پاسخی به نوشتهٔ سید رضا محمدی دربارۀ انتخابات ۹۳
٥ حوت (اسفند) ۱۳۹۲
این ملت من نیست، …!
نوشتهٔ سید رضا محمدی، دوست خوبم، در تارنمای تحول حس مسوولیتم را به عنوان یک سیاستخوانده و پژوهشگر فلسفه برانگیخت تا درنگ کوتاهی بر گفتهٔ او در باره آقای غنی و کتابش داشته باشم. و اما در آغاز؛ کتابی که به نام آقای غنی ختم میشود کار مشترکی از آقای غنی و خانم کلیر لاکهَرت است که تمام دست آورد این کتاب را، اگر دستآورد داشته باشد، به نام یک پژوهشگر خلاصه کردن خود کار منصفانه نیست. دوم دیگر بیایید نگاهی به خود کتاب کنیم.
«تعمیر دولتهای ناکام»
روشنترین و صریحترین هدف این کتاب الهام بخشی ذینفعان گوناگون بر اهمیت دولت و دولت سازی است. کتاب در کل دو بخش دارد. در بخشم نخست کشورهای اروپایی که پس از جنگ دوم جهانی از روند دولت سازی کامیاب برآمدند، مانند اسپانیا، ایرلند و بخش دوم که کشوریهای مانند سودان و افغانستان که در روند دولت و ملت سازی ناکام شده اند را به بحث میگیرد. اینکه سودان و افغانستان از دیدگاه دولت سازی چه وجه مشترکی با کشورهای اروپایی دارند بحثی است جداگانانهٔ که فرصت بیشتر میخواهد. بیایید از دعوا های رضای عزیز آغاز کنیم؛
«به اضافه اینکه داکتر اشرفغنی احمدزی، چهرهای مشهور در بیرون از افغانستان است و کتاب او دربارهی دولتهای ورشکسته یکی از مهمترین کتب علم سیاست در دنیاست».
در بخش یکم این دعوا شکی نیست، نام غنی دست کم در دنیای اکادمیک آمریکا و اروپا و به ويژه در میان آنهایی که در زمینه دولتها پژوهش میکنند نام آشنای است. اما بخش دوم این دعوا که کتاب آقای غنی و خانم لاکهَرت یکی از مهمترین کتابهای علم سیاست در دنیا باشد یک دعوای بی اساس است. این کتاب هم مانند صدها کتاب دیگر یک نگرش کلی بر دولت و کارایی دولت است و چیزی نوی برای گفتن ندارد. بخشی بزرگ این کتاب بر اساس دریافتهای پیشنین پژوهشگران چون «دانی رادریک، دونکان گرین، لَنت پریتچیت، تامس بارنیت و مایکل وودلاک». نوشته شده است.
دعوای دوم؛
«اگر افغانستان را کشوری با دولت متزلزل بدانیم، خیلی میشود به تئوریهای داکتر اشرف غنی احمدزی، چشمِ امید دوخت».
نخست اینکه تیوریهای که در کتاب غنی و لاکهَرت پیشکش شده اند، از غنی و لاکهَرت نیستند. ایشان یک نگاهی کلی بر دولتهای کامیاب و ناکامی دارند که هیچگونه وجه مشترک میان آنها نیست. آقای غنی و خانم لاکهرت از هواخواهان سر سخت تیوریهای جبری دولتسازی هستند که من در «دولت بیملت: نقدی بر ساختار نظام سیاسی در افغانستان» به این مسالهٔ پرداختهام. آقای غنی و خانم لاکهرت مانند پژوهشگرانی چون فوکویاما باور دارند که دولت سازی به معنایی دقیقتر آن ایجاد یک حق انحصاری اعمال خشونت مشروع بر یک قلمرو مشخص است.
آنچه آقای غنی و خانم لاکهرت در کتاب خود انکار میکنند واقیعت اجتماعی و چند پارچگی تباری افغانستان است. ایشان نخواستهاند بدانند که افغانستان هنوز به مرحلهٔ شهروندی و ملت شدن نرسیده است و یکی از مهمترین انگیزههای شکست دولت در افغانستان نبود یک هویت فراگیر ملی است. در این کتاب هم مانند دیگر مقالههای آقای غنی بحث روی اجماع بر اساس حاکمیت ملی است. مگر کدام حاکمیت ملی؟ کدام ملت؟ کدام دولت؟ تیوریهای که آقای غنی پیشکش میکنند نهتنها برای افغانستان چشم امید نیستند بلکه هیچگونه سازگاریی با واقیعت سیاسی افغانستان ندارند.
در علم سیاست امروز بحث دیگر روی اکثریت و اقلیت و جبر و فرمانبری نیست. مهمترین اصل در بحث تیوریک امروز به رسمیت شناختن هویتهاست. به گفتهٔ «مِنگیستب» از پژوهشگران مطرح دولت و ملت سازی در افریقا، در این عصر حقوق بشر گذار یک دولت چند ملیتی به یک دولت ملی واحد هدف واقعبینانهیی نیست. دولت سازی روندی از گفت و گذارها و ادغام گروههای گوناگون تباری و گنجاندن منافع آنان در یک دولت ملی واحد است. شیخ بهایی بی دلیل نگفته است که؛
«از کوزه همان برون تراود که در اوست».
آقای غنی هم مانند کتابشان یک پدیدهٔ لبریز از تضاد و تناقض اند. در همین کتابی که رضای عزیز در باره آن گپ میزند یکی از بحثها روی شهروند و حقوق شهروندی است. اما به گفتهٔ یکی از دوستانم «آقای غنی پیش از آن که به افغانستان برسد، نیکتایی و دریشیاش را در میآرد و لنگی و لباسهای افغانیاش را میپوشد، با این کار و با کمال میل بُعد اکادمیکشرا نیز در خود میکشد و میرود از یک دیدگاه قبلیهیی افغانستان آباد کند». این که با گفتهٔ این دوست چقدر همنظر هستیم یا نیستم مورد بحث نیست. مگر بیایید به گفتههای آقای غنی طی یک ماه گذشته در رسانههای افغانستان که چند روز پیش یعقوب یسنا روی «فیسبوکش» نشر کرده بود نگاهی کنیم:
«...
۱. زندان بگرام را که دید، گفت چرا بندیانش باید از یک قوم باشد؟
یعنی این که افراد بیگناه را از اقوام دیگر هم بیاورید زندانی کنید؛ اما جناب دکتر، جرم و دهشت افگن بودن به قوم ارتباط ندارد، یک امر فردی است، هرکس که دهشت افگن بود در بگرام زندانی می شود مهم نیست که از کدام قوم است.
۲. شهروند را که دید، گفت من شهروند را قبول ندارم، من وطندار می گویم!
جناب دکتر، شهروندی امر فراتر از سلیقه های شخصی ما است، پشتوانهٔ حقوق طبیعی و بشری دارد، بنابرین هرکس طبق اصول شهروندی می تواند شهروند یک کشور باشد، مهم نیست که وطن اش کجاست؛ وطندار، اصطلاح قمارخانه ها است.
۳. فرهنگ و هویت را که دید، گفت خرده فرهنگ ها و خرده هویت ها را از بین ببرید برای هویت افغانی!
جناب دکتر، خرده فرهنگ ها و هویت ها تولید فرهنگ و هویت می کند در غیر آن فرهنگ و هویت وجود نخواهد داشت؛ شما که جواز متفکر دوم جهان را از غرب دریافت کرده اید باید درک درست از خرده فرهنگ و هویت داشته باشید.
۴. پولیس را که دید، گفت اسلامی نیست من اسلامی اش می سازم!
جناب دکتر چند روز پیش با استناد به سخن آیت الله محسنی گفتید که قانون افغانستان، اسلامی تر از جمهوری اسلامی ایران است؛ چه شد که یکبار موضع تان تغییر کرد و پولیس و وزارت داخله را متهم به غیر اسلامی کردید یا که امارت طالبانی می خواهید.
....»
خوب حالا قضاوت دست شما و دست رضای عزیز! آیا همین بهترین گزینه برای افغانستان است؟ کسی در قرن بیست و یک هم راه حل سیاسیاش از میان بردن خرده فرهنگها و خرده هویتهاست؟ کسی که پس از این همه خونی که بر این خاک ریخت هنوز هم نمیتواند بپذیرد سرانجام از چارپای هویت افغانی باید پایین شویم؟ کسی که نمیخواهد بپذیرد که اگر بیشتر از صد سال تاکید بر دولت متمرکز برای افغانستان کارا واقع نشد از این پس هم نمیشود؟
درست ما همه حق داریم که شخصیت مورد علاقه خود را ستایش کنیم، مگر همزمان باید بپذیریم که «ملت عاشق ز ملتها جداست». کار دولت سازی و ملتسازی یک کار سلیقهیی نیست. آقای غنی در افغانستان بیصاحب دومین متفکر جهان است. در دریا اکادمیک در غرب غولهای شنا میکنند که آقای غنی در مقایسه با آنها کرمک آبی هم نیست. بلی آقای غنی یک شخصیت اکادمک هستند. مثال بحث ایشان در مورد کاتب هزاره و شیوه تاریخ نگاریاش بحث جالبی است. همین کتاب «تعمیر دولتهای ناکام» که رضای عزیز به آن اشاره کرده است هم ارزش خواندن را دارد و در زمنیههای انسانشناشی که رشته اصلی آقای غنی است نبشتههای جالبی دارند. مگر از جهان اکادمیک تا مدیریت یک کشور از هر نگاه فروپاشیده راه درازی است. به ویژه اگر برخورد ما در تضاد کامل با واقیعت جامعهٔ ما باشد.
پیوند نوشته سید رضا محمدی در تحول
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
جلال | 27.02.2014 - 13:25 | ||
آغای بدخشانی خودت مثل رفیقت جاسوس و نوکر ایران هستی. فکر نکن با این کارا مردم افغانستان را می توانی بازی بتی، کس خر نیست. |
فواد پامیری | 24.02.2014 - 23:25 | ||
عالی نوشتید ، دم تان گرم ! |
سیداکرام طاهری | 24.02.2014 - 11:00 | ||
درود اکه و همیشه قلم ات رسا باد |
آگاه سرگردان از كشور اوغانستان | 24.02.2014 - 09:28 | ||
خيلى زيبا و رسا نوشتيد اميدوارم اين مغز متفكر كمى بكار بيافتد و بداند تفكر يعنى چه |