رها در باد؛ علیه فراموشی
١٨ سرطان (تیر) ١٣٩٢
بیهقی در جایی میگوید که هر کتابی برای یکبار خواندن میارزد، اما باید علاوه کرد که برخی کتابها برای چندبار خواندن هم میارزد.
دسته دوم، کتابهایی اند که خواندن آنها نگرش آدمی نسبت به محیط و پیرامون را تغییر داده و خواب خوش و راحت مان را برآشفته میسازند.
کتاب «رها در باد» نوشتهی خانم ثریا بهاء نیز از همین دست کتابها میباشد. من کتابِ «رها در باد» را خواندم. باید گفت یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب که باعثِ ماندگاری آن خواهد شد مقاومتِ آن علیه توتالیتاریسم و مبارزة آن علیه فراموشی میباشد. خانم ثریا بهاء با خامهی توانایی که دارد، در این کتاب چنان زوایایی ناکاویده و رازهایِ خفتهی چنددهه پسینِ کشور، به ویژه دوره حاکمیتِ حزبِ دموکراتیک خلق را کاویده و برملا ساخته است که خواندنِ آن آدمی را به عمقِ تحولاتِ این سرزمین میبرد و پرده از شرارتهایِ بر میافکند که تا هنوز وارونه جلوه داده شده و خیر انگاشته گردیده است.
من نگارش، چاپ و نشرِ این اثر را در تاریخِ فرهنگِ افغانستان یک حادثهای بزرگ میدانم و سرآغازِ دورة مقاومت فرهنگ علیه توتالیتاریسم میخوانم.
من وقتی کتاب «رها در باد» را خواندم و آن را با نوشتههایِ دیگر مورخان و فرزانگان مقایسه نمودم، به مسوولیت ناشناسیهایی آنها آگاه شدم، به زبونی ادبیات فارسی پی بردم و آن کاخ بلند ادبیات دری را کاغذین یافتم.
من با خواندن این کتاب دریافتم که داشتن شاعران بسیار و ادیبان بیشمار و مورخان درباری مانند عبدالحی حبیبی و حسن کاکر و سمسور افغان، گنجینهی ادبی و فرهنگی یک ملت را پربار نمیسازد، بل آنچه مهم است مسوولیتشناسی ادبیات و ادای رسالت آن در قبال قربانیان میباشد.
ادبیات و مرگ
رسالت ادبیات چیست؟ ما برای چه نیاز به ادبیات داریم؟ اساساً ادبیات چه باید بکند؟
ایوان کلیما بدین عقیده است که رسالت ادبیات، مبارزه با مرگ است؛ ادبیات باید از طریق مبارزه با فراموشی، با مرگ مبارزه کند: «ما مینوشتیم تا واقعیتی را که به نظر میآمد در حال فرورفتن و غرق شدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است، در حافظههامان زنده نگهداریم».
او این جملهی میلان کوندرا در کتاب «خنده و فراموشی» را نقل میکند: «ملتها این گونه نابود میشوندکه نخست حافظه شان را از آنها میدزدند، کتابهای شان را تباه میکنند، و تاریخ شان را نیز. و بعد کسی دیگری میآید و کتابهایی دیگری مینویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها میدهد، و تاریخ دیگری را جعل میکند».
کلیما میگوید که یک ادیب باید در برابر این فرایند، مقاومت کند و از طریق پاسداری از حقیقت، صدای مظلومان و ستمدیدگان را فریاد نماید. پاسداری از حقیقت و مبارزه علیه فراموشی، در حقیقت مبارزه برای زندگی است. حقیقت این است که ما از طریق ثبت خاطرات جمعی و تاریخی، علیه دروغ و مرگ تحمیلی مبارزه میکنیم و صاحب حافظه جمعی میشویم.
من با این حرف نیچه موافق نیستم که فراموشی زندگی را خوشایند و مطبوع میسازد: «فایدهی حافظه ضعیف آن است که میتوان بارها از امور خوشایند برای اولین بار لذت برد». بلکه بیشتر با این حرف وی موافقم که فرق انسان و حیوان را در فراموشی میداند: «به رمهای که پیش روی شما میچرد توجه کنید. این حیوانات هیچ فهمی از دیروز و امروز ندارند»؛ و در بند بعدی در مورد انسان میگوید: «انسان از وضع خود متحیر میماند و از خود میپرسد که چرا توانایی فراموش کردن را ندارد و همواره وابسته به گذشته باقی میماند، به هر سرعتی و به هرکجا که بگریزد همچنان وابسته خواهد ماند».
پل ریکور هم در کتاب «خاطره، تاریخ و فراموشی» رسالت ادبیات را مبارزه علیه فراموشی میداند. او میگوید که حافظه انسانها چندان قوی نیست و با گذر عمر ضعیفتر نیز میشود، ادبیات ابزاری است تا افراد رویدادهای گذشته را از یاد نبرند، یا دست کم به طور کامل به فراموشی نسپارند.
ادبیات فراموشی
یکی از دانشمندان در مورد افغانستان مینویسد که این سرزمین، سرزمین فاجعه و جنگ و تجاوز بوده و از بدو تاریخ تا به امروز در چنین وضعیتی میزیسته است.
به راستی هم آدمی اگر اندکی دقت کند، خواهد دید که در این سرزمین از اسکندر مقدونی و چنگیز خان گرفته تا به انگلیس و امریکا و شوروی، هر یک به نوبت خود لشکرکشی نموده و مردمان این مرز و بوم را به خاک و خون کشانیده است. این البته افزون بر کشمکشها و جنگهایی میباشد که میان شاهزادگان و یک قبیله با قبیله دیگر اتفاق افتاده است.
وظیفه ادبیات فارسی در این سرزمین این بود که خاطرات این جنگها و کشمکشها را ثبت میکرد و نقش مدافع مظلومان و ستمدیدگان را ایفا مینمود، اما متأسفانه به جای آنکه فریاد اعتراضی باشد علیه جفاهای روزگار، بیشتر به حیث افیون ملت ما عمل کرده است.
اما در این میان، کتاب «رها در باد» یک حادثهای بزرگ تاریخی در تاریخِ فرهنگ این سرزمین میباشد و سرآغاز گسستِ نویسندگان مان با ادبیاتِ فراموشی.
کتاب «رها در باد» را با موضعگیریهای صریح و شفافی که علیه جنایتکارانِ جنگی و خاینان ملی دارد، میتوان نمونهای بارزِ بازتابِ درد و رنجِ قربانیان و مثال اعلای مبارزه علیه ستمپیشگان، و مصداقِ صادقِ مقاومت فرهنگ علیه جعل و تزویر و زورگویی و خودکامگی خواند.
من چاپِ این اثر را به همه مردم افغانستان، به ویژه فرهیخته بانوی گرامی ثریا بها تبریک گفته و از خداوند متعال برای شان آرزوی موفقیت بیشتر میکنم.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته