شکوه یی از خواهر شکریه
٦ سرطان (تیر) ١٣٩٢
شکریه بارکزی نماینده پارلمان کشور، زمانی که صحبت میکنند، تصور میشود زن بسیار لایق و با استدلالی است که مثال اش را کمتر میتوان در جامعه قطع النسای افغانستان پیدا کرد، اما وقتی حس (شاید هم ناخودآگاه) نیشنلیستی مغز محترمه را میفشارد، گاهی به اشتباهِ اسم خاص و عام اندر میشود. این نماینده گرامی مجلس، «پوهنتون» را یک اسم «خاص» میداند که از نظر او به هیچ صورتی قابل ترجمه نیست!
کافیست به خانم بارکزی این مثال ها را بیاوریم تا تفاوتی بین خاص و عام قایل گردند:
داوی آیل کمپنی تیل
بارک اوباما رییس جمهور
انگلیسی زبان
شکریه بارکزی نمایندۀ پارلمان
یونیورسیتی کابل پوهنتون (خالی)
حالا باید پرسید، ایشان چرا برای ما دستور زبان میآموزند، مگر ما شاگرد صنف شش «لیسه اناث پوهاند عبدالقیوم وردک» هستیم که سالهای قبل از رواج جندر، اسم اش لیسه اناث بی بی مهرو بود؟! اگر دغدغه زبان ما را دارند، از احساس شان ممنون، ولی بگذارند ما خود تصمیم بگیریم؛ چرا که زبان زبان مادری من است، و من میدانم از کدام کلمه در کجا استفاده کنم. فعلاً فارسی آنقدر عالم دارد که لازم به رضاکاری بانو بارکزی، خانم یون، و پیغله هیلی نباشد که بیایند و بجای وظیفه اصلی، بالای چوکی پارلمان گرامر ملی تدریس نمایند.
اگر خانم یون هم لطف نموده لیست مصطلحات ملی را نشان دهند، خوب خواهد شد؛ چرا که اگر تمام مصطلحات ملی از یک زبان باشد و زبان های ملی دیگر اصطلاح مصطلاحی نداشته باشند، در اینصورت مجبوراً ما خود مان را وطندار حساب نخواهیم کرد، و در صدد تغییر نام این کشور بر خواهیم آمد. اگر قرار باشد آنچه را که در گذشته بوده است و باید به عنوان مصطلح ملی حفظ کنیم، پس بسم الله ابتدا از همین «وزارت معارف»، که چندین دهه بحیث اصطلاح ملی و اداری بوده، شروع میکنیم، جناب فاروق وردک بیایند اول لوحه "دپوهنی وزارت" را از سر دروازه پس کنند، جناب کریم خرم بروند تابلوی «گالری ملی» را دوباره پایین کنند، ما هم دیگر لازم نخواهیم دید که در هر دو طرف لوحه پولی تخنیک دو کلمه «پوهنتون» تکراری نیاید.
خانم هیلی ارشاد، حین صحبت در یکی از تلویزیون ها، وقتی میخواست پوهنتون بگوید، در زبان اش(گوش شیطان کر) کلمه دانشگاه آمد، و با بسیار وارخطایی با گفتن "دانشـش... ببخشید پوهنتون» از این اشتباه زبانی معذرت خواست. خانم بارکزی، من از بانو هیلی اصلاً گله یی ندارم، گلۀ خاصم از شماست، چرا که نه به ایشان رأی داده ام، و نه هم او مثل شما یکی از شخصیت های رویایی تخیلات سیاسی من است. اما نمیدانم وکیل مردمی که حتی از گفتن نصفی از کلمه دانشگاه(فارسی)، معذرت میخواهد و (احتمالاً) خجالت میکشد، چگونه توقع دارد، میلیون ها نفر دیگر بیایند و بخاطر جاسوس معلوم نشدن، میلیون ها بار، حتی تا آخر عمر کلمه پوهنتون را ادا نمایند، درحالیکه خود واژه یی به همین زیبایی را در زبان خودشان هم دارند. گیریم که پوهنتون یکی از همان مصطلحات ملی مورد مدعاست، آخر چه کسی گفته که این کلمه قشنگ حذف شود یا دیگر کار بردی نداشته باشد، گیریم که دانشگاه یک کلمه غیر ملی، غیر افغانی، و غیر اسلامی است، آخر چه کسی گفته که این کلمه در متون و اسناد پشتو به عوض پوهنتون استعمال گردد؟! و بالفرض، همین دانشگاه مغضوب یک کلمه خالص ایرانی و خارجی باشد. آیا خانم بارکزی، (یا هیلی) یک روزی از روز ها بخاطر اینکه در داخل «پارلمان» (فرانسوی)، بقیه فارسی گویان، از «مایک»، از «موبایل»، از «بوتل»، و بالاخره از «بودجه» (انگلیسی) استفاده میکنند، به رسم اعتراض سالون جلسه را ترک نموده اند؟! شکریه جان، نمیدانم این چگونه انصافیست که رییس جمهور کشورت با گفتن هزاران بار، «استراتیژی»، «پلان»، «میتنیگ»، «مارشال»، «تانک»، «راکت» و «دموکراسی» یک بار، فقط یک بار امریکایی و اجنبی نمیشود، اما مؤکلت، با گفتن تنها یک بار «دانشگاه» ایرانی میشود و اجنت؟!
من به عنوان یکی از مؤکلین خانم بارکزی، از ایشان می پرسم اگر در یک طرف لوحه پولی تخنیک «پوهنتون» نوشته شود و در طرف دیگر آن «دانشگاه» کجای وحدت ملی فلج میشود؟ کجای نقشۀ افغانستان کج میشود؟ کجای زبان پشتو گنگ میشود؟ کجای زبان فارسی گهر میشود؟
خواهر عزیز، با کدام رو، زبان مادر مرا تنها منصوب ایرانی ها میدانی، پس توقع هم داری برادرت باقی بمانم و در کنار تو از بالای پلِ اتک داخل قیامت شوم!
بانوی گرامی، وقتی من به عنوان یک فارسی زبان برایت رأی داده و تو را نسبت به هر فارسی زبان دیگری ترجیح میدهم، پس حق ندارم از شما بپرسم که چرا با واژه های زبان مادر من سر ستیز دارید؟! بیایید «همه افغان بودن» را از وحید عمر سخنگوی سابق ریاست جمهوری بیاموزید که در مقالۀ «به پیشواز از سال نو»، واژه دانشگاه را در پهلوی پوهنتون پیوند میزند. عمر نه تنها با ارتکاب این کلمه تا به امروز به دوزخ نرفته که حتی محبوب قلب های بیشتری هم گردیده است؛ یا اینکه شکریه جان جا خوش کردن در قلب یک قبیله را برای شخصیت ملی خویش کافی میدانند؟!
خانم بارکزی، بیا بخاطر دموکراسی انصاف داشته باش، و این را قبول کن که در حق بقیه ساکنان این کشور جفای جغرافیایی صورت میگیرد. شاید خودت در یک ننگ سیاسی- قومی گیر مانده باشی، ولی استراتیژیست های قوم پرست خیلی آگاهانه میخواهند در میان «دری» و «فارسی» فاصله ایجاد کنند، تا به این شکل گویا به ظن خود شان از زبان من یک «دری دم بریده» بسازند.
بیشتر از این وقت ارزشمند استیضاحی تان را نمی گیرم، مثالی میاورم از مکاتبه شش ماه قبل خودم با یکی از دوستان بسیار بسیار نزدیکم که متأسفانه ایشان هم ناخودآگاه در دام همین سیاست قومی- زبانی افتاده بودند، تا به شما نماینده عزیز ثابت گردد که ما هم مالک مشترک یک زبانیم و حق داریم گاهی هم از واژه های خودمان استفاده کنیم، تنها مشکل مان، خواب غفلت(اجباری) صد ساله بود و در همین فرصت ایرانی های که زیادتر از پنجاه فیصد شان غیر فارس اند، پیش دستی کردند و در رونق زبان فارسی بیشتر از ما کوشیدند.
نامه ذیل در مورد استعمال کلمه «پزشک» نگاشته شده است، امیدوارم خانم شکریه بارکزی قناعت کنند که هیچ کلمه و واژه بین ما و بقیه فارسی زبان جهان تقسیم نشده است. اگر ضرورتی به تقسیم زبان فارسی متصور بود، ما خود مان قبل از رابعه و مخفی و فروغ و گلرخسار، از خانم بارکزی خواهیم خواست تا آنرا با دست تان مقبول شان دو حصه چه که حتی از بیخ و بن ببرند!
*** ***
این هم همان نامه یی در باب نوشتن«پزشک» ناسالم:
دوست گرامی،
از محبت و نظریات تان تشکر، در مورد عنوان با شما موافقم که باید تغییر بخورد.
در مورد «مسلکی های طب»، در واقع میشد که اهل طبابت گفت، ولی اگر مشاهده....
آمدیم بر سر واژه «پزشک»! نوشته اید که " واژه پزشک ماهیت آثار شما را متاثر میسازد." پیش از آثارم، این جمله خود مرا متأثر ساخت. چرا که با خواندن آن بسیار ناامید و در عین حال بسیار متعحب شدم! کاش به عنوان برادری که همیشه برایم عزیز و دوستداشتی بوده ای و خواهی بود، این گونه می نوشتید:
«کلمه داکتر، یا کلمه طبیب که انگلیسی و عربی اند، آثار شما را متأثر میسازد.» ولی برای من مفهوم نشد چرا واژه یی که حداقل نه صد سال است در ادبیات و در زبان مادری ام مورد استعمال دارد، نوشته مرا متأثر سازد؟!
عزیزم،
نام ایران امروزی در سال ۱٩۳۵ توسط رضا شاه گذاشته شد. ولی ابوالقاسم فردوسی، بزرگترین شاعر زبان فارسی در کتاب شهنامه، که تمام ما و شما آنرا در مکتب ملایی خوانده ایم، ۱۰٧۲ سال قبل، یعنی ٩٩۵ سال پیش از تأسیس ایران کلمه «پزشک» را در شعر خویش چنین آورده است:
«دگر بوی های خوش آورد باز
که دارند مردم به بویش نیاز
چو پان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند
در تندرستی و راه گزند
همان رازها نیز کرد آشکار
جهان را نیابد چنو خواستار»
امیدوارم عرض این چند کلمه، تاپۀ ایرانی را بر پیشانی ام نکوبد؛ چرا که شاید هیچ کس به اندازه من، از رفتار غیربشری دولت ایران، متأثر و متنفر نیست. بهرحال، بعضی چیزهای است که ذکر آن سؤتفاهمات را برطرف میسازد، مانند همین کلمه پزشک. راستی ما هم بی گناه نیستیم، با دیدن «داکتر» و «نرس» انگلیسی دیگر همه چیز مان را فراموش کردیم، حتی دارو و درمان را.
امیدوارم، بعد از خواندن این متن شما هم از «متأثر شدن آثار من» به دست یک «پزشک» افغانی(همزبان فردوسی) راضی تر باشید، تا به دست یک «داکتر انگلیسی» یا «طبیب عربی»!
باحرمت بی پایان
*** ***
دوستم با خواندن این دلایل قناعت کرد و پذیرفت دیگر همه چیز را ایرانی تصور نکند، حتی این را هم دانست که استفاده از واژه های عین زبان در دو کشور، جنایت ملی پنداشته نمیشود، درست مانند شهروند بریتانیا که از انگلیسی امریکایی، یا باشنده استرالیا که از انگلیسی کانادایی استفاده میکند، و مورد هیچ نوع غضبی هم قرار نمیگیرد، نه ادبی، نه پارلمانی!
از شکریه جان بارکزی، از نماینده نازنینم نیز توقع دارم بگذارند «دانش جوی» فارسی در کنار «محصل» عربی این حدیث پیامبر اعظم را از قلم فردوسی بزرگ بیاموزد:
«چه خوش گفت پیغمبر راستگوی ز گهواره تا گور دانش بجوی»
امید است ایرانی های نیشنلیست، با شنیدن واژه «دانش جو» از زبان فردوسی، برای این شاعر جهانی، نیز شناسنامۀ الکترونیک صادر نکنند، در آن صورت اصل و نسب نواسۀ افغانی اش در دیتابیس تاریخ دفن خواهد شد!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محب الله | 10.06.2014 - 06:46 | ||
من اميد وارم در تمام عرصه هاي زنده گي موفق باشد. محب الله از هرات باستان |
محمد نسیم | 11.07.2013 - 11:57 | ||
من از مطالب این سایت زیاد لذت بردم وتصادفی با آن سرخوردم . موفقیت های بیشتر شمارا دراین راستا آرزومندم . |
دوستدار | 02.07.2013 - 06:19 | ||
دهزاد جان بسیار کم پیدا استی، خیلی وقت هاست که در فضای مجازی دیده نمیشی. خوب، دیر آیی خوش آیی |
انیسه | 01.07.2013 - 07:15 | ||
"خواهر عزیز، با کدام رو، زبان مادر مرا تنها منصوب ایرانی ها میدانی، پس توقع هم داری برادرت باقی بمانم و در کنار تو از بالای پلِ اتک داخل قیامت شوم!" این دیگر به نظرم شاه جلمه این مقاله است. |
فضل | 30.06.2013 - 08:28 | ||
سلام وعشق بی پایان بانو شکریه جان را ازین دریچه نثار میکنم، از مدت هاقبل یکی از علاقمندان شان بودم زمانیکه در دانشکاه مصروف دانشجویی و شکریه جان در تلویزیون گویندگی داشتند با نمایش سرو صورت شان علاقه مرا جلب نموده بودند و عاشقانه تابه امروز دوست شان دارم. جگرم همان طوریکه رنگ چهره خواهرت،بلندی قامت شان اندازه دهن، سرخی رخسار و تعداد دلباختگان شان با شما متفاوت است زبان این جگربند هایت بنام هموطنت با زبان شیرین ات کمی تفاوت دارد. همانطوریکه خواهرت را باتفاوت های جسمی اش بصفت خواهرت می پزیری مارا نیز به صفت هم میهنت که دریک جغرافیا بنام یک سرزمین زندگی میکنیم پزیرا شو و مانند یک خوانواده به بژیرش یگدیگر مساویانه وانسان گونه زندگی نماییم. وسپاس فراوان دهزاد عزیز را که به زبان چون نیاکانش پراز اندرز ونصیحت به بانو جگر گونه ام جواب نوشتند و خاطر پر از عشق مرا که به شکریه جان داشتم نیازردند. |
تماشاچی | 29.06.2013 - 12:57 | ||
محترم نایبی ! سلام واحترام بشما! واقعن از گپ گپ میخیزد! مقدمه نوشته شما( من گرچند آنقدربه دامن زدن مسایل قومی وزبانی از هرآدرسی باشد تمایلی ندارم وبه ان اهمیت هم نمی دهم ) برایم خیلی ها دلچسپ واقع شد.معلوم نشد شما بکدام مسایل قومی وزبانی اهمیت نمیدهید؟آیا مسایل قومی وزبانی که شما فکر میکنید، عادلانه در کشور حل شده ویکتعداد ازهر آدرسی آنرا دامن میزنند؟ یا اینکه حل نشده اما یکتعداد با تعصب از هر ادرسی آنرا دامن میزنند؟ یا اینکه حل نشده واز هر ادرسی حل عادلانه آن مطرح شود و شما بان اهمیت نمیدهید؟ یعنی بهیچکدام از اینها تمایل ندارید واهمیت نمدهید.اگر باور داریدکه در افغانشتان در برابر اقوام دیگر ظلم وبیعدالتی هاجریان دارد وشما خاموش وبیتفاوت باشید ؟ جانب ظالم را نگرفته اید؟ و اگر اهمیت نمیدهید ، اخیرآ کی شما را مجبور ساخت تا چند سطر درین مورد نوشته نمایید؟ اگر وقت دارید منتظر معلومات مفصلتر شما هستم. تماشاچی |
اسفــــــــــــــندیاری | 29.06.2013 - 04:31 | ||
من به نوبه خود از تمام صاحب نظران پشتون یون مانند ها از صمیم قلب تشکر می کنم (گفت ادب را از کی اموختی گفت از بی ادبان) هماینکه شنیدم ما ترور فرهنگی می شویم به ماکسی اجازه نمی دهد از واژه های اصیل پارسی استفاده نمایم تصمیم گرفتم هرگز پشتو صحبت نکنم و در تقویت زمان مادری ام کوشا تر باشم و تشکری ام ازاین بوده که فاشست های لسانی من را تکان تکان وبوق ستمگری را پوف کرد تا از خواب غفلت برخیزم و تا حد توان در غنامندی فرهنگی ام بکوشم. صاحب نظــــــــــــــران بر این باورند که ممنوعیت تحصیل به زبان مادری و ســــــــــــــــایر محدودیت های که برزبان یک ملت اعمال می شود نشاندهنده یکسان سازی فرهنگی و ملی و ذوب ملل گوناگون در داخل یک ملیت می باشد ؛زیرا تاریخ به خوبی نشان داده است که مرگ زبان ؛در نهایت مرگ آن ملتی را به دنبال خواهد داشت که زبان خودرا فراموش کرده و از آداب ورسوم خود بیگانه افتاده باشــــــــــــــــــــــــــــــد. به طور خلاصه فرزندان چنین ملتی نسبت به فرهنگ ؛اندیشمندان؛ زبان؛ تاریخ و تمامی گذشته خود بیگانه گشته ؛به نسلی تبدیل می شود که حاضر به پذیرفتن اسارت و بندگی دیگران باشــــــــــــــــد.. زیرا یک نسل تنها زمانی به دام اسارت دیگران خواهد غلطید که از زبان مادری و فرهنگ خود دور افتاده باشد . اینجااست که کسر فرهنگی و زبانی بسیار خطرناکتر از نسل کشی فزیکی می باشد . |
نایبی | 28.06.2013 - 03:27 | ||
من گرچند آنقدربه دامن زدن مسایل قومی وزبانی از هرآدرسی باشد تمایلی ندارم وبه ان اهمیت هم نمی دهم اما آنچه را که در طی ده سال گذشته درافغانستان تجربه کردم این است ، به هراندازه که انسان های مریض ومتعصب خواستندبه زبان و هویت دیگران لطمه وارد کنند درحقیقت غیرمستقیم یک خدمت بزرگ را انجام دادند. او اینکه این تعصب گرایی سبب شده است تا آنان را که هویت وزبان شان زیرهجوم متعصیبن قرار گرفته بیشتر ازپیش ازخواب غفلت بیدار شوند، مصمم باشند،دوست ودشمن را بشناسند، حرکت های غرض آلود را درک کنند وسرانجام برای مقابل با ان متحدا به پاخیزند........... پس باین حال هیچ تشویشی برای عمل کرد مغرضانه درافغانستان وجود ندارد........ زیرا همه ازخواب غفلت بیدارشدند. |
دیدبان | 27.06.2013 - 13:36 | ||
این طنز دهزاد یکی از بهترین های اوست. واقعیت های زبانی کشور ما را کوتاه ولی بسیار پرمحتوا بیان میدارد. با خواندن این نوشته شکریه بارکزی ها چه که حتی اسمعیل یون های میهن ما هم اگر برای لحظه ای پردۀ فاشیزم تباری-زبانی را از جلو چشمان شان بردارند، شاید در دل شان اندکی شک به آنچه ادعا دارند پیدا شود. چون واقعیت مسئله همین است که تصمیم شیوۀ کاربرد زبان دری در دست صاحبان اصلی یا گویندگان بومی این زبان است. همین موضوع در مورد زبان پشتو نیز صدق میکند و در مورد هر زبان دیگر نیز. مثلا ما به خودمان هیچگاه این اجازه را نخواهیم داد تا به یک هموطن پشتو زبان بگوییم چرا شما رییس جمهور را ولس مشر نام گذاشتید. دلشان زبانشان، ولس مشر میگذارند یا ولس کشر. حق خودشان است نه از کس دیگری. اما همین گونه به هیچ کس دیگر به جز از دری زبانان بومی که صاحبان اصلی زبان دری یا فارسی اند اجازه نخواهیم داد در مورد زبان ما حتی نظر ناخوشایندی بدهند، چه رسد به این که حق تصمیم گیری در مورد واژه های زبان به آن ها داده شد. این موضوع را هرچه زودتر این شکریه ها و اسمعیل ها درک کنند به سود همه خواهد بود، و اگر درک نکنند هم کاری از دست شان نمیآید. چون زبان دری یا فارسی را امپراتوری های جهانخوار در هزار سال گذشته نتوانستند از پا درآورند، این چند تا آدم بیمار در کابینه و پارلمان کرزی چی میتوانند بکنند، به جز این که خود را منفور جامعه بسازند. دست مریزاد دهزاد جان. |