سال انتظار: به نسل خودم باور دارم، طالبان نمیآیند
٥ عقرب (آبان) ١٣٩٢
امیدهای پس از ۲۰۱۴ بیشتر از ناامیدیهایش است.
هر روز از خواب بلند میشوی، شبیه دیگر شهروندان جهان لباس میپوشی. صبحانه میخوری، زن و کودکت را به موتر حامل شان میرسانی و خودت راه میافتی.
خیابانهای کابل زیر چرخ موترها/ماشین های آخرین مُدِل، زوزه میکشند و رنگ براق موترها خرابی جاده ها را میپوشاند.
به راه میافتی، بی آن که به دو سوی جاده نگاه کنی پیش میروی. در ۱۲ سال پس از طالبان، ساختمانهای فراوانی قد کشیده اند، هر خیابان از میان ساختمانهای تازهساز میگذرد.
صبح وقت ترافیک راه دفترت سنگین نیست و بی آن که توقفی داشته باشی از چند چهار راه میگذری؛ اما یک چهار راه بعد، قطار موترهای ناتو متوقفت میسازد.
ماشینهای جنگی و نفر بر، با علامتهای سرخ نوشته به رنگ سفید. نوشتهها تو را مجبور میکند که صبر کنی تا آنها از محل دور شوند؛ ورنه امکان شلیک به سویت زیاد است.
اینجاست که صحنه تغییر میکند، گویی از خواب بیدار شده باشی. یک آن، خودت را در میان انبوهی از نا بسامانی مییابی.
زنان با لباسهای پاره پاره، موهای آشفته و نوزادانی در بغل، به دورت جمع میشوند. کودکانی که با پارچههای نمناک شیشههای موتر را پاک میکنند و همه از تو خیرات میطلبند.
چهرهی کابل، شبیه نقاشیهای پیکاسو میشود. با دو روی متضاد. یک روی آن، ساختمانهای نوساز و موترهای آخرین مُدِل و یک روی آن، انبوه از زنان و کودکان گدا.
نه میتوانی بیخیال از میان کودکان بگذری. به شصت هزار کودک خیابانی کابل فکر میکنی که هر روز حقارت میکشند و در دل شان عقده میکارند، به این فکر میکنی و نگران میشوی که یک روزی عقدههای این شصت هزار انسان تبدیل میشود به باروتی که کابل را منفجر خواهد کرد.
لحظهی بعد، خودت را تسلی میدهی و میانگاری آدمهای این سرزمین، آدمهای صبوری اند. همان طور که هر روز از کنار حادثه صبورانه میگذرند و صابرانه میمیرند.
به دفتر میرسی، پشت میز کارت می نشینی و سایتهای خبری را مرور میکنی. خبرها و تحلیلهای گوناگون میخوانی. کشوری که لقب بهشت خبرنگاران را گرفته است، در مورد هرچیز خبر دارد. انتخابات، ۲۰۱۴، امنیت، بازسازی، خشونت در برابر زنان و کودکان، عروسی گروهی، حملهی انتحاری و استخراج معدن.
تلویزیون را روشن میکنی، موسیقی پخش میکند، در میان آهنگ ناگهان صدا تغییر میکند. موزیک آشنا ولی تکاندهنده ای شروع می شود، هرچند دست کم در هفته پنج بار این زیگنال را میشنوی باز هم چهارچشمی به جزئیات پس از زیگنال خیره میشوی. پس از چند ثانیه پخش زیگنال، چهری گوینده ظاهر میشود و خبر تازه میخواند. حملهی انتحاری در منطقه ای ... چندین کشته و زخمی. اندوهگین میشوی، به نزدیکان و دوستان زنگ میزنی...
میروی به مدینهی فاضلهی فیسبوک. با شهروندان متفاوت. هرکس را با حقوق برابر مییابی. از رهبر سیاسی و نماینده مجلس، تا رییس جمهور و نانوا، همه در صفحهی خود عکس و نوشته خود را نشر کرده اند. هرکس هرچه دلش میخواهد مینویسد و می خواند. درود میفرستی به مارک زاکربرگ و جهانی که ساخته است.
جهانی که در آن، هرکس جهان خودش را دارد. یکی شعر میسراید، دیگری موسیقی میگذارد، سیاستمداری حرفهای که شب در تلویزیون گفته را نشر میکند و طالبی که آن را آموزشگاه انتحاری ساخته است.
هربار که خشونتها اوج میگیرد، هراس زندگی پس از ۲۰۱۴ در افغانستان، بیشتر میشود. اما یک چیز واقعیت است که این هراس پایدار نیست. فردای روز حادثه از محل حملهی انتحاری میگذری، فروشگاهها باز اند و زندگی ادامه دارد. مردم با پیروزی تیم فوتبالشان به خیابانها میریزند و با شلیک گلوله هم که شده، جشن شان را شور میبخشند. این یعنی که امیدهای پس از ۲۰۱۴ بیشتر از ناامیدیهای آن است.
در این میان، من هم جهان خودم را دارم. منی که همانند بسیاری از همنسلانم، زادهی جنگ و نا آرامی ام. جهانی دارم پر از انرژی، کار و تلاش برای آینده. دیگر چیزی برای ترسیدن ندارم.
من به آیندهی خودم، خانواده ام و سرزمینم خوشبینم. تصور نمیکنم که پس از ۲۰۱۴ افغانستان حاکمیت طالبانی داشته باشد. چون، به آگاهی به دست آمده در این ۱۲ سال ایمان دارم. به نسلی ایمان دارم که پاسداران راستقامت اند و برای خوشی خود و مردم شان، مبارزه میکنند.
هرچند این نسل و انرژی، در پس ابر معامله و طالب پروری حاکمیت پنهان شده است، اما اگر حادثه رخ بدهد، تنها چیزی که پس میشود پردهی کاذب چند سیاستمدار معامله گر و طالباندیش است. من باور دارم که در ۱۲ سال گذشته، فرصتهای فراوان برای رسیدن به آرامش همیشگی و رفاه از دست رفته است.
در ۱۲ سال گذشته، با آن که گاهی با انتحاری تنها چند صد متر فاصله داشتم، اما دچار با نسلی بودم که پر اند از انرژی و کار. ما جمعی در دانشگاه کابل، برای بهبود وضعیت دانشگاهها و شکستن سکوت، جنبش دانشجویی افغانستان را ساختیم، برای اصلاحات تظاهرات کردیم و رسانه ایجاد کریدم. پس از دانشگاه، وارد کار رسانهای شدم، حاصل کارم ساخت و نوشتن بیش ۵۰۰ برنامهی رادیویی و تلویزیونی و گزارش تحلیلی خبری برای آگاهی و عدالت است.
هر کدام از همنسلانم، بیشتر از من کار کرده اند و به نظرم هرچند نا کافی اما اینها کار کمی نیست. نسل امروز افغانستان، با همه چالشهای فرا راهش، حرفی برای گفتن دارد. در شعر، نوشته، موسیقی، سیاست، رسانه، ورزش، اقتصاد و... نسل امروز افغانستان با شماری از کشورهای منطقه همسری میکند و اینها دلایلی کافی اند برای خوشبینی پس از ۲۰۱۴.
البته این را هم باید بگویم که این دستآوردها در بستری فراهم شده توسط جامعه جهانی به دست آمده اند. آنهایی که نگران پس از ۲۰۱۴ اند، تصور شان این است که با رفتن نیروهای جامعهی جهانی این بستر برچیده میشود و افغانستان به زمان طالبان و جنگهای داخلی بر میگردد.
اما من تصور میکنم که با تغییر حکومت در افغانستان، این سیاست ایستا و طالبپرور، تغییر کرده و ما وارد مرحلهی جدیدی میشویم که مردم از این که ماهی بخورند، وارد مرحله ماهیگیری میشوند. این ۱۲ سال و فضای باز رسانهای، سبب شده است که حالا دیگر شهروندان این دیار، سود و زیان شان را میدانند و به خاطر آرامی خود هم که شده، جلو ستیزهجویان برانداز را میگیرند.
کسانی که دیروز از رفتن دختران و خواهران شان به مکتب جلوگیری میکردند، حالا خود مکتب خصوصی ساخته اند و حالا بیسواد بودن را کاستی بزرگ میدانند. آزادیهای مدنی و سیاسی، خود زمینهی مبارزه مردمی را در بسیاری از مناطق در برابر طالبان و نیروهای طالب باور فراهم ساخته است.
برای همین در انتخابات پیش رو شرکت میکنم، در میان نامزدان انتخابات ریاست جمهوری به آن که برنامه روشن در راستای تغییر و مبارزهی جدی در برابر بیعدالتی داشته باشد رأی خواهم داد. همین گونه، چند کس را تشویق کردم که برای نمایندگی در شوراهای ولایتی نامزد شوند و با جمعی از همباورانم، "انجمن خراسانیان" را ساخته ایم.
این انجمن در راستای عدالت، فرهنگ و رشد توانایی زنان و مردان کار میکند. همین دو روز پیش رفتیم یک حویلی را برای یک سال، به خاطر دفتر این انجمن کرایه گرفتیم و برای فردا و پس فردا برنامه داریم.
برای خودم، برنامه دارم که در ۲۰۱۴ درسهای ماستری را در جامعه شناسی سیاسی آغاز کنم و همین طور شمار اعضای انجمن خراسانیان را دست کم به دو هزار تن برسانم.
برای پس از ۲۰۱۴ میخواهم این انجمن یک نهاد فعال در کشور باشد و با همه همباورانم، پروژههایی را که برای مردم مان در نظر داریم، اجرا کنیم.
از این رو، ۲۰۱۴ برای ما، سالی است که باید کارهای زیادی را به انجام برسانیم تا ۲۰۱۵ خوب داشته باشیم.
برگرفته از بی بی سی
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته