پاسخ به دوستان هم اندیشه وهمتبار
٢٣ حمل (فروردین) ١٣٩٢
چندی پیش چند سطری بعنوان پیام تسلیت به مناسبت درگذشت شادروان ظاهر حاتم نگاشته بودم که درتارنمای وزین خراسان زمین به نشر رسید وبحث ها وگفتمان گوناگون را از هرسو به دنبال داشت.ازهمه کسانی که دراین باره ازهر کنج وزاویه ،از هرگوشه وکنار باوجوه اشتراک ووجوه افتراق نظرات متمایز ومشابه خورا اظهار داشته اند، سپاسگذارم.من یقین دارم که این بحث ها اگر در روند همسویی وهمگرایی وبگفته مولانای بلخ در جستن اصل خویش صوق گردد ،بدون شک به پیامد های مثبت انجام خواهد یافت.آنچه که من درباره مبارزات حرفه یی زنده یاد ظاهر حاتم نوشتم ،شناسایی من با او پیش از سال ۱۳۵۷ یعنی قبل از کودتای هفت ثور وترور رژیم فاشیستی است.درآن زمان یک سازمان واحد وجودداشت که بعدا قرار بود آن را از محفل انتظار به سازمان انقلابی زحمت کشان افغانستان نامگذاری کنند.من درماه اسد همان سال به وطن به رخصتی رفته بودم ،چندین بار با شادروان دولت شفق ( حکیم) در سرای افغان دراتاقی ملاقات کردم ،با او درباره وضع سازمان وموقف آن درقبال کودتا گفتگوی مفصل داشتم.دریکی ازاین نشست هایمان دوست دیگرمان داکتر محمود یفتلی که درآنوقت درخارج دانشجو بود نیز حاضربود.بگونه اختصار سخنان شادروان شفق چنین بود:« بدخشی صاحب با ما گپ روشن نمیزند،مادرسطح رهبری تصمیم گرفتیم وفیصله شد که هیچ کس ازاعضای سازمان دررژیم کودتا نباید درچوکی ریاست وبالاتر ازآن مقرر شود،مگر بدخشی صاحب خود ریاست تالیف وترجمه را قبول کرده وبه آن بست تعین شده است.وقتی که رفیع جان از بدخشی دراین مورد توضیح خواست ،بدخشی گفت:شما توان شکنجه را ندارید ،اگر من مطلب را بشما بگویم ،درنخستین قفاق آنرا به دژخیم بازگو خواهیدکرد». دولت شفق ،محمود یفتلی ومن هرسه همدوره دبیرستان وشاگردان لیلیه بدخشان بودیم یکدیگر را از نزدیک میشتاختیم وباهم صحبت خودمانی داشتیم.شفق درآن وقت از وضع موجود وسردر گمی سخت ناراض بود.او در مورد زنده یاد مولانا باعث گفت:« او از زندان به اکه خط نوشته که اگر برهایی من از زندان اقدام نمی کنید ،من زمینه فرار خود را خود فراهم میسازم».چون یکسال پیشتر درسال ۱۳۵۶ شاد روان قربان پساکوهی شهربزرگی و زنده یاد عزیز نیازی( معروف به سیاه پوش) مرا عضو ارتباطی سازمان با اشخاص وافراد حرفه یی درخارج کشور گماشته بودند،به دوام آن دولت شفق بعضی وظایف نو برایم سپرد تا به انجام آن اقدام کنم.باتاسف باید یاد آور شوم که زنده یاد قربان پساکوهی دراین هنگام دراثر عملیات گوشت اضافی بینی که دریکی از دواخانه های شخصی شهر کابل انجام یافت درنتیجه حساسیت درمقابل پیچکاری پنسیلین درجریان مبارزه حرفه یی مخفی به اثر سهل انگاری خود وکارکنان دواخانه به جاودانگی پیوسته بود.
همچنان دید و وادید هایی با برخی ازاعضای شاخه شاهین سازمان ازجمله آغا سید مبین خان یمگانی نعمت الله خان پیلوت ،عبدالرحیم خان پیلوت انجام دادم.چندین بار باشادروان انجنیر حسن جان دروازی ملاقات کرده وبصورت مفصل بالای موضوعات گوناگون مربوط به سازمان صحبت نمودیم.چون من درخارج از کشور مصروف تحصیل بودم ،میخواستم از همه حالات ودگر گونی های که درعرصه سازمانی درمدت غیابتم بوقوع پیوسته اگاهی یابم.زیرا درخارج از از کشور نماینده گان جنبش های ملی ودموکراتیک از همه قاره ها نیز مصروف تحصیل بودند درملاقات با آنها دراین باره تبادل نظر داشتیم وسازمان خودرا باید نزد آنها معرفی میکردم.بنابرآن عطشم زیادبود تااز موضوعات بصورت شایدوباید آگاهی کامل داشته باشم.فلهذا به اساس آنچه که گفته آمد تا ماه اسد سال ۱۳۵۷ هیچ نوع اختلاف عمیقی میان رهبری محفل انتظار بویژه میان شادروان بدخشی وزنده یاد مولانا باعث که منجر به انشعاب درسازمان شود ،از کسی نشنیده ام.در آنوقت بعضی از خاینان سروصدا براه انداختند،خط مولانا باعث را به بدخشی صاحب پیراهن عثمان ساخته ازنام مولانا باعث استفاده سو نموده ،شاخه حرفه یی سازمان را ازبدنه آن جدا ساختند.اما باآغاز پیگرد و کشتار واختناق رژیم طراز فاشیستی امین- تره کی شیرازه ارتباط تشکیلاتی شاخه ها واعضای سازمان ازهم گسیخت.رهبری سازمان درمجموع یا دفعتا به نابودی سوق شد یا راهی زندان گشتند.دوستان سازمانی ما در پنچشیر پس از مقاومت زیاد به شکست مواجه شده نابود گردیدند.دوستان خوست وفرنگ جبهه خودرا تشکیل دادند.ظاهر حاتم در بدخشان بکار وفعالیت مبارزه مسلحانه پرداخته جبهه مسلح بوجود آورد ،به همین ترتیب اعضا وکدر های سازمان که از کشتار رژیم فاشیستی فرارکردند،درمناطق مختلف با استفاده از اندوخته های خود یا جبهات مستقیل تشکیل دادند یا درهم آهنگی با نیروهای چپ دوست یا تحت پوشش درجبهات مجاهدین علیه رژیم بمبارزه پرداختند.در حقیقت گروه های خود جوش در هرمنطقه بدون ارتباط با یکدگر بوجود آمدند. این وقایع ضربه بزرگی بر پیکر سازمان وارد کرد که تلافی آن تا دیر زمانی میسر نخواهد بود .
برداشت من چنین است که محفل انتظار نخست به سازمان انقلابی زحمت کشان افغانستان تغیر نام داد وپس ازآن گروپ سازمان فدایی زحمت کشان ا فغانستان از آن منشعب گردید.من روی همین دلیل ظاهر حاتم راعضو سازا دریک لحظه معین یعنی قبل از انشعاب قلمدادکردم.اگر نظردیگری برمبنای فیصله یا نوشته مستند وجود داشته باشد که من تاهنوز آگاهی ندارم،مرامطلع سازید،باکمال میل میپذیرم وبه اندوخته خود می افزایم.باید گفت که من فعلا با هیچ یک از جناح های چکیده محفل انتظار تعهد تشکیلاتی ندارم،مگر بهمه آنها خودرا هم اندیشه وهمتبار ومرتبط میدانم.به قول مولانای بلخ:
خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
هوس تعقیب راه ومکتب بدخشی خردمند از ذهنم زدودنی نیست.آنچه مینویسم ،سعی دارم در جهت همگرایی وقریبی دوستان بیک دگر کمکی کند.بدخشی این مرد رها گفته بود:« صدای ملی امروز اگر صدای ضعیفی بگوش ها میرسد،فردا به غرش سهمگین مبدل خواهد شد...» .مسلما امروز حل مساله ملی درافغانستان به یک واقعیت مسلم تبدیل شده،که افتخار طرح وحل آنرا برای نخستین بار سازمان ما درراس آن آموزگارخردمندمان شادروان محمدطاهربدخشی داشت.امروزگروه های چپ و راست ملیت ها واقوامواقلیت های ملی کشورمان طرح وحل مساله ملی را بیشتر از هواخواهان بدخشی تبلیغ وترویج نموده وبه تحقق واقعی آن بصورت جدی مصمم اند.پس نه توصیه بلکه خواهش من از دوستان وهواخواهان راه بدخشی این است که بالای توسعه ورشد وجوه اشتراک بیشتر تکیه کرده از افتراق ودرز اندازی بپرهیزند.زیرا تکیه بر خرده گیری ها ووجوه افتراق مارا از خود بیگانه وازیکدگر دور ساخته ،به امر مشترکمان صدمه میزند.قسمیکه شما خبر داریدامروز بنام محفل انتظار و سازا سازمانی وجود ندارد که مایه تاسف است.من به این عقیده ام که اکنون وقت آن رسیده است که گروه ها ،سازمان ها،اشخاص وافراد مستقل ،شخصیت ها وکسانی که در گذشته بنحوی از انحا به محفل انتظار ربط وپیوندی داشتند،که به یقین شمارش شان فزون است،روی وجوه مشترک درهمآیش ها بحث کرده درجهت ایجاد یک تشکیل سیاسی مقتدر اقدام جدی نمایند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
کامل | 18.04.2013 - 08:46 | ||
میگویند: هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم به گفته تقوا صاحب "اکنون حزب وحدت اسلامی، جنبش ملی اسلامی، گروه طالبان و حتا جمعیت اسلامی طبل قومیت را بهتر از رهروان راه بدخشی میکوبند". ولی کسانیکه خود را رهرو و پیرو بدخشی میدانند، بر سرهم میکوبند که بدخشی و مولانا سازائی بود یا سفزائی؟ سازا چه کرد و سفزا چه کرد؟ آخر کوبیدن بر همان طبل سابق و چرخیدن به دور خود، شما را به جائی نمیرساند. این داستان را کنار بگذارید، طرح نو، برنامه نو، حرف نو، کار نو را شروع کنید و همگام با کاروان سریع زمان و زندگی شوید... بالیدن به افتخارات "اکه" ها مانند بالیدن به افتخار "بابا" هااست... بیائید اکه ای خود شوید! خدمت به بدخشی و مولانا ادامه راه و اندیشه ای آنهاست، نه مداحی، بزرگ سازی و مقدس سازی های آنها... سرفراز باشید. |
ت : تقوا | 15.04.2013 - 16:44 | ||
سیاست مداران دهه پنج اعم از چپ وراست عمدتاٌ به محوریت سه طرز تفکر جمع شده ودر تقابل هم به تشکیل احزاب وسازمانهای سیاسی پرداختند :اول کسانیکه به محوریت اندیشه های دینی وتشکیل نظام اسلامی مبارزه را آغاز کردندازقبیل پروفیسور نیازی ،استاد برهان الدین ربانی ، احمد شاه مسعود ، گلب الین حکمتیار ...وغیره . دوم:کسانیکه به محوریت اندیشه های اقتصادی وامحای تمایزات طبقاتی مبارزه را آغاز کردندازقبیل نورمحمد ترکی ، ببرک کارمل ، حفیظ الله امین ...وغیره .سوم :کسانیکه به محوریت تنوع قومی وحل عادلانه مسأله ملی مبارزه را آغاز کردند از قبیل محمد طاهر بدخشی ، مولانا بحر الدین باعث ، محمد ظاهر حاتم...وغیره.امادر فرایند مبارزات شدید سیاسی ونظامی گروهای معاند ورقیب بگونه ای خواسته وناخواسته یکی شعار دیگریرا قاپیدند ، چنانکه طالبان محوریت دین را از مجاهدان کرفت ومجاهدان محوریت قوم وزبان را از ستم ملی گرفت . اکنون حزب وحدت اسلامی ،جنبش ملی واسلامی ، گروه طالبان وحتا جمعیت اسلامی طبل قومیت را بهتراز رهروان راه بدخشی می کوبند . این چرخشها از یکسو مبیین ومویید پیشگویی بدخشی دربارهسأله ملی است ، چنانکه از اونقل قول مینمایند : « صدای ملی امروز اگر صدای ضعیفی بگوش ها میرسد،فردا به غرش سهمگین مبدل خواهد شد...» از سوی دیگر بیانگر ضعف رهروان بدخشی است که تا آخیرنتوانستندعلم بردار اندیشه مطروحه خویش باشند . |