قصه ای ازغصه های سرزمین ما
۲۰ جدی (دی) ١٣٩٢
محدودۀ جفرافیایی که امروز بنام افغانستان یاد میشود ازنظر ساختار اتنیکی وبافت قومی چنان نا همگون وپیچیده است که نظیر آن درکمتر گوشۀ ازین جهان پهناور دیده میشود. اگرچه این تنوع قومی وملیتی توسط بعضی ازنویسندگان خوش ذوق وبا سلیقه به گلهایی رنگارنگ درگلستانی بزرگ تشبیه شده اند که خیلی ها شاعرانه و زیبا بنظرمیرسد، ولی بادریغ وتاسف که این گلها خارهای سخت خراشنده و پاچه گیر نیز دارند که درتمام حالات و شرایط سبب آزار و اذیت پرورش دهنده گان و باغبانان این گلستان میشوند. اگرهم این محدوده را بتوانیم گلستان بنامیم، شوربختانه باغ گلی است بدون باغبان، آفت زده و ویران که متاسفانه درین چند دهۀ اخیر نه گلی مانده و نه گلستانی و وطن فروشان آنرا درمعامله نیز گذاشته اند.
تاریخ سرزمین بلاکشیدۀ ما حکایت از آن دارد که بعد ازغصب قدرت ابدالی ها که سالیانی چند بصورت داوطلبانه درخدمت مستبدی بیگانه قرار داشتند و بعد ازمرگ او با استفاده از موقعیت بادآورده درین قسمت از خراسان بزرگ، پاد شاهی ای بنا کردند، از همان آغاز اقوام وملیت های اصیل مسکون درین مرز وبوم راچنان مستبدانه زیر فشارگرفتند که برخی ازین ملیت ها خانه وکاشانۀ خودرارها کرده ومجبور به ترک وطن شدند و آنهایی که مقاومت کردند معروض بامحاء ونابودی گردیدند. قدرت این قوم تازه بدوران رسیده دروحدت وهمبستگی افراد وسران قبیله و توسل جویی رهبران قبیله به بیگانگان پرقدرت بود. البته باید یادآوری شود که در تاسیس نظام قبیله زیرنام پادشاهی استعداد و قابلیت احمدخان ابدالی قابل ستایش وتحسین است. ولی این نکته هم بایست تذکر داده شود که متاسفانه وبدبختانه درساختار این قدرت های قبیله سالار و متکی به نظام قبیله که توسط احمدخان ابدالی ایجاد شدهیچگاهی چیزی بنام اصولنامه و قانون وجود نداشت وآنراهم نمیشناختد وتنها قانون مرعی الاجراء همان دستور نا مکتوب نظام قبیله و گپ فرمانفرما یعنی رییس قبیله بود. بنا برآن جنگجویان قبیله بصورت متناوب تا توان داشتند برهمسایگان دور ونزدیک تاختند وغنایمی فراوان بدست آوردند و بر ثروت وقدرت خویش افزودند.
به اساس نظریات محققین و تا ریخ نگاران، تهاجمات مکررنظام قبیله بمنظور تاراج دارایی های مردمان مناطق همجواربخصوص درسرزمین هند، سبب تضعیف قوت های ملی ومدافعین واقعی درین مناطق شده ودرنتیجه پیش زمینه ای برای موفقیت تهاجمات استعمارگران غرب وبخصوص بریتانیای کبیردر سرزمین پهناورهند مساعد شد. ازجانب دیگر قدرت طلبی وکشمکش های دایمی ذات البینی سران قبیله در نظام عشیره ای سبب بربادی های فراوان مادی ومعنوی افراد شده وعقب مانی حیات اجتماعی را بار آورد. سران قبیلۀ حاکم چنان بقدرت محکم چسپیدند که نه تنها به سران ونخبگان اقوام وملیت های دیگر مسکون درین سرزمین موقع اشتراک درقدرت را ندادند بلکه بزرگان وپادشاهان عشیره باهم درافتادند و برادر علیه برادر و پدرعلیه پسر به تفتین و توطیه پرداختند و کار بجایی کشید که پسر پدر را کشت و پدر پسر را کور ساخت و درین گیرودارها هزاران نفرکشته شدند. بعد ازتسلط قدرت استعماری انگریزی درمنطقه، سران نظام قبیله چنان بمرض اتکاء بقدرت های استعماری مصاب ومعتادشده اند که ازشجاع الملک درانی گرفته تاکرزی، همه وهمه از برکت دسیسه وقدرت بیگانگان واستعمارگران بسلطنت وقدرت رسیده اند.
چیزیکه قابل دقت ویاد آوری است اینست که دردرازای سلطنت قبیله ونظام قبیله سالاری یعنی بعد از 1747میلادی تا این زمان (باستثنای دورۀ کوتاه امیر حبیب الله کلکانی) تنها اولادۀ احمدخان ابدالی وپاینده خان محمدزایی به اریکۀ قدرت تکیه زده اند ودیگراقوام بشمول پشتون های غلجایی آرزوی پادشاهی وسلطنت راباخود بگور برده اند. ولی اقوام دیگر پشتونتبار با استفاده ازنام افغان و داشتن ارتباط زبانی دردورۀ تمام پادشاهان همزبان وهم تبار خویش رتب ومقام های بالای ملکی ونظامی را اشغال نموده وامتیازات کلان مالی وزمین های وسیع زراعتی را درمناطق خوب وحاصلخیز افغانستان بدست آورده اند وحتی بصورت گروهی وخیل هابسمت شمال هندوکش، غرب و شرق افغانستان ومناطق شمال کابل یعنی شمالی اسکان داده شده و روی املاک وزمین های مردم بومی مناطق متذکره جابجا شده اند. عملیۀ انتقال واسکان قبایل پشتون درحقیقت پس از زمان احمدشاه ابدالی بمنظور پشتونیزه کردن این سرزمین ویا شاید بهدف تصرف مزارع ومراتع آغاز شده وتاهنوزهم ادامه دارد. به ویژه از زمان امیرعبدالرحمان این جابجاسازی ناقلین در شمال و مرکز شدت یافت. افزون بر دوران استبداد امیرعبدالرحمان که مناطق وسیعی ازسرزمین هزاره جات را بافغانهای کوچرو بخشید که مناقشه وکشت وخون تا هنوزهم ادامه دارد، باید یاد آوری شود که شوربختانه پادشاه بسیار محبوب ومشهورافغانستان شاه امان الله نیز در دوران سلطنتش اقوام وهمزبانان خویش یعنی پشتون ها را از نظر دور نداشت وهزار ها خانوادۀ کوچی ودهنشین افغان را از «لر و بر» با شرایط بسیار مناسب وتسهیلات مکفی بصفحات شمال افغانستان فرستاد و مسکن گزین ساخت. دردوران پادشاهی نادرخان و مخصوصا محمد ظاهرشاه یکی از فتنه انگیزان مشهوروفاشیست معلوم الحال بنام محمدگل مومند تعداد زیادی ازقبایل پشتون را حتی از آنطرف سرحد به افغانستان آورد و برنامۀ پشتونیزه کردن افغانستان را شدت و سرعت بخشید. همچنان در دوران سلطنت ظاهرخان هنگامیکه پروژۀ آبرسانی منطقۀ نوآباد درولسوالی کوهستان ولایت کاپیسا آغاز وبوسیلۀ کار اجباری وبیگاری مردم کوهستان وکوهبندها انجام شد، زمین های زیر آب شدۀ منطقۀ نوآباد کوهستان را بجای آنکه بمردم کوهستان مخصوصا مردم کوهبند که اکثریت آنها بی زمین اند بدهند این زمین های حاصلخیز را بمردم آنطرف سرحد بخصوص باجوری ها دادند که ظلم آشکارو جفای عظیمی برمردمان بومی واصیل ولایت کاپیسا وبخصوص مردم کوهبند محسوب میشود. کوهبندی ها مردمان اصیل وبومی اند که درمناطقی بنامهای گیاوه، درنامه، سنجن وبولغین زندگی میکنند ومربوط اقوام پشه یی بوده وهرمنطقه زبان بخصوص خودرا دارند.
باگذشت زمان وادامۀ نظام قبیله سالار وموجودیت فاشیزم قومی وزبانی وتضاد های فرهنگی، متاسفانه درسرزمین ماکه بیگانگان عمدی وقصدی اسم با مسمای خراسان را ازان گرفتند وآنرا باسم یک قوم افغانستان نامگذاری کردند، ملتی بوجود نیامد وشهروندان این سرزمین به قوم بالا دست واقوام زیردست یابعبارت دیگر بگروه حاکم وگروهای محکوم تقسیم شدند. سردمداران گروه حاکم بخصوص دولتمردان آن، اقوام محکوم را با حیله وترفند علیه یکدیگر تحریک کردند وبحاکمیت خویش ادامه دادند، اگرچه قوم حاکم یعنی افغان ها ازهمان اوایل رسیدن بقدرت درنظام قبیله بطبقۀ سردار وبی سر(غیر سردار) تقسیم شدند ولی متاسفانه درتمام حالات در هنگام منازعه و مقابله بااقوام غیرپشتون همه کسانیکه بزبان افغانی (پشتو) گپ میزنند همواره دریک صف قرار گرفتند و اقوام محکوم یعنی غیرپشتون را سرکوب کردند.
درنیم سدۀ اخیرهمزمان باتحولات اوضاع سیاسی واجتماعی درجهان ومناطق دور ونزدیک و پیشرفت نسبی معارف درمرکز وبرخی ازولایات کشورروشنفکرانی بوجود آمدند که تمایل چپ وراست داشتند. چپی ها که حرفهایی از وجود تضاد طبقاتی درجامعه داشتندوبآرزوی ا یجادیک جامعۀ بدون تضاد، مبارزه وکار میکردند و همچنان راستی ها خواب تشکیل یک حکومت وامارت اسلامی را میدیدند. سرانجام درماه ثور 1357 باسقوط وسرنگونی نظام قبیله وبقدرت رسیدن روشنفکران چپگرا امیدی برای ازبین رفتن افکارقوم پرستی وادعای قبیلۀ برتر بوجود آمد. ولی بدبختانه افکار شؤنیستی وناسیونالیزم قومی دربین همین مدعیان سوسیالیزم یکباردیگر چنان توفنده فوران کرد که همه افکار وآرزوهای دولتمردان چپگرا را برباد داد و رهبران حزب دیموکراتیک خلق افغانستان درهمان سالهای اول بعد ازرسیدن بقدرت بابهانه های مختلف ولی درحقیقت باساس افکار شونیزم قبیله بجان هم افتادند. درطرف دیگر که راستگرایان بنام اسلام وجهاد مقدس بپا خاستند وموفقیتی هم بدست آوردند مگر بادریغ وتاسف که دشمنان دین و وطن با استفاده ازوجود تمایلات مزمن ناسیونالزم زبانی وقومی آنهارا بجان هم انداختند وآرزوی تشکیل حکومت وامارت اسلامی در لجنزارافکار قبیلۀ برتر و شوونیزم قبیله غرق شد وسوگمندانه که مجاهدان اقوام غیر پشتون هم دراثر تفتین بیگانگان، بیکفایتی رهبری و موجودیت عناصرمزدور داخلی بجان هم افتیدند وتخم نفاق ونفرت افشاندند ونتیجه همان شد که همه آنرا به چشم سردیدیم یعنی ویرانی کابل، قتل هزارها انسان بی گناه ومهاجرت ملیون ها هموطن ما به پاکستان وایران وجاهای دیگر.
پروژۀ ایجادو تشکیل گروهی بنام طالب شکل دیگری ازطغیان وفوران احساسات وتمایلات قومگرایی است که درپردۀ اسلام پیچیده شده وازنام مقدس اسلام استفادۀ ابزاری صورت میگیرد. طالبان که باشهادت همه آگاهان سیاسی محصول کار دستگاه جهنمی استخبارات نظامی پاکستان اند وسالهاست که با مساعدت و سرپرستی نظامیان پاکستانی و تمویل مالی حلقاتی ازغربی ها وشیخ های عرب، بکشتار مردم مسلمان وبیگناه افغانستان ادامه میدهند. هیچکسی انکار کرده نمیتواند که پیشمرگان وچماق بدستان طالب ها اکثرا وبصورت عموم ازمردم بیسواد وکم سواد پشتون ها ازدوطرف خط دیورند میآیند و فعالیت های تخریبی طالب هاهم همیشه درمناطق پشتون نشین موفقیت آمیز بوده وحملات وانفجاراتی که درمناطق غیر پشتون انجام میشود اکثرا توسط پشتون های ناقل مسکون دران مناطق اجراء ویا رهنمایی میشود. نکتۀ قابل دقت ویادآوری اینست که درهنگام تلاش طالبان برای رسیدن بقدرت، اکثریت روشنفکران پشتون باوصف آگاهی کامل ازنیت وتمایل طالبان بازهم از آنها حمایت تبلیغاتی میکردند. عده ای ازین قوم پرستان در کابینۀ حکومت کرزی حضوردارند وبرخی هم درادارات مهم دولت واورگانهای امنیتی وظایف بزرگی را بعهده دارند که بدون شک درحملات تخریبی ،انتحاری وکشتارمردم بیگناه ما این اجیران خود فروخته را یاری ورهنمایی میکنند.
آقای اشرف غنی احمدزی که یکی ازکاندیدان ریاست جمهوری افغانستان است یکی ازهمین روشنفکران قومگرا است که درزمان بقدرت رسیدن طالب ها برای موفقیت شان کف زد واز ورای امواج رادیوی بی بی سی برای موفقیت گروه طالبان ارشاداتی بیان داشت.
تعصبات قومی وناسیونالیزم قبیله درشهروندان افغانتبارافغانستان چنان شدیداست که رییس جمهور باصطلاح منتخب ما باوصف جنایات بیشمار وآشکار طالبان ،آنهارا برادر خطاب میکند وبه برادری این گروه افتخار هم میکند. رییس جمهورکرزی متاسفانه با شارلتانی مخصوص بخودش بارها تروریستان همتبار خویشرا که با اسناد انکار ناپذیردستگیرشدند بابخشش وانعام از زندان آزاد کرد.
درین اواخر طوریکه از رسانه ها شنیده شدآقای کرزی پنجصدتن ازتروریستان گروه طالبان را که دستان شان بخون مردم بیگناه ما آلوده بود بابیشرمی تمام ازحبس رها وبصف دشمنان مردم افغانستان فرستاد. آزاد سازی جنگجویان طالب اززندان بگرام بدون حکم محاکمه با وصف مخالفت های ملی وبین المللی ادامه دارد.
بادرنظرداشت سناریوی نوشته شده درارگ بوسیلۀ کرزی وتیم اش در مورد معامله با امریکا، پاکستان وطالبان، با اطمینان وقاطعیت میتوان گفت که سعی وتلاش این تیم اینست تا بهرقیمتی که باشد حاکمیت پشتونی ونظام قبیله حفظ شود وبرای رسیدن باین هدف نامقدس ازتطمیع بعضی سردمداران منفعتجو و سستعنصر اقوام دیگرمانند گذشته استفاده کرده و میخواهند زیرنام حفظ وحدت ملی اقوام غیرپشتون را افسار و لگام بزنند وخاموش بسازند ولی خوشبختانه روشنفکران اقوام غیرپشتون بیشتر ازین فریب این ترفند ها رانخورده وباقلم وقدم بمبارزه برخاسته اند. چنانچه درهمین نزدیکیها درمورد یاوه سرایی های شخصی بنام طاقت وهمفکرانش که از تلویزیون بدنام و ناشر افکار فاشیزم قبیله (ژوندون) انتشار یافت، جواب های دندان شکنی درسایت های انترنتی ازطرف نویسندگان اقوام غیر پشتون داده شد ودرشهر کابل مردم تظاهراتی هم برپا کردند. حالت قابل اندیشه و پرسش برانگیز این است که چرا با وصف سخنان تفرقه انگیز و ضد وحدت ملی «ملگری» طاقت هیچ یکی از روشنفکران پشتون تبار حرفهای بی معنی وعاری از واقعیت اورا رد نکردند؟! متاسفانه ازین حالت چنین نتیجه میتوان گرفت که گویا گفته های او (طاقت) حرف دل همه سیاستمداران پشتون افغانستان است.
سرپیچی لجوجانه و بی مفهوم جناب کرزی از امضای موافقت نامۀ امنیتی با امریکا ورهایی بدون محاکمۀ طالب های خطرناک از زندان بگرام دلالت به آن دارد که آقای کرزی وتیم ارگ وی، قاطعانه تصمیم دارند تا به هر شکلی که باشد طالبان باید به قدرت بازگردند و بدین وسیله قدرت مطلقۀ نظام قبیله اعاده شود.
پس وظیفۀ وجدانی تمام خبره گان و آگاهان همۀ اقوام افغانستان، به شمول پشتون های روشنفکر، ملیگرا و میهندوست است تا با تمام نیرو از چنین عقبگردی جلوگیری کنند، و در راه استوارسازی گام های لرزان افغانستان به سوی مردمسالاری از هیچگونه سعی و تلاشی دریغ ننمایند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
مقیم احمدی | 28.01.2014 - 22:05 | ||
تحلیل بسیار جامع از واقعیت های عینی جامعه ما . موفق و کامگار باشید . |