افغانستان پس از ٢٠١٤؛ ثبات یا بی ثباتی؟
١٢ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢
این پرسش برای سیاستمداران، نخبگان و فعالان جامعه مدنی و افکار عامه مطرح است که افغانستان پس از ٢٠١٤بسوی ثبات میرود یا بی ثباتی؟ خروج نیروهای خارجی در این سال تردید هایی را در مورد بقای دولت و توانایی نیروهای نظامی افغانستان در جنگ با طالبان و القاعده بوجود می آورد. و این تردید بر میزان نگرانی های بازگشت به دوران بی ثباتی و جنگ و برگشت به امارت طالبان می افزاید. وقتی ذهنیت های بسیاری معطوف به این نگرانی می شود که از تشابهات دوران خروج قوای شوروی در اواخر دهه هشتاد با خروج قوای امریکایی و ناتو در٢٠١٤ صحبت بعمل می آید. و همچنان از مشابهت اوضاع سیاسی داخلی در حکومت نجیب الله آخرین رهبر حاکم حزب دموکراتیک خلق و وضعیت سیاسی در حاکمیت کنونی افغانستان سخن میرود. تردید طالبان در مذاکره با دولت افغانستان بریاست رئیس جمهور کرزی با تردید تنظیم های مجاهدین در مذاکره با حکومت داکتر نجیب الله مقایسه میشود. با این مقایسه و مشابه سازی، بازگشت به دوران گذشته ی بی ثباتی و جنگ، تبعات مشابه خروج هر دو نیروی خارجی معرفی میگردد. این نتیجه گیری ذهن های نگران بسیاری را در داخل و خارج نگران تر میسازد.
آیا پس از ٢٠١٤ چنین خواهد شد؟ آیا افغانستان در فردای خروج نیروهای غربی بسوی بی ثباتی و جنگ داخلی خواهد رفت؟
خروج دو نیروی خارجی در اوضاع و زمان متفاوت:
مقایسه و نتیجه گیری گسترش بی ثباتی و جنگ تا مرز فروپاشی دولت از پیامد خروج نیروهای شوروی در اواخر دهه هشتاد و خروج نیروهای غربی(ایالات متحده امریکا و کشورهای اروپایی)درسال٢٠١٤عیسوی، یک مقایسه و نتیجه گیری نادرست و نامتقارن است. به همان حد این مقایسه و مشابه سازی میان اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان در دولت های حزب دموکراتیک خلق مورد حمایت شوروی سابق و دولت فعلی مورد حمایت امریکا و کشورهای غربی با واقعییت همخوانی ندارد. تفاوت و افتراق در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتا آیدئولوژیک در زمان خروج نیروهای شوروی با زمان خروج نیروهای ناتو از افغانستان علی رغم فاصله اندک زمانی در سطح داخلی و بین المللی بسیار مشهود و روشن است. مسلم خواهد بود که پیامد خروج دو قوای خارجی در اوضاع متفاوت سیاسی و اجتماعی افغانستان و جهان، پیامد یکسان و مشابه نداشته باشد. این تفاوت در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی چیست و چه تغیر و تحولی از فرآیند آن تفاوت پس از ٢٠١٤، سال خروج نیروهای خارجی متصور خواهد بود؟
الف – در عرصه داخلی تحولات سیاسی و اجتماعی:
تفاوتِ تغیر و تحول عرصه های مختلف حیات اجتماعی از سیاست تا اقتصاد، فرهنگ، آزادی های مدنی و اجتماعی در دوران خروج نیروهای ناتو با دوران خروج نیروهای شوروی از مؤلفه های اصلی و تأثیر گزار در مسیر تحکیم وتداوم ثبات سیاسی است. این تفاوت به عرصه های مختلف بر میگردد که مهمترین آن عبارتند از:
1- شکل گیری جامعه مدنی و نهادهای کثیر و متعدد در این جامعه از نهادهای اجتماعی و فرهنگی تا نهاد های سیاسی و شبکه های گسترده در بخش رسانه های همگانی برخلاف دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و وجود قوای شوروی، یکی از این مؤلفه ها محسوب میشود. افغانستان در دوران خروج قوای شوروی و سالهای اخیر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق شاهد حضور و رشد چنین تحول چشمگیر اجتماعی وسیاسی نبود.
2- تحول در عرصه حیات اقتصادی و اجتماعی مردم توام با توسعه ی شهر ها و گسترش زندگی شهری در سالهای پس از فروپاشی امارت طالبان، از تفاوت های بسیار مهم در زمان خروج نیروهای شوروی و نیروهای غربی است. تا سی درصد جمعیت افغانستان پس از سقوط حکومت طالبان متدرجاً در شهرها اقامت یافتند. علی رغم عدم معیار های زندگی شهر نشینی و نبودِ امکانات چنین زندگی در شهرها، یک جمعیت عظیم شهر نشین در کشور ایجاد شد که آنرا میتوان یکی دیگر از مؤلفه های ثبات پس از٢٠١٤ گفت. جمعیت بزرگ شهرنشین در افغانستان در عرصه های مختلف حیات به منفعت هایی دست یافتند که در زندگی روستایی نمیتوانند به آن برسند. شکل گیری طبقه متوسط و به خصوص ایجاد یک قشر ثروتمند وتاجر درشهر ها که تعداد شان از فرماندهان گروه های مختلف سیاسی-نظامی هستند، یکی دیگر از عوامل ثبات پس از٢٠١٤است. منافع جدید اقتصادی آنها که برای برخی با اقتدار سیاسی نیز پیوند دارد، عامل بازدارنده بسوی جنگ و بی ثباتی محسوب میشود.
3- تفاوت روشن دیگر در زمان خروج قوت های شوروی و غربی به چگونگی مراکز مختلف تنظیم ها و گروه های جهادی و سیاسی-نظامی و فرماندهان متعدد در نقاط مختلف افغانستان با توجه به انگیزه و امکانات نظامی آنها به عنوان مراکز و محور قدرت بر میگردد. در زمان خروج قوای شوروی و آستانه ی فروپاشی دولت حزب دموکراتیک خلق منابع عظیم نظامی و لوژستکی از ارتش این دولت باقی ماند که تقسیم آن در میان گروه های مختلف سیاسی-نظامی به مراکز متعدد قدرت انجامید و ابزار بی ثباتی و جنگ را فراهم کرد. درحالی که پس از ٢٠١٤و خروج نیروهای غربی نه چنان ابزار و امکانات جنگ میسر است و نه مراکز مشابه متعدد قدرت وجود دارد و نه انگیزه ی بازگشت به منازعه و جنگ از منظر اعتقادی و آیدئولوژیک در میان گروه ها و فرماندهان مشاهده میشود. مؤلفه ی اعتقادی و آیدئولوژیک جنگ برخلاف زمان خروج قوای شوروی علی رغم آنکه کم رنگ و ضعیف شده بود، پس از ٢٠١٤اگر ناپدید نشود، دیگر عامل تأثیرگزار و انگیزه بخش در جنگ نخواهد بود. حتا طالبان دیگر از چنین انگیزه ای برخوردار نیستند.
4- تفاوت دونظام سیاسی در زمان خروج دو نیروی خارجی از افغانسان و مشروعیت هر دو نظام و دولت های برآمده از آن.
نظام سیاسی حاکم بر افغانستان در زمان خروج قوای شوروی، نظام آیدئولوژیک و وابسته به نظام حاکم بر شوروی بود. درحالی که فروپاشی شوروی زاییده ی حاکمیت آن آیدئولوژی، سرنوشت محتوم سقوط حاکمیت وابسته به آن در افغانستان بود، هیچ مکانیزم مشروعیت بخش و روشن در جهت رفتن به نظام و حاکمیت دیگر وجود نداشت. تنها جنگ و کودتای نظامی عامل دسترسی به قدرت شمرده می شد. اما بر عکس در سال ٢٠١٤، سال خروج نیروهای خارجی سومین دور انتخابات ریاست جمهوری بر مبنای قانون اساسی افغانستان برگزار میشود. برگزاری انتخابات در این سال راه را برای جنگ بر سررسیدن به قدرت سیاسی می بندد و انگیزه ی دسترسی به اقتدار سیاسی را از جنگ بسوی مبارزه سیاسی می کشاند. اما نکته ی مهمی که در این انتخابات میتواند مستلزم استحکام و گسترش ثبات باشد، شفافیت انتخابات، شکل گیری دولت و حکومتِ سالم، پاسخگو و مخالف فساد و بی عدالتی با رهبری برخوردار از درایت، اراده و سیاست ملی خواهد بود. دولت و رهبری که بتواند از سیاست های مختلف و حتا متعارض کشورهای منطقه و جهان در جهت استحکام و توسعه ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی افغانستان بهره بگیرد.
ب – در عرصه خارجی و بین المللی:
تفاوت در عرصه بین المللی میان زمان خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان با خروج نیروهای غربی آنچنان مشخص و بزرگ است که هر گونه ارزیابی یکسان از پیامد خروج هر دو نیروها بی پایه و غیر منطقی به نظر میرسد.
شوروی سه سال پس از خروج نیروهایش از افغانستان فروپاشید و پس از آن که بوریس یلتسن ریاست دولت فدراتیف روسیه را در واقع به عنوان وارث اصلی شوروی بدست گرفت، به ارسال تمام کمک های نظامی و اقتصادی به حکومت نجیب الله یا دولت حزب دموکراتیک خلق در کابل پایان داد. حاکمان جدید مسکو حاضر نشدند که حتا یک لیتر تیل و یک روبل برای بقای حکومت مورد حمایت شوروی در کابل هزینه کنند. در حالی که ارتش چهارصد هزار نفری این دولت با 1568 چین تانگ، 828چین ماشین محاربوی، 4880عراده توپ، 126فروند هواپیمای جنگنده بم افگن میک و سو و ده ها فروند چرخبال و هواپیماهای نظامی دیگر به کمک های عظیم و بلاوقفه ی مسکو وابسته بود. قطع کمک ها، به سرعت دولت حزب دموکراتیک خلق را فروپاشاند و ارتش آنرا متلاشی کرد. اما پس از٢٠١٤ غربی ها و یا حامیان خارجی دولت افغانستان بدلایل مختلفی عملکرد مشابه مسکو را انجام نخواهند داد:
1- دولت های ایالات متحده و غرب در آستانه فروپاشی مشابه فروپاشی شوروی پس از ٢٠١٤قرار ندارند که دیگر کاری به کار افغانستان نداشته باشند.
2- ایالات متحده امریکا و کشورهای غربی پرداخت چهارملیارد دالر هزینه سالانه ارتش و نیروهای نظامی افغانستان را تا سال 2025عیسوی متعهد شدند. نیروهای نظامی افغانستان با دریافت هزینه های مورد نیاز نه تنها توانایی مقابله و مقاومت علیه طالبان را خواهند داشت، بلکه به آنها روحیه ی ایستادگی و پایداری بیشتری خواهد بخشید. نبودِ قوای خارجی در عملیات نظامی، احساس رقابت و شجاعت را در وجود این نیروها تقویت میکند و بصورت فزاینده میزان استقلال و اعتماد به نفس آنها را بالا میرد.
3- امریکا و غربی ها، بی ثباتی و جنگِ منتهی به بازگشت طالبان و القاعده را متعارض به منافع منطقه ای و بین المللی خود تلقی میکنند و به آسانی آنرا نمی پذیرند.
4- ایجاد پایگاه های نظامی امریکا و یا ادامه حضور نظامیان امریکایی هر چند معدود پس از ٢٠١٤تفاوت دیگر در عرصه خارجی و بین المللی زمان خروج قوای شوروی و خروج قوای غربی است. وقتی ژنرال گروموف به عنوان آخرین نظامی شوروی از فراز رود آمور عبور کرد، در آنسوی رود به خبرنگاران گفت که من در عقبم گذشته تهی و برباد رفته را می بینم. حتا مسکو پس از خروج نیروهایش در زمان حیات شوروی از تعهدات علنی مبنی بر حمایت از دولت افغانستان اجتناب میکرد و با سیاست های غیرشفاف و چند پهلو نمایان می شد. در حالی که امریکایی ها و ناتو با صراحت از ادامه کمک خود به دولت افغانستان سخن میگویند و خود را متعهد به ثبات و بقای دولت در افغانستان میدانند.
ج – در عرصه منطقه و همسایگان:
شرایط منطقه ای از زاویه ی تأثیر بر ثبات و بی ثباتی افغانستان در زمان خروج قوای شوروی و خروج نیروهای غربی نیز یکسان و مشابه نیست. پاکستان به عنوان همسایه بسیار مهم و تأثیر گزار برجنگ و صلح افغانستان در شرایط دوران خروج قوای شوروی به سر نمیبرد تا پس از سال ٢٠١٤یکه تاز میدان جنگ و بی ثباتی افغانستان باشد:
1- چشم پاکستان از دود و شعله های آتشی که برای افغانستان روشن کرده بود، در حال سوختن و کورشدن است.
2- پاکستان نه تنها حامیان و متحدان امریکایی و اروپایی جنگ دهه هشتاد و نود افغانستان را پس از٢٠١٤با خود ندارد، بلکه آن متحدان بر خلاف سیاستِ دهه هشتاد و نود، از حامیان دولت افغانستان هستند.
3- عدم برخورداری اسلام آباد به گمان غالب از حمایت گسترده و سخاوتمندانه عربستان سعودی و ثروتمندان عرب همچون دهه هشتاد و نود در جنگ افغانستان.
آیا پاکستان در چنان شرایط دشوار اقتصادی و امنیتی خود پس از ٢٠١٤با توجه به این همه محدودیت و ناتوانیها، توان حمایت از بی ثباتی و جنگ افغانستان را خواهد داشت؟ از این مهمتر آیا هند دشمن سنتی و همسایه پاکستان و کشورهای ایران، روسیه و آسیای میانه که در دهه نود در جهت مخالف پاکستان بر سر افغانستان قرار گرفتند، پس از ٢٠١٤نظاره گر دست باز پاکستان در افغانستان خواهند بود؟
به نظر نمیرسد که پاکستان پس از٢٠١٤ در انزوا و تنهایی توان دوام جنگ و بی ثباتی را در افغانستان داشته باشد. اما نکته ی که در پایان دادن به انگیزه های دخالت پاکستان در عقب بی ثباتی افغانستان میتواند نقش اصلی داشته باشد، حل منازعه و مناقشه مرزی برسر مرز دیورند میان دوکشور است.
جدا از پاکستان، سایر کشورهای همسایه و منطقه، منافع خود را در ثبات افغانستان و پایان جنگ می بینند. چون بی ثباتی افغانستان پس از٢٠١٤ بی ثباتی را در آن کشورها دامن میزند. این بی ثباتی در ابعاد مختلف قومی، مذهبی و نژادی سراسر منطقه را فرا می گیرد. تقویت و نفوذ افراط گرایی دینی که بصورت وحشتناکی با ابزار عملیات انتحاری ترویج یافته است، تمام منطقه را به آشوب می کشد. بنا بر آن بسیار بعید است که سایر همسایگان و کشورهای منطقه با سکوت و بی تفاوتی شاهد و ناظر نقش پاکستان در بی ثباتی افغانستان پس از ٢٠١٤باشند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته