزی  وغیره که تاهمین امروز هم ادامه دارد ، مقدمات پیهم تحویل دهی های خونین قدرت را از یک باند به دیگر باند مهیا، ومردم مارا ازرسیدن به یک جنبش ملی وجوابگو به نیاز های واقعی کشور بازداری نمودکه، هیچ کسی هم انتهای آنرا پیش بینی نموده نمیتواند.

    در چنین یک مرحلۀ حساس، یک سال واندی قبل،  مجمع دانشمندان ومتخصصان افغانستان ، درفیبروری 2013 میلادی ، طی یک کنفرانس دوروزه در دانشگاه مادرید کشور هسپانیه، نخستین مراحل ایجاد خودرا هسته گذاری، وبعداز تلاشهای  خستگی ناپذیر عدۀ از انسانهای متعهد وروشن اندیشی که، بادرک عمیق وهمه جانبه از تمامی معضلات وبد بختی های کشوری بنام افغانستان، کار را تا این مرحلۀ  ایجاد به پیش کشیده اند، اکنون با تجمع این جمع قابل توجه متفکرین ودانش پژوهان از صنوف مختلف علمی وتخصصی ، تلاش های دیگری را با در نظرداشت  تمامی تجارب مثبت ومنفی، جامعۀ ما از تحولات گذشته ، در حال راه اندازی میباشد.

تا باشد که با گزینش یک مسیر مورد نیاز واقعی جامعۀ افغانستان در پناه دانش وتخصص دست اندر کاران این مجمع ، ویاری روشن اندیشان سراسر کشور، رهگشای نهضت روشنگری بمعنی واقعی آن برای امروز وفردای کشور شده، وکشوری راکه مردم آن بمرحلۀ معینی از روشن نگری قرارداشته، وبا تمامی تهاجمات تاریک اندیشی از داخل وخارج کشور در یک حالت رودر رویی قرار دارند، بانظر داشت تمامی معضلات وتضاد هایی که این کشوردر متن وبطن  خودحمل مینماید، برخورد علمی وخلاق به عمل آورده ، خود بیک مدرسۀ ایجاد تفکر برای رهایی تمامی باشندگان کشور مبدل شود.

 اندرین جاست که، صف آرایی ومسئولیت مجمع در برابر تمامی پدیده های تاریکی زا وخرد ستیز، تاریخی، جغرافیاوی، سیاسی، اجتماعی ، انسانی، قومی، نژادی ، فرهنگی، دینی، لسانی، منطقوی، داخلی وخارجی این سرزمین، بدون در نظر داشت هیچ ملحوظی بجز از ملحوظ حقیقت وواقعییت ، مشخص گردیده ، وکلید گمشدۀ قفل های زندان تاریخ را جستجو گر میگردد.

 کلیدی که طی سده های متوالی مفقود وطی دهه های متأخر، در گودالهای مخوف تحریف وتزویر پنهان سازی ، ودست بدست گردیده ، وهنوز هم تلاشها در جهت مقفل نگهداری قفل های زندانی بنام افغانستان ادامه دارد.

 چندین قرن در قید اسارت زیستن، وهر تحولی  را در بیراهه های منافع کوچک ، بادستان مرئی ونامرئی مؤذی ترین دشمنان سوگند خوردۀ این آب وخاک آزمودن، بزرگترین معمایی درین سرزمین است که، با وجود تلاشهای مظلومانۀ تمامی ساکنینش ، در شکستن طلسم استبداد، قفل استبداد محکم تر وکلید نابودی آن مفقود تر میشود.

علت درکجاست ومقصر کیست؟؟؟

 بی هیچ تردیدی باید است پذیرفت که علت در نابالغی واستبداد پذیری مردم ماست، ومقصرین واقعی مدعیان سکانداری نجات این کشور اند که ، در پناه افیون قدرت طلبی همه داشته مردم مارا به غارت برده ، وتحمیق را ازآ درس های مختلف، قوم وقبیله، نژاد وتبار، زبان وفرهنگ، دین ومذهب، تاریخ وجغرافیا ، گذشته وحال تحویل مردم میدهند. تا خود در مسند قدرت واعتبارات کاذب پا بر جا باقی بمانند، ومردم همچنان مرکبی برای رسیدن به تمامی آرزو های شوم ایشان.

 انسانها در تاریکی هیچ چیزی را نمی بیینند و اگر ببینند دست کم آن چنان روشن نمی بیند که بتوانند اشیا را از هم تمیز دهند و بازشناسند، مگر اینکه نوری پدیدار شود ، تا تاریکی رابصورت کامل زایل سازد، وزمینه های شناخت وتمیز اشیا را برای هر انسانی مهیا نماید.

درین حالت هم گاهی کمبودی ویا هم زیادی بیش از حد نور، وگاهی هم کور رنگی  ونابینایی بیننده ، وزمانی هم خواست بیننده که هیچ چیز را هیچگاهی خواهان دیدن وتمیزدادن نیست، میتواند مانع دید واقعی اشیا وپدیده ها برای انسانهای معین شود.

 درک واقعییت در کشور ما با تمامی این معضله ها سرو کاردارد، که متأسفانه عده ای انبوهی به شکلی از اشکال گرفتار آن اند، وخواهان تفویض همیشگی درک واقعییت ها وعینیت ها ، به فلتر های منافع خویشتن اند وبس.

  مشکل اساسی جامعۀ ما هم در گذشته وهم درحال مشکل تفکر وچگونگی اندیشیدن مردم ماست، که با یک سلسله باورهای کاذب ومن درآوردی در رابطه با تمامی مسایل تاریخی، جغرافیاوی، اجتماعی، اقتصادی، جیوپولیتیکی، اتنیکی، نژادی ، خانوادگی، دینی، آیدآلوژیکی عجین بوده وایشان را از رفتن بسوی تفکر سالم وسازنده که، مبیین تثبیت واقعی  جایگاه انسان در مقام انسان، وهمدیگر پذیری تمام افراد جامعه بدور از تمامی اشکال امتیاز طلبی ها وبرتری جویی ها ی غیر انسانی در سرتاسر کشورباشد ، ممانعت مینماید.

 امید وارم که دانشمندان ومتخصصان سرزمین ما، بعنوان چراغداران حق وعدالت، معرکۀ روشنگری جامعۀ مارا بادوری از تمامی انواع کجباوری ها، تعصبات، تبعیض ها وبنیاد گرایی های قومی، قبیلوی، نژادی، زبانی، فرهنگی، تاریخی، دینی، آیدآلوژیکی وسیاسی مشعلداری نموده وموفق به زدایش تمامی باورهای  ظلمت بار، در تفکر وعمل مجموع هم میهنان  در سرتاسرکشورشوند، تا دیگر درتفکر هیچ باشندۀ این خاک، تفکرات سیاه واسارت بار بومی واصیل، مهمان ناخوانده، اجنبی، نجیب آریایی، نانجیب توریایی، وارث تاج وتخت، مزدور وعملۀ مادرزاد، دارندۀ زبان زیبا، زبان گنگ وعقب مانده وغیره باقی نماند.

 تا بتوانیم همه در کنار هم وبدور از تمامی انواع برتری جویی ها وامتیاز طلبی های واهی امرار حیات نموده وکشور را ازاین منجلاب  سیه روزی وبدبختی برون آوریم .

 بگذار با دانش ومعرفت ، غبار جهل وتاریک اندیشی را از دل ودماغ مردم خود بزداییم تا مستحق  یک زندگی انسانی برای همه ودر کنار دیگر مردم عالم شویم.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



توردیقل میمنگی