حَسَن شَرق در تداوم جعل تاریخ خواب می بیند!
٢٧ سنبله (شهریور) ١٣٩٢
اخیراً جناب دوکتور محمد حسن شرق شخصیت درجه دوم نظام جمهوری محمد داوود خان وصدراعظم در زمان حکومت دوکتور نجیب الله از بقایای حکومت شوروی در افغانستان پس از گم نامی های طولانی طلسم سکوت را شکسته وبا عنوان نمودن جعل بزرگی در رویداد های تاریخ جاری افغانستان به داوری وپیام گذاری برای نسل هم اندیش خود پرداخته است.
آقای شرق در مقاله ای تحت سرخط "تجویز تجزیه افغانستان به شمال وجنوب درسال1364ة. ش." در شماره های 89-92 مورخ12-17 ماه سنبله 1392روزنامه "ویسا" که خود ستیژی برای تبلیغ همچو افکاری میباشد، بازهم خواب دوران سلطنت و دیکتاتوری محمد داوودخان را دیده در چارچوب برداشتهای آنزمانی حکومتها در باب مسایل اقوام افغانستان بر مسند داوری نشسته ودانسته ونادانسته تیر در تاریکی رها کرده است.
لازمست تا بحث خودرا با نقل بخشی ازنوشته آقای شرق، در شماره نودم روزنامه "ویسا" صفحه چهارم، دنبال کنیم، تا خواننده عزیز خود بر پراگنده گی وبی سر وسامانی اتهامات نا همسو وهم ستیز برزخ برداشتهای ایشان را در خصوص مسایل سیاسی کشور در یابند، وبدانند که چنین کسانی با همچو دیدگاه ها وبرداشتهای در تداوم تاریخ معاصر بر کشورشان حکومت کرده اند. حال تصادفی نیست که وضع اجتماعی وسیاسی جامعه ما امروز به نقطه بالاتر ازفاجعه های بی همال قرن تقرب نموده است.
آقای شرق نوشته اند: "...و داکتر نجیب الله مسیرعضو کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. از جناح پرچم که خود یکی از ستمی های تجزیه طلب بود وبه فرمان مبارک خویش بحیث کفیل صدراعظم 9ولایت شمال هندوکش با17 نفر اعضای کابینه آن مقرر می نمایند؟ وبه ولایات 9گانه شمال کشور: مزار شریف، بدخشان، تخار، کندز، بغلان، شبرغان، سرپل، میمنه وبامیان هدایت میدهد، تا بجای حکومت مرکزی از اوامر حکومت خود مختار شمال پیروی نمایند. مصیبت بارتر اینکه؛ به فرمان ریاست جمهوری سمت شمال با قوای نیرومند نظامی، مجهز با جدیدترین اسلحه قرار ذیل تقویه وتحکیم می شود:
1- فرقه قومی اوزبک ها تحت قوماندانی دگر جنرال دوستم عضو کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.
2- فرقه قومی مردم اسماعلیه به قوماندانی تورنجنرال سید جعفر نواسه سید کیان.
3- یک غند قومی از دری زبانها (تاجیکها) در ولایت تازه تشکیل شده سرپل.
4- یک غند از پشتو زبانها در ولایت بلخ(مزار شریف).
5- قول اردوی سمت شمال به قوماندانی دگر جنرال جمعه احک ومعاونت دگرجنرال منوکی منگل اعضای کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.
6- قرار داد مخفیانه حفاظت سالنگ جنوبی به قوماندانی یکی از قوماندانهای جمعیت اسلامی(مسلمن احمد شاه مسعود)...
با تشکیلات ملکی ونظامی در سمت شمال داکتر نجیب الله حق به جانب بودند که در یک جلسه رفقا فرموده بودند، که رفقا! دقیق وبا مسئولیت میگویم که این پلان، پلان تجزیه افغانستان است. ...هنوز شش ماه از حکومت خود مختار در مزار شریف ویا بفرموده مرحوم داکتر نجیب الله شهید "پلان تجزیه افغانستان" نگذشته بودکه؛ قرعه فال به نام منی بیچاره زدند. قبولی صدارت در آن روزها لکه ای بود که با مرگ هم زدوده نمی شد، ولی من به امید اینکه تشکیلات منحوس شمال کشور واژگون گردد با همه بد نامی هایش آن را پذیرفتم. وبایستی بعد از تشکیل کابینه جهت اخذ رای اعتماد به ولسی جرگه میرفتم. ولسی جرگه که اکثریت اعضای آن گماشته گان دولت وتحت نظر مستقیم خادی ها پا به عرصه وجود گذاشته بود، وزیرسلطه پنج عضو دفتر سیاسی ح.د.خ.ا. صالح محمد زیری، غلام دستگیر پنجشیری، میر صاحب کاروال، نیازمحمد مومند ونجم الدین کاویانی وچندین عضو دیگر کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. بحیث وکیل در ولسی جرگه آورده شده بودند، تشکیل جلسه می دادند. حاضر می شدم وخط مشی حکومت راکه رئیس جمهور توسط سر مشاور خویش فرستاده بود می خواندم واستدعا میکردم تا حکومت شمال افغانستان را بحیث یک واحد اداری خود مختار به تصویب برسانند... هنوز بیانیه ادامه داشت که به سخن های نا مانوس وگفته های تهدید آمیز نجم الدین کاویانی عضو دفتر سیاسی ح.د.خ. ا. ووکیل در ولسی جرگه وهیاهوی چند ستمی دیگر که نا دیده گرفتن حکومت خود مختار شمال رادر خط مشی حکومت خیانت ملی ومرا مسبب خیانت می خواندند، مواجه شدم. در ختم بیانیه منتظر آن بودم که وکلای ولسی جرگه خصوصن نماینده گان حزب د.خ.ا. از دادن رای اعتماد خود داری خواهند کرد، ولی بر عکس آنچه پنداشته بودم با وجود داد وفریاد کاویانی وهای وهوی ستمی ها اکثریت کامل وکلا چه حزبی وچه غیر حزبی به یک پارچگی افغانستان وتحکیم حکومت مرکزی رای اعتماد دادند. ولی بازهم تجزیه طلبان با نادیده گرفتن فیصله ولسی جرگه، هم زمان با استعفای صدراعظم درجدی1367 با موافقه رئیس جمهور مرحوم داکتر نجیب الله، جنرال گروموف قوماندان اردوی متجاوز شوروی در افغانستان، قرار داد نا مطلوب ومعاهده ننگینی را تحت نام ولایت تاجیکان در شمال هندوکش که بارها ننگین تراز معاهده گندمک وخط دیورند است با یکی از قوماندانان جمعیت اسلامی(احمد شاه مسعود) امضاء می کند. اما ولسی جرگه برای اینکه موضوع ولایت تاجیکان بین وکلا تفرقه وجنجالی ایجاد نکند از حضور صدر اعظم جدید(شاید آقای خالقیار) در ولسی جرگه جهت اخذ رای اعتماد تا ختم ماموریت شان معذرت می خواهند. و...و...و....
حال بخاطر جلوگیری از اطاله کلام، بر میگردیم به اصل موضوع، تا نگاه مجدد بر مجروحیت ساخت وبافتهای آقای شرق بیافگنیم وبعد مسایلی را اندرین باب توضیح بدهیم. مقدم بر همه خوشحالم که جناب کاویانی از رهبران حزب دموکراتیک خلق خود حیات دارند وآنچه در رابطه به موقف ایشان وحزب دموکراتیک خلق بیان شده است خود پاسخ بگویند ومن در مقام دفاع از ایشان قرار ندارم. من راجع با تناقض گویی جناب شرق چند مورد زیر را بر می شمارم:
1- نجیب الله مسیر که خود گفته اند، عضوکمیته مرکزی ح.د. خ. ا. است. پس چگونه در عین حال به گفته آقای شرق ستمی یعنی عضو(سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان) برهبری شاد روان محمد طاهر بدخشی بوده می تواند حالانکه در افغانستان حزبی یا جمعیت سیاسی باین نام(ستمی)وجود نداشته است وجناب شرق با تداعی کلمه (ستمی) که از سوی حفیظ الله امین به سازمان بدخشی اتهام بسته شده بود، آن روح خبیثه را شاد نموده است؟
2- اگر جناب شرق بخاطر داشته باشند زمانی ولایات شمال وشمالشرق به نام نایب الحکومه های شمال(بلخ) وقطغن در تشکیلات اداری دولت افغانستان تنظیم شده بودند. بعدها پس از گذشت یک مرحله زمانی به نام اصلاحات اداری وانحلال تشکیلاتی آنهادر زمان حکومت محمد نادر شاه ومحمد ظاهر شاه، باز در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی پس از سال1358، کشور به زون های اداری ونظامی با مرکزیت 8 زون تقسیم گردید، که با توجه به ظرفیت وامکانیت اداری مزار شریف وموقعیت آن در مجاورت استانهای شوروی وبندر حیرتان بحیث گدام اکمالاتی شوروی ها، این شهر زیر فشار فزاینده مجاهدین قرار داشت وحکومت کابل به منظوراطمینان خاطر، پستی را به نام معاونیت اقتصادی صدارت درامور شمال ایجاد نمود، که بگمان در راس آن داکتر نجیب الله مسیر قرارداشت. بنابرین شهر مزار شریف بحیث مرکز اداری زونهای شمال وشمال شرق در آمده وجنب وجوش روزمره آن را چشمگیر نموده بود.
3- زمانی که در ترکیب قوای شمال افغانستان فرقه های ازبک تبارجنرال دوستم، اسماعلیه جنرال سید جعفر نادی، تشییع هزاره هاتحت نظر حزب وحدت اسلامی وچند غند از تاجیکها وپشتونها وقول اردوی سمت شمال برهبری جنرال جمعه احک ومنوکی منگی که خود بنا بر تعصبات قومی لرزه سیاسی کوبنده ای را بر بنای اتحاد واعتماداقوام افغانستان ودولت داکتر نجیب الله پدید آوردند، پس چگونه این تشکیلات به گفته داکتر نجیب الله که خود به حیث رئیس جمهور به منظوری این واحدها پرداخته است، مقدمه تجزیه بوده می تواند؟ چگونه داکتر نجیب الله که در زمان مصالحه ملی وآزادی بیان که دست آورد حکومتش بود ودر موازات ومطابقت با سیاستهای انتقادی "پریسترایکا وگلسنوست" میخایل گرباچف رهبر اتحاد شوروی حرکت میکرد وآنقدر هم شخص بی استغنا وخمیده در برابر شوروی ها نبود در پای اسنادیکه امضاء نموده بود، آنرا مقدمه تجزیه افغانستان میخواند؟ واز چنین پیشامدی در برابر مردم افغانستان چیزی نگفت، وجناب شما که صدراعظم این دستگاه بودید بخاطر ادامه قدرت تان موضوع را از نظر مردم کتمان نمودید. حالاکه آن روزها رفته اند، در عافیتگاه غربت به فکر خاطره نویسی افتادید وانهم اتهامی بر ضد اقوام وگروه های سیاسی وشخصیتهای که جان شان را برای وحدت اقوام افغانستان بر بنیاد عدالت ملی واحتماعی فدا کرده اند، ساختید.
4- در صورتیکه این تشکیلات به امر وفرمان دولت مرکزی افغانستان ایجاد شده بود، پس چرا جناب شرق آن را منحوس گفته وباز چگونه درین تشکیلات منحوس مقام رهبری آن را با دستان خالی ودر مقام پیامبر بی امت پذیرفته است؟ زیرا خود میدانست که درین شرایطی که حرف اول را تفنگ ونظامیان میزنند کاری از ایشان ساخته نیست واین جز خود فریبی چه معنایی می تواند داشته باشد.
5- آیا در ولسی جرگه که اعضای آن تحت نظر دولت وخاد تنظیم شده بودند وپنج نفر از اعضای بوروی سیاسی حزب حاکم بر آن مسلط بودند، همگی به شمول آقایان نیاز محمد مومند، میر صاحب کاروال، وصالح محمد زیری، دستگیر پنجشیری ونجم الدین کاویانی ستمی بودند. واگر این گفته ها راست باشند پس این ستمی ها چگونه به شما رای دادند و جاهت اجتماعی بخشیدند؟
6- اگر شما بخاطر حل دشواریهای افغانستان به حیث صدراعظم پیشنهاد شده بودید. پس چرا خط مشی خودرا خود متکی به راهکارهای مورد نظر تان بخاطر حل بحرانهای افغانستان ننوشتید، وآن را رئیس جمهور دیکته نموده وبدست سرمشاور خود برای شما غرض قرائت در پارلمان فرستاد. آیا شما آفت دهشت بار این اهمال را با سنگینی بار مسئولیت در آینده بالای وجدان تاریخی تان نمی دانستید، که خودرا قربانی خواسته های رئیس جمهور نجیب الله وسرمشاورش کردید؟
7- حکومت مرکزی در افغانستان هیچ گاهی وجود حقیقی نداشته، ودرطول زمان پس از برقراری حاکمیت در خاندان سدوزایی ها وتقابل های قبایل بارکزایی ومحمد زایی، درهر گوشه وکنار آن مشکلات مردم توسط کلانهای قومی ومخالفین سلطنت حل می شدند. اگر هم به باور آقای شرق وجود داشته است خود یک تجربه فوق العاده نا کام وعقیم در حیات جامعه نا متجانس افغانستان بوده وسد راه حرکت بسوی جامعه فارغ از تناقضات عدیده اجتماعی وسیاسی گردیده است. نمیشود در کشوری با چنین بافت اجتماعی نا همگون قومی، مذهبی تاریخی- فرهنگی ومنطقوی حل تمام قضایای زندگی رابصورت تک تک از حضور فردی به نام رئیس جمهور گذراند. با توجه به دشواری های اتصالات وفقر وفاقه گی ودر ماندگی مردم در گذشته وحال دسترسی اهالی مناطق دوردست غرض حل مشکلات شان به مرکز مقدور نبوده است. چه جائیکه آقای شرق خودشان شاید در یکی از کشورهای غربی بسر ببرند و با شعار وانطباق مفردات دموکراسی از ضرورت مشارکت مردم در تعین زعیم کشور ومقامات محلی شان ورعایت حق شهروندی مردم توسط نظام سیاسی چیزهای بدانند، که چگونه در کشورهای با کثرت قومی موفق به حل نهادینه دشواریهای معین خود شده اند. ازین رو نظام مرکزی انحصار گر ومستبد دیگر به درد مشکلات زندگی مردم افغانستان نمی خورد واین چیزیست که همین حالا سد راه رسیدن به توافق وصلح در افغانستان گردیده است. وعلی العجاله ازینکه نظام سیاسی در فساد وولوله قبیله گرایی فرو خوابیده ورئیس جمهور میگوید: "اگر پاکستان هزار راکت دیگر هم بالای افغانستان فیر کند ما فیر نمی کنیم، چون در آنطرف سرحد هم زبانان ما زندگی میکنند" وصدها مورد دیگر که قبیله سالاران منافع عام ملی را زیر پای منافع کوچک عشیره ای خود انداخته اند، می گذریم.
8- اینهم از کندی درک جناب شرق شهادت میدهد که، ولسی جرگه برای پوشانیدن موضوع "ولایت خود مختار تاجیکان از حضور صدراعظم(فضل الحق خالقیار) جهت اخذ رای اعتماد تا ختم ماموریت شان معذرت می خواهد". اما مامردم افغانستان بیاد داریم، که شاد روان خالقیاربا پیکر زخمین بالای کتی در ستیژ شورا خوابیده بود، واز حضور وکلای مردم رای اعتماد گرفت. که مردم بیانیه همین دوره شاد روان محمد نعیم شهی وکیل بدخشان را در خصوص عدالت ستیزی دولت افغانستان در بی توازنی مسئله اقوام وچگونگی انجام وظایف دشوار توسط چنین صدراعظم علیل ونا توان راهنوز در ذهن دارند.
حال در خصوص فقره ششم طرح جناب دکترشرق در مورد توافق داکتر نجیب الله وجنرال گروموف وبه گفته آقای شرق به معاهده ننگین تحت نام ولایت تاجیکان، توجه شما عزیزان را به واقعیتهای این مورد معطوف میدارم.
پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان که دیگر گروموفی درافغانستان وجود نداشت، اما رهبری اتحاد شوروی مسایل حل سیاسی قضایای افغانستان را با جوانب درگیر، کشورهای6+2 وسازمان ملل متحد دنبال می کرد. قوت های مسلح فرمانده احمد شاه مسعود در1368 شهر قندز رابه مثابه شریان حیات اقتصادی شمال افغانستان به تصرف خود در آوردند. باین تحول، دوکتور نجیب الله بازهم به رهبران شوروی روی آورده وامید وار بود تا قوای هوایی شوروی عملیاتی را در قندز وپنجشیر راه اندازی نمایند. زیرا نجیب میدانست که به دنبال سقوط قندز شهرهای دیگر هم از هجوم وحملات مسلحانه مجاهدین در امان نخواهند ماند. بی خبر ازین که با خروج ارتش سرخ شورویها مشی تماس وگفتگو را با فرماندهان بزرگ داخلی از جمله احمد شاه مسعود در پیش گرفته بودند، که سترجنرال وارینیکف همانی که بعدن کوتادی اپریل علیه میخایل گرباچف را راه اندازی نمود، در راس این مسئولیت قرار داشت. بنا بر تذکر جنرال الکساندر لیاخوفسکی در کتاب "توفان در افغانستان"، موصوف طی نامه ای عنوانی فرمانده جهاد ومقاومت افغانستان احمد شاه مسعود چنین نوشت:
"آقای احمد شاه مسعود! به پندار ما از دیر گاهی به اینسو هنگام آن فرارسیده است یکجا بی اندیشیم که برای استقرار صلح برای مردم استان های شمال وشمال شرق افغانستان چه میتوان کرد. لاجرم باید پیرامون سازماندهی اداره این نواحی مشوره کرد... در هرحال به عنوان گام نخست میتوان پیشنهاد های شمارا در باره اداره ولایت قندز بررسی کرد... به پندارما والی این ولایت بگونه مثال باید شخص سر شناس ومورد احترام مردم ومسلمان واقعی باشد... می توان از نامزد های مشخصی نام برد. با قبول پیشنهاد مورد نظر شخصن به شما روی می آوریم. چون شمارا به عنوان کسی می شناسیم که مساعی عظیمی به منظور استقرار صلح نه تنها در پنجشیر، بلکه در بسیاری ولایات افغانستان به خرچ داده اید... با آغاز جنگ های گسترده رژیم نجیب الله بیشتر تحت فشار قرار گرفت وحاضر گردید تا امتیازات سیاسی را به برخی از فرماندهان از جمله احمد شاه مسعود پیشنهاد نماید. هیئتی را به هزاره جات غرض گفتگو با رهبران حزب وحدت اعزام بدارد واز توافق نهایی خود با مشاورین شوروی در زمینه دادن امتیازات بزرگتر به احمد شاه مسعود بگوید تا از زمان کم بهره زیاد بدست آورد."
آماده گیهای نجیب الله ضمن نامه ای فرماندهان نظامی شوروی با مهر سفارت آن کشورذیلن به مسعود مطرح بحث قرارداده شده وپیشنهاد گردیده است:
1- پیرامون ایجاد منطقه خود مختار برای تاجیکها در چارچوب افغانستان واحد در نواحی بود وباش تاجیکها به شمول ساحات استانهای بدخشان، تخار، پروان، کاپیسا وهمچنان درباره اشکال خود گردانی این نواحی.
2- پیرامون واگذاری کرسی های معین برای تاجیکها در اپارت رئیس جمهور، شورای ملی وشورای وزیران.
3- به رسمیت شناختن جمعیت اسلامی به عنوان یک حزب مستقل ودارای حقوق برابر با دیگر احزاب کشور.
4- ایجاد سپاه منظم منطقه خود گردان تاجیکها بر شالوده تشکیلات جمعیت اسلامی وشامل ساختن آن به نیروهای مسلح، تعین وظایف این سپاهیان بسود منافع ملی ومنافع دولتی از جمله حفاظت بزرگ راه حیرتان- کابل.
5- استقرار صلح در چارچوب منطقه خود مختار تاجیکها وایجاد زمینه برای باز گردانیدن زندگی عادی باشنده گان آن.
6- مسایل توسعه اقتصادی نواحی شمالشرق افغانستان، ارائه همکاری از جانب حکومت افغانستان درین منطقه وهمچنان کمکهای همه جانبه به شمول کمک های اقتصادی، مالی ومانند آن.
7- برپایی پیوند های مستقیم بارزگانی- اقتصادی وفرهنگی میان جمهوری تاجیکستان شوروی ومنطقه خود مختار تاجیکهای جمهوری افغانستان، به نفع بدست آوردن کمک های اقتصادی، بهداشتی وغیره وهمچنان توسعه بازرگانی مرزی.
این مسایل با سفیر شوروی در افغانستان یولی ورانتسوف وجنرال وارینیکف به موافقه رسیده است وآن را به توافق رهبران افغانستان نیز رسانیده اند. آقایان سفیر شوروی وجنرال نامبرده وظیفه داشتند تا غرض توافق نهایی در یکی از مناطق تحت کنترول احمد شاه مسعود با او ببینند.(1)
اما همواره چنین مناطقی قبل از دیدار توسط طیارات جت دولت کابل یا خود طیارات شوروی بمباردمان میگردید. از سوی دیگر چون احمد شاه مسعود تعهد وتمایلی به قومگرایی ومنطقه گرایی وتاجیک منشی نداشت، با اینکه این طرح را کتبن رد نکرد، اما میخواست طرح صلح را در مقام پاسداری از منافع همه اقوام افغانستان در ساختار نظام آینده به تحلیل گرفته وراه های تنظیم وحل مسایل اقوام را متناسب به ساختار پیچیده قومی در کشور دریابد. ازین رو از پذیرش آن احتراز نمود.
بابرقراری چنین تماس ها وارائه پیشنهادات به احمد شاه مسعود وبرخی دیگر از قوماندانان مجاهدین جنرال وارینیکف متهم به زد وبندهای پشت پرده با مجاهدین وسرکشی از دستور رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی گردید، وموصوف به تاریخ بیستم دسامبر1988 پیش از پرواز جانب مسکو به منظور اشتراک در کار کمیسیون بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست مربوط به مسایل افغانستان وارائه گزارشی در باره دورنمای پیکار با احمد شاه مسعود، در کابل مجلسی رادر دفترخود برگزار نمود که در آن جنرال بوریس گراموف رئیس ارکان گروه عملیات، جنرال بگدانف مشاور نظامی، دگروال تورلایس رئیس استخبارات نظامی، دگروال کمالف وجنرال لیاخوفسکی اشتراک نمودند. در جلسه به نا گزیری برخورد های نظامی با دسته های چریکی مسعود ملتفت وبه طرح برنامه عمل آن پرداختند، وبه دستور وارینیکف فیصله گردید تا به عملیات کوبنده هوایی بالای عمده ترین پایگاه مسعود در کران ومنجان بدخشان صورت گیرد. این عملیات بزودی انجام شد وسپس بالای مناطق ورسج، فرخار واشکمش در ولایت تخار ادامه یافت. آنها میخواستند باین حرکتهای نظامی اراده مسعود را سست نموده وبه پذیرش پیشنهادات شان مجبور سازند اما مسعود با انشای نامه واکنشی به سر قوماندانی نظامی شوروی در افغانستان نوشت:
آقای مشاور!
"پس از دریافت آخرین نامه شما میخواستم به محل دیدار با نماینده گان شوروی بروم، مگر بی پرده بگویم که ما نه سال است جنگ با شمارا تحمل می کنیم واگر خدا بخواهد چند روز دیگر صبر خواهیم کرد. مگر هر گاه شما عملیات جنگی را آغاز کنید، ما پاسخ بایسته ای خواهیم داد وهمین وبس. سر از امروز ما دیگر به گروه ها ودسته های خود دستور میدهیم بحالت آماده باش کامل جنگی در آیند."
با عرض حرمت احمد شاه مسعود 25 دسامبر1988
حالا باین شهود واسناد آقای شرق خود بگویند که چگونه با یک سیلی چند روی را افگار نموده باشند که این شایسته شخصیتی که در دهه های گذشته افغانستان نقش فعالی در سیاست ودولتداری داشته است، نخواهد بود. مردم افغانستان وحتا خود آقای شرق بیاد دارند که در گیرودار حوادث افغانستان از حرکتها وگرایشات سیاسی دهه های چهل وپنجاه تا تحولات جنگی یکدهه پیش، برنامه های سیاسی وساختارهای نظامی ناهمگونی بوجود آمدند، اما هیچ کدام آنها با استفاده از زمینه ها ومساعدتها شعار تجزیه افغانستان را مطرح نکرده اند.
شاد روان محمد طاهر بدخشی که خداوند روح بلند عدالت خواهی وقربانی اورا بخاطرتحقق عدالت اجتماعی در افغانستان، قبول کند. خطربروز تفرقه وپراگنده گی ونفاق قومی را به مثابه عاملی برای مداخله اجانب در افغانستان، در بی عدالتی اجتماعی وقومی دولتهای افغانستان می دید. ازین رو حل مسئله اقوام را بر پایه عدالت اجتماعی ودموکراسی ومساعدت همه زمینه های متوازن اقتصادی، فرهنگی(تاریخی وهویتی) وسیاسی در بین اقوام افغانستان بخاطر اتحاد مردم واقوام کشور وطرد دسایس بیگانگان در زمانش وبه موقع در حلقات سیاسی کشور پیشنهاد کرد. ازین رو اتهام تجزیه طلبی وقوم گرایی به این شخصیت بزرگ خیلی ناوارد وجفا به حقیقت است.
در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. حتا از زمان تاسیس جمعیت دموکراتیک خلق تعلقات حزبی بر پایه تمایلات قومی رهبران جریان داشت. پشتونهای دهاتی وپشتونیستهای شهری به روند رهبری تره کی به جناح خلق پیوستند وروشنفکران شهری اعم از پشتون وغیر پشتون به عضویت جناح پرچم برهبری کارمل در آمدند. در زمان تغیرات سیاسی جناحی یعنی کسب قدرت سیاسی خلق وپرچم در سال1357 متکی به تعلقیت قومی ومنطقوی چه بیدادی بود که آنها در حق یکدیگر نکردند. این وضع در حاکمیت نجیب نیز چون آب زیر کاه حزب وجامعه را از درون تخریش میکرد.
هرچند نجیب الله در ظاهر چهره معتدل ومتحمل قومی جلوه میکرد، اما در عمل او خود ودولتش را فدای احساسات قومی خود نمود. معرفی جنرال جمعه احک ومنوکی منگل بحیث شاخصهای برتری خواهی، متحدین شمال حزب راتحریک نمود وبه واکنش واداشت.
قیام جنرال عبدالمومن اندرابی که از نخستین آماج حملات نجیب بود، در حیرتان آغاز وبا فرقه جنرال دوستم وسید جعفر نادری وهمه فرماندهان تنظیمهای مجاهدین در شمال(جمعیت اسلامی به فرماندهی استاد عطا محمدنور، حزب اسلامی به فرماندهی انجینر نسیم مهدی، حرکت اسلامی شیخ محمد آصف محسنی، حزب وحدت به فرماندهی حاج محقیق، حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی، محاذ اسلامی پیر سید احمد گیلانی، جبهه نجات حضرت مجددی ونماینده گانی از احزاب سازا وگروه کار وچهره های منفرد دولت نجیب الله) با هم گره خوردند.
پیوستن فرمانده احمد شاه مسعود به این اتحاد نیروی عظیمی ازمورال نظامی تا پرستیژ سیاسی بخشید، که منجر به اعلام حزب جنبش ملی اسلامی به رهبری مسعود وفرماندهی قوات شمال به فرماندهی جنرال عبدالرشید دوستم بامعاونیت سید منصور نادری رهبر فرقه اسماعلیه افغانستان وانجیر نسیم مهدی گردید. این تجمع بزرگ سیاسی در حالیکه اقتدار بالفعل وبالقوه هر نوع تغیر در جغرافیای افغانستان را داشتند، اماصدایی به نام تجزیه افغانستان بلند نشد. آنها بخاطر برون رفت از زیر سلطه نظام نام نهاد متمرکز وانحصار گر ورسیدن اقوام به نوعی به حقوق شهروندی شان، در برنامه سیاسی خود، نظام آینده مورد نظر شان را "فدرال" اعلام نمودند.
در زمان دیگر یعنی در دوره حکومت مجاهدین با اینکه نفاق های قومی ناشی از افراط گرایی رهبران حزب دموکراتیک خلق زمینه ترکیدن یافته بود، ومداخلات آشکار پاکستان در امور مجاهدین ادامه داشت، ما از جنگ های تنظیمی تا جنگ های قومی همه را در کشور تجربه کردیم. در مرحله ای هم کشور بصورت خود بخودی در محور تنظیمها واحزاب قومی حد اقل به چهار زون قومی تقسیم گردید. مثلن ترکتباران(اوزبکها وترکمن ها) به دور حزب جنبش ملی جنرال دوستم در شمال که دیگر آن محتوای سیاسی واجتماعی روزهای اول را نداشت، هزاره ها به محور حزب وحدت برهبری عبدالعلی مزاری در مرکز افغانستان، پشتونها به دور حزب اسلامی حکمتیار وسایر تنظیمهای خورد وکوچک جهادی در جنوب، وتاجیکها درشعاع جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی وفرماندهی احمد شاه مسعود در شمال، شمال شرق، غرب ومرکز افغانستان بصورت جزیره های مقاومت تقسیم گردیده بودند، امابا اینکه هرکدام فرصتها وزمینه های را برای اعلان خود مختاری وحق تعین سرنوشت در اختیار داشتند، اما بازهم بادی با پیام تجزیه از هیچ سویی نوزید و بر نخاست. ازین رو اگر جناب شرق اراده حقیقت بینی واعتراف به اشتباه را داشته باشند، باید از پیشگاه روح رفته گان وخاطر زنده گان که مورد تهمت شان قرار گرفته اند، معذرت بخواهند.
پی نوشت:
1- برای معلومات بیشتر ببینید: "توفان در افغانستان" تالیف جنرال لیاخوفسکی ، ترجمه عزیز آریانفر، وکتاب "احمد شاه مسعود وتحولات دهه هشتاد در افغانستان" تالیف دکتر صاحبنظر مرادی ص61 کابل1385
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
منگل | 12.10.2020 - 05:53 | ||
دکتر حسن شرق یکی از با شرف ترین فرد این کشور ویران شده است ، در وطن دوستی و ملت ورزی او هیچ شک نیست ! نه قوم پرست است و نه مذهب پرست یک آدم ملی گرا که یک عمر مبارزه نموده برای یک افغانستان آباد ، آزاد که در آن تمام اقوام و مذاهب در کنار یکدیگر به صورت مساویانه و مسعولانه زندگی کنند |