پارادوكس غنى و رويش
٦ دلو (بهمن) ۱۳۹۲
من در اين فرصت اندك و با نگاهى اجمالى به تحليل و تبيين تيم انتخاباتى اشرف غنى احمدزى به ويژه به منطق رابطه او با عزيز رويش به نمايندگى از بخش كوچكى از جامعه هزاره و ارزيابى خاستگاه هاى متفاوت فرهنگى و فكرى آنها مى پردازم، تا نشان دهم كه علارغم سرو صداهاى انتخاباتى و شور و شعف قدرت خواهى، عواطف و احساسات موسمى، گره پارادوكس لاينحل اين دو در كجاست. و توضيح دهم كه هماهنگى و همكارى بين آنها نه حاصل توافق و اجماع اجتماعى و همسانى فرهنگى و منافع سياسى استراتژيك، بلكه معلول شوق كودكانه نفع محورى شخصى و مقطعى و زودگذر تعريف ناشده مى باشد كه برخلاف تفاوت در مبانى نظرى و صورت بندى گفتمانى، اين دو كوشيده اند تا به وضعيت جامعه شناختى ناهمگون پاسخ يكسان دهند!
اشرف غنى احمدزى يا به تعبير ديگر مغز متفكر دوم جهان! كه از پايگاه قومى پشتون تبار و مربوط به قبيله كوچى مى باشد، فردى به شدت متعصب، قبيله گرا و افراطى در رويكرد هاى سياسى - اجتماعى است، كه معمولا در صحبت ها و اظهارات و نطق هاى رسانه يى اش (بل اخص در سخنرانى اخير) حالت نا متعادل روانى و نستالژى بازتوليد يا برگشت به گذشته، بازتاب يافته است. موصوف كه روزگارى به عنوان نظريه پرداز طالبان در رسانه ها و شبكه هاى ارتباط جمعى غرب ظاهر مى شد و از سياست و رفتارهاى تروريستى و غير انسانى طالبان وقيحانه دفاع مى كرد، طى چند روز اخير نشان داد كه كماكان به دكترين برترى طلبى و انگيزه هاى قومى و گرايشات شوونيستى طالبان و برخى ديگر از اجزاء و عناصر نظام دانايى و صورت بندى گفتمانى آنها متعهد است و در صورت برنده شدن انتخابات، استراتژى تقويت طالبان و توسعه نفوذ آنهارا كه كرزى پى افگنده است، قاطعانه تر از سلف خود به پيش خواهد برد.
به قول خودش توازن قومى را در زندان هاى افغانستان تامين و بمباردمان مناطق غير پشتون نشين را آغاز خواهد كرد تا تيورى جديد جامعه شناختى وى كه به "تعادل" معروف است، از context اجتماعى برخوردار شود! و نيز با انتقال كوچى ها با كاميون هاى دولتى و جابجايى آنان در مزرعه باشندگان بهسود ، تخار، بدخشان، پنجشير و .....قدرت و پتانسيل نظريه خودرا به نمايش بگذارد. ايشان به عنوان يك انسان شناس (Anthropologist) بدون توجه تيوريك به يافته هاى جامعه شناسان و بيولوژيست هاى معاصر كه همچون اسلام انسانها را از يك منشاء ژنتيك مشابه مى دانند، به نظريه شبه علمى يا اساسا ضد علمى گفتمان قرن نوزدهم كه انسان هارا به شكل سلسله مراتبى به موجودات برتر و پست تر تقسيم مى كرد، نزديك شده است. و از همين زاويه در منظومه معرفتى - سياسى خود، عنصر مصنوعى و برساخته "اقليت و اكثريت" و اصالت تقدم و برترى "اكثريت بر اقليت" را وارد كرده كه بارها در رسانه هاى همگانى و شبكه هاى مجازى داخل و بيرون، آنرا طرح و بيان نموده است.
مغز متفكر دوم جهان، به اندازه اى حواس پرت است كه نمى تواند ببيند، در زيست جهان او چه تحولات معرفتى و اپيستمولوژيك، در فهم مقوله نژاد پرستى و گذار از موقعيت بيولوژيك آن به فاز جديد فرهنگى صورت گرفته است؟ و شايد بى خبر از اينكه نژاد پرستان امروز، با رويكرد بيولوژيك و اپيستمه آن وداع گفته و به وادى چشم انداز نظرى تازه (فرهنگى) گام گذاشته است. برعلاوه ايشان در ميان كانديدان كنونى رياست جمهورى از زمره كسانى است كه به تعبير روانشناسان، در شخصيت او شقاق و دو پاره گى عجيبى به چشم مى خورد كه باعث شده است، نزاع و كشمكش ميان عوامل عاطفى قبيله يى و عقلانيت علمى در درون او و بعضا پيروز شدن گرايشات شوونيستى و شكست عقلانيت، زمينه و امكان هر نوع مسوليت پذيرى علمى يا به قول او فرصت "مديريت علمى" را از او مى ستاند. و دكترين انتخاباتى وى را از بالا به زير مى كشد و شعارهاى تبليغاتى پر زرق و برق بظاهر آراسته وى را - كه ممكن است موقتا دلربايى كند- به علت عدم سنخيت و ناهمسويى معنايى با واقعيت هاى اجتماعى، به حاشيه مى راند.
نمونه اين وضع را پس از اظهارات اخير وى در مورد زندان هاى كشور و اعتراض به سياست بمباردمان ناعادلانه جنوب! و هدف گيرى نظامى يك قوم و ..... تجربه كرديم و ديديم كه چگونه افكار عمومى در سطح احزاب سياسى، جامعه مدنى، نهادهاى اجتماعى و شبكه هاى مجازى، به چرنديات او پاسخ داد و اورا وادار به خاموشى و سكوت كرد. اما در فراسوى معادله "تيم بزكشى" چند تن مظلوم و معصوم و سياست نشناس قرار گرفته كه بدون تحليل و ارزيابى مسولانه از همراهى با احمد زى، به تكرار تراژدى تاريخ مى پردازند كه خود قبل از همه قربانى پيامد اين بازى و مصداق اين سروده پر محتوا خواهند بود.
صياد پى صيد دويدن عجبى نيست - صيد از پى صياد دويدن عجب اين است
عزيز رويش كه در نگاه گفتمانى، منسوب به گفتمان عدالت و پارادايم مبارزه با نابرابرى اجتماعى و برترى طلبى قومى است، و سالهاى زيادى را در جهت رويارويى با فاشيسم فرهنگى - سياسى و تغيير روابط و مناسبات درهم تنيده اجتماعى آن صرف كرده است، در يك چرخش ناگهانى و فارغ از توجيه عقلانى و تمهيدات منطقى و رويكرد آسيب شناسى سياسى، به گفتمان خويش پشت كرده و وارد تعامل و تشكيل جبهه انتخاباتى با نظريه پرداز (اشرف غنى) ضد عدالت، تكثر و برابرى شده است! با فردى تيم سياسى انتخاباتى ايجاد نموده كه به جامعه و توسعه نهادهاى آن، از منظر معرفت شناسى كاركرد گراى ساختارى (ساختار گرايانى كه به نوعى جبر در گسترش نهاد ها و نظريه سيستمى معتقد اند و اراده انسانى را در تغيير و تحول جامعه نفى مى كنند) نگاه مى كند و در بهترين حالت هيچ نقشى به عاملان و كارگزاران اجتماعى در مسير دهى به نهاد ها و سازوكارهاى جامعه قايل نيست. بدتر از آن با چشم انداز نظرى انسان ستيز و عدالت گريز و اعتقاد به دترمينيسم تاريخى و جبر سياسى و باور به مسير خطى و وحدت ذره اى جامعه، همه امكانات و پتانسيل خودرا براى بازتوليد مولفه هاى صورت بندى گفتمانى گذشته و استقرار نهادهاى مختلف آن بكار خواهد گرفت تا در چرخه توليد متقابل، شوونيسم به عنوان يك ساخت اجتماعى، و شوونيست ها به حيث بازيگران سياسى، همديگر را تغذيه كنند.
رويش به عنوان روشنفكر هزاره تبار كه روزى در ميزگردى با برادر اشرف غنى احمد زى (رئيس كنونى كوچى ها) به تقبيح سياست كوچى ها در ارتباط با چراگاهاى مردم هزاره در بهسود و .... مى پرداخت، ناگهان با خشم دايناسور صفت حشمت غنى احمد زى مواجه شد، كه اگر شرم از فيلمبردار و ترس از كامره و تبعات رسانه يى آن نبود، آقاى رويش الان در شكم برادر مغز متفكر دوم جهان شنا مى كرد! احمد زى در آن بحث، هشدار مى دهد كه نظام و وضعيت كنونى براى شما طلايى ترين شانس است و اين فرصت روزى از دست شما ستانده خواهد شد. تغيير موضع رويش و همسويى سياسى با اشرف غنى، مبين اين امر است كه او قادر به فهم و درك لايه هاى زيرين سامانه دانايى اشرف غنى و دكترين سياسى او نيست. به همين لحاظ او نمى تواند بداند كه مهم ترين پارادوكس عرصه سياست افغانستان، ناهمگونى و تضاد و تقابل پايدار ميان ساخت سياسى و ساخت اجتماعى مى باشد كه كنشگران و عاملان معطوف به اين دو حوزه را در وضعيت تصميم گيرى ناگوارى قرار مى دهد. مادام كه بازيگران سياسى موفق به رفع نابرابرى و تعارضات و مهار شكاف هاى اجتماعى و دفع عوامل و متغير هاى تنش زا نشوند، پروژه اصلاحى آنها به دليل حضور و تداوم عنصر بحران، به شكست مواجه خواهد شد.
بدين سان، به تعبير هانتينگتون، آقاى غنى در امتداد خطوط گسل قومى حركت مى كند و شعارهاى انتخاباتى خودرا از بطن روابط و مناسبات ناعادلانه اجتماعى و ساخت سلسله مراتبى آن گزينش نموده و همچون خان "قبيله" يا كلان يك "ده" آنهارا فرياد مى كشد. وقتى او در اولين نطق تبليغاتى خويش از ضرورت تعادل و توازن قومى در زندان هاى كشور سخن به ميان ميآورد، به رغم ظاهر روشنفكرانه اش، به ورطه كشمكش و جهت گيرى هاى اجتماعى فرو مى غلطد و در لاى چرخ نظام نابرابر و سازوكارهاى طبقاتى آن گير مى ماند. و به عبارت ديگر جدال ذاتى و ماهوى ميان اشرف غنى روشنفكر و كنشگر سياسى و اشرف غنى پيچيده در تار و پود روابط نژاد و قوميت و بيمارى تفوق طلبى، به پيروزى نيروهاى اهريمنى و عدالت ستيز در درون او مى انجامد.
بنابراين قدرت هژمونيك ساخت اجتماعى و مولفه هاى گفتمانى و مبانى نابرابر و غير عادلانه آن، به حدى است كه تغيير بنيادى و سرو سامان دادن به انحرافات و كژتابى هاى ساختارى و معرفتى آن، روشنفكر كشور در بازى سياسى و زدو بند هاى گروهى، جبرآ وارد فاز ديگرى مى شود كه بدون كد گذارى مبانى خود، به گره هاى رابطه اى نامنظم ساخت سياسى و ساخت اجتماعى، مى افزايد و كار فروبسته آن را پيچيده تر مى كند. لذا عزيز رويش به عنوان يك كنشگر سياسى و روشنفكر افغانى و نماينده بخش كوچكى از جامعه هزاره، باييستى تبيين كنند كه چه راه حلى براى عبور از متغير هاى پيش گفته، با آقاى غنى سنجيده اند؟
٢- ايشان باييستى توضيح بدهند كه رييس جمهور آينده شان (اشرف غنى) با چه مكانيسم و سازوكارهاى حقوقى تعادل قومى را در زندان هاى افغانستان ايجاد مى كند؟
٣- بايد به افكار عمومى پاسخ دهند كه متفكر دوم جهان! براى تعادل افگنى ميان سطح بمباردمان جنوب و شمال، چه فرمول نظامى تازه اى كشف كرده اند كه تاكنون جهان از آن بى نصيب مانده است؟
٤- آقاى رويش بايد به ما بگويند كه در پشت سر تيورى انتقال مواشى كوچى ها با كاميون هاى اختصاصى احمد زى، چه انگيزه اى وجود دارد؟ آيا اين نظريه حاصل تأملات فكرى او در حوزه انسان شناسيست؟ يا برآيند كارش هاى تجربى و يافته جامعه شناختى؟ يا اساسا مولود شوونيسم قومى و روان ماليخولياى او؟
٥- رويش بايد اين نكته را شرح دهند كه چرا مغز متفكر جهان! در اولين نطق و سخنرانى تبليغاتى خويش، با تير برترى طلبى، قلب وحدت ملى و همگرايى انسانى را نشانه گرفت؟
٦- او باييستى با رويكردى آسيب شناسانه و طرحى سامان بخش، به تبيين آثار و نتايج مواضع سياسى غنى بپردازد كه چه زلزله يى بنيان كن در خيمه "تيم بزكشى" افگنده است؟ كه ميخ هاى سست و نا استوار آن را به هر سو پرتاب كرده و خيمه نشينان را سراسيمه و مظطرب به سراشيب جست جوى مأمن ديگرى كشانده است؟
عبدالله پيمان
لندن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
فريد محمدى | 26.02.2014 - 07:37 | ||
تواضع هاى دشمن مكر صيادى بود بيدل كه خم خم رفتن صياد بهر قتل مرغان است در اين جاى شك نيست كه نتنها اشرف غنى بلكه كرزى نيز نماينده اصلى طالبان محسوب ميشود واز زمان به قدرت رسيدنش تا كنون همواره از طالبان به عنوان برادر ياد نموده است طالبانيكه هزاران نفر را بدون هيچگونه محاكمه سر بريدند وبصورت وهشيانه بقتل رسانيدند ودر اين قتل وكشتار اشرف غنى كرزى احدى ودها تن ديگر از همين كيش وتبار شريك اند |