یادی از فاجعۀ آدمسوزی سرپل و تداوم سیاستهای فاشیستی تا امروز
٢٤ دلو (بهمن) ١٣٩١
اگر نظام ظالمانۀ برده سازی سیاهان در امریکا ملغی گردید، ویا رژیم اپارتاید در افریقای جنوبی سرنگون شد، ویا هم ما در تاریخ می خوانیم که فاشیسم هتلری در آلمان پدیدار و با افتضاح تمام شکست خورد و صدها نظام بیدادگر و غیرانسانی دیگری هم که اساسات اعتقادی کار خود را براساس سیاست های برتری جویانۀ نژادی و اتنیکی با تفکیک گروه های انسانی به خوب و بد، پست و بلند، نجیب و نانجیب وغیره پایه گزاری نموده بودند در جهان سرنگون گردیدند، و همین امروز هم کافۀ بشریت از آنها با نفرت و انزجار یاد می نماید، همه و همه بازگو کننده ی یک حقیقت است و آن اینکه اولتر از همه در عالم خلقت و در میان نسل بشر، این گونه تقسیم بندی های ظالمانه و اعمال سیاست های جابرانه، با هر نام و عنوانی که باشد، هیچگونه جای پذیرش منطقی و پابرجا به خود ندارد، ثانیاً هم به گواهی تاریخ و در دوره های استیلا و حاکمیت آن نظام های غیرانسانی، در تمامی آن کشورها و در بین کلیه اقوام و ملت هایی که در آنجا ها امرار داشتند، بودند عده ی کثیری از رزمندگان راه حق و آزادی متعلق به همان ملت های حاکم، که قاطعانه و شجاعانه آن اندیشه ها و آیدیالوژی ها را مردود شمرده و برعلیه حاکمان خودی تا پای جان مبارزه نموده اند.
چنانچه بزرگترین مدافعان حقوق سیاهان در امریکا، متعلق بود به سفید پوستان ضد تبعیض نژادی و معتقد به برابری همه انسانها، ویاهم در زمان استیلای رژیم اپارتاید در افریقای جنوبی، بودند عده ی کثیری از سفید پوستان غیرافریقایی تبار، که با جنبش عدالتخواهانۀ سیاهان بومی آن کشور دوشادوش، برعلیه گردانندگان نظام اپارتاید مبارزه نموده و سرانجام آنرا ساقط ساختند.
همچنان همه میدانند، که تمامی مردم آلمان، نه تنها که از هتلر و سیاست های فاشیستی او پشتیبانی و حمایت نکردند، بلکه با نثار جان و اعتقاد راسخ به آزادی و برابری انسانها، برعلیه هتلر و سیاست های فاشیستی او مبارزه و ایستادگی نمودند.
همین اکنون هم ، اگر از یک طرف ما می بینیم که دولت صهیونیستی اسرائیل و معتقدین اندیشه و باور صهیونیسم در میان یهودان عالم، با اعمال بدترین سیاست های ضد انسانی برعلیه اعراب فلسطینی و دیگر مسلمانان جهان، همه روزه مصروف خلق انواع جنایات و بیعدالتی ها می باشند، هستند عده ی کثیری از یهودیان عدالت خواه و معتقد به اندیشه های انسان سالاری، که این اعتقاد صهیونیست ها را یکجا با سیاست های جاری دولت اسرائیل، تقبیح نموده و برعلیه آن یکجا با اعراب و مسلمین مبارزه می نمایند.
اما در کشوری که ما درآن بسرمی بریم و بنابر عوامل عدیدۀ جغرافیایی و تاریخی از همان زمانه های قدیم تا امروز، مسکن اقوام و ملیتهای مختلف، با پایه های نژادی متفاوت، اعتقادات دینی و مذهبی متنوع، کلتور و سنت های مختص بخود بوده و می باشد، طی دوره های اخیر تاریخ، جاری بودن نوعی تضاد و تصادم های بلاانقطاع سازمان یافته و دولتی را، بر مبنای برتری جویی ها و تفوق طلبی های قبیلوی و نژادی، در بین باشندگان کثیرالملیۀ خود تجربه می نماید، که با کمال تأسف و برخلاف آنچه که درین رابطه، از چگونگی برخورد دیگر مردم جهان یادآور شدیم، درین کشور و در بین هموطنان گرامی خود، که متعلق به اقوام و قبایل حاکم می باشند، هیچ نمونه ی قابل تذکری را در رابطه با ضدیت و نامشروع شمردن این اعمال و سیاست ها و همدردی با خلق های مظلوم، پیدا کرده نمی توانیم.
چنانچه همین امروز و در روزگاری که ما امرار حیات داریم، هستند عده ی کثیری از هموطنان عزیز ما، که هنوزهم بدنبال اندیشه های قوم برتر و قبیلۀ برتر با داشتن حق حاکمیت موروثی، با تفکرات پاک سازی های قومی و نژادی درین خاک بوده، و اگر شرایط دوره های گذشتۀ تاریخ مثل زمانه های حاکمیت عبدالرحمان خان، نادر خان، ظاهر خان وغیره به ایشان فراهم شود، تمامی نا تمامی های کار آن جلادان تاریخ را به اتمام خواهند رسانید.
اگر ما در تاریخ این سرزمین می خوانیم که امیر عبدالرحمان، امیر حبیب الله، نادر و برادرانش با ریزاندن خون هزاران ازبیک، هزاره، تورکمن، تاجیک، ایماق، تاتار، قرغیز، قزاق وغیره از غزنی، قندهار، ارزگان، جلال آباد، کنر، بامیان، بلخ، هرات، غور، بادغیس، فاریاب، جوزجان، سرپل، سمنگان، بغلان، تخار، بدخشان، قندوز، پروان، کاپیسا وغیره دست به پاک سازی های قومی یازیده، خانه و زمین های زراعتی ایشان را یکجا با چراگاه های مواشی آنها به مردمانی تحت نام کوچی و ناقل اهداء و در نتیجه فضای کشور را آگنده از نوعی تبعیض و تعصبات قومی و قبیلوی آشتی ناپذیر نمودند، در شرایط امروزی و عصر زندگی ما هم، عملاً دیده می شود که دولت های قبیله سالار افغانستان، با تعقیب شیوه های مدرن همان سیاستهای گذشته، یک لحظه هم از فکر تبدیل نمودن کشور، به ملک مطلق قوم و قبیلۀ متعلق بخود غافل نبوده و نیستند. چه رسد به اینکه با الهام از حقایق تاریخ و عمل کرد دیگر مردم جهان، عده ای از آگاهان ایشان با قرارگرفتن در کنار اقوام و ملیت های مظلوم افغانستان، سیاست های ویرانگر و تفرقه آفرین قبیله سالاران حاکم را در نقاب اندیشه های چپ، راست ویا میانۀ سیاسی، مذهبی ویا سکولار، محکوم نموده و راه حقیقی وحدت و همبستگی انسانهای مسکون درین جغرافیا را، منوط به تحقق حق و عدالت و همزیستی عادلانۀ همه، بدور از هر گونه حق تلفی و برتری جویی ها قبول و واقعیت های وجودی موجودیت اقوام و ملیت های مختلف درین کشور را در کنار هم و با حفظ هویت های ملی و تاریخی ایشان پذیرا شوند!!!
قسمیکه اشاره نمودیم، مسألۀ زمینخوارگی و پاکسازی قومی، با انتقال ناقلین وهجوم های سازمان یافته ی کوچی ها، یک سیاست دیرینه ی دولتی درین کشور است، که براساس آن هزاران خانوادۀ بومی در ولایات مختلف، منجمله ولایت سرپل، در دورۀ حکمروایی خانوادۀ نادر محکوم به از دست دادن زمین و دیگر داشته های حیاتی خود گردیده، و مجبور به ادامۀ زندگی با پذیرش وظیفۀ مزدوری یا دهقان وابسته به زمین، در بالای همان زمین های پدری غصب شده ی خود، به نفع غاصبین قبیله سالار اسحاق زایی و دیگر زی زی سالاران حاکم گردیده اند.
فاجعۀ آدمسوزی قریۀ بغاوی شهر سرپل، که به روز جمعه بیست و دوم ماه دلو 1343 خورشیدی اتفاق افتاد و درآن به تعداد شش تن از دهاقین نگونبخت آن قریه، بعد از تیرباران و بزکشی توسط محمد اکبر اسحاق زی، برادر کمال الدین اسحاق زی، که درآن زمان امتیاز وکالت شورا را هم به نمایندگی از مردم سرپل دارا بود، به کام شعله های آتش قرار گرفته و بصورت وحشیانه سوختانده می شوند، یکی از هزاران جنایت انجام یافته توسط قبیله سالاران مهاجم و غاصب درآن حوالی است که تا امروز، هیچ مرجعی حاضر به تحقیق و مجازات عاملین آن نگردیده است.
دردآورتر اینکه در همین روزگار ما، بجای التیام آن زخم های کهن، بازهم دولتمداران برسر اقتدار کابل، با سازماندهی و ارسال صدها خانوادۀ ناقل به آن ولایت در حال شعله ور نمودن دور دیگری از آدمسوزیها در ولایت سرپل و دیگر مناطق کشور قرار داشته و به شیوه های مختلف بدان ادامه میدهند.
انگیزۀ اساسی تحریر این نوشته هم از آغاز این دور جدید فاجعه نشأت می نماید، که شاید این دور کار به مراتب وحشتناک تر از دوره های قبلی آن باشد و هزاران انسان بیگناه را از مجموع مردم افغانستان دچار بدبختی های پیشبینی ناشده یی نماید، که حاصل آن جز پدیدار شدن دور جدیدی از عقده ها و انتقامجویی ها، چیز دیگری نخواهد بود. و انسانهای رسالتمند کشور راست، که درین راستا مسئولانه و بدور از تفکرات کوچک قوم و قبیلۀ خود وارد عمل گردیده و اعمال ظالم و مظلوم، ستمگر و ستم کش را با روآوردن به دلایل خودفریبانه و منفعت جویانه برای قوم و قبیلۀ خود، در عین ترازو مورد اندازه گیری قرار ندهند.
اگر ما خواهان آنیم، که درین کشور همه باهم و در کنار هم، زندگی با صلح و سعادت داشته باشیم، پس بگذارید که به حق و حقوق مجموع باشندگان کشور احترام بگذاریم و از تفوق طلبی ها و تجاوز به حریم های مادی و معنوی هریکی از اقوام و ملیت های ساکن افغانستان، جلوگیری نماییم!
بازهم تقویم روزگار سالی را به عمر فاجعۀ خونین آدمسوزی روز جمعه، بیست و دوم دلو سال 1343 خورشیدی که در قریۀ بوغاوی شهر سرپل انجام یافت می افزاید، و خون آن دهاقین گلگون کفنی که با تیر جفای جلادان بی رحم وغاصبان قبیله پرست اسحاق زایی هریک کمال الدین اسحاق زی و محمد اکبر اسحاق زی، با همکاری جمعی از بردگان قبایلی و حمایت های همه جانبۀ دولت محمد ظاهر شاه، آن بابای ملت کش، جان های شیرین خود را حین انجام کار و حصول رزق حلال بالای زمین های پدری خود از دست دادند، هنوز هم منتظرعدالت اند. دولت حامد کرزی همچون گذشته با تعقیب برنامه های زمین خواری و به کاربستن سیاست های عظمت طلبانۀ قومی و نژادی و اعزام گروه های سازمان یافتۀ قبایلی به ولایت سرپل و دیگر ولایت های شمال و مرکزی کشور، تحت نام ناقل و کوچی، مردم را به جان هم انداخته و ذهنیت توده ها را با بذرافشانی نفاق، از دیگر مسایل روزمرۀ حیاتی، به کلی منحرف نماید!
تا جاییکه ما در همین روزها شاهد آنیم، همانند آن گذشته های سیاه و ننگین تاریخ، زمینه های تهاجم تکراری ناقلین توسط دولت کنونی مساعد و سیلی از مهاجمین سازمان یافته با ادعاهای کاذب مالکیت به زمین و دارایی های مردمی که در قریه های گل تیپه، آسیاآباد، بهسود، سرخک، قراغو و کهنه بازار، که در مجاورت با شهر و بازار فعلی سرپل موقعیت دارند، با استناد به یک سلسله اسناد خودساخته و جعلی، به ولایت سرپل سرازیر و خاطرات تلخ آن دوره های آدمسوزی ها را در ذهن مردم در حال زنده ساختن اند.
مشاهدۀ این حالت تلخ و اندوهبار، آنهم بعد از گذشت این همه سالیان سراسر سیاه و خونین با تداوم بلاانقطاع، حاکمیت جنایت پیشگان قبایلی، به اشکال و شیوه های مختلف آن، این تصور را در اذهان ماتمزده ی مردم ما تداعی میسازد، که زیستن در تحت حاکمیت این نیروهای شیطانی، سرنوشت محتوم و تقدیر ازلی آنهاست، و تلاش رهایی جز فرورفتن بیشتر از پیش، در اعماق تیره روزی های پیش بینی ناشده و بیدادگری های سازمان یافتۀ دور از تحمل و باور، هیچ ارمغان دیگری به ایشان ندارد!
اینجاست که بایست هر باشندۀ این سرزمین و بویژه مدعیان داشتن آگاهی و رسالت تغییر در جامعه، این سوالات را به پرسش بگذارند که:
این کاروان جهل و نفاق ره به کجا می برد؟ و تا کدامین مرحلۀ تاریخ، پاسداران ارزشهای فاسد و سیاه قبیله سالاری و سیاست های کثیف برده سازی، باشندگان این سرزمین را با بکارگیری شیوه های شیطانی و دور از مکارم انسانی، به جان هم انداخته و با خلق نابرابری های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره، از طریق غارت داشته های مادی و معنوی بخشی از باشندگان این سرزمین، توسط بخشی دیگر آن، بسترهای سیاه و ننگین حکومتداری را برای خود مهیا و جهنم نفاق و بی عدالتی را درین سرزمین همچنان شعله ور نگه خواهند داشت ؟؟؟؟ !!!!! و تا کدامین زمان توده های ملیونی مردم، با قرارداشتن های اجباری در عمق از خود بی خبری های برده ساز، به عنوان مزرعۀ استبدادپذیری و بیدادگری در اسارت این بیدادگران محیل و بی رحم باقی خواهند ماند و تاریخ نویس بی مسئولیت، شاعر بی مایه و روحانی قبیله پرست یکجا با سیاستمداران اسارتگر و مزدور، ازاین جنایت پیشگان، بابا، پاپا، دادا، قهرمان کبیر وغیره خواهند تراشید و زهری را که این افعی های زشت خط وخال به جان همتباران خود یکجا با مجموع انسانهای مسکون درین خطه، همه روزه تزریق و از خون آن بیچارگان تحمیق شده در جهت شگوفایی کاخ بیداد بهره برداری می نمایند، تغافل خواهند ورزید؟؟!!!
همدرین جاست، که مسئولیت تفکر سالم و نجاتبخش، در یک فضای عاری از غبار تیرۀ قوم پرستی، قبیله پرستی، نژاد پرستی، منطقه پرستی وغیره عوامل تبعیض و استبداد به آدرس مدعیان راستین روشنگری و نجات میهن ازین گرداب مهیب قبیله سالاری و نژادپرستی ویرانگر، که صدها سال زندگی انسانی باشندگان این سرزمین را به تاراج برده و در نتیحه کشوری را با جمیع باشندگان آن از دست یابی به مزایای زندگی انسانی و همزیستی عادلانه محروم گردانیده است، مطرح و امر تفکر به محور حقایق عینی جامعه را در جهت رسیدن به علت های اساسی این همه معلول های اسارتبار و هستی سوز، در برابر ایشان قرار میدهد.
اگر درین رابطه کارکردهای سیاه و ننگین، دوره های زمامداری امیران بی عاریت و مزدور سدوزایی، بارکزایی و محمد زایی همچون شاه شجاع ابدالی، شاه محمود ابدالی، امیر دوست محمد بارکزایی، امیر شیرعلی، امیر محمد یعقوب، امیرعبدالرحمان جلاد و شوالیۀ دولت انگلیس وغیره را، تا سقوط امارت فاشیستی امیر ملا محمدعمر، نمایندۀ مستقیم و بی کم و کاست آی ایس آی پاکستان، محول به تاریخ نموده، و جوهر استبدادی و ضد مردمی آن دولتمداران را، که ماهیت وجودی آنها با تمامی جنایات و اعمال سیاه دوره های زمامداری ایشان ثبت اوراق تاریخ است، محول به گذشته ها نماییم. چه گونه میتوانیم این دموکرات های زبون و ساخت کارخانه های دموکراسی سازی غرب را، که هنوز هم خواهان طی طریق به همان مسیر استبداد، زورگویی و بیعدالتی های بازمانده ازآن گذشته های شرم آور بوده و خواهان هیچگونه بازنگری به افکار و اندیشه های فاشیستی و نفاق افگنانۀ غیرانسانی و دور از ارزش های اسلامی خود نمی باشند، متوجه این حقیقت سازیم که این درخت شوم و بدحاصل تا اکنون که هیچ حاصلی به جز از بدبختی و سیه روزی به مردم افغانستان ارزانی نداشته بعد ازین نیز، مصدر هیچگونه حاصل خیری به هیچ یک از اقوام و ملیت های ساکن این کشور، بشمول قوم پشتون، نخواهد شد.
غصب زمین و بکارگیری سیاست های پاکسازی قومی، آن حقیقت عریان و غیر قابل انکاری است، که در تمامی دوره های حکومتداری زمامداران سدو زایی، بارکزایی و محمد زایی، بالخصوص در پروسۀ فرمانروایی امیر عبدالرحمان و پسرش امیر حبیب الله با بی رحمی هرچه تمام در معرض اجرا قرار داشته و در دورۀ نواسۀ عبدالرحمان خاکفروش یعنی امیر امان الله خان، نظامنامۀ ناقلین نافذ و کار غصب زمین و انتقال ناقلین به مناطق شمال کشور شکل قانونی و دولتی را به خود احتوا می نماید.
بر مبنای همین سیاست های عبدالرحمان خانی و نظامنامۀ ناقلین امان الله خانی است، که فاجعۀ نسل کشی ها و اعمال کوچ های اجباری مردم بومی شمال و مناطق مرکزی کشور در دوره های زمامداری نادر و پسرش ظاهر، به اوج خود رسیده و چنان منظرۀ وحشتناکی را در تاریخ این سرزمین از خود بجا میگذارد، که نمونه های همانند آن را ما فقط می توانیم طی بیشتر از نیم قرن اخیر در فاجعۀ فلسطین و کاربرد سیاست های صهیونیستی اسرائیل برعلیه اعراب فلسطینی مشاهده نماییم و بس!
آنهم با این تفاوت که هیچگاهی تمامی خلق یهود موافق چنین سیاستی در برابر اعراب نبودند و بودند عده ای از پیروان آئین یهودیت، که آشکارا برعلیه گردانندگان سیاست صهیونیستی دولتمداران اسرائیل مبارزه و در کنار خلق مظلوم فلسطین قرار داشتند و دارند. ولی در افغانستان موضوع کوچی و ناقل یک موضوع پایان ناپذیر به نظر میرسد.
مگر اینکه نظام سیاسی کشور را از گروگان قبیله سالاران آزاد سازیم و آن نظام عادلانۀ سیاسی را، که جوابگو به واقعیت های زندگی جامعۀ چندملیتی افغانستان باشد، با یک تفاهم آگاهانۀ همگانی در کشور مستقر گردانیم.
این امر محتاج همکاری همه اندیشمندان، به دور از آلودگی های قوم پرستی، قبیله پرستی، نژاد پرستی، در جهت رسیدن به مفکورۀ واحد و سازنده ی افغانستان جدید است.
شهدای راه حق را فراموش ننمایید تا راه جلو گیری از خونریزی و بیعدالتی ها را پیدا نموده بتوانید.
شاد باد، ارواح شهدای بیست و سوم دلو، سیزده چهل و سه،
نفرین بر آدمکشان فاشیست!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
سرور درویش | 12.02.2013 - 04:32 | ||
با سباس فراوان توردیقل صاحب:من تمام مقالات تان را که در مورد مظلومان این ملک نوشته اید خوانده ام وبه تمام دوستانم توسعه خواندن و مطالعه کردن آنهارا نموده ام تا از مظالمیکه در حق بربادرفته گان این ملک رفته است آگاه شوند و در خواب خرگوش نباشند،واقعا" روشنگری نموده اید قلم بر فیض و بر برکت تان مستدام باد. ازروشنگری تان درمورد خط دیورند، محمد گل مومند و جنایات تاریخی آن در همکاری با نادر غدار که در سایت ها برای تنویر کسان از مردم بی خبران گذاشته بودید. یک جهان تشکر . |
سرور دروش | 12.02.2013 - 07:54 | ||
محترم توریقل صاحب بزرگوار: به تایید سخنان شما بزرگوار دیروز یک جلد کتاب بنام امیر نامه که سروده ها ذوالفقار شاعریکه عاشق امیر جلاد از تبار آنانیکه دربیشگاه وجدان و تاریخ اعتراف به جنایت جنایت کاران نمی نماید توسط استاد رحیم ابراهیم و انتشارات آن بنام انتشارات تعلیمی واقع سرک اول دهمزنگ به چاب رسیده است نیز مبین حرف های شما می باشد. بنا" به دوستان خاضعانه توصیه می شود تا آنرا دریافت و مطالعه نمایند. ارادتمند شما درویش |