آیا افغانستان از مرکز تنش های منطقه یی و جهانی نجات خواهد یافت؟

١٢ حمل (فروردین) ۱۳۹٣

تاریخ نشان میدهد که افغانستان هیچ گاه متداوماً یک کشور مستعمره نبوده، استقلال سیاسی کشور با مبارزه و جهاد در برابر متجاوزین و اشغال گران در طول تاریخ حفظ و پاسداری شده است؛ اما، نبود مکانیزم های منظم اقتصادی، فساد و بی اعتنائی به قانون، بی عدالتی و حکومت های خانوادگی خودکامه سبب شده که استقلال سیاسی و اقتصادی کشور همیشه درگیر بحران، تحولات منفی و متکی به کشور های قدرتمند جهان باشد و ایستادن به پاهای خود را تا امروز تجربه نکند.

با پیروی از سیاست بفرستیت یا مخنث سیاسی (بی طرف و مثبت و فعال!؟)  حایل قرار گرفتن افغانستان در قرن نوزدهم میلادی، که منجر به تشدید رقابت های جهانی در منطقه شد، افغانستان با محرومیت از دروازه های بحر و در محاصره جغرافیای خشکه قرار گرفت که تاثیرات نا گوار آن در مسایل سیاسی و اقتصادی کشور تاکنون، محسوس است.

دخالت سیاسی قدرت ها و کشور های منطقه به وسیله ی ابزار های داخلی و برخی زمام داران وابسته، افغانستان را در بحران های سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی تا مرز درگیری های خونین و بنیاد برافگن، زمینگیر کرده است.

تجاوز اتحاد شوروی در سال 1979میلادی، در افغانستان که به تشدید رقابت قدرت ها (امریکا و اتحاد شوروی) در "جنگ سرد" و تقابل ایدئولوژیک میان آنها انجامید، فرصت مناسبی را برای منطقه آزاری ما (دخالت و گسترش حیطۀ نفوذ سیاسی کشور های منطقه و همسایه های افغانستان) مساعد ساخت. 

با ختم جنگ سرد و برنده شدن غرب که جهاد و فدا کاری مردم افغانستان در آن نقش اساسی و تعیین کننده داشت، کشور و مردم ما، مورد بی مهری غرب قرار گرفت و به فراموشی سپرده شد. دخالت همسایه های افغانستان کشور را چنان در بحران و بی ثباتی، جنگ داخلی و انزوای سیاسی فروبرد که ویرانی و از بین رفتن ساختار های بنیادی کشور را در قبال داشت.

 قطع روابط سیاسی و دپلوماتیک امریکا، پس از دوران جنگ سرد با افغانستان بهای سنگینی را برای این کشور نیز در پی داشت. افغانستان به مرکز سازمان القاعده و تروریستان منطقه و فرا منطقه تبدیل شد و در نهایت حملات تروریستی سازمان القاعده به رهبری اسامه بن لادن در یازدهم سپتامبر 2001 میلادی، به "مرکز تجارت جهانی" در منهتن نیویارک، امریکا و غرب را مجبور به روی آوردن دوباره به افغانستان نمود.

فروپاشی نظام طالبانی بار سنگین تحجر و افراطگرایی را از شانه های مردم افغانستان برداشت و حکومت برآمده از "توافقات بن" به رهبری حامد کرزی زمام امور کشور را در دست گرفت. حمایت و پشتیبانی همه جانبه جامعه جهانی به رهبری امریکا از افغانستان، در این دوره، نقطه ای عطفی بود در تاریخ کشور که جهان با واریز کردن ملیارد ها دالر، دولت افغانستان را تا امروز استقبال کرده است. 

دوره ی پسا طالبان در افغانستان از دوره های طلایی و درخشانی به حساب می آید که افغانستان بار دیگر در مرکز توجه جهانی قرار گرفت و ارزش های چون انتخابات، آزادی بیان، مطبوعات آزاد، رفتن میلیون ها پسر و دختر به مکتب را به ارمغان آورد.

با این همه، اکنون سوال اساسی این است که چرا افغانستان هنوز هم در مرکز تنش و بحران های منطقه یی و جهانی قرار دارد؟ صلح و امنیت در کشور تأمین نشده است. مخالفان مسلح دولت قوت بیشتر گرفته و به چالش جدی برای کشور و مردم تبدیل شده اند. هم چنان دولت افغانستان نتوانست با استفاده از مساعدت های جامعه جهانی رشد متوازن را در کشور سامان بخشد و با ایجاد و پی ریزی ساختار های اساسی و بنیادی اقتصادی در کشور به خود کفایی  دست یابد. دخالت های کشور های همسایه به ویژه پاکستان هم چنان بحال خود باقی ست و سیاست خارجی دولت افغانستان با بزرگترین تمویل کننده کمک هایش (امریکا) در تنش و تیره شدن است.

آنچه، حکومت های افغانستان در طول تاریخ کشور فاقد آن بوده اند، نبود تعامل و سازش با قدرتهای بزرگ جهان با در نظر داشت منافع ملی کشور و ریشه یابی چالشها و مشکلات با کشور های همسایه افغانستان بوده است.

جمهوری سردار محمد داوود (1352ـ 1357هجری شمسی)، در عدم سنجش از اوضاع افغانستان و منطقه و رقابت قدرتها در شرایط اساس جنگ سرد، دستخوش احساسات ملی گرایانه و سازش ناپذیر با اتحادشوروی شد که سر انجام خود و خانواده اش با آغاز کودتای کمونستی که از جانب روس ها حمایت می شد، در بهار سال 1357 کشته شدند.

با آرامش نسبی که در چند سال اول حکومت آقای کرزی بود، برخی آگاهان امور سیاسی در افغانستان، معتقد به تغییر موقعیت تشنجات و بحران های کنونی از جغرافیای کشور به سرچشمه و منبع اصلی آن بودند؛ ولی عوامل متعددی داخلی منطقه ای و فرا منطقه ای، در برجا ماندن این تنشها در مدار افغانستان تا امروز، نقش اساسی داشته اند.

تناقص استراتژی امریکا، در افغانستان

امریکا پس از فروپاشی نظام طالبان در افغانستان استراتژی خود را "مبارزه با تروریسم" و از بین بردن پایگاه های آنها در منطقه اعلام کرد؛ اما با گذشت زمان، اهمیت استراتژیک افغانستان و حضور دوامدار در این حوزه مهم جغرافیایی، اهداف دیگر را تحت شعاع خود قرار داد. اهمیت دادن امریکا به ایجاد پایگاه های نظامی اش  در افغانستان که حضور مستمر، کنترول و اشراف بر منطقه را مساعد می سازد، معلوم است که در صدر اهداف آن کشور قرار گرفته است.

 امریکا در از بین بردن پایگاهای امن مخالفان مسلح دولت افغانستان در خاک پاکستان و وارد کردن فشار بالای این کشور، در مبارزه جدی و صادقانه بر ضد شورشگری هیچگونه تلاشی مؤثری تا حال انجام نداده است. پایگاه های مخالفان مسلح دولت افغانستان در کشور پاکستان به حال خود گذاشته شدند و رهبران طالبان در فضای امن در این کشور توانستند، با سوق و ادارۀ قوت هایشان جنگ را با شدت و قوت در افغانستان تا امروز به پیش ببرند.

نقایص و تناقص در سیاست داخلی

حکومت افغانستان در نبود استراتژی مبارزه و مصالحه با مخالفان مسلح دولت به هیچ دستاوردی چشمگیری نرسیده است. توهم سیاسی و توسل به تاکتیک های مقطعی، کوفتن سنگ "برادری" با  طالبان که برخاسته از احساسات ناسیونالستی و ملی گرایی بوده، شناخت ازساختار های ایدئولوژیک منحصر به فرد طالبان را تحت شعاع خود قرار داده است. طالبان فلسفۀ وجودی دولت افغانستان را نفی کرده و آن را دست نشانده ومحصول قدرت های خارجی می دانند و هر نوع گفتگو و مذاکره را با دولت افغانستان رد می کنند؛ ولی دولت افغانستان با هزینه کردن ملیونها دالر از مجرا های مختلف و در تلاش های بیهوده، نتوانسته کوچکترین موفقیتی در این زمینه داشته است.

آقای کرزی دو سال پیش در تنش شدید با امریکا موفق شد امر خروج قوتهای امریکایی را از ولایت وردک که پایگاه مهم طالبان است، صادر نماید. هدف آقای کرزی جلب حمایت طالبان از حکومت و تشویق آنها به پروسۀ مذاکره و گفتگو های صلح بود که هیچ اثری ملموسی در روش ورویکرد آنها در جنگ و مبارزه مسلحانه بر ضد دولت افغانستان  نداشت. رهایی و فرار دادن صد ها زندانی طالب از زندان های افغانستان که تا امروز ادامه دارد نه تنها هیچ کمکی به برگشت صلح و ثبات در کشور نکرده، بلکه صف آرایی مجدد و آرایش های جنگی طالبان را در هدف قرار دادن اهداف استراتژیک نظامی و غیر نظامی تقویت بیشتر کرده است. ادامۀ جنگ تبلیغاتی و تشدید تنش های لفظی حکومت با امریکا، برای نشان دادن "حسن نیت" و "ملی گرایی" با طالبان هر روز در ادبیات سیاسی حکومت اوج گرفته، ولی کوچکترین انعطافی در عملکرد طالبان نسبت به دولت افغانستان، وارد نکرده است. حملات روز افزون انتحاری طالبان در این اواخر در پایتخت وسایر نقاط کشور که باعث کشته و زخمی شدن صد ها غیر نظامی از جمله زنان و کودکان در کشور شده است، نشان می دهد که نواختن دهل و کرنای مذاکره و صلح با طالبان روزگمی بیش نیست. طرف اصلی جنگ در افغانستان، پاکستان و استخبارات نظامی آن کشور است؛ طالبان مجری برنامه های از قبل تعیین شده، برای اهداف دراز مدت پاکستان و استخبارات آن کشور می باشد.

چندی پیش، آقای کرزی، مولوی عبدالرقیب یکتن از رهبران طالبان را که در پاکستان کشته شد، شهید صلح خطاب کرد و جسدش را با چرخ بال های دولتی به زادگاه اش انتقال داد. کسانی که سالها، در رکاب پاکستان و استخبارات آن کشور، هزاران سرباز ارتش، پولیس و امنیت ملی را سر می بُرند و می کشند، با تشریفات و با القاب بلند بالای بدرقه می شوند؛ اما، سربازانی که در دفاع از مردم و وطن شان هرروز در میدان های نبرد جان می دهند، خود و خانواده های شان به فراموشی ابدی سپرده می شوند. این نمونه ی کوچک از یک تناقص بزرگ در سیاستهای حکومت افغانستان است که روحیه ی نیرو های امنیتی و مردم ما را در برابر دشمنان وطن تضعیف کرده است.

هم چنان، ضعف شدید مدیریت سیاسی ـ اقتصادی و لیست طویل ناتوانی های دیگر دولت افغانستان، مانع نهادینه کردن یک نظام "سیستم محور" و "قانون محور" که بتواند جلو فساد، بی عدالتی، بی قانونی و...را در کشور بگیرد، بوده است.

ضعف در سیاست خارجی   

سفر های متعدد رئیس جمهور کشور به پاکستان، نتوانسته این کشور را متقاعد به دست کشیدن از حمایت طالبان و دخالت در امور داخلی افغانستان نماید، زیرا، پاکستان اهدافی مشخصی در ادامۀ دخالت در افغانستان دارد که اکنون، از دید هیچ کسی پنهان نیست. آقای کرزی می گوید که کلید صلح وامنیت افغانستان در دست امریکا و پاکستان است. اما، برای دستیابی به این کلید، با ایجاد تنش و بی اعتمادی، تا مرز تیره شدن روابط افغانستان و عدم انعقاد پیمان امنیتی با امریکا، پیش رفته و با اشتباه گرفتن آدرس پاکستان به طالبان مراجعه کرده است. آمدن صلح و امنیت در افغانستان، با ریشه یابی اختلافات با پاکستان و سازش و تعامل سازنده به نفع کشور با امریکا و جهان، قابل حل و فصل است؛ نه غیر از آن.

هم چنان، آقای کرزی با زیر فشار قرار دادن امریکا، کوشش کرد، خود را به کشور های روسیه، چین، ایران و هند نزدیک کند و خواهان کمک های تسلیحاتی از این کشور ها شد؛ اما، تغییر سیاست های جهانی و حفظ ثبات بین المللی میان این کشور ها، با امریکا که اکنون از دیدگاهای استراتژیک و مبتنی بر منافع ملی شان قابل تعریف است، مانع آن شد تا آقای کرزی موفقیتی در این زمینه داشته باشد.

نتیجه گیری

آقای کرزی که در نتیجه ی حمایت های همه جانبه جامعه جهانی به رهبری امریکا در افغانستان بقدرت رسید، اکنون در اوج تنش و بی اعتمادی با این کشور، به ختم دوره ی کاری خود نزدیک می شود. سردادن آهنگ مخالفت و مستقل بودن آقای کرزی با امریکا، زمانی صورت می گیرد که افغانستان امروز، بیشتر از هر وقتی دیگر، نیازمند حضور امریکا، برای بقای خود و مصئون ماندن از سلطه ی طالبان و پاکستان است.

با این حال، حکومت بعدی که پس از انتخابات آتی، قدرت را در دست می گیرد، فرصت ها و چالشهای فراوانی را فراروی خود خواهد داشت. تدوین استراتژی دراز مدت و میان مدت در سیاست های داخلی و روبط با جهان، نیاز اساسی افغانستان در شرایط حاضر است تا زمینه ی ثبات امنیتی، سیاسی و اقتصادی را در کشور تأمین کند.

هم چنان، ایجاد مدیریت قوی سیاسی و اقتصادی که بتواند با آوردن تغییرات ریشه ی  در محوریت قانون و سیستم، جلو فسادسالاری و بی قانونی را در کشور بگیرد، از جمله آزمون های اساسی پیش روی نظام بعدی خواهد بود. رشد و تقویت زیر ساخت های اقتصادی، ایجاد شرایط مطمئن برای سرمایه گذاری و سرمایه دار که کسب و کار را بوجود آورد، هم چنان رشد سکتور زراعتی و کشاورزی می تواند افغانستان را در آینده به خود کفایی برساند. ثبات اقتصادی در کشور، متضمن ثبات سیاسی در آینده نیز است و یا به سخن دیگر اسقلالیت اقتصادی، عدم وابستگی سیاسی را در کشور نهادینه می کند.

از آن جایی که، تأمین نظم و امنیت از جمله وظایف اساسی دولت هاست،  تعریف از دوست و دشمن و داشتن استراتژی و راهکار های سنجیده شده، می تواند راه را برای مبارزه و یا مذاکره با مخالفان نظام هموار سازد. تنها، با برادر خواندن کسانی که مدافعان کشور و مردم بی دفاع را می کشند و نظم و ثبات را در جامعه بر هم می زنند، نمی شود صلح را در کشور تأمین کرد.

امروز، اساسی ترین مشکل در افغانستان دخالت، تجهیز و تمویل مخالفان مسلح دولت، از جانب کشور پاکستان است. ایجاد تعادل در روابط خارجی با هند و پاکستان، حل و فصل مسئله "دیورند" و مشکل آبهای افغانستان با پاکستان، از جمله مسایلی است که می تواند، به قطع دخالت های این کشور در افغانستان بیانجامد.

بنابر این، آسیب شناسی چالشهای کنونی در کشور وریشه یابی اختلافات با همسایه های افغانستان و ایجاد اعتماد و سازش با حفظ بی طرفی افغانستان با جهان، می تواند، آینده صلح و ثبات سیاسی، نظامی و اقتصادی را تضمین و کشور را از مدار تنش های کنونی رهایی بخشد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



غلام اکبر نوابی