الماس اداری
٩ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹٣
شاید باورتان نشود که در همین افغانستان بالاخره یکی از معدود «دولتمردانی» را یافتم که رویه وکردارش به مامورین معمول شباهتی نداشت. در بیشتر ادارات (به ویژه مرکز) کشور که داخل شوی از مسلمانیت و افغانیت که هیچ، از آدم گری پشیمانت میکنند. در پهلوی کاغذ پرانی و بهانه جویی های معمول، مروجترین محبت همان «پس شو پیش شوهای» دردآور دفتریست.
فساد اداری آنقدر در بستر دولت حالیه جا افتیده که رشوت و اختلاس حالا گناه تلقی نمیگردند، و برعکس «پیداگر»ها از بالانشین های جامعه محسوب میشوند. شاید هیچ یک از خوانندهگان این سطور، ارگان عاری از فساد اداری را سراغ نداشته باشد؛ اما بالاخره چنین یک جایی بعد از چندین سال انتظار پیدا شد؛ ریاست پاسپورت کابل!
پس از مشاهده آثار سرخ و کبود ٧ و ٨ ثور در چهره تلویزیون ها، صبح نهم همین ماه به قصد تمدید پاسپورت از خانه برآمدم. من که چند سال قبل هم زور پاسپورت گیری کابل را دیده بودم، نمیخواستم خودم را به زحمت چندین روزه بیاندازم، و عزم ولایت نمودم؛ اما همکار عزیزی گفت چرا نروم در نصف روز در همین پایتخت پاسپورتم را تمدید نکنم! متعجب شدم. مگر در ریاست پاسپورت کابل به عوض آدم ها کمپیوتر نصب کرده اند که اینقدر زود پاسپورت بدهند، تمدید کنند؟! همکار با عجله گفت: «نی بابا، یک رییس نو آمده، خدا و راستی که فکر میکنی از جنس آدم های خاکی نباشه!»
هفتِ صبح، دمِ همان ریاست، بنا بر دستور سرباز پولیس چند دقیقه یی در صف ایستاده شدیم. سپس امر داخل شدن صادر شد. در صحن اداره، صحنه جالبی را دیدم، باورم نمیشد اینجا افغانستان باشد. اگر تمبه تیله وطنی بین صف نمیبود، قطعاً فکر یک کشور خارجی را میکردم. بانوان برای اولین بار بالای نیمکت های(نوبت) نشسته بودند، مویسفیدان در صف مقدم، و جلو تر از همه عزیزان معلول قرار داشتند. رأس هفت و نیم رییس جدید پاسپورت آمد و بالای چوکیی تشریف برد و با مایکی شروع کرد به سخنرانی:
«... برادرم، خواهرم، لطفاً با من همکاری کنید، تصمیم گرفته ام فساد، بخصوص «کمیشن کاری» را از این اداره گم کنم. فریب حرف هیچ کس را نخورید. (بعد از توضیح مراحل ساده دریافت/ تمدید پاسپورت) چرا به کمیشن کار پول گزاف بپردازی. اگر در ظرف(یک روز تمدید) دو روز پاسپورت جدید نگرفتید بنده استعفا میدهم. اگر مشکلی را دیدید، بیایید نزد خودم، به من بگویید اگر نتوانستم حل کنم، بعد میتوانید بروید جاهای دیگر.»
جنرال سیدعمر صبور، رییس جدید اداره پاسپورت افغانستان، قرار گفتۀ همکارانش همه روزه از ساعت هفت الی ده صبح در صحن ریاست شخصاً به مشکل مردم رسیدهگی میکند. حدود ده تن از افسران جوان در چهار اطراف وی عقب میزها نشسته اند و با عجله تمام امور مراجعین را انجام میدهند. حالا دیگر بین یک رییس دولتی و مؤکل (داخلی و خارجی) اش، چین پیشانی سکرتر، میل تفنگ بادیگار، و تختۀ آهنین دروازه حایل نیست. دفتر کار رییس جدید پاسپورت افغانستان تا قبل از چاشت در صحن ریاست قرار دارد. او مشکل رشوه و کمیشن کاری را اینگونه حل کرده است، اما از پرابلم «واسطه» هنوز مینالید. او مؤکلی را مثال آورد که به مجرد نزدیک شدن به وی، گوشی تلفون را میدهد که صحبت کند. آنطرف خط وکیل مردم یکی از ولایات است و تقاضا میکند تا کار آرنده پرزه(تلفون) زود تر خلاص شود! این در حالی است که طی ماه های اخیر تا هنوز هیچ یک از مراجعین در گرفتن/ تمدید پاسپورت با مشکل حتی نیم روزه مواجه نشده اند.
در صف (حدوداً) سه صد نفری که من نیز منتظر بودم. سر و صدای بلند شد و همه از درازی لین و سستی کار نگران بودند، در همین اثنا رییس پاسپورت دوباره از طریق بلندگو اعلان کرد: «برادرا، لطفاً حوصله داشته باشید، اگر ظرف سی دقیقه فورمۀ نفر آخر صف را مه امضا نکردم، آن وقت هزار بار ملامتم کنید». طی سی و پنج تا چهل دقیقه همۀ درخواستی ها امضا و تاپه گردیده و توسط افراد مسوول رهنمایی شدیم که بعداً به کجا برویم و چه کنیم. خلاصه مطلب، ساعت دو بعد از ظهر همان روز، بدون کوچکترین رویه زشت یا پرداخت پول، پاسپورتم را گرفتم؛ در کمال ناباوری و تعجب!
عین برگشت، بیاختیار شکرگزاری مینمودم که تکسیران آهسته پرسید: «بیادر چه شده که ایقه خوش هستی و شکر میکنی؟» گفتم: بخاطری که بالاخره در افغانستان یک آدم «زنده خوب» را قبل از دیدن حضرت عزراییل، دیدم! قصۀ رییس پاسپورت که ختم شد، راننده گفت: «خی نمیگی در معدن زغال یک الماس پیدا شد!»
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
عبدالروف | 30.04.2014 - 04:24 | ||
خدا برایش اجر بدهد. من هم در باره اش زیاد شنیده ام. واقعاً همین قسم یک آدم است. اگر تمام مردم افغانستان پاسپورت گرفتند، این نفر را بفرستند ریاست ثبت احوال نفوس. در آن جا ها هم همین مشکلات وجود دارد، حتی به خارجی ها تذکره داده میشود در بدل پول. |