نافرمانی مدنی جامعۀ معدنی
١٤ سنبله (شهریور) ١٣٩٢
روز سه شنبه دوازدهم سنبلۀ 1392خورشیدی برابر با چهارم سپتمبر2013 به ساعت ده بامداد،یک نیزه گذشته آفتاب از خط استوا، توپ خانۀ سنگین جامعۀ مدنی افغانستان از رزمگاه مدنی خویش دریکی از هوتل های پنج ستارۀ کابل باشلیک نخستین گلوله، قدرت آتش خود را به دولت حامدکرزی و تمام سازمانهای امدادجهانی نشان داد. این آتشباری سنگین، کمابیش یکساعت دوام کرد، دهان ارتشملی افغانستان از شگفتی بازمانده بود؛ ولی با این همه،کارشناسان می گویند که در نتیجۀ این آتشباری، گذشته از این که پاره سنگی از سنگرهای یکه تازی دولت جدا نشد؛ بلکه با شلیک هرگلوله، این خاکستر جامعۀ مدنی بود که به هوا بلند میشد!
بربنیاد گزارشهای «مرکزخبر رسانی بیخبران پشت پرده»در هفته های اخیر صف آرایی هایی در میان نهاد هایی مدنی افغانستان پدید آمد که در نتیجۀ آن هیجان انکیز ترین بزکشی مدنی در میان گروه های رقیب جامعۀمدنی در ورزشگاه کمیتۀ گزینش کمیشنران کمسیون انتخابات به راه افتاد.
اشپلاق این بزکشی مدنی زمانی به صدا در آمد که قرار شد تا جامعۀ مدنی هم بتواند در کنار دستان پرقدرت دولتی، دستی درکاسۀ کمیتۀ گزینش دراز کند؛ اما از آن جایی که سرکردهگان جامعۀ مدنی پیوسته اشتهای خود را با لیموی شفافیت وحسابدهی بیدار نگه می دارند، در یک آن دو تن را در کاسۀ کمیتۀ گزینش شریک ساختند. این افزون خواهی، اربابان قدرت را خوش نیامد که چرا مرز ادب نگه نمی دارید! چنان بود که هر دو را در یک چشم به هم زدن از کاسهخانۀ کمیته بیرون راندند.
لشکرکشیها در سرزمین بی بیرق جامعۀ مدنی از همان روز آغازشد. هردو گروه در برابر هم ایستادند و هزار و یک تیر اتهام و بهتان به سوی یک دیگر پرتاب کردند و سر و سینۀ یک دیگر را خونین ساختند. گاهی چنان تهمتنی مشت روی سینه میکوبیدند که منم من جامعۀ مدنی و مرا با هزار ویک چشم کبود فرنگ پیوندی است که حضرت جبریل را نیز از آن خبری نیست. دولت بیخیال از این همه نیزه پراگنیها و رجز خوانیهای مدنی، دست درکاسۀ پر روغن کمیتۀگزینش می برد و لقمه های چربی را در دهان همیشه باز عزیزان خود میگذاشت!
تا این که یکی از پهلوانان معرکه که سوار بر اسب ابلق جامعۀ مدنی، امروز در جالقا و روز دیگر در جابلسا به سر می برد، از پای در آمد و به یاران خود پیام فرستادکه مرا دیگر روی رفتن به کمیتۀ گزینش نیست. پرچم سپید صلح بر می افرازیم؛ اما به حریف هم اجازه نمی دهیم که قطره آبی در کمیتۀ گزینش از گلویش پایین برود. این پیام همهگان را شگفتیزده ساخت؛ سرکردهگان جزایر جامعۀ مدنی وقتی دیدند که پهلوان از آوردگاه با بیرق سپید بر میگردد، یکصدا گفتند او هرچه که میگوید،بگوید؛اما ما ماندن والا نیستیم، که این امر به رگ غیرت مدنی ما برخورده است. چنان بود که به گفتۀ خودشان از 1200 جزیرۀ مدنی سربازانی گرد آوردند، همه جرار و آگاه و سیرآب از نوشابههای معدنی. می گویند که در این میان پهلوان «کمیاب خان بسیار دیدار» که خود از میدان بیرون رفته بود، با چنین سنگر آرایی و مانور مدنی خواست تابه دولت بگوید: منم آنند پیل دمان، منم آن شیر یله ! پهلوانان مدنی چون در میمنه و میسرۀ لشکر قرار گرفتند نخستین راکت را «شیرین مقال بلند اقبال» از قلب سپاه آتش کرد که تمام فضا را خاک باد فراگرفت. او شمشیر رجزخوانی های خود را در هواتکان داد و گفت : مگر این دولت و این کمیته نمی داند که ما بیشتر از ده سال است که بر توسن ریاستهای مدنی معدن خیز! سواریم و پیوسته دموکراسی و انتخابات را قمچین میزنم، بامدادان به جای سه قاشق شکر یک قاشق شفافیت و دو قاشق حسابدهی در پیالۀ چای خود میریزیم. ما رگ و پوست «کرپشن» را آن قدر خوب می شناسیم که می توانیم آن را به دهها مفهوم و شیوه به زبان های کشور ترجمه کنیم. ما با چنین تجربههایی به میدان آمده ایم، چه کسی می تواند با ما حریف باشد و چه کسی می تواند شایستهتر از ما باشد. مشروعیت ما به مانند مشروعیت رییس جمهور در انتخابات دوم ریاست جمهوری نقل مجلس جامعۀ جهانی است. هر چند ما را هزار و یک چال و نیرگ مدنی وجود دارد؛ اما این بار به دولت می گوییم که اگر تا فردا به خواست فرکسیون مدنی ما پاسخ ندهد و آن حریف سفید چشم ما را از کمیتۀ گزینش فرار مرغاب نسازد، ما به « نافرمانی مدنی » دست می زنیم، روز و روزگار دولت، و آن کمیته را شام سیاه میسازیم!
چون سخن به اینجا رسیدیک تن از ردیفهای آخر فیلش یادهندوستان کرد و دست در هوا تکان داد اورا اورا اورا... کسی که در کنارش نشسته بود با ارنج بر بازویش زد، خاموش آبروی ما را بردی در جامعۀ مدنی نه رای گیری وجود دارد و نه هم اورا...جملههای مدنی مانند راکتهای قاره پیما آتش می شد و خاکباد بود که رو به آسمان می رفت. در این میان کسی صدا زد که ای پهلوان شیرین مقال بلند اقبال ، این« نافرمان مدنی» شما چه معنا دارد؟ چیزی بگویید که ما بداینم، شیرین مقال را دهن از خنده تا بناگوش باز شد و گفت می دانی همگاران من در آن جزیرۀ مدنی که من از ده سال بدینسو تاچ پوشی کرده ام به مانند تو برای فهم سخنان من از پنج تا ده سال وقت نیاز دارند. سخنان من ... شیرین مقال تا خواست جملۀ خود را تکمیل کند که یکی از پهلوانان جوان مدنی فریاد زد، این که جای پرسش ندارد، نافرمانی مدنی یعنی که ما دیگر مالیه نمی پردازیم، پول برق را نمی پردازیم، شاید در ذهنش به دنبال چیز دیگری سرگردان بود که پیرمردی چنان پدر جامعۀ مدنی که گویی خداوند جامۀ سبز جامعۀ مدنی را بر قامت او بریده است ازجای بلند شد وگفت برادر نافرمانی مدنی این است که ما راهپیمایی نمی کنیم، اعتصاب غذایی نمی کنیم، تحصن نمی کنیم، پیر مرد هنوز سخنانش را تمام نکرده بود که عرق شرم بر جبین هر سرکردهگان جامعۀ مدنی درخشیدن گرفت و کسی آهسته با دیگری زمزمه کردکه عرق شرم برای « فند ریزینگ» شگون خوبی ندارد، بهتراست امریکاییها همینجا باشند! دوستی در گوشم گفت برویم و این پرسش را با گوچیها درمیان گذاریم، گفتم چرا؟ گفت: برای آن که هزاران تن از آنها هماکنو دریکی از هوتل های پنج ستارۀ دیگر گرد هم آورده شده اند و هی فریاد می زنند: ما انتخابات نمیخواهیم، ما رای نمی دهیم! با خودگفتم خدایا مگر این کوچیان بیابان نورد نسبت به جامعۀ مدنی افغانستان شعور سیاسی بیشتر دارند که این گونه نافرمانی مدنی می کنند!
ما را دیگر حوصلهیی نمانده بود، رفتیم به راه خود؛ اما تا می رفتیم صدای شلیک توپخانۀ سنگین جامعه مدنی افغانستان را می شنیدم که کماکان سرگرم « نافرمانی مدنی» خود اند. خاکباد به هوا بلند بود و این خاکباد بینی و گلوی غیرمدنی رهگزاران را می سوختاند و هرکسی با دست بینی خود را محکم گرفته بود. دوستم گفت جای شکر است که اگر ارتش افغانستان هنوز توان دفاع مستفلانۀ کشور را ندارد بازهم خانۀ همین جزیره های جامعۀ مدنی افغانستان آباد که با این توپخانۀ سنگینی که دارند و با این دانایی که شلیک میکنند، حتما تا پایان سال 2014 شهرکراچی پاکستان را تسخیر خواهند کرد و مابه آب های گرم خواهیم رسید. همان آبهای گرمی که شوروی در هوای رسیدن به آن از پای افتاد و امید رسیدن به آن را با خود به گور برد!
سنبلۀ 1392
کابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته