به دادگاه کشانیدن جنایتکاران ٦ جدی و ٧ ثور
٧ جدی (دی) ١٣٩٢
داکترشکرالله کهگدای
سابق استاد دانشگاه کابل
کالیفورنیا, ایالات متحده
خانواده های قربانیانی که بوسیله جنایتکاران خلق وپرچم در دوران حکومات خونریز تره کی-امین-ببرک-نجیب, بهترین عزیزان شانرا از دست داده اند وارد مراحل جدی تری شده وهرکدام با برپایی راهپیمایی وافروختن شمع در پولیگون پلچرخی خواستار محاکمه ومجازات عاملان این کشتارهای وحشیانه شده اند.
6 جدی 1358 یک روز سیاه در روزگار خون آلود کشور به شمار میرود که درآن روز سیاه کشور شوروی سوسیالیستی دست به تجاوز بیشرمانه درمخالفت با همه معیارها وقوانین بین المللی وقراردادهای حسن همجواری وعدم مداخله در امور داخلی همدیگر واحترام متقابل , زد که هیچگاهی از اذهان مردم جهان بویژه مردم رنجیده وداغدار افغانستان زدوده نمیشود.
پرداختن به زوایای جنایتبار سیاهروز 6 جدی 1358 یعنی تجاوز بیشرمانۀ قشون سرخ روسیه شوروی وشاندن پرچمی هایش عوض خلقی هایش در قدرت افغانستان به بهانه کمک های انترناسیونالیستی, یادی است از ادامۀ خونبارترین روزها وماه ها وسالهای گرفتاری وشکنجه واعدام های دستجمعی مردم مظلوم افغانستان.
سیاهروز 6 جدی 1358 را نمیتوان از کودتای خونبار 7 ثور 1357 مجزا دانست چونکه هردو حادثه شوم , دو روی خون آلود یک ورق خونین درتاریخ افغانستان نقش یافته وآنهم دنبالۀ کودتای بدفرجام 26 سرطان 1352 است که دست های جنایتکارترین آدمکشان قرن 20 کشور را درهرسه کودتا می توان یافت.
مردم کشور در ده سال اخیر پادشاهی محمدظاهرشاه, از استبداد واختناق خشونتبار خودخواهانی بمانند هاشم خان, شاه محمودخان,داودخان ونعیم خان, نفسی براحت کشیده تا حدی توانسته بودند از مزایای یک زندگی آبرومند برخوردارشده دارای روزنامه ها وجراید آزاد, شورای ملی انتخابی, حق تظاهرات واجتماعات آزاد وجمع وجوش شده بودند.
محمدموسی شفیق آخرین صدراعظم (1351-1352) دهه قانون اساسی با یک جهش کاملا متفاوت ونیروی جوانی اش, نظام اداری وسیاسی کشور را در سطح ملی وبین المللی بسوی ترقی وپیشرفت درست رهبری کرده اقدام به حل طبل میان تهی (پشتونستانخواهی) با پاکستان وحل مساله آب هیرمند با ایران نمود ) مصاحبه محمدموسی شفیق صدراعظم مؤظف با بنده منتشره روزنامه کاروان درهنگام مطالبه رای اعتماد وی از شورای ملی 1351) تا افغانستان را از انزوای سیاسی وابسته به شوروی بیرون کشیده با جهان عرب وغرب نزدیک بسازد, مگر روسها دست بکار شده بساط حکومت اورا با کودتای بدفرجام 26 سرطان 1352 به همکاری پرچمی های آله دست کرملین برچیدند.
5 سال حکومت قلابی جمهوری خودکامه داودخان برای مردم افغانستان به جز اختناق واستبداد, چیز دیگری به ارمغان نتوانست بیاورد. حق مردم را برای انتخابات شورای ملی از آنها گرفت, حق آزادی بیان را برای نشر وچاپ مطبوعات غیر حکومتی از مردم گرفت, حق مردم را برای آزادی تظاهرات واجتماعات از آنها گرفت ویگانه یادگاری که داودخان از خود بجا گذاشت همانا ساختن زندان خونریز پلچرخی بود وبس.
اصلا ببرک کارمل آن شیاد آدمکش جنایتکار بچه خوانده داودخان بود و همیشه در ارتباط نزدیک با او قرارداشت. هنگامی که داودخان از چوکی صدارت درسال 1342 کنار زده شد تا زمینه حکومت غیر خاندانی فراهم شود, داود خان در روزهای 9 سنبله که بنام روز پشتونستان یادمیشد در میدان پشتونستان مقابل سینمای آریانا حضور میافت ودر آن اجتماع که سخنرانی هایی صورت میگرفت , ببرک کارمل درپهلوی داود خان قرار میداشت وشعار میداد.
حالا بیخی معلوم شده که نخستین سخنرانی داودخان (خطاب به مردم) درماه اسد 1352 از طرف پرچمی ها نوشته شده بود ودست پرچمی ها در اداره امور کشور بسیار دراز بوده اکثر حکام شهرها همان پرچمی های بودند که پسانتر زمینه درهم کوفتن جمهوری قلابی وی را فراهم ساختند. نه تنها این بلکه داود خان به اشاره پرچمی ها حدود 200 تن از جنبش جوانان مسلمان را( بنده جنبش اخوان المسلمین را در گزارش های روزنامه کاروان و روزگار وافکارنو بنام (جوانان مسلمان) نامیدم که پسان ها این نام عام شد) در زندان دهمزنگ انداخته بود که با کودتای 7 ثور 1357 همه را برده اعدام کردند.
داود خان بحیث رییس دولت وبعدا با برگزاری جرگه کوچیگری, خودرا رییس جمهور خواند وهمه قدرت دولتی رابدست خود قبضه کرده بود. درهمان 5 سال فرمانروایی مستبدانه خود, نه صدراعظم داشت ونه وزیر خارجه و اشخاص انتصابی اش هم از کفایت لازم برای وزارت وولایت وسفارت ودیگر خدمات عامه برخوردارنبودند.
دیکتاتور داودخان تا توانست برضد جنبش های اسلامی و مردم سالاری قرارگرفت واکثر متفکران این دو جنبش را بمانند محمدهاشم میوندوال به قتل رسانید ویا بمانند محمدموسی شفیق به زندان انداخت وبه هیچگونه صدای اعتراض ومخالفت را به خود, اجازه نمیداد تا سربلند نمایند.
داودخان درمسافرت سال های 1356-1357 به عربستان وایران وپاکستان به هوش آمده فهمید که روسها بوسیله کمونیستهای خلقی پرچمی اش در رده های حکومتی بویژه درقوای نظامی نفوذ کرده نظام کودتایی اورا به چالش کشیده اند, مگر دیر جنبید وکار از کار گذشته بود ونتوانست جلو کودتای خونین 7 ثور 1357 را بگیرد که خودش با گماشتن پرچمی ها در چارطرفش برای خود دام گسترده بود.
داودخان با این سیاست های خام وگرایش های پرچمی گری خود, هم خود وهم خاندان وهم کشور رابرباد داد ومسؤل همه بدبختی های پسانتر هم خودش است که باثر کودتای جنایتکارانه 7 ثور 1357 کشور را به بوسیله کمونیست های خلق وپرچم به حمام خون تبدیل کرد.
درهمان ماه ثور 57 یک کارمند جاسوسی روسیه بنام پاپوکین مهمان وزارت داخله بود ودر دانشگاه کابل از زبان مدیر تحریرات آنوقت شنیدم که کودتای خونین 7 ثور57 را همان پاپوکین مهندسی کرده بود . بنده که درهمان روز پنجشنبه 7 ثور در ایستگاه پل باغ عمومی کابل بودم میدیدم که طیاره های روسی با پروازهای ویژۀ پیهم ارگ کابل را بمباران میکردند.
از رادیوی کابل که آنروز بوسیله اسلم وطنجار تسخیر شده بود, صدای حفیظ الله امین بلند شد و از بلندپایگان دولتی میخواست تا خودرادر وزارت دفاع تسلیم نمایند که پسان همه را به قتل رسانیدند.
گرچه یکجا شدن خلق وپرچم به دستور روسها درسال 1355 انجام یافت وپس از کودتای خونین 7 ثور57 نورمحمدتره کی بحیث رییس شورای انقلابی وببرک کارمل معاونش وحفیظ الله امین نفر درجه سوم در حکومت جنایتکاران جابازکردند مگر امین با زرنگی خاصی همه را کنار زد وخودش قدرت حکومتی را بدست گرفت.
امین دریک تصفیه حزبی, پرچمی ها را از رهبری حکومتی کنار زد. ببرک کارمل رابه چکوسلواکیا, اناهیتا رابه یوگوسلاویا, نورمحمدنور را به امریکا, وکیل رابه لندن ونجیب رابه تهران فرستاد که همه اینها سفارت ها را چورکردند وپس از سیاهروز 6 جدی 58 وکشتن امین, در رکاب روسها به کشور برگشتند.
امین همیشه مناسبات گرم با روسها داشت وهمه دستورهایش را از روسها میگرفت وهیچگاه از دستور روسها سرپیچی نداشت. روسها به امین درباره حفاظت جان جواسیسش نیز دستور میدادند بمانند اینکه به امین از خدمات شرق(حسن شرق) سابق معاون صدراعظم در زمان محمد داود، صمد ازهر سابق قوماندان ژاندارم وپولیس وزارت داخله، محمد رفیع وزیرکار و امور اجتماعی وسابق عضو شورای انقلابی؛ عبدالسلام معاون سابق وزیرتجارت، قادر وزیردفاع وتعداد زیاد دیگر. امین پس از تقاضاهای پیهم روسها در اکتبر ۱۹۷۹ ازمجازات اعدام برای کشتمند وقادر صرف نظرکرد.
امریکایی ها درحالی که امین را یک جنایتکار می دانستند, امین را در قتل آدلف دابز سفیر امریکا در افغانستان در اوایل سال ۱۹۷۹ مقصر می دانستند. دیپلومات های امریکایی در کابل از آوازۀ وابستگی امین به سی آی ای، آگاه بودند. سفیر دابز درمورد وابستگی امین به سی آی ای، از آن سازمان جویای حقیقت شده بود، سی آی ای، در پاسخ گفته بود امین هیچ وقت با آن سازمان همکاری نداشته است.
امین پس از بیرون ساختن پرچمی ها از قدرت و به حاشیه راندن چند تن خلقی های نظامی( شیرجان مزدوریار، سیدمحمدگلاب زوی، اسدالله سروری و اسلم وطنجار) نیزدست زد. تره کی پس از بازگشت از جلسۀ رهبران کشورهای بیطرف در کوبا، در مسکو توقف کرد, وآن هنگامی بود که مسکو به تصمیم کنارزدن امین، آشتی دادن تره کی با پرچمی ها رسیده بود. واسدالله سروری طرح قتل امین را در کابل تدارک دیده بود. طرحی که از طرف عزیزاکبری از نزدیکان سروری به گوش امین رسید وناکام ماند. مزدوریار, وطنجار, گلابزوی وسروری که درخدمت سازمان ک ج ب بودند به سفارت شوروی درکابل پناه بردند وسفارت آنها را مخفیانه درلباس سربازان روسی به شوروی فرستاد تا از چنگ امین نجات یابند.
امین که مرکز فرمانروایی خودرا از ارگ کابل به تپه تاج بیگ در دارالامان انتقال داده بود وپیهم از باشندگان کابل میخواست تا کلکین خانه های شان رابا پرده های سیاه بپوشانند, در 6 جدی 1358 بوسیله آشپزها وخدمه های روسی اش زهر خورانده شد وبا چند تن دیگر از نزدیکانش بدست سربازان روسی کشته شد. دستگیر پنجشیری (فعلا باشنده امریکا) که تازه از مسکو برگشته بود از خوردن شوربای زهر آلود خودداری کرد که شاید هم روسها اورا قبلا آگاه ساخته بودند.
روز پنجشنبه 6 جدی 1358 که یک روز سرد زمستان بود, کلیه چار راهی های شهر زیبای کابل را تانک ها وسربازان روسی که از هوا وزمین به کشور سرازیر شده بودند, اشغال کردند. مردم کابل نفرت شدید شان را از پیاده شدن سربازان روسی مستقما با مخالفت به آنها نشان دادند ودر3 حوت 1358 رستاخیر الله اکبرگویان مردم آزاده شهر زیبای کابل مشت محکم به دهان روسها وپرچمی های چاکرش بود که با بمباران هوایی وآتش زمینی روسها وحکومت ببرک-کشتمند-نجیب مواجه شده صدها شهید بجا گذاشت.
شیادمکارببرک کارمل ودیگر پرچمی های جنایتکارش سوار برمیله تانک های روسها به کشور ریختند وبه رنج ودردهای بیکران مردم افزودند.
شیادمکارببرک کارمل در همان روز آمدنش به کابل در6 جدی 58 اعلام کرد که درهای زندان پلچرخی باز میشود مگر تا روز 23 جدی به جز پرچمی های مغضوب امین, کسی آزاد نشد. بسیاری آزادمردان را درهمان روزهای اول سرازیر شدن سربازان روسی درکشور در زندان پلچرخی به شهادت رسانیدند ومسؤلیت آنرا به دوش امین انداختند همانگونه که امین هزاران تن را کشت ومسؤلیت آنرا به گردن تره کی انداخت. حکومت ببرک-کشتمند-نجیب حتی چند نفر را نیز تا سالهای اخیر حکومت نجیب نیز آزاد نکرد بمانند کبیر وموسی وخلیل زمر(خلیل زمر بحیث مارکس پرچمی ها شناخته میشد که دراثر کدام فعالیت اسرارآمیز از ماه های اول کودتای 7 ثور 57 تا سال اخیر حکومت نجیب تقریبا 10 سال زندانی بود).
شیادمکار کارمل اعلام نمود که تمام زندانيان سياسی که ازدم تيغ ساطور حفيظ الله امين تبهکار سر به سلامت برده اند آزاد اند و از لغو قانون اعدام نیز حرفهای به زبان آورده بود که همه دروغ بود. مگر آنقدر مردم را گرفت وشکنجه کرد واعدام نمود که بنده با پروفیسور حبیب الرحمن هاله بار بار تعداد زندانیان پلچرخی را می شماریدیم که هرهفته و هرماه از 80 هزار تعدادش بالامیگرفت. زندان پلچرخی همه روزه پر وخالی میشد یعنی صدها نفر را شبها برده اعدام میکردند وروز ها صدهای دیگر را از بازداشتگاه صدارت برای تحقیق وشکنجه واعدام میآوردند.
شیادمکارکارمل وعده داد که تمام مقررات ضد انسانی را به شمول گرفتاريها تعقيب خودسرانه و تفتيش منازل و عقايد را ملغی میکند مگر دروغ سر دروغ میگفت, صد بار وهزار بار بدتر از امین بحدی در گرفتاری وشکنجه وتلاشی خانه ها واعدام مردم بیچاره شدت میکرد که شمارش از حد می گذشت.
شیادمکار کارمل وعده داد که شرايط رابرای آزاديهای تشکيل احزاب و سازمانها اجتماعی؛ آزادی مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات و نمايشهای خيابانی؛ تأمين حق کار و تحصيل؛ تأمين آزادی و محرميت مکاتبات، مخابرات، مسافرت و مصئونيت منازل را اعاده میکند مگر دروغ میگفت وبه هیچ نوع آزادی مطبوعات واجتماعات اجازه نداد وهر روز وشب بسیاری خانه های شهریان کابل و ولایات تلاشی می شد وباشندگانش به زندان انداخته شده شکنجه واعدام میشدند. رستاخیر 3 حوت 1358 شهریان کابل وهمچنان رستاخیر دانشگاهیان کابل را در ثور 1359 با شدت سرکوب کرد که منجربه شهادت صدهاتن وپسانترسبب گرفتاری وشکنجه واعدام هزاران دیگر شد.
حکومت جنایتکار تره کی – امین مردم را میگرفت و بدون هیچ دلیل وبرهانی فقط به جرم مسلمان بودن و مخالف بودن با رژیم, بی درنگ اعدام میکرد. امین نامنویس هزاران نفر رابه تره کی نشان میداد وخواستار دستور میشد, تره کی دستورداده می نوشت (وکتل شو ووژل شی) یعنی ملاحظه شد کشته شوند, بلی به همین سادگی. مگر پرچمی ها با پنبه مردم را میکشتند وفقط دادستانی اختصاصی انقلابی ومحکمه اختصاصی انقلابی را روپوش اعدام های خود ساخته بودند.
رفقای خلقی وپرچمی همچون گلۀ گرگان درنده خوی بودند که برسر تقسیم قدرت می جنگیدند و در وقت مناسب همدیگر را دریده پاره پاره وچیرچیر میکردند. تره کی به دستور همان حزبش کشته شد. چنان بالشت را بردهنش فشردند تا جانش را از مسیرغیرعادی دیگری بیرون کردند وآنگاه که مردارشد لاش اورا شبهنگام در گورستان قول آبچکان دریک قبر کهنه انداختند که مردم خشمگین کابل سه بار قبر اورا آتش زدند. امین به دستور همان حزبش که سربازان روسی را به افغانستان فراخوانده بود در تپه تاج بیگ زهر خورانده مردار شد. کارمل را همان حزبش برکنار واز غم وغصه بیمار ودر یک شفاخانه مسکو همچون گاو, بانگ میزد تا که مردار شد و لاش اورا به اجازه جنرال دوستم درریگستانهای شمال کشور گور کردند (داکترسیدمخدوم رهین وزیرفعلی اطلاعات وفرهنگ حکومت فاسد حامدکرزی همان وقت به آنجا رفته بود وعکسهای قبر کارمل را که با لوحه ها وشعارهای پرچمی ها گور شده بود, برای نشر برای بنده فرستاد مگر نخواستم با عکس قبر آن شیاد مکار, صفحات ماهنامه کاروان را ملوث نمایم و از نشر آن خودداری کردم), مگر چند روز بعد برادرش محمود بریالی برگشته لاش اورابه محل نامعلومی انتقال داد تا از آتش زدن آن بوسیله مردم خشمگین جلوگیری کرده باشد. نجیب که با سرنگونی حکومت کمونیستی اش در دفتر سازمان ملل متحد درکابل پناهنده شده بود هیچکدام رفقای پرچمی اش به فکر نجات او نیافتادند وسرانجام درسال 1992 بدست طالبان درمقابل ارگ کابل همانجایی که فرمان کشتار مردم را صادر میکرد با برادرش, به دار آویخته شد.
شورای انقلابی حکومت شیادمکار ببرک کارمل یگان شب اعلام میکرد که نظربه تصویب شورای انقلابی مثلا 3 نفر به جرم این وآن فعالیت ضد انقلابی اعدام شدند, درحالی که در بسیاری شبها صدها نفر را از زندان پلچرخی برده در پولیگون پلچرخی اعدام میکردند وخبر آن هرگز نشر نمیشد و اگر 3 نفر را اعلام میکردند معنی آن این بودکه در حدود 400 نفر را درهمان شب اعدام کرده اند.
نجیب در رأس سازمان آدمکشان خاد و داکتر کریم بها رییس خاد دارالامان و غنی رییس تحقیق و کریم شادان رییس محکمه اختصاصی انقلابی, وشرف الدین شرف و نجم الدین کاویانی رییس دادستانی اختصاصی انقلابی , حنیف عریف و خواجه عطا قوماندانان پلچرخی هرکدام در شکنجه واعدام های دستجمعی مردم بیچاره ما دست های خونین داشته اند. غیر از پولیگون پلچرخی, تابحال 300 گورهای دستجمعی مردم مظلوم ما در سرتاسر کشور پیدا شده که مردم بیچاره ما بوسیله جنایتکاران خلقی وپرچمی به شهادت رسانیده شده اند.
حالا که رهبران خلق وپرچم خصوصا به آن کشورهای غربی که همیشه برضد آنها شعار(مرگ مرگ مرگ) میدادند خزیده اند, کتاب خاطرات می نویسند وخود را خود ازآنهمه جنایات نابخشودنی مبرا میدانند و آنکه در داخل است از آشفتگی سیاسی داخلی هم سود برده یکی اش وکیل شوری ملی می شود(سیدمحمدگلابزوی) دیگرش نامزد ریاست جمهوری میشود(شهنوازتنی) ودیگرانش به سخنپراگنی (سلیمان لایق) وحزب بازی (حزب ترقی ملی وطن) دست میزنند.
اعضای شورای انقلابی, بوروی سیاسی, کمیته مرکزی, منشی های حزبی هر وزارت وریاست و ولایت واعضای اگسا وکام وخاد و واد از جنس خلق و پرچم , مستقیما مسؤل کشتار های بیرحمانه هموطنان مظلوم ما اند که باید هرکدام زنده ومرده شان محاکمه ومجازات شوند. اینها دومیلیون مردم مظلوم کشور را به شهادت رسانیده اند وباعث مهاجرت وسرگردانی 5 میلیون دیگر به کشورهای همجوار ودور ونزدیک شده اند.
گزارشی را درهمین هفته خواندم که درکابل گنگره( حزب ملی ترقی وطن) تشکیل شده وپرچمی های شناخته شده بمانند غلام مجدد سلیمان لایق و کبیر رنجبر وچند تای دیگر درآن سخنرانی واز نامزدی اشرف غنی احمدزی افغان ملتی حمایت شانرا اعلام کرده اند. اگر کلمات ترقی و ملی را از نام این حزب تازه تشکیل شده حذف نمود میشود (داره وطن) یعنی داره پرچم. اینها بخیالم که از ریختن خون صدهاهزار هموطن مظلوم ما سیر نشده اند که حالاهم میخواهند با ترفند و مکر وفریب دیگر, از میدان شاریده سیاسی کشور لقمه های برای شان بردارند وبازهم خیال خیانت وقتل وکشتار و بوی ریختن خون مردم را درمغز های جنایتکارانۀ شان جا داده اند. نکند که تشکیل ( حزب ترقی ملی وطن) بازهم به دستور کشور روسیه صورت گرفته باشد که دراین سالها هم خود روسیه خواهان سهم بیشتر در امور افغانستان شده وهم دراین اواخر حامدکرزی از روسیه خواسته است تا در امورافغانستان نقش فعالتری ایفا نماید.
حالا این سوالها مطرح میشود که:
چرا جنایتکاران خلقی وپرچمی تابحال محاکمه ومجازات نشده اند؟
چرا تابحال از روسیه بحیث میراثخوار شوروی سابق غرامات جنگ طلب نشده است؟
آیا قدرت های استعماری سابق در صدد برگرداندن کمونیست ها اند(حزب ترقی ملی وطن) تا از کامیابی وبه قدرت رسیدن اسلام گراهای افغانستان(داکترعبدالله عبدالله) بمانند مصر (محمدمرسی) از پیش جلوگیری نمایند ویا اینکه بمانند سوریه(بشاراسد) را به قدرت نگهدارند تا از به قدرت رسیدن اسلام گراها بازهم جلوگیری نمایند؟
کشور ومردم بیچاره را از شر این خونخواران بیرحم خلقی وپرچمی ظالم در امکان میخواهم.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محمدعلی آبادی | 04.01.2014 - 03:33 | ||
آفرین وشادباش به نویسنده محترم که درددل و آه جگرسوز ما مظلومان را بیان کرده اید. بلی همو لینین پرستان بودند که مردم مارا کشتند و وطن مارا ویران کردند چرا تا بحال جزا ندیده اند؟ آیاخون مردم ما مفت ومجانی است وارزش بازخواست را ندارد؟ تابکی خیانت وجنایت معافیت داشته باشد؟ |
عيار بلخي | 31.12.2013 - 14:05 | ||
اقاي كهگداي نوشته هاي شما نيمي واقعيت است ولي نصف ان مغرضانه و از روي عقده و احساسات قضاوت كرده ايد همه اي مردم درد ديده اي ما اين مي فهمند وشما نيز جز از انهاي هستيد كه در غرب پناه گزيديد و نگفتيد كه فرق بين اين حكومت فعلي خاكفروش با ان وطن فروش چي است اگر خودت از جمله اي يكي از انها نيستي با احترام عيار بلخي |