نامۀ دکتر صادق زیباکلام به ریاست جمهوری ایران دربارۀ پناهجویان افغان
۲۰ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹٣
باسمه تعالی
جناب آقای دکتر حسن روحانی رئیس جمهور اسلامی ایران دامه عظمه
احتراما به استحضار می رساند که امنای دولت علیه برای پناه جویان افغانی تا 15 شهریور ماه جاری ضرب الاجل تعیین نموده اند که می بایستی کشور را ترک نمایند. البته این نه نخستین باری است که ما اقدام به اخراج دسته جمعی افغان ها گرفته ایم و نه یقینا آخرین بار خواهد بود. واقعیت تلخ آن است که پناه جویان افغانی ساکن ایران از هیچ حق و حقوق اسلامی، انسانی، اخلاقی و بین المللی برخوردار نیستند. حسب موازین بین المللی یک پناه جو ولو آن که به صورت غیر قانونی هم وارد کشوری بشود بعد از آن که تکلیفش روشن شد، از کلیه حق و حقوقی که شهروندان کشور میزبان از آنها برخوردار هستند، بهره مند می شود. اما متاسفانه در ایران چنین حقوقی برای پناه جویان افغانی بالمره وجود ندارد. یک پناه جوی افغانی که 10، 20 و یا حتی 30 سال در ایران زندگی کرده، در ایران ازدواج کرده و خانواده و مسکن و شغل دارد، در انتهای سال دهم، بیستم یا سی ام مثل آب خوردن از کشور اخراج می شود. هر انسانی ترجیح می دهد که در مملکت خودش زندگی کند. اگر ایرانیان به غرب می روند، یا افغانی ها به ایران می آیند، از سر استیصال است. همه ما می دانیم وضعیت زندگی در افغانستان چگونه است. همه ما این را هم می دانیم که ایران نقشی در به وجود آوردن آن وضعیت ندارد. اما این هم یک واقعیتی است که یک پناه جوی افغانی پس از چند سال که در ایران به سر برد، عملا صاحب یک زندگی می شود. همچنانکه قریب به سه میلیون ایرانی که به کشورهای اروپایی و آمریکا رفته اند هم بعد از مدتی در آنجا صاحب زندگی می شوند. آیا این درست است که کشورهای غربی به واسطه اینکه مشکل بیکاری دارند، ایرانی ها یا سایر پناه جویان را اخراج کنند تا برای بیکاران خودشان کار ایجاد کنند؟ کشورهای غربی که ناصبی، نصارا، بی دین، کافر، ملحد و صهیونیست هستند، نه تنها هرگز مشکلات و مسائل شان را با اخراج پناه جویان حل و فصل نمی کنند، بلکه همانطور که عرض شد، مسلمان و غیر مسلمان در آن جوامعِ ملحد از همان حق و حقوقی برخوردارند که مردم خودشان. کجای این کار انسانی، اسلامی، و اخلاقی است که ما هیچ حقوقی برای پناه جویان افغانی که سال ها در ایران زندگی کرده اند قائل نیستیم؟ آیا کاری که اماراتی ها با ایرانی ها کردند و آنان را علی رغم آنکه سال ها در آنجا اقامت داشته و کار و زندگی به هم زده بودند، اخراج کردند، خیلی درست بود؟ جناب رئیس جمهور معزز، چه فرقی میان رفتار اماراتی ها با ایرانیان و رفتار ما با افغانی ها وجود دارد؟ به علاوه مگر برخی از مسئولین ما معتقد نیستند که جمعیت کنونی ایران می بایستی دو برابر شده و به 150 میلیون نفر برسد، پس چگونه است که ما چند صد هزار افغانی که هم نژاد، هم مذهب، و هم زبان ما هستند را نمی توانیم پذیرا بشویم؟ در حالی که که در جوامع غربی یک پناه جوی ایرانی از همه حقوق مدنی برخوردار است، آیا این خفت آور نیست که در ایران افغان ها نمی توانند فرزندانشان را حتی به مدرسه بفرستند؛ نمی توانند یک دفترچه خدمات درمانی داشته باشند و بیمه شوند؛ به فرزندانشان که در ایران متولد می شوند شناسنامه نمی دهیم، ازدواجشان با ایرانیان را به رسمیت نمی شناسیم؟ حتی اجازه نمی دهیم یک حساب بانکی باز کنند. آیا ظلم و تبعیض نژادی از این بیشتر هم وجود دارد؟ رفتار ما با افغان ها از جمله اینکه حتی به آنان در برخی از شهرهایمان اجازه ورود نمی دهیم و آن را با افتخار اعلام هم می کنیم، یاد آور رفتار قرون وسطی اروپایی ها با یهودی ها و رفتار نژاد پرستان سفید پوست در آمریکا و آفریقای جنوبی دوران آپارتاید با سیاه پوستان است. استدعا دارم به جای خط و نشان و تهدید افغان ها ، ما هم همچون بلاد راقیه دنیا با پناه جویان مان حسب عهد و میثاق ها و ضوابط بین المللی رفتار نماییم. جمعی را مقرر بفرمایید تا برای نخستین بار بعد از سه دهه که سرنوشت پناه جویان افغانی در ایران از هیچ ثبات و امنیتی برخوردار نبوده و با یک مصاحبه، نطق یا تصمیم فلان مسئول وزارت کشور، یا کار و امور اجتماعی یا رئیس پلیس ، زندگی شان دچار طوفان و گرد باد می شده، زندگی و اقامت افغان ها در ایران از یک ثبات و امنیت برخوردار شود. خدا می داند که زندگی افغان ها در ایران به جز درد و زجر خیلی چیز دیگری ندارد. جناب روحانی، کمک کنید کاری کنیم که بتوانیم به عنوان یک ایرانی در چشمان یک پناه جوی ستم دیده افغانی که تنها گناهش این بوده که در افغانستان به دنیا آمده نگاه کنیم و سرمان را از خجلت و شرمساری پایین نگیریم.
ایام به کام باد
صادق زیباکلام
شهریور ۱۳۹۲
برگرفته از برگۀ فیسبوک دکتر زیباکلام
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
ايرونی | 30.05.2014 - 11:06 | ||
من به طور عمومی مخالف مهاجرت مردم مختلف به ايران هستم البته به استثنای شهروندان دولت کابل و چند کشور ديگر. چون شهروندان دولت کابل را مانند برادران و خواهران خودم می دانم. ما هزاران سال يک ملت بوديم ولی در نتيجه ی کشورگشايی پادشاهان در دو سوی مرز قرار گرفتيم. در اين مورد چند پيشنهاد دارم: اول اين که شهروند درجه ی دوم نبايد داشته باشيم. يک شهروند دولت کابل اگر هويتی معادل با يک شهروند دولت تهران دارد البته که يک ايرانی تلقی می شود و بايد تمام حقوق شهروندی ايران را داشته باشد و اگر خودش را از نظر منافع ملی بيگانه می داند خب نبايد در ايران اقامت دائم داشته باشد. منظورم اين هست که بستگی به شخص دارد و عمومی نمی توان قضاوت کرد. بديهی هست که مسائل امنيتی در اين مورد لحاظ خواهد شد. ضمناً مخالف حضور شهروندان دولت کابل در مناطقی از ايران هستم که بومی خالص هستند. اين مناطق اصولاً غريب کش هستند و حتی يک تهرانی را هم ميان خود راه نمی دهند و خاطره ی بدی در ذهن ايشان خواهد داشت. مهاجران بايد در شهرهای مهاجرنشين ساکن شوند تا حس تفاوت با اکثريت در ذهنشان خطور نکند و زندگی راحت تری داشته باشند. دليل اصلی که بر حقوق شهروندی اتباع دولت کابل پافشاری می کنم ايرانی بودن آن هاست وگرنه سومالی و بنگلادش بهترين گزينه برای تأمين شهروند درجه ی دوم می بايست باشند. فکر هم نمی کنم حضور شهروندان دولت کابل ربطی به بيکاری داشته باشد. امروز با پديده ی کاهش جمعيت و انقراض مردم ايران در آينده ای نه چندان دور مواجه شده ايم. مدارس در مقايسه با قبل متروکه شده اند ولی وضعيت اقتصادی بهتر نشد که نشد. در مورد امنيت اجتماعی و فقر هم دلايلی مشابه مهاجرت روستاييان، عشاير و شهرستان ها وجود دارد و قابل توجه نيست. با حقوق شهروندی اين مسائل حل خواهد شد. ولی در مورد خشونت طالبان و ترياک، همان طور که گفتم بستگی به شخص دارد و نمی توان کلی نظر داد. متأسفانه اين گونه ضرب الاجل ها کلی صادر شده و هيچ تفاوتی ميان باورهای مختلف قائل نشده. اميدوارم دولت جديد همان طور که معاونت اقوام تأسيس کردند که نشان از ديدی تکثرگرا دارد نسبت به مسائل برون مرزی و گستره ی خويشاوندان ما در آسيای ميانه، پاکستان کردستان و قفقاز هم ديدی ويژه داشته باشند |