به خـراســان باز گردیم (نامۀ داکتر مهدی به سید انور سادات)
٢٢ اسد (مرداد) ١٣٩٢
(نامهیی از داکتر محییالدین مهدی به سید انور سادات نمایندۀ مردم ولایت سرپل در شورای ملی)
بخش نخست
تو درست گفتی که فرمانروایی هزارسالۀ ترکان، افتخار و آبادی به میراث گذاشته است. چون تو بهراستی فرزند تور پسر فریدونی؛ تو از نسل افراسیاب و از سلالۀ بومین (Bumin) هستی که بنیاد تاریخی خاقانی ترک را در ۵۵۱ م بنا نهاد . نام ایستیمی (Istemi) فرزند بومین، با شاهراه ابریشم (از نخستینهای مدنیت و فرهنگ)، تافتۀ به هم بافته است. اوست که با انعقاد دوستی و خویشاوندی با خسرو انوشیروان، صلح و سعادت را میان توران و ایران به ارمغان آورد. نخستین سرزمینی که در عصر تاریخی، ترکان و ایرانیان را در کنار هم نشان میدهد، خراسان است.
ابن خردادبِه، قدیمترین جغرافیانویس عهد اسلامی، خراسان را همان وادی آمودریا میداند که همواره با مضافات ماوراءالنهر، سیستان و کابلستان و گاهی هم زابلستان شناخته میشده است. از روی نام حوزهها، نام مرزبانها و سپهبدان آن میدانیم که ترکان در این جغرافیا ـ در قبل از اسلام ـ حضور دارند:
«ابتدا از مشرق شروع میکنیم و آن رُبع کشور است. و به شرح خراسان آغاز میکنیم. و آن (خراسان) زیر سلطۀ پادوسبان، اسپهبذ آنجاست، و چهار مرزبان دارد که هر یک بر ربعی از خراسان تسلط دارند. ربعی در تصرف مرزبانِ مروشاهگان و نواحی آن است، و ربعی در تصرف مرزبان بلخ و طخارستان است، ربعی در تصرف مرزبان هرات و بُوشَنج و بادغیس و سجستان است و ربعی به تصرف مرزبان ماوراءالنهر است.»
«لقب پادشاهان خراسان و مشرق شاه نیشاپور کُنار؛ شاهِ مرو ماهویه؛ شاه سرخس زادویه؛ شاه ابیورد ابیورد بهمنه؛ شاه ابراز؛ شاه غربستان برازبنده؛ شاه مروالروذ کیلان؛ شاه زابلستان فیروز؛ شاه کابل کابلشاه.
شاه ترمذ ترمذ شاه؛ شاه بامیان شیر بامیان؛ شاه سغد فَیروز؛ شاه فرغانه اخشید؛ شاه ریوشاران ریوشار؛ شاه جوزجان کوزکان خذاه؛ شاه خوارزم خسرو خوارزم؛ شاه ختل ختلان شاه و شیر ختلان نیز گفته میشود. شاه بخار بخارا خداه؛ شاه اسروشنه افشین؛ شاه سمرقند طرخان؛ شاه سیستان و رخج و سرزمین داور رتبیل.
شاه هرات و بوشنگ و بادغیس برازان؛ شاه کس نیدون؛ شاه بُتَم ذوالنعنعه؛ و وردان شاه شاه گرگان صول؛ شاه ماوراءالنهر کوشان شاه؛ و شاهان ترک هیلوب خاقان و جبغویه خاقان و شابه خاقان و سنجبو خاقان و مانوس خاقان و فیروز خاقان است و شاهان ترکستان کوچک طرخان و نیزک و خورتکین و تمرون و غوزک و سهراب و فورک است.»
در دورۀ بعد «قراخانیان» یا آل افراسیاب که در تاریخ به عنوان اولین حکومت مسلمان ترک از آن یاد شده، حامل انتقال فرهنگ اسلامی- ایرانی، به ترکستان شرقی تا اقصای چین شناخته میشوند. اصل و نسب اینان قبیلۀ ترکی قرلق است.
در قرون نخستین اسلامی، طاهریان، صفاریان و سامانیان ، هم به قلمرو شرقی خلافت استقلال بخشیدند، و هم بنمایۀ تمدن اسلامی را اساس گذاشتند . از این پس، ترکان- پارسیان غزنوی، سلجوقیان ترک، پارسیان غوری، تیموریان ترک، لودیهای افغان، و بار دیگر گورکانیهای ترک تبار، فرهنگ اسلام را با زبان فارسی به هندیان آموختند ؛ سلجوقیان اسلام و زبان فارسی را به آسیای صغیر و یونان بردند. فرزندان و نوادههای تیمور، اسلام و زبان فارسی را در سراسر هند، تا بنگال بسط دادند . ترکان عثمانی، در حوزۀ مدیترانه، جانشین امپراتوری روم گردیدند. در عین حال از فرهنگ و تمدن اسلامی که آمیزهیی از فرهنگ و زبان فارسی، ترکی و عربی بود، نمایندهگی میکردند. بالاخره استانبول محل التقای آنها با فرهنگ یونانی و رومی نیز شد.
در بخشی از قرون وسطا، قلمروهای زیر ادارۀ ترکان و پارسیان، معمورترین قطعۀ عالم، مأمونترین خطههای اقالیم، و عالِمترین حوزههای گیتی بودند. قسمت اعظم آنچه را که «تمدن اسلامی» میخوانند، در ایران (به معنای وسیع کلمه) ، در روم (به معنای قلمرو ترکان عثمانی) و در هند تکوین یافته؛ سهم دیگران، از جمله شام و مصر بیشتر در بخش عربی آن تمدن است. در حالی که جانمایۀ آن تمدن، باورهای اسلامی بوده، در حاکمیت ترک تباران، به زبان و ادب فارسی تدوین و تکوین یافته است.
بر خلاف تصور کوتهاندیشانۀ حاکمیت موجود و ایادی کمدانش آن در شورای ملی، زبان فارسی دری، زبان قوم خاصی نیست؛ این زبان که به گفتۀ دکتر ذبیح الله صفا، زبان ایرانزمین در عهد اسلامی است، در تکوین و انتشار آن اکثر اقوام ساکن در شرق قلمرو خلافت سهم داشتهاند: سهم ایرانیان و ترکان و هندیان در آن همسان است. تا همین اواخر اکثریت افغانان، مکنونات خاطر و تراوشات ذوق خود را به این زبان تحریر میکردند. هر صاحب دانشی میداند که این زبان، حاوی فرهنگ، ادبیات و تاریخ تمام مللی است که در شرق اسلامی به ظهور رسیدهاند؛ این امر، اظهر من الشمس است که جز کوردلان و سیهکاران، کسی دیگر آن را انکار نمیتواند.
این را باید گفت که بر خلاف ادعای برخی از نظریهپردازان حاکمیت قومی، که فارسی دری را زبان بیرون از مرزهای خراسان میخوانند، خاستگاه و پرورشگاه زبان فارسی دری، حدود خراسان است. و آن طوری است که در قرون نخستین اسلامی که مرکز ادارۀ حکومتی در قلمروی در حدود مرزهای ایران، افغانستان و ترکمنستان کنونی استقرار داشت (یعنی به ترتیب مرو، نیشاپور، هرات، زرنج…)، مردمان دو سوی مرزها که با گویشهای اندک متفاوت با هم، سخن میگفتند و در این مراکز تحت تأثیر گویشها و لغات یکدیگر قرار گرفته و از تعامل آنها، زبان ادبی و رسمی فارسی دری شکل گرفت. پیش از آن، مردمان مناطق غربی این نوار، به گویشهای پارسی، و مردمان مناطق شرقی آن، به گویشهای دری سخن میگفتند . اول بار، جاحظ نویسندۀ عرب در قرن سوم هجری، این گویش جدید را «فارسی ـ دری» خواند. سپس مترجمان تفسیری طبری آن را فارسی و دری گفتند. دستگاه واژگان این زبان، مملو از وامواژههای عربی، سغدی، خوارزمی، ترکی و مغولی است. این امر از نظر زبانشناسی، نه تنها عیبی نیست، بلکه هنر زبان به حساب میآید.
برگرفته از روزنامۀ ماندگار
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
anchi dar yaftam | 13.08.2013 - 09:30 | ||
in ast ki hamayi maktab khanda hayi kishwar ba khusus alaqamandani siysasat wa wa adabiyati farsi dari wa ba sawadani turk ha ki magz hayi shan mamlu wa anbashta az malumati na dursti amukhta az bemani ha wa ibhamat dwrani maktab hast ba tikrar wa tikrar bikhanand wa taamuq numayand.muhakimayi wazaiyat numayand.az inki janabi daktar sahib mehdi in bahr ra dar koza gunjanida ba in ikhtisar ba hifzi tama miyat taqdim dashta and, sipas wa ihtira minumayam.ay kash aananiki chiz hayi az dasti shan sakhta ast ba darki in haqayiq lahzayi taammul numayand. ba arzi hurmat . ziya qaysari |