هر واژه یک شهروند است
١١ حوت (اسفند) ١٣٩١
به پندار من واژگان دو گونه از زبانی به زبان دیگر راه پیدا می کنند. نخست با فشارهای سیاسی واژه های یک زبان را بر زبان دیگر تحمیل می کنند که این کار بیشتر به همان شهرک سازی یهودیان در سرزمین های فلسطنیان می ماند یا هم به آن هایی می ماند که می خواهند به گونۀ غیر قانونی و بدون هرگونه مدرکی وارد سرزمین دیگری شوند. چنین امری را نمی توان گونه یی ازداد و ستد زبانی وفرهنگی گفت. دو دیگر در جریان داد و گرفت زبان ها و فرهنگ ها واژگان از یک زبان به زبان دیگر راه پیدا می کنند. البته زبان های پیشرفته بیشتر واژه دهنده اند تا واژه گیرنده؛ با این حال در تمام گیتی نمی توان زبانی را یافت که از زبان های دیگر واژگانی را نپذیرفته باشد! حتا پیشرفته ترین زبان ها نیز گاهی واژگانی را از زبان های دیگر می پذیرند. زبان انگلیسی از آن جهت مهم و بزرگ نیست که زبان سچه است، نه بلکه همه ساله شماری واژگان زبان های دیگر را در نظام واژگانی خود می پذیرد. اهمیت این زبان در آن است که زبان اقتصاد است است و بازار، زبان سیاست، علم و ادبیات است و می توان گفت هم اکنون بزرگترین زبانی است که مردمان و اقوام گوناگون جهان را با هم پیوند می زند. چنین است که امروزه این زبان با وجود داشتن واژگان بیگانه بزرگترین گنجینه های دانش، سیاست، ادبیات و فرهنگ بشری را در خود دارد. با این همه نمی توان گفت که انگلیسی زبانی است بی نیاز از زبان های دیگر. انگلیسی همان گونه که چیز های را به زبان ها و فرهنگ های دیگر داده از آن ها نیز چیز های را پذیرفته است. این جریان همیشه گی یک زبان و فرهنگ است. یک زبان و فرهنگ زمانی می میرد که جریان داد و گرفت آن با زبان ها و فرهنگ های دیگر قطع شود. این قانون بقای زنده گی است. یک موجود زنده نیز زمانی می میرد که جریای داد و ستد مواد در آن قطع شود.
این که زبان انگلیسی چگونه به چنین جایگاهی رسیده است، اگر هزاران دلیل سیاسی اقتصادی و علمی داشته باشد، یکی هم توانایی های ذاتی این زبان در زمینۀ واژه سازی است. زبان های که توان گستردۀ ترکیب سازی و واژه سازی را نداشته باشند زبان ها در سراشیب نا بودی اند. در میان زبان های ملی کشور من می پندارم که فارسی دری از بزرگترین قدرت تر کیب سازی واژگانی برخوردار است. شاید همین امر بود که فارسی دری عربی را از این حوزه پس زد. اگر چنین نمی شد و عربی می توانست فارسی دری را به مانند بسیاری از زبان های قارۀ افریقا از میان بر می داشت، امروزه زبان عربی به هستی بسیاری از زبان ها در این حوزه پایان داده بود.
این نکته را هم باید گفت، واژگانی که در جریان داد و ستد فرهنگی از یک زبان به زبان دیگر آمده اند، مانند شهروندانی اند که از یک سرزمین به سرزمین دیگر پناهنده شده اند. این شهروندان ناگزیر اند که از قانون سرزمین دوم پیروی کنند تا بتوانند به زندهگی خود ادامه دهند و امتیاز شهروندی سرزمین تازه را به دست آورند.
زبانی که قانونمندانه واژگانی را از زبان دیگر می پذیرد، به آن واژگان حقوق شهروندی می دهد. من زبان عربی نمی دانم واین یکی از بزرگترین کمبود زندهگی فرهنگی من است و این جا هم هدف پشتی بانی از زبان عربی نیست؛ می خواهم بگویم که واژگان عربی از هزارو اند سال بدینسو در اورنگ گسترده ای زبان فارسی دری زیسته و زیبا ترین مفاهیم شاعرانه، علمی و فلسفی را از گذشتهگان نسل در نسل به ما رسانده است، حال ما چگونه می توانیم یکی ویک بار آن ها را مانند خریطه یی از لوبیا یا نخود فاسد شده در گودالی فرو ریزیم. دو دیگر این که بیشترینه این واژگان عربی در فارسی دری به آن مفهومی به کار گرفته نمی شوند که در عربی. یعنی بخش بیشتر از واژگان عربی که امروز در فارسی دری به کار برده می شوند، دیگر آن مفهوم پیشین خود را از دست داده اند. یا این واژگان با واژگان فارسی دری آمیخته و واژگان تر کیبی و تازه یی را پدید آورده اند. واژه هایی که بخشی آن عربی و بخشی دیگر آن فارسی دری است.
می خواهم در این مورد نمونۀ کوچکی ارائه کنم، این مثال را از آن می آورم که روزی یکی از گویا پاسداران زبان دری با طعنه از کسی پرسیده بود، چرا شما این قدر کلمه های ایرانی را در زبان دری رواج می دهید، مثلا این کلمۀ ایرانی « نخبه» را چرا هر روز صد ها بار در تلویزیون ها به کار می برید؟ در پاسخ به این پاسدار آهنین اراده گفته شده بود که آسوده خاطر باشید، هیجان خود خاموش سازید! برای آن که این واژۀ نه ایرانی؛ بلکه عربی است. آن زبان شناس خوش نیت! را سر خمیده شده بود!
در مورد دوم نیزهمین واژۀ نخبه را مثال می زنم . در فارسی دری جمع این واژه می شود نخبهگان.« نخبه + گان» نخبۀ عربی و گان فارسی دری. این همان آمیختهگی یک واژۀ وارد شده از یک زبان بیگانه در زبان دیگر است که حق شهروندی یافته است و شناسنامۀ زبان دوم را با خود دارد. با واژگان باید به گونه واحد های زنده برخورد کرد که از خود ریشه تاریخی دارند وگاهی مفاهیم آن ها در درازای زمان تغییر می کند. ناصر خسرو بلخی در سفر نامه در شهر بصره آن گاه که می خواهد به گرمابه برود، می گوید که می خواستیم به گرمابه برویم« تا شوخ از خود باز داریم!» در این گفتۀ ناصر خسرو « شوخ» به مفهوم چرک بدن است. واژۀ شوخ هنوز در زبان فارسی دری کار برد دارد؛ اما به مفهوم دیگری که که هیچ تناسبی با مفهوم نخستین ندارد، این واژه امروزه به مفهوم گستاخ، شاد، زنده دل، بذله گوی به کار می رود، چنان که در ترکیب های شوخ چشم، شوخ طبع ، شوخ و شنگ نیز به همین مفهوم امروزین به کار برده می شود. افزون بر این بخش بیشتر از واژگان عربی که در فارسی دری کار برد دارند، چنین کاربردی را در زبان عربی از دست داده اند. درست مانند همان پناهنده یی که زمانی حق شهروندی کشور دیگری را به دست می آورد حق شهروندی کشور خود را از دست می دهد.
می خواهم بگویم آن هایی که در پی زبان سچه اند، به مسافرانی می مانند که در سراب سوزانی در هوای رسیدن به چشمۀ گوارایی سرگردان اند که با دریغ هیچ گاهی به چنان چشمه یی نخواهند رسید. برای آن که سچه سازی به همان سرگردانی در پی چشمۀ خنک و گوارا در سرابی می ماند. زبان سچه یعنی زبانی که با هیچ گونه زبان و فرهنگ دیگر پیوندی نداشته است. زبان سچه گویی زبان مردمانی است در جزیرۀ دور انزوا. زبان مردمانی جدا از جامعۀ بشری. وقتی که دانش مشترک است این دانش مشترک خود اشتراکاتی را در میان زبان ها پدید می آورد. امروزه فن آوری خبر ها و آگاهی هایی را از چهار گوشۀ جهان به دور دست ترین دهکدهها می رساند، ادامۀ چنین آگاهی رسانی هایی خود واژگانی را در زبان های گوناگونی جهان پراگنده می سازد.
من طرفدار گسترش واژگان بیگانه در فارسی دری نیستم . حتا چنین علاقمندی را در مورد واژگان عربی هم ندارم؛ بل می خواهم بگویم، واژه یی که در یک زبان هزار سال زیسته است و حال این زبان واژه برابربا آن را هم ندارد چرا از کار برد به دور انداخته شود؟
دوستی به من گفته است که: « نگاه کن من در نوشتۀ خود واژگان عربی را به کار نگرفته ام». شاید گفتۀ این دوست درست باشد؛ اما می خواهم به دوست خود بگویم که اگر خواسته باشی چیزی در پیوند به «فزیولوژی» یا علم الوظایف، بنویسی چه خواهی کرد؟ با اصطلاحات علم فزیک و شیمی چه خواهی کرد؟ برای« پرتون » چه نام خواهی داد، شاید بگویی« ذره یی با چارچ مثبت» که این تنها یک بعد مفهوم« پرتون» است و باز هم فارسی دری نشد. زمانی که بحث اندر باب فلسفه است چه خواهی کرد؟ یا بحث نجوم، اقتصاد، سیاست و مسایل دیگر . من باور دارم که این دوست ناگزیر از کاربرد اصطلاحات و واژگانی خواهی بود که خود در برابر آن شمشیر کشیده است.
بزرگی و اهیمت زبان ها نه در تاریخ آنان است و نه هم درسچه بودن آن ها. اهمیت زبان ها در این است که چقدر توانسته اند و چقدر می توانند، دست آورد های دانش ، فلسفه، روان شناسی، فن آوری و دیگر رشته های دانش، ادبیات و فرهنگ را در خود جا دهند و به آیندهگان برسانند.
می خواهم بگویم که هیج زبانی و از آن شمار زبان فارسی دری این نیرومندی را ندارد تا تمام دانش و فرهنگ بشری را تنها با واژگان سچۀ خویش باز تاب دهد. این یک امر نا ممکن است. امروزه فن آوری و توسعۀ دانش های بشری از هر زبانی که بیاید، اصطلاحات خود را وارد زبان های دیگر می کند که ما ناگزیر از کار برد آن می شویم.
با چنین وضعیتی که وجود دارد، چه می توان کرد؟ من می پندارم دو را ه داریم. نخست این که دروازه های دانش، فرهنگ و فن آوری جهانی را به روی زبان و سرزمین خود ببندیم تا زبان ما سچه بماند؛ اما تازه روشن نیست که با این زبان سچه کدام کهکشان ناشناخته را می توانیم تسخیر کنیم. دو دیگر این که برویم برابر سازی کنیم. کار نخست به نظر من نا ممکن می آید. در پیوند به کار دوم می توان گفت که باید نهادهای زبان شناسی و فرهنگستانی وجود داشته باشد تا بر بنیاد، گنجینۀ واژگانی زبان، بر اساس قدرت ترکیب سازی زبان و واژگان پراگنده در گسترۀ گویشی زبان، واژه سازی کند!
البته اگرکسی در هر گوشه یی بر خیزد و مطابق به فهم خود دست به واژه سازی بزند، این خود می تواند سبب پراگندهگی در نظام واژگانی زبان شود. این امر در آینده خود به مشکل دیگری در زبان بدل خواهد شد.
آن چیزی که به نظر من بسیار دشوار نمی نماید، کاربرد آن شما واژگانی است که در زبان وجود دارد؛ گنجینۀ ادبیات کلاسیک فارسی دری بزرگترین زخیرهگاه واژگان پاک فارسی دری می باشد، ان های که دوست دارند تا دامنه کاربرد واژگان فارسی دری را در گفتار و نوشتار خود گسترش دهند، نا گزیر از آن انند تا آشنایی گستردهیی با ادبیات کلاسیک فارسی دری داشته و آن را به گونه همیشه گی مطالعه کنند. البته نویسنده و گویند یی که سرمایۀ اندکی از واژگان را در اختیار داشته باشد، بدون تردید نمی تواند در توسعۀ نظام واژگانی زبان سهمی داشته باشد. البته شماری هم به دلیل عربی مابی و یا انگلیسی مابی بیشتر علاقمند به کاربرد واژگان عربی و انگلیسی به جای واژگان اصیل فارسی دری اند، چنین افرادی خود نا خواسته از شمار مخالفان توسعۀ زبان اند! هم اکنون زبان فارسی دری در کشور از چنین افرادی صدمۀ سنگینی دیده اند.
حوت 1391
شهر کابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته