سفرنامۀ ویلیام مورکرافت درسال ١٨٢٤ ترسایی – ٣
١٥ حمل (فروردین) ١٣٩٢
پشاور، کابل، کندز و بخارا
فصل دوم – حرکت از کابل به طرف ایبک
حرکت از کابل، تشویش پیروان و فرار، قلعه الله داد خان، جواری کوبی، دزدان، میدان، سرچشمه، ماهی، علوفۀ زمستانی، قلعه ها، دریای هلمند، کوتل حاجی گک، هزاره ها، بامیان، بت ها، نقاشی، مغاره ها، منشا، سیغان، اخاذی افغان ها، هینگ، بردگان، خرم، ایبک، زردالو ها، والی، تخت رستم، مغاره ها، کوهها.
مقدمه
گزارش {سلطنت} کابل که توسط آقای الفنستون به نشر رسیده، باعث عدم ضرورت ورود ما به جزئیات بیشتر حوادث کابل گردید، درحالیکه دورۀ اقامت ما درکابل یکی از شلوغ ترین و خطرناکترین ایام بود. نزاع بین حبیب الله و کاکایش دوست محمد شهر را بیشتر هیجانی ساخته و سرانجام به برخورد واقعی انجامید که درآن دوست محمد استیلا یافته و تفوق خویش را تا کنون نگه داشته است. تلاش های زیادی توسط حبیب الله صورت گرفت تا از ما پول اخذ کند، اما ما به کمک دوستان پشاوری مان موفق شده و مقاومت کردیم. با آنهم حمایت آنها کاملا غیرانتفاعی نبوده و زیر عنوان قرضه مجبور شدم مقدار قابل توجهی پول برای مصرف سلطان محمد خان پرداخت نمایم. لذا با کمترین رضائیت از دوستان و دشمنان، پس از نیمۀ اگست موفق به حرکت از کابل شدیم.
دهمزنگ
بارهای ما در شام 16 به دهمزنگ فرستاده شد، یک دهکده حدود یکنیم کاس بطرف غرب کابل در کنار یک جویبار و نزدیک یک تنگۀ باریک که مسیر از طریق کوهها را میسر ساخته است. ما روز بعد حرکت کردیم، اما به علت چندین حادثۀ آزاردهنده توقف کرده و نتوانستیم تا تاریخ 19 حرکت کنیم. بدترین حادثه، احساس خطر و دلسردی بود که تعداد زیاد همرهان ما را فرا گرفته بود. در لحظه آخری تمام خدمه های که من از کشمیر گرفته بودم، پیشروی را رد کرده و منشی من نیز اصرار بر اخراج خود کرد. در روز بعد چهار نفر از سربازان گورخۀ من فرار کردند: آنها مسلمان گردیده و بی تفاوت شدند: اما من ضایعۀ جدی در نایک داشتم که او نیز نا پدید گردیده و کسیکه همیشه یک پیرو ثابت و فعال بود. حتی میرعزت الله نیز به وحشت افتیده و با وجودیکه مصمم بود خودش مرا همراهی نموده و هم سرنوشتم باشد، محتاطانه پنداشت که پسر خود را به هندوستان بفرستد تا در صورت فاجعه، خانواده او بدون سرپرست باقی نماند.
سفر خود را با تعویض متخلفین توسط افغانان و تا جائیکه زمان اجازه میداد و با تشویق آنهائیکه کمتر در باره خطرات مسافرت فکر میکردند، دوباره آغاز کرده و اراده کردیم که هیچگونه دلهرۀ بیموجب، مانع رسیدن ما به بخارا نشود.
قلعه الله داد خان (خوشخاک)
مسیر ما بتاریخ 19 بطرف غرب در دامنۀ کوه های بود که بطرف راست ما قرار داشتند. چندین قلعه در هر طرف معلوم میشد. مسیر نسبتا هموار و در بالای خاک ریگی بود، جائیکه مزروعی نبوده و دارای شترخارهای فراوان بود. گندم جمع آوری شده و نبات باقی مانده همان گلرنگ های دارای رنگ سرخ بودند که در رنگ آمیزی نسبت به گلرنگ های هندوستان غنی تر بوده و به آنجا صادر میشود. درهمین محل یک سیر آن از 2.5 تا 5 روپیه به فروش می رسد. این بخش جلکه تقریبا بدون محصول میبود، اگر برف های ذوب شده که وسیلۀ سودمند آبیاری است بواسطه مسیرهای سنگی و کاریز ها از میلان های کوه ها هدایت نمی شدند. در محلات زیادی زمین بقسم کانال های عمیق با سواحل شیبدار کشیده شده و در بستر آن یکتعداد چاه ها به فاصله های 20 یا 30 فت کنده شده و با سنگ ها ساخته شده اند. جواری هندی کشت شده و با وجودیکه بعضا بیش از 3 فت ارتفاع دارد، بازدهی آن 40 تا 60 دانه در هر دانه میباشد. درخت سنجد در سالیان نسبتا خوب از 8 تا 10 سیر میوۀ خشک از هر درخت میدهد.
در خوشخاک که قلعه الله داد خان یکی از دوستان دوست محمد درآن قرار داشت، یک شب توقف کردیم. در پهلوی زمین های که روی آن جواری فرش شده بود، یک مقدار قابل توجهی گندم دیدم که زنان با چوب های سنگینی مصروف کوبیدن آن بودند: شیوۀ دیگر عبارت از توده نمودن آن در یک پشته به ارتفاع حدود 20 فت و قطر 30 یا 40 فت است که در بالای آن یک تعداد گاوان سنگین یک چوکات قلب مانند شاخچه های بید پر از نی را کش میکند. بواسطه این برسکاری و پای گاوان دانه از پوست آن جدا میشود، اما این عملیات خسته کننده و ناقص است: مقدار زیاد دانه با کاه مخلوط میشود: با آنهم ضایعات ندارد، چون کاه آن به اسپ ها داده میشود. غذای اسپ ها دراینجا بسیار اقتصادی فراهم میشود؛ غذای یک اسپ در 24 ساعت برای یک اسپ کاری حدود 6 پوند جو و 10 پوند کاه خشک است؛ به همین دلیل من هرگز اسپ ها را درشرایط خوب یا بدون مرض ندیدم.
الله داد خان یک تاکستان بزرگ داشت که درآن بعضی تاک ها در داربست (چفتی) قرارداشته و دیگران در انبارها به ارتفاع 3 فت بودند. انبارها به شاخه ها انشعاب یافته و به امتداد زمین دویده بودند که محصول آن بسیار کم بود. با وجود نزدیکی قلعه و موجودیت بدرقۀ 15 سواره مربوط به سلطان محمد خان، در جریان شب با مزاحمت دزدان مواجه گشتیم. آنها توسط نگهبانان دیده شده و مورد فیر قرار گرفتند. تلاش بهنگام مراقبت آقای تریبیک صورت گرفت که بصورت اشتباه توسط یکی از دیده بانان افغان صورت میگیرد: او فیر نموده و اسپ او را به زیر میاندازد: اما خوشبختانه آقای تریبیک زخمی نمیشود.
میدان
ما از خوشخاک بتاریخ 20 به ناحیۀ میدان مارش کردیم، با دنبال نمودن یک مسیر عموما شمالغربی در بالای یک جلگۀ سنگی و غیرمنظم با پیشروی روببالا در کوتل سفید خاک. در زیر آن وادی میدان قرار دارد که دارای قلعه های زیاد است؛ زمین های آن نسبت به شرق کوتل خرابتر بوده و درخت های میوه جای خود را به بید و سپیدار داده بود. سرک به امتداد وادی ادامه داشت، تا اینکه روز بعد در روستای تکینه در مسیر راه بامیان خیمه زدیم. گندم و جو درو شده بود، اما لوبیا ها، ماش ها و برنج را دیدیم، لیکن معلوم میشد که اندازۀ آنها کم و عقب افتاده اند. در مجاورت روستا پرانگوس را دیدم که به اندازۀ یک وجب روئیده، دراینجا بنام غَمَی نامیده شده و بحیث علوفۀ زمستانی برای گاوان و اسپان استفاده میشود: 5 پوند آن میده شده و با مخلوط نمودن با دوچند کاه گندم یا جو غذای یک اسپ برای یک شبانه روز را تشکیل میدهد، و گفته میشود که نسبت به هرنوع غذای دیگر، آنها را زودتر فربه میسازد.
سرچشمه
روز بعد سفر کوتاهی به سرچشمه داشتیم، در سر یک وادی طویل مارش نمودیم، جائیکه به ذخیره جو برای اسپان خویش نیاز داشتیم، چون نباتات محلات پیش روی مان هنوز سبز بودند. در مسیرمان به قلعه عزیزخان، مدیر هزاره ناحیه برای دوست محمد، من یک حوض کوچک را عبور کردم که بواسطه جویباری از چشمۀ مقدس پُر شده و آنقدر ماهی قزل الا داشت که توضیح و اعتبارآن مشکل است. این ماهیان مقدس پنداشته شده و فوق العاده اهلی بودند. مطابق گزارش مردم، در روز 21 مارچ ماهیان حوض را ترک گفته و به جویباری میروند که وادی را آبیاری میکند. پس از آن مردم اجازه دارند که این ماهیان را شکار کنند یا بگیرند. درپهلوی این چشمه تعداد دیگری نیز در این محلات وجود دارد که آب آنها یکجا شده و جویباری را بوجود میآورد که تلاقی آنها سرچشمۀ جوی شیر است که از کابل میگذرد.
وادی میدان دربرگیرنده حدود 35 هزار باشندۀ تاجیک و هزاره است؛ هردوی آنها زراعت پیشه اند، اما هزاره ها سرباز و غارتگر نیز میباشند. گفته میشود که عواید آن 10 هزار روپیه (سکه) و 8 هزار روپیه (غله) میباشد. این ناحیه توسط دوست محمد از حبیب الله گرفته شده و به امیرمحمد خان داده شده است؛ او دوباره آنرا با شرایط تهیه یک نیروی نظامی یکصد پیاده و دوازده سواره بهنگام ضرورت با یک بخشی از عواید آن به ذوالفقار خان داده است. من در تهینه پائین یک مقدار شفتل را دیدم که بخاطر دانه قطع شده و هرگز زمینی پوشیده با اینقدر کاه را در جائی ندیده بودم. پس از اینکه دانه آن جدا کرده میشود، کاه آن با گندم و جو یکجا شده و بحیث غذای زمستانی به اسپ ها داده میشود. تقریبا تمام اسپان سربازان کابل زمستان را در میدان با این غذا در مقابل پرداخت 2 یا 2.5 روپیه فی اسپ گذرانیده و در بهار با شرایط عالی ازاین غذا بیرون میآیند.
گردن دیوار
بخش اول مارش ما در روز 24 به امتداد یک درۀ باریک غیرمنظم و عمدتا روببالا بود. بعدا به یک تنگه پائین شده و شاخۀ بالایی یا عمدۀ دریای هلمند را عبور کردیم. دراینجا عمق آن تا زانو بوده، حدود 10 یارد عرض داشته و گفته میشود که از یک قسمت هندوکش از عقب ناحیه پغمان میاید که به فاصله سه روز مسافرت قرار دارد. سرک ازاین ببعد به یک وادی باز میگردد که در آن روستای گردن دیوار قرار داشته و ما درآن خیمه زدیم. ما در قسمت پیشین مارش خود تعداد زیاد قلعه ها را عبور کردیم که دارای قطعات مزروعه و عمدتا شفتل بودند؛ در اخیر آن جو برهنه تبتی را دیدیم که دراینجا بنام کلجو نامیده میشود و یکمقدار گندم. تعداد زیاد غلجی ها را ملاقات کردیم که درحال پائین شدن از کوه ها به مناطق معتدل تر برای زمستان بودند. آنها با خود تعداد زیاد شتر، گوسفند و بز داشتند؛ تعداد زیاد شترها جوان بوده و با یک پتو پوشانیده شده بودند که یک سوراخ در گردن آنها وجود داشت. اسباب و خیمه های مردم در بالای شتران یکجا با اطفال، بره ها و گوسفندان ضعیف بار شده بودند. کوتل اونی افغانستان را از مناطق هزاره ها جدا میسازد.
کوتل حاجی گک
از اینجا سرک در یک درۀ پیچ درپیچ پیش میرود که یک شاخۀ هلمند عموما بطرف راست قرار داشته و اغلبا مسیر را قطع میکند؛ بطرف چپ بفاصله نچندان دور سلسله کوه های بابا قرار دارد. سرک تا کوتل حاجیگک رو ببالا ادامه مییابد (مطابق برنز، اینجا حدود 12400 فت ارتفاع دارد)؛ روبالائی مجموعی درجریان روز حدود 3000 فت بود. کوتل در زمستان خطرناک و دشوارگذر است، چون با جریان برف از چارطرف مواجه است. از قلۀ آن، سرک بطرف ناحیۀ کالو در بین سلسله های مرتفع طرف راست و یک وادی درشت غیرمنظم طرف چپ سرپائینی بوده و تا پای کوه های بابا ادامه مییابد.
از کوه بابا یک جویبار سریع سرازیر شده و گفته میشود که با گذشت از غوری به اکسوس {آمو} میریزد؛ پس ازآن در بعضی پشته های هموار قلعه های کالو قرارداشت که مربوط قبیلۀ دارغون هزاره ها است. طایفۀ پدری که از جوار هرات و از سیکان {سیغان} در مرزهای ترکستان تا سرحدات افغانستان گسترش داشته و گفته میشود که نسب آنها از یک بخش مغول های باقیمانده توسط هلاکوخان دراینجا میباشد. اما سیمای آنها نشاندهندۀ یک منشای متفاوت بوده و از ساختمان سر و چهرۀ ایشان، من آنها را مربوط تبتی ها، نیپالی ها و مغ ها میدانم: رابطۀ این نژاد ها همچنان بواسطه ردیابی های مذهب مشترکی نشان داده میشود که بواسطه استوپه های امراخیل و جلال آباد و اشکال و آلات صفحات سکه های یافت شده در عین موقعیت تقویه میشود.
مشخصۀ منطقه ایکه ما از طریق آن گذشتیم، ما را قویا بیاد لاداخ میاندازد؛ محصولات نباتی وسیعا مشابه اند؛ ما جو برهنه و پرانگوس کوچکتر، اما فراوان و ریواس (رنگ لیموئی) با برگ های دایروی غیرشکسته و زیاد را داشتیم. خواص طبی آن نامعلوم است، اما وسیعا بصورت خام و پخته بحیث میوه و سبزی مصرف میشود؛ برگ های آن نیز جمع آوری شده و پس از خشک نمودن بحیث غذای زمستانی گاوها مصرف میشود.
بامیان
بتاریخ 25 به بامیان رسیدیم. درقسمت اول مسافرت، سرک بسیار ناهموار و غیرمنظم بامتداد جوانب کوه ها تا کوتل کالو روببالا بود که نسبت به کوتل حاجیگک مرتفع تر است. بعدا با عبور از قلعۀ کوچک توپچو تا وادی بامیان سرپائینی است. کمی دورتر دریای بامیان را قطع کردیم که بطرف غرب جریان داشته و دریای کالو با آن یکجا میشود. وادی بعدا هموار و علفی شده و وقتی به بامیان تقرب کردیم، حدود 1200 یارد وسیعتر گردید. ما دربین دو جریان دریا خیمه زدیم، در پیش روی قلعه معاون والی ناحیه. بطرف چپ و در پیش روی ما سنگ عمودی قرارد ارد که درآن دو مجسمۀ مشهور قرار داشته و روی سنگ با مغاره ها شکل خانه زنبور را گرفته است.
بامیان اکثرا با خود نام بت- بامیان را وصل دارد، بعلت دو مجسمۀ بینظیر تراشیده شده در روی سنگی در مجاورت آن. شهر قدیم که بنام غلغله نامیده میشود، در بالا و بدور یک تپه مخروطی و جدا قرار دارد که با خرابه های زیادی پوشیده شده و بقایای تعمیرات درتمام وادی پراگنده بوده که نشان میدهد قبلا یک ساحۀ بسیار پرجمعیت بوده است. ظروف مسی و برنجی و سکه ها فراوان یافت شده و نوشته های که گفته میشود به پارسی، عربی و بعضی زبان های نامعلوم است، بعضا کشف میشود. مطابق به باور مسلمانان اینجا، غلغله توسط جلال الدین شاه خوارزم اعمار شده است؛ اما ظاهرا معلوم میشود که شاید او آنرا توسعه و انکشاف داده باشد، در حالیکه دارای سابقۀ بسیار قدیمی تر است. تپه ها مستحکم سازی شده و داخل آن با مغاره های سوراخ شده که با سطح ارتباط داشته و دربرگیرنده بقایای مخازن (بدون شک آب)، برای مصرف گاریزون ها (قطعات نظامی) بوده است.
از دو بت بیمانندی که در سنگ تراشیده شده و در تپۀ مقابل شهر قرار دارد، یکی که بزرگتر از دیگری است بنام سنگ- سال یا رنگ- سال نامیده شده و گفته میشود که نشان دهندۀ یک مرد است؛ بت کوچکتر بنام شاه- مومه یاد شده و فکر میشود که زن باشد؛ اما ظاهر عمومی و لباس هردو اساسا عین هم بوده و هیچگونه تفاوت جنسی را نشان نمیدهد. درهرجانب بت ها تعداد زیاد مغاره ها در سنگ ها کنده شده، اکثرا با سقف های گنبدی که بعضا با گل ها حکاکی شده اند. بت ها در ایوان یا فرورفتگی سنگ تراشیده شده، قسمت علیای آن بشکل کمان است، طوریکه یک طاق یا سایبان گنبدی دربالای سر مجسمه را میسازد؛ جوانب طوری پیش رفته که بال ها را تشکیل داده و درآن پله های بالارونده به یک گالری در عقب گردن مجسمه میرود، در حالیکه گالری های دیگر از جوانب آن بطرف راست و چپ درداخل سنگ ادامه دارد. پله های بالا رونده تصویر بزرگتر آنقدر فرسوده شده که غیرقابل دسترس میباشد، اما یکی از پله های که در جانب کوچکتر قرار دارد، نسبتا کامل بوده و به سر مجسمه هدایت میشود.
گفته میشود که هردو بت به فرمان اورنگزیب معیوب (اخته) شده است. چهره و بازوان جلوی هر دو حذف و یک ران بزرگتر شکسته شده است. آنها هردو با لباس دراز و گشاد تا زیر زانو ملبس اند. ارتفاع بت کوچکتر 170 فت است؛ بزرگتر را نتوانستیم اندازه گیری کنیم، ولی باید حدود یک سوم بیشتر باشد. داخل طاق یا بالای گنبد با نقاشی آبی دارای اشکال پروازی پوشانیده شده و یک سرحد آن دارای اشکال مختلف نیمه- مانندی است که سرهای شان در یک هاله (حلقه نور) قرار دارند. نقاشی های اینگونه ای تا ارتفاع 30 فت از زمین پائین آمده، اما قسمت زیاد پلستر آن کنده شده است. یک آرایش زمینی با یک توپ سپید و یک هرم بیرون آمده ازآن، که زینت مشترک مجسمه سازی تبت است، دراینجا به وفرت دیده میشود. چهار شکل زیر چشمۀ کمان ایوان یک طرح بسیار قشنگ بوده و با رنگ های بسیار ظریف نقاشی شده است؛ در زیر آنها سر شکل مذکر قرار دارد که نشاندهنده الوهیت بوده و توسط تبتیان بنام چم- با یاد میشود.
با بالا شدن در جانب غربی سلسله، یکتعداد مغاره های یافتیم که یکی از آنها بشکل مربع و دارای تزئینات مهندسی قابل توجهی بود. پیش روی آن افتیده بود، اما جوانب آن از ستون های مربع شیاردار (با مرکز و بدون آن) به فاصله نه بزرگتر از عرض یک ستون ساخته شده بود. سقف چنان حکاکی شده بود که نشاندهنده ردیف های شعاع های متقاطع هریک در یک زاویه و با فاصله های محو شونده بهنگام صعود آنها تا هنگامیکه بیک فاصله هشت ضلعی حدود 20 انچ میرسد که نشان دهندۀ تقلید سقف یک خانه چوبی در تبت و کشمیر میباشد. سلول های وصل شونده بواسطه یک گالری با یک طاق بزرگ و ماورای آن با یک حجره بطول 53 فت و عرض 38 فت و ارتفاع 40 فت بامتداد جوانبی که یکتعداد فرورفتگی های کمانی کوچک وجود دارد که درآن اثرات نقاشی های آبی را میتوان کشف کرد، با وجودیکه با گذشت زمان تخریب و توسط دود سیاه شده اند. در آخر آن مقابل مدخل، یک فرورفتگی بزرگ نشاندهنده محل یک مجسمه و یک قسمت کوچک حاشیه زینتی در زاویه کمان نشان دهنده کمالی است که هنر مجسمه سازی در دورانی پدید آورده که حجره ساخته شده است. طول آن حدود 2.5 فت و عرض آن 18 انچ بوده و نظر به موضوعات به 3 اتاقک تقسیم شده: یک نوار فوقانی و تحتانی که نشان دهندۀ مرغ های بهشتی در آسودگی کامل میباشد؛ نوار وسطی متشکل از شاخ و برگ است؛ و تمام آن با روح و صداقت بیمانندی اجرا شده است.
منشا و موارد استعمال این حفاری ها مسایلی است برای حدس و گمان. مطابق یک گزارش داده شده برای ما توسط یک بومی پیر و ذکی بامیان تعداد زیاد اجساد مردگان در حجره های زیرین پیدا شده که به اثر مواجه شدن با هوا بطور اتفاقی به زمین افتاده بودند. لذا ممکن است که این قسمت حفریات شاید بحیث دخمه ها استفاده شده باشند؛ اما من هیچ شکی ندارم که اینها در واقعیت مسکونه زنده جان ها بوده است، همانطور که تا حد معینی هنوز هم ادامه دارد. عقیده من با درنظرداشت مشخصات تعیمرات، مغاره ها، نقاشی ها و مجسمه ها اینستکه بامیان صرفنظر از نام باستانی آن، محل سکونت یک لامای بزرگ بوده که دربرگیرنده عین ارتباطات با لامایزم غرب میباشد، همانند لاسا که حالا با شرق رابطه دارد.
نام مجسمۀ کوچکتر شاه- مومه بطور آشکار فقط تغیر شکل شک- مونی است؛ اما این نشانه، اهمیت زیادی ندارد. با آشنائی نزدیک با ساختمان های مورد استفاده مانند صومعه های لاداخ و چانتان، قویا میتوانم بگویم که این حفاری ها که توسط گالری ها و راهزینه ها وصل شده اند محل بودوباش طبقات بالائی روحانیت لاما بوده و غار ها و سلول های منزوی محل سکونت طبقات پائینی جوامع رهبانی مانند گیلوم ها، انیس، راهبان و راهبه ها و یا سرای ها و خوابگاه ها برای بازدید کنندگان بوده است. عوام در شهر مجاور مسکون بودند. (بامیان از آن ببعد توسط کپتان برنر و آقای میسن دیده شده است. گزارشات آنها بصورت عام با این متن موافقت دارد، به استثنای اینکه آنها یک تخمین کمتر از ارتفاع هر دو مجسمه داده اند که 120 و 70 فت گفته اند. او دیده که دریکی از مغاره ها آقای میسن نوشته است "نام های دبلیو. مورکرافت، جی. تریبیک و دبلیو. گوتری با ذغال نوشته شده اند").
تخریب غلغله در یک دوره مقایسوی نسبتا مودرن به چنگیزخان نسبت داده میشود، کسیکه بنا به عللی که حالا بیاد کسی نیست، با مردم شدیدا برانگیخته شده، بصورت ناگهانی بالای آنها نازل گردیده، تمام آنها را از دم شمشیر گذرانیده و محل را تخریب و به ویرانه مبدل ساخته است. گفته میشود که بفاصله یکروزه سفر از بامیان بطرف جنوبغرب، بقایای یک قلعۀ گسترده وجود دارد که بنام بند بربر یاد شده و در جوار یک جهیل بنا شده است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته