امریکا با ایران کنار می آید؟
١٦ دلو (بهمن) ١٣٩١
آنالیز توصیفی (Descriptive) گلوبال متاجیوپولیتیک
در پرتو راهبرد تازه کاخ سفید در قبال ایران
بررسی موردی: تاثیرات مناسبات ایران و امریکا بر سیاست های جهانی و بحران افغانستان
چکیده:
در این تحقیق، نیاز تاریخی امریکا به نزدیک شدن به ایران و کنار آمدن آن کشور با ایران و تاثیرات آن بر بحران سر در گم و خونبار افغانستان از دیدگاه تئوریکی به بررسی گرفته می شود.
چند قطبی شدن جهان، تبارز دوباره روسیه در سیمای یک ابرقدرت، ظهور چین به عنوان ابرقدرت پیشتاز اقتصادی جهان، پدیدآیی ابرقدرت های تازه مانند برازیل و هند در پهنه سیاست های جهانی، شکست راهبردی ایالات متحده در امریکای جنوبی، به بن بست رسیدن راهبردهای امریکایی «خاورمیانه بزرگ» و «آسیای میانه بزرگ»، پیشتازی چین در نبرد جیواکونومیک در آسیای میانه، مسایل اروپا و قطب شمال، بحران انرژی در جهان، بیداری اسلامی (بهار عربی) و سرانجام درگیر شدن امریکا در جنگ بی پایان فرسایشی در افغانستان، در پهلوی سایر علل و عوامل ... ایالات متحده را ناگزیر می گرداند تا در رفتارهای خود در قبال ایران بازنگری ریشه یی نماید.
ایالات متحده نیک می داند که ایران مهم ترین کشور خاورمیانه است که بدون تفاهم با آن، هیچ یک از مسایل منطقه یی به گونه بایسته حل و فصل نخواهد شد. در پهلوی آن، ایران دارنده یکی از بزرگترین گنجینه های انرژی جهان است و در اوضاعی که ذخایر جهانی رو به کاهش دارد، نمی توان آن کشور را نادیده گرفت.
از همین رو است که بارک اوباما مساله ایران را در صدر اولویت های سیاست خارجی امریکا در دوره دوم ریاست جمهوری خود قرار داده است
در نبشته دست داشته، موانع و دشواری هایی که بر سر راه امریکا در زمینه هست، به گونه عینی به بررسی گرفته شده است. همین گونه، امکانات عملی بهبود روابط میان دو کشور ارزیابی می گردد.
1- موقعیت لرزان امریکا در جهان چند قطبی:
جهان تک قطبی به میان آمده پس از فروپاشی شوروی پیشین، چهارنعل به سوی چند قطبی شدن و بنا به برخی از ارزیابی ها «بی قطبی شدن» می تازد. روسیه، چین، اتحادیه اورپایی، هند و برازیل در سیمای ابرقدرت های مطرح در حال تبارز هستند و یکه تازی ایالات متحده در پهنه سیاست های جهانی را به چالش می کشانند.
روسیه پس از دو دهه خواب زمستانی، دوباره با نیروی شگرفی به میدان آمده است. راهبرد تازه پوتین در برنامه دارد که تا سال 2030 روسیه را به جایگاه ابر قدرت پیشتاز نظامی جهان برساند. در این برنامه، ساختن صدها فروند هواپیمای راهبردی و تاکتیکی نسل پنجم و چهارم(+++) رادار گریز، از جمله هواپیماهای دورپرواز راهبردی تی یو-60 و مدل های پیشرفته تر آن (هماورد ب-2 امریکایی)، ده ها فروند کشتی موشک انداز مجهز با موشک های دور برد و کلاهک های هسته یی، ده ها فروند زیردریایی هسته یی مجهز با موشک های قاره پیمای هسته یی بولاوا، رزمناوهای موشک انداز هواپیمابردار، موشک های مجهز با کلاهک های هسته یی سوار بر سکوهای پویای توپل- ام، موشک های میانبرد تاکتیکی فوق پیشرفته اسکندر، موشک های پدافندهوایی پیشرفته اس- 400 و اس- 500 ، پهبادها و سامانه های جنگ الکترونیک، هواپیماهای آواکس، سامانه های رزمی کیهانی و... در دستور کار قرار دارد.
دکترین تازه نظامی روسیه برای آماده شدن برای یک جنگ گسترده جهانی سنجیده شده است.
همین گونه، روسیه در سنجش دارد تا با بهره گیری از گستره پهناور سرزمینی و گنجینه های بزرگ کانی خود، به موقعیت منحصر به فردی در آینده اقتصادی جهان دست یابد و به کشور پیشاهنگ گیتی مبدل گردد. دست کم از همین حالا روشن است که تا سال 2025 روسیه بی چون و چرا به بزرگترین قدرت اقتصادی اروپایی مبدل خواهد گردید.
در بُعد سیاسی روسیه در برنامه دارد تا با آرایش ساختار تازه «اتحادیه اروآسیایی» در برابر امریکا، اروپا و چین تبارز نماید. این کشور، همچنان در نظر دارد حضور خود را در سراسر جهان گسترده تر سازد. بسنده است یادآور شویم که شرکت «روس نفت» از همین حالا در برنامه دارد تا ده میلیارد دالر در بخش انرژی ونزوئلا سرمایه گذاری کند. روسیه در برنامه دارد تا تراز بازرگانی خود را با ترکیه به گونه چشمگیر بالا ببرد. کنون حجم مبادلات میان دو کشور به مرز 27 میلیارد دالر می رسد. با به بهره برداری رسیدن کریدور شمال- جنوب، همین گونه، انتظار می رود تراز بازرگانی میان ایران و روسیه به 20 میلیارد دالر برسد.
همین گونه، چین با آهنگ رشد سرسام آوری پا به میدان گذاشته است و انتظار می رود تا 2025 به قدرت نخست اقتصادی جهان مبدل شود و از دیدگاه تولید انباشته یا ناخالص ملی امریکا را پشت سر بگذارد. چین، همین اکنون با داشتن ذخایر ارزی 2.5 تریلیون دالری، پولدار ترین کشور جهان است که مدت هاست جاپان و آلمان را پشت سر گذاشته است.
چین برای لحظه یی هم از بالابری توان رزمی خویش غافل نیست. این کشور در برنامه دارد تا به سرعت توان هسته یی، هوایی، موشکی و دریایی خود را بالا ببرد. همین چندی پیش، چین نخستین رزمناو موشک انداز هواپیمابردار خود را به آب انداخت. هر چند این رزمناو هواپیمابردار را از روسیه خریده است.
چین در برنامه دارد به قدرت برتر جهانی در زمینه هسته یی مبدل گردد. بسنده است یادآور شویم که چین در آینده ساختن دو صد نیروگاه هسته یی را مد نظر دارد.
چین به سرعت در چهار دانگ جهان سرمایه گذاری های سرسام آوری می نماید و دامنه مناسبات بازرگانی خود را گسترده تر می سازد. بسنده است یادآور گردیم که تراز بازرگانی چین با ایران چند سال پیش به چند میلیون دالر می رسید. مگر کنون به بیش از 50 میلیارد دالر می رسد و انتظار می رود تا چند سال دیگر، به سقف 100 میلیارد دالر بالا برود.
تراز بازگانی چین با امریکا سالانه به صدها میلیارد می رسد و در این حال امریکا از کسری مزمنی در برابر چین در زمینه بازرگانی رنج می برد. تجارت چین حتا با ترکیه که در گذشته مناسبات چندانی باآن نداشت، کنون به تراز 20 میلیارد دالر رسیده است.
در گذشته نه چندان دور، تراز بازرگانی روسیه و چین به مرز 5 میلیارد دالر در سال می رسید که سپس به مرز 60 میلیارد دالر بالا برده شد و کنون در برنامه است که تا 200 میلیارد دالر بالا کشیده شود.
آن چه برای امریکا بسیار ترسناک است، گسترش پیوندهای ایران با چین است که در پهلوی گرایش فزاینده پاکستان به چین و خطر افتادن افغانستان به دست طالبان و در واقع پاکستان، ممکن است به آرایش یک اتحادیه تازه ضد غربی بیانجامد. از همین رو است که برای پیشگیری از رخنه چین به منطقه حساس خاورمیانه، باید راهبرد را در قبال ایران تغییر داد. غول های دیگری که در حال تبارز هستند، هند و برازیل اند.
در این میان، اتحادیه اروپایی به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان، در حال افول و درگیر بحران های فزونشمار است. از همین رو هم است که برای تبارز در جهان آینده ناگزیر است انگلستان و سویس را هم به گستره خود بکشاند. قرار است تا سال 2017 مساله پیوستن انگلستان به اتحادیه اروپایی نهایی شود.
روشن است ایالات متحده امریکا هم دست روی دست نگذاشته و خواب نیست و به آسانی نخواهد گذاشت تا جایگاه پیشتاز خود را در جهان از دست بدهد. هر چند، میزان وام های دولتی ایالات متحده به مرز بیش از 16 تریلیون دالر رسیده است و این کشور در عرصه سیاست خارجی درگیر بحران های فزونشماری است، با آن هم روشن است راهبردهایی برای برونرفت از وضعیت کنونی روی دست دارد که مهم ترین آن کنار آمدن و دست یافتن به همسویی با ایران است. تصادفی نیست که بارک اوباما مساله ایران را در راس اولویت های راهبرد سیاست خارجی خود در دوره تازه ریاست جمهوری اش گذاشته است.
ایالات متحده در سال های پس از جنگ جهانی دوم راهبرد محاصره نظامی شوروی پیشین را در برنامه داشت. کنون محاصره نظامی چین بر آن افزود گشته و بیشتر تمرکز در قوسی از اقیانوس اتلس و آسترالیا و در کل حوزه جنوب خاوری آسیا گرفته تا افغانستان پهن می باشد. چنین بر می آید که مهار چین چونان بزرگترین رقیب راهبردی در اولویت واشنگتن قرار داشته باشد.
ایالات متحده، پس از فروپاشی شوروی پیشین کوشیده است در کشورهای اروپای خاوری پایگاه های دایمی پهن کند. همین گونه، کشورهای سه گانه بالتیک و گرجستان را به متحدان راهبردی خود مبدل گرداند. کنون، نیروهای پدافند هوایی ناتو با سپری از موشک های پاتریوت در امتداد مرزهای جنوبی ترکیه مستقر گردیده اند. همین گونه، نواری پدافندی یی در امتداد کرانه های باختری خلیج پارس آرایش یافته و یگان های پدافند هوایی مجهز با موشک های پاتریوت در کشورهای عربی خلیج پارس استقرار یافته است. این در حالی است که در برنامه امریکا استقرار دایمی ناو هواپیمابر انترپرایز در کرانه های بحرین قرار دارد.
به هر رو، چند نکته در کل شایان برجسته ساختن است:
- راهبرد امریکا پس از فروپاشی شوروی، تحمیل آن چه که برژنسکی آن را در کتاب تخته شطرنج بزرگ خود «پلورالیسم جیوپولیتیک» در گستره بر جا مانده از شوروی پیشین و حتا در خود روسیه خوانده است، می باشد- یعنی جدا سازی- نخست- آسیای میانه و قفقاز از پیکر روسیه و سپس هم جدا ساختن گستره پهناور سایبریا از روسیه!
روشن است چنین چیزی تنها آن گاه ممکن است که امریکا تنها ابرقدرت (در سیمای فراقدرت یا مگا پاور) در صحنه جهان بماند، روسیه دیگر نتواند در سیمای یک ابر قدرت تبارز نماید و زرادخانه هسته یی آن به شدت فرسوده شود و آن کشور یارای دستیابی دوباره به توان دوران شوروی را از دست بدهد. روند رخدادها در روسیه درست عکس آن را نشان می دهد.
در پهلوی آن، تبارز چین به عنوان یک ابر قدرت تازه نفس معادله را پیچیده تر ساخته است. یعنی اگر قرار باشد آسیای میانه و سایبریا از روسیه گرفته شود، این تنها امریکا نخواهد بود که مدعی دستیابی به گنجینه های سرشار این سرزمین های دست ناخورده است، بل که چین، حریف سرسختی در این کار است.
گذشته از همه، رویدادهای دو دهه اخیر آشکارا نشان دادند که دستیابی به گنجینه های آسیای میانه و دریای کسپین بدون ایران ناممکن است.
- موقعیت اقتصادی امریکا نیز رو به لرزان شدن است. کنون ایالات متحده با توجه به این که دالر هنوز هم ارز بی بدیلی در عرصه معاملات جهانی است، در عرصه اقتصاد جهانی حرف نخست را می زند. با این هم، پس از به میان آمدن یورو، امریکا ناگزیر گردید سلطه مالی بر جهان را با شریکان اروپایی خود تقسیم نماید.
کنون، کشورهای جهان از انحصار داشتن امریکا بر نظام مالی جهان سخت به ستوه آمده اند. کشورهای امریکای لاتین در برنامه دارند دیر یا زود خود را از شر دالر برهانند و ارز واحد خود را به میدان بیاورند. ایران اصلا از هر گونه معامله با دالر خودداری می ورزد. روسیه و چین هم تصمیم گرفته اند معاملات خود شان را با کنار گذاشتن دالر انجام دهند.
با این هم، هنوز مدت ها سلطه امریکا بر بازارهای مالی جهانی ادامه خواهد داشت و بسیار دشوار است ارز دیگری بتواند در آینده نزدیک جای دالر را پر کند. مگر دشواری در چیز دیگری است و آن «دی یفولت» فنی دالر در پی ورشکستی مالی دولت امریکا است که نگرانی هایی بسیاری را آفریده است. همه از آن ترس دارند که روزی بانک مرکزی امریکا خود را ورشکسته اعلام نماید و دیگر دالر اصلا از چلش بیافتد و یک کاغذ بی ارزش شود! درست ترس از همین چیز است که بسیاری ترجیح می دهند اندوخته های شان را در ارزهای دیگری داشته باشند.
- در باره استراتیژی هایی چون «خاور میانه بزرگ» و «آسیای میانه بزرگ» مطالب بسیاری نوشته شده است که تکرار آن در این زاید است. تنها می خواهم بگویم که بسیاری از کارشناسان بر آن اند که هر دو راهبرد به ناکامی انجامیده است و اگر قرار باشد برای آن یک دلیل عمده آورده شود- مخالفت ایران با هر دو استراتیژی است. یعنی ایران کشوری است که نمی گذارد ایالات متحده در سیمای فرا قدرت بی رقیب در جهان تبارز نماید و دست های روسیه و چین را از پشت ببندد. روشن است در صورت پیروزی امریکا در این دو راهبرد، دست های روسیه و چین از دو منطقه نفت و گاز خیز خاور میانه و آسیای میانه کوتاه می گردید و زمینه برای محاصره کامل دو حریف عمده فراهم می گردید.
2- به بن بست رسیدن راهبرد مهار ایران:
بهتر است پس از این مقدمه، به اصل مطلب بپردازیم:
اختلافات ایران و امریکا ریشه در مسایل گوناگونی دارد که در ظاهر آشتی ناپذیر به نظر می آیند؛ از جمله:
- مسایل باوری و ارزشی و اختلاف در ساختارهای نظام ها و هنجارها،
- دشمنی ایران و اسراییل و مساله فلسطین
- مساله پرونده هسته یی
- دشمنی ایران و عربستان و دشمنی تاریخی تشیع و وهابیسم
- اختلاف جیواستراتیژیک در مساله سوریه و لبنان
- رقابت جیواکونومیک بر سر گنجینه های گازی میدان پارس جنوبی میان ایران و قطر و در کل در خلیج پارس
- و سر انجام، مساله افغانستان
....
در این جا می کوشیم به گونه فشرده به هر یک از این اختلافات به گونه توصیفی و توضیحی (Descriptive) اشاره کنیم. هر چند، بایسته است تا در باره هر کدام به تفصیل با دادن ارزیابی های کارشناسیک نگاشته شود.
روشن است ایران و امریکا دارای نظام های از ریشه متفاوت دولتی و نظام های ارزشی گوناگون اند. در این جا تنها ارزیابی های دو کشور از نظام های یک دیگر را بررسی کنیم. چه پرداختن به نظام های دولتی و ارزشی دو کشور از حوصله نبشته دست داشته بیرون است.
حیدر جمال- رییس کمیته اسلامی روسیه در مقاله «در چارچوب طرح «عربستان جوشان» در سایت «ایران رو» در این باره نظام ارزشی امریکا می نگارد:
«ایالات متحده در تاریخ به عنوان مخالف نظم جهانی مذهبی – سلطنتی حاکم بر دنیای قديم (اروپا) مطرح شد. امریکا از همان ابتدا تکیه گاه و قلعه لیبرالیسم پروتستانی و ماسونی و در واقع لیبرالیسم مذهبی بود. «نطفه ایالات متحده» یعنی آن جمعیت اولی که در آینده به امپراتوری «یانکی» تکامل یافت، خود را «آتلانتید جدید» محسوب میکرد که این نه تنها بیان مجازی بلکه افسانه شکل دهنده اساسی تمدن امریکایی و به اصطلاح «ماتریکس» آن بود.»
به هر رو، ارزیابی ایران از نظام امریکا- نظام امپریالیستی، صهیونیسم مسیحی، نظام «جهانخوار» و «شیطان بزرگ» و «استکبار جهانی» است. نظامی که از سوی شبکه های فراماسونری، مافیای مالی جهانی و سرمایه داران یهودی صاحب کارخانه های بزرگ تولید جنگ افزار و پیروان دبستان مک کارتنیسم و اشتراوسیسم و کمیته نامنهاد «300 » اداره می شود.
همین گونه، در تعریف امریکا و متحدانش، نظام حاکم بر ایران یک نظام «تئوکراتیک قرون وسطایی» و «دیکتاتوری مذهبی» ضد تمدن است. امریکایی ها نظام «ولایت فقیه» را چونان یک نظامی با سرشت ضد دمکراتیک پرداز می نمایند که در تعاریف متداوئل اکادمیک نمی گنجد.
روشن است اختلاف در جهان بینی ها و ارزش ها، هرگاه در چهارچوب نظام های ایدئولوژیک ارزیابی شود، آشتی ناپذیر و انتی گونستیک به نظر می آیند. در این کانتکست می توان رویارویی آشتی ناپذیر دو نظام را در دو سه دهه اخیر به بررسی گرفت که تا کنون ادامه دارد.
آن چه مربوط به اختلافات ایران و اسراییل می گردد، هم جنبه ارزشی و مکتبی دارد و هم جنبه های رقابت جیواستراتیژیک و جیواکونومیک در منطقه حساس خاورمیانه. ایران، اسراییل را چونان دولتی ارزیابی می کند که بر شالوده صهیونیسم یهودی برپا گردیده است. به باور ایران، ایجاد دولت اسراییل یک پروژه انگلیسی- امپریالیستی است که برای تاراج گنجینه های نفتی اعراب و در کل سیطره بر جهان اسلام پیاده شده است و اسراییل را غده سرطانی یی می پندارد که آزادی، استقلال، آرامش و صلح را از جهان اسلام ربوده است و مادامی که دولت اسراییل وجود داشته باشد، محال است جهان اسلام به آرامش دست یابد.
موقف ایران در قبال اسراییل را امام خمینی- پیشوای مذهبی ایران در اظهارات روشن، صریح، مشخص و بی نیاز از هر گونه تعبیر و تفسیر بیان داشته است: «اسراییل باید از بین برود».
روشن است، ایران در این زمینه موقف تغییر ناپذیری دارد. اصولا استراتیژی ایران در قبال جهان عرب و حتا در کل جهان اسلام بر همین پایه و شالوده اسراییل ستیزی ینا یافته و در نظر ندارد تحت هیچ شرایطی از آن بگذرد. ایران در پی آن است تا به جای دولت اسراییل، دولت مستقل فلسطین ایجاد گردد و به موجودیت رژیم اسراییل پایان داده شود.
ایرانی ها بر آن اند که یهودان صهیونیست برای مظلوم نمایی و مشروعیت بخشیدن به دولت اسراییل، داستان «هلوکاست» یعنی کشتار عام شش میلیون یهودی به دست هیتلر و به ویژه کوره های آدمسوزی آلمان نازی را جعل نموده اند تا تشکیل «دولت غاصب صهیونستی» و اشغال سرزمین های فلسطینی را محق جلوه دهند. در این حال، اظهارات جنجالی آقای احمدی نژاد پیرامون هلوکاست سر و صدای بسیاری را در محافل غربی بر انگیخت.
دشواری در آن است که درهای بایگانی های بسیاری از کشورهای غربی در پیوند با هلوکاست بسته است. این کشورها دلیل می آورند که با توجه به مسایل امنیت ملی خود حق دارند تنها اسناد و مدارکی را در دسترس پژوهشگران بگذارند که منافع علیای شان را به مخاطره نیندازد. در مقابل، ایرانی ها کشورهای غربی را متهم به پنهانکاری عمدی به منظور تحریف حقایق تاریخی و جعل واقعیات می کنند و بر آن پا می فشارند تا برای هویدا شدن حقایق بایسته است تا اسناد و مدارک در دسترس پژوهشگران تاریخ گذاشته شود.
موضوع بیت المقدس که هم برای مسلمانان چونان قبله اول یک شهر مقدس می باشد و هم برای یهودان (اورشلیم) از قدسیت برخوردار است، مزید بر پیچیدگی مساله می گردد و به موضوع جنبه مذهبی می دهد.
روشن است موقف امریکا در قبال اسراییل صد و هشتاد درجه در تقابل با موقف ایران قرار دارد. اسراییل بزرگترین همپیمان و بزرگترین متحد امریکا در خاور میانه است. به باور امریکایی ها، اسراییل تنها دمکراسی در خاورمیانه است که پاسدار ارزش های لیبرال و سکولار و منافع حیاتی امریکا و در کل جهان غرب است.
مساله پرونده هسته یی ایران به گونه ناگزیر و اجتناب ناپذیری با اسراییل گره می خورد. اسراییل و کشورهای غربی- در راس امریکا، ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به جنگ افزارهای هسته یی می کنند. این در حالی است که ایران پیوسته تاکید می ورزد که برنامه هسته یی آن کشور شفاف بوده و زیر نظر آژانس بین المللی انرژی هسته یی است و مقاصد صلح آمیز را دنبال می کند. به گفته ایرانی ها، ساختن جنگ افزارهای هسته یی مغایر با ارزش های اسلامی است و ایران در نظر ندارد جنگ افزارهای کشتار گروهی بسازد. در عین حال، ایران، امریکا را متهم به پیروی از استانداردهای دوگانه و پیشگیری سیاست «یک بام و دو هوا» در قبال برنامه های اتمی ایران و اسراییل می سازد.
روشن است ایران از توانایی هسته یی اسراییل که پیمان «ام پی تی» را امضا ننموده و گمان می رود که تا دوصد کلاهک هسته یی داشته باشد، بیمناک است و در پی دست یافتن به امنیت تضمین شده برای خود می باشد بر آن پا می فشارد که امریکا باید به جای ایران، اسراییل را وادار به پاسخدهی در قبال برنامه هسته یی بیرون از کنترل آن در برابر جامعه جهانی گرداند.
ایرانی ها ابراز می دارند که فشار بر ایران به بهانه برنامه هسته یی یک بازی ابزاری است و اگر ایران بیخی هم از برنامه هسته یی دست بردارد، مشکل امریکا با آن کشور حل نمی گردد و بهانه دیگری برای آوردن فشار بر ایران دست و پا خواهند کرد. از همین رو هم است که حاضر نیستند تحت هیچ نوع شرایط حتا یک گام هم در پرونده هسته یی عقب نشینی کنند. پرونده هسته یی به نوعی آبروی سیاسی و وجدان برای نظام ایران مبدل گردیده است.
پشتیبانی بی دریغ سیاسی، نظامی و مالی امریکا و کشورهای غربی از اسراییل و حمایت ایران از حماس و حزب الله لبنان به عنوان سازمان های ضد اسراییلی در بُعد نظامی و جیواستراتیژیک بر حساسیت موضوع افزوده است. ایران این دو سازمان را سازمان های مقاومت اسلامی در برابر رژیم خودکامه و غیر انسانی و غاصب صهیونیستی اسراییل پرداز می کنند. این در حالی است که اسراییل و امریکا این دو گروه را گروه های «دهشت افگن» و «ویرانگر» می خوانند.
غرب، ایران را متهم به حمایت از تروریسم و گروه های دهشت افگن می نماید. در حالی که ایران هم غرب را متهم به حمایت از تروریسم دولتی اسراییل می سازد. این در حالی است که در اسراییل افراطی ترین دولت در تاریخ آن کشور به رهبری بنیامین نتانیاهو فرمان می راند.
دشواری در این است که تا کنون تعریف مشخص و جامعی از تروریسم در دست نیست. نبود تعریف جامع و فراگیر و روشن، موجب شده است تا هر کس به زعم خود مطابق منافع ملی خود تعریف جداگانه یی از تروریسم داشته باشد. پاسخ به این پرسش که آیا سازمان هایی چون سازمان آزادیبخش فلسطین (از جمله شاخه حماس) یک سازمان تروریستی است یا یک سازمانی که در راه آزادی و استقلال سرزمین خود در برابر اشغالگران مبارزه می نماید؟ بسته به زاویه دید امریکا و ایران؛ متفاوت است.[1]
این در حالی است که ایران، اسراییل را یک دولت متکی بر تروریسم دولتی می نامد.
به هر رو، به گونه یی که دیده می شود، تقابل ایران و امریکا در پیوند با اسراییل، یک تقابل آشتی ناپذیر است.
حال می پردازیم به رقابت ها و کشاکش های ایران و عربستان سعودی. روشن است ایران و عربستان، هر دو، دارای نظام های هر چند اسلامی، مگر از ریشه متفاوت از هم دیگر با سمت گیری ها و منافع متضاد اند.
تعریف عربستان از نظام حاکم بر ایران چیزی جز یک رژیم «رافضی» و اریتیک نیست که در سیمای رستاخیز صفویت که در دشمنی آشتی ناپذیر با کتله اصلی جهان اسلام قرار دارد، تبارز نموده است. این در حالی است که عربستان با در دست داشتن امکان مقدسه یی چون مکه و مدینه خود را یگانه رهبر جهان اسلام می پندارد.
در مقابل، ایرانی ها رژیم عربستان سعودی را یک رژیم خودکامه و تاراجگر وهابی می پندارند که در خدمت صهیونیسم جهانی و استکبار قرار دارد و بزرگترین آله دست جهانخوران است. رسانه های ایرانی پیوسته در پی نمایش چهره کریهی از عربستان سعودی اند و همیشه می نویسند که عربستان یگانه کشور جهان است که در آن قانون اساسی وجود ندارد. هیچگاهی در آن انتخابات برگزار نشده است و زنان حق رانندگی ندارند. اقلیت پانزده درصدی شیعیان این کشور از همه حقوق انسانی محروم اند و با آن که بخش بزرگی از گنجینه های نفتی آن کشور در سرزمین های شیعه نشین واقع است، هیچ بهره یی از این نعمت خدا داد نمی برند.
دشمنی میان دو کشور، همچنین بر می گردد به جنگ ایران و عراق. در این جنگ عربستان و دیگر کشورهای عربی، برای جلوگیری از سرایت انقلاب اسلامی به خاک های شان بود که صدام حسین را به لشکرکشی در برابر ایران برانگیختند و میلیاردها دالر به اختیارش گذاشتند و وعده سپردند تا در پایان جنگ چهل میلیارد دالر دیگر هم به دسترس وی به عنوان جبران خسارت خواهند گذاشت. مگر به وعده خود وفا نکردند. این موضوع خشم صدام را بر انگیخت و یکی از دلایل حمله وی بر کویت گردید. روشن است ایرانیان تا کنون هم این رفتار دشمنانه عربستان را فراموش نکرده اند و پیوسته آن کشور را به باد نکوهش و سرزنش می گیرند که حاضر نیست یک شاهی هم برای برانداختن رژیم صهیونستی هزینه کند.
به هر رو، رقابت میان دو کشور بر سر رهبری جهان اسلام در همه عرصه ها روان است و یک نوع مسابقه تسلیحاتی هم در خلیج پارس در جریان. روشن است اختلافات دو کشور در مسایلی چون بحران های یمن و بحرین، مساله فلسطین، اوضاع پیچیده مصر، ادعاهای ارضی امارات بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، مشکل سر در گم افغانستان و مسایلی چون بحران سوریه، مساله لبنان و فلسطین و... آشکار است.
در این گیر و دار، امریکا بزرگترین متحد و همپیمان عربستان است و بزرگترین تامین کننده جنگ افزار به آن کشور. این در حالی است که ایران با گذشت هر روز بیشتر و بیشتر در سیمای یک متحد راهبردی چین- حریف اصلی امریکا مبدل می شود.
کنون می پردازیم به بحران سوریه که به یکی از مسایل مهم متنازع فیه در روابط میان امریکا و ایران مبدل گردیده است. بحران سوریه ریشه های عمیقی دارد. سوریه یکی از واحد های سیاسی عربی است مانند سایر کشورهای عربی خاور میانه.
در این کشور بیش از نیم سده است حزب رستاخیز سوسیالیستی ناسیونالیستی عربی (بعث) فرمانفرما است. حافظ اسد- رییس جمهور پیشین سوریه که در اثر یک جنبش نظامی قدرت را در کشور در دست گرفت، برخاسته از اقلیت علویان سوری بود که نزدیک به 15 درصد باشندگان کشور سوریه را تشکیل می دهند. در سوریه ائتلافی از اقلیت های مذهبی- تباری متشکل از علویان، کردها (که تقریبا 15 درصد باشندگان کشور اند) و آسوری های مسیحی (که همین گونه نزدیک به 20 درصد باشندگان را می سازند) حاکم است.
مسلمانان سنی اکثریت باشندگان را می سازند، با آن هم قدرت چندانی در کشور ندارند. هر چند، داکتر فاروق الشرع- وزیر خارجه پیشین که کنون در سمت معاون ریاست جمهوری است، از سنی های سوریه می باشد. سنی ها همچنین در ارتش سوریه کرسی های بالا دارند به ویژه در نیروی هوایی.
جنرال اسد با به قدرت رسیدن، ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی را، ایدئولوژی رسمی کشور اعلام کرد و همسو با ناصر، جمهوری متحده عربی را متشکل از دو کشور مصر و سوریه برای مقابله با اسراییل اعلام نمود. در این حال، اسد به سرکوب جنبش اخوان المسلمین در سوریه پرداخت و آن را به شدت در هم کوبید. در سمت گیری خارجی، سوریه هوادار شوروی پیشین بود و توانست از آن کشور مقادیر بزرگ جنگ افزارهای پیشرفته به دست بیاورد.
کنون نظام حاکم بر سوریه از پشتیبانی روسیه، چین و ایران برخوردار است. طرطوس، تنها پایگاه دریایی در سوریه است که در دسترس نیروی دریایی روسیه قرار دارد. درست همین پایگاه است که رسیدن امریکا به برنامه هایش در کشورهای عربی را به چالش می کشاند.
کشمکش بر سر سوریه ابعاد مختلف دارد. از دید جیو استراتیژیک، اگر غرب بتواند به همکاری رژیم های عربی خاورمیانه، اسراییل و ترکیه، رژیم اسد را سرنگون نماید، از یک سو، آخرین دژ استراتیژیک روسیه در خاور میانه عربی در هم خواهد شکست و از سوی دیگر، اسراییل از خطر نابودی محتوم رهایی خواهد یافت و جنبش هایی چون حزب الله و حماس عمق استراتیژیک خود را از دست خواهند داد و سخت آسیب پذیر خواهند گردید و مهم تر از همه راه برای درهم کوبیدن ایران برای امریکا باز خواهد گردید و رژیم های محافظه کار عرب هم شانسی تازه یی برای بقای خود خواهند یافت.
در غیر آن، مادامی که نظام کنونی سوریه پا بر جا باشد، اسراییل پیوسته در گستره حملات موشکی قرار خواهد داشت و با توجه به این که سوریه نیروی هوایی و موشکی بزرگ در دست دارد و زرادخانه جنگ افزارهای شیمیایی هم دارد، حیثیت سنگر نخست و خط مقدم پدافندی ایران را خواهد داشت و حمله بر ایران را منتفی خواهد کرد.
از دید جیواکونومیک هم سوریه موقعیت حساس و مهم دارد. روشن است در این اواخر، در دریای مدیترانه میدان بسیار بزرگ گازی کشف شده است که در میان اسراییل و لبنان و سوریه مشترک می باشد. هرگاه سوریه حذف شود، این میدان یکسره به اسراییل تعلق خواهد گرفت و کسی برای لبنان و سوریه حقی قائل نخواهد شد. در این حال، ترکیه هم چشم امید بر آن دارد تا با ترانزیت گاز به اروپا، سهم خودش را از این خوان خدا داد داشته باشد. مادامی که نظام کنونی در سوریه حاکم باشد، چنین شانسی برای ترکیه وجود نخواهد داشت.
اما این همه قضیه نیست و تنها گوشه یی از آن است. مساله مهم تر از آن ترانزیت ذخایر پارس جنوبی – بزرگترین خاستگاه گازی جهان است که به تنهایی نزدیک به 15 درصد ذخایر جهانی گاز را می سازد.
ایران در نظر دارد بخشی از سهمیه خود از این میدان را از راه پاکستان به هند و چین و بخش دیگر آن را از راه ترکیه به اروپا صادر کند. روشن است، ترکیه می تواند از درک ترانزیت این گاز درآمد های کلانی داشته باشد. اما آنکارا به این بسنده نمی کند و بر آن پا می فشارد تا ایران گاز خود را تنها به ترکیه بفروشد و در اندیشه فروش آن به اروپا نباشد. در این صورت، ترکیه می تواند به پیمانه چشمگیری وزن جیواکونومیک خود را در جهان بالا ببرد. چون از یک سو می تواند به بهای گزافی گاز ایران را به اروپا ری اکسپورت نماید و اروپا را دستنگر خود سازد و از سوی دیگر هم خود از وابستگی گازی به روسیه رهایی می یابد و هم می تواند با آن کشور در اروپا به رقابت بپردازد.
روشن است ایرانی ها در پی راه های الترناتیو هستند- کشیدن لوله های رسانایی (پایپ لاین) گاز از راه عراق و سوریه و لبنان را می توان به عنوان گزینه دیگر ایران در بازی جیواکونومیک گازی بررسی کرد. در این حال، ترکیه می تواند انحصار خود در ترانزیت گاز ایران به ارروپا را از دست بدهد.
نکته دیگر در آن است که قطر هم می خواهد گاز میدان پارس جنوبی را به اروپا صادر نماید. مگر موجودیت دولت هوادار ایران در سوریه، سد راه این برنامه است. از همین رو تصادفی نیست که قطر به یکی از بزرگترین سرمایه گذاران برای از میان بردن رژیم اسد مبدل گردیده است و در این راه تا کنون میلیاردها دالر هزینه کرده است.
عربستان سعودی بیشتر نگران خود است و اعلام داشته است که هر کشوری که بتواند بر سوریه حمله نماید و رژیم اسد را براندازد، پنجاه میلیارد دالر جایزه دریافت خواهد داشت. این بود که ترکیه داوطلب این کار گردید و به عنوان پیش پرداخت، ده میلیارد دالر از عربستان دریافت داشت.
با این هم، هنگامی که ترکیه می خواست دست به اقدامات نظامی در خاک سوریه بزند، با واکنش تند روسیه رو به رو شد. آوازه هایی هست که پوتین شخصا به اردوغان زنگ زد و او را از هر گونه اقدامات ناسنجیده در برابر سوریه بر حذر داشت و هشدار داد که اگر حتا یک سپاهی سوری هم پا به خاک سوریه بگذارد، روسیه واکنش سختی نشان خواهد داد. [2]
صرف نظر از این که این آوازه ها تا چه اندازه حقیقت دارند، روسیه یک شریک مهم برای ترکیه است. بسنده است گفت که سالانه تا چهار میلیون جهانگرد از کشورهای شوروی پیشین مرخصی های تابستانی خود را در ترکیه می گذرانند که بیش از 3.5 میلیون نفر آن روسی اند. درآمد ترکیه از این ناحیه سالانه سر به نزدیک به ده میلیارد دالر می زند که دو سوم درآمد ترکیه از ناحیه جهانگردی را می سازد. گذشته از آن، روسیه سالانه تا 17 میلیارد دالر گاز به ترکیه صادر می کند. وابستگی صنایع پولاد ترکیه از زغالسنگ روسیه هم مزید بر همه است.
نکته شایان یادآوری این است که ترکیه هم مانند بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه سخت آسیب پذیر است. نزدیک به یک چهارم باشندگان ترکیه را کرد ها و یک چهارم دیگر آن را علوی ها می سازند که نزدیک به نیمی از جمعیت آن کشور را در بر می گیرد. در صورت گسترش بحران در منطقه و سرازیر شدن آن به ترکیه، شاید پیامدهای ترسناکی در انتظار آن کشور باشد. این در حالی است که روابط ترکیه با یونان، عراق و ارمنستان هم چندان خوب نیست. هر چند، روابط این کشور با ایران و روسیه در سال های اخیر رو به بهبود بوده است، با این هم چرخش های اخیر سیاسی ترکیه به سوی غرب، اسراییل و اعراب می تواند این روابط را با چالش های جدی رو به رو نماید.
آن چه مربوط به خاستگاه گازی میدان پارس جنوبی می گردد، این میدان بزرگترین میدان گازی تثبیت شده در جهان است که میان ایران و قطر مشترک است. هر چند ایرانی ها در این اواخر میدان تازه یی در دریای دریای عمان (دریای پارس قدیم) کشف کرده اند که گمان زده می شود بزرگترین میدان گازی جهان باشد.
میدان پارس جنوبی در گستره نزدیک به ده هزار کیلومتر مربع پهن است که شش هزار کیلومتر مربع آن در خاک قطر و بقیه در خاک ایران قرار دارد. این در حالی است که بخش ایرانی در بر دارنده مقادیر بزرگ نفت و معیانات گازی هم است.
در سال های اخیر قطر توانسته است با بهره مندی از یاری های امریکا به بزرگترین تولید کننده و صادر کننده گاز مایع در جهان مبدل و به عنوان یک بازیگر مهم در منطقه تبارز نماید. این در حالی است که ایران به دلیل تحریم ها نتوانسته است حتا یک پروژه گاز مایع را هم به بهره برداری برساند. حتا چینی ها هم در ازای دریافت امتیازات چشمگیر از سوی قطری ها در انجام طرح های ایرانی ال. ان. جی کارشکنی می کنند.
در این حال، شاید در آینده نزدیک شاهد حضور کشتی های جنگی روسیه و چین در خلیج پارس باشیم. درست چندی پیش برای نخستین بار چند ناو رزمی روسیه در یکی از بندرهای ایران پهلو گرفتند. همه این ها امریکا را نگران می سازد تا در راهبرد خود در قبال ایران بازنگری نماید.
در یک سخن، کار به جایی کشیده است که امریکا بر سر یک دوراهی قرار گرفته است:
1- یا این که بر ایران حمله کند
2- یا این با آن کشور به هر بهایی که شده است، کنار بیاید.
گزینه نخست، به گمان بسیار منتفی است. چون حمله زمینی بر ایران تقریبا ناممکن است. حمله گسترده هوایی بر ایران هم پیامدهای بسیار ترسناک و ویرانگری به همراه خواهد داشت که ممکن است به فاجعه بزرگ انسانی در سراسر خاورمیانه بیانجامد.
ایران در صورت حمله، امریکا به هر بهایی که شده است، دامنه جنگ را به اسراییل خواهد کشاند. آن گاه است که جنگ شکل نبرد میان «مسلمانان و کفار» را خواهد گرفت. این است که دامنه آن می تواند به سراسر جهان در ابعاد گوناکون از جمله گسترش عملیات های دهشت افگنانه کشانده شود.
با توجه به این که هم سوریه و هم اسراییل با جنگ افزارهای نامتعارف مجهز هستند، بسیار دشوار است پیامدهای چنین جنگی را اگر گپ به کاربرد جنگ افزارهای نامتعارف- هسته یی و شیمیایی بکشد، پرداز کرد. شاید به نابودی سراسر خاور میانه و کشته شدن ده ها میلیون انسان بینجامد. روشن هر یک از این دو کشور هرگاه خود را در معرض باخت ببینند، ممکن است دست به راه اندازی جنگ نامتعارف بزنند.
بی چون و چرا جنگ منجر به نابودی همه تاسیسات زیربنایی کشورهای منطقه از جمله تاسیسات نفتی و گازی خواهد شد. این کار می تواند کل سامانه اقتصادی جهان را بر هم زند و بحران بسیار خطرناکی را پدید آرد. دست کم بالارفتن سرسام آور بهای نفت می تواند اقتصاد بیمار اروپا و خود امریکا را از پا درآورد. روشن است چنین چیزی تنها به سود روسیه خواهد بود که در کنار ونزویلا آن کشور را به صادر کننده انحصاری نفت در جهان هر چند برای مدتی مبدل خواهد کرد.
ممکن است جنگ به یک نبرد پر دامنه و دیرپای فرسایشی مبدل گردد. دامنه چنین جنگی بیگمان به کشورهایی چون لبنان، فلسطین، سوریه و عراق کشانده خواهد شد. امکان درگیر شدن ترکیه، ارمنستان، بحرین و عربستان و شاید هم دیگر کشورها نیز در آن بسیار زیاد است. با توجه به این که ایران در جنگ هوایی حریف امریکا نیست، به هر بهایی که شده به پایگاه های امریکا در غرب و جنوب افغانستان حمله خواهد کرد و آن ها به محاصره خواهد کشید. ایران برای این کار نیروی کافی در اختیار دارد- نزدیک به چهار هزار دستگاه زرهی، دو هزار دستگاه توپخانه، یک میلیون سپاهی جان فدا و هزاران فروند موشک زمین به زمین.
در این حال، ایران چنین حمله یی را چونان حمله بر خاک افغانستان، نه بل که بر پایگاه های امریکا تلقی خواهد کرد. در چنین جنگی نه مردم افغانستان و نیروهای نظامی آن حاضر اند مداخله کنند و نه توان آن را دارند که در برابر ارتش ایران بجنگند.
در چنین اوضاعی، پاکستان و کشورهای آسیای میانه ناگزیر می شوند بیطرفی پیشه کنند و همه راه های هوایی و زمینی خود را ببندند. این کار می تواند با توجه به طولانی شدن جنگ، نیروهای امریکایی را با کمبود شدید سوخت و مهمات رو به سازد. در این حال، رفتارهای طالبان و سایر نیروها در افغانستان پیش بینی ناپذیر است. اما پایان جنگ در افغانستان روشن است- پایان سیطره امریکا بر این کشور.
در یک سخن، برنده و بازنده این جنگ از پیش روشن است- برنده آن روسیه و چین و بازندگان آن امریکا، ایران، اسراییل و کشورهای عربی و اروپایی خواهند بود. در این حال، امریکا هم افغانستان، هم پاکستان و شاید هم سراسر خاور میانه را از دست بدهد.
ناگفته پیداست که چنین جنگی به نابودی همه زیرساخت های اقتصادی و نظامی ایران و بروز تلفات جبران ناپذیر انسانی در این کشور خواهد گردید. چنین چیزی دشمنی دایمی را میان دو کشور به بار خواهد آورد و به آن خواهد انجامید که ایران یکسره از امریکا ببُرد و خود را به دامان چین یا حتا روسیه بیندازد. یک ایران ویران، ناتوان و برباد رفته- آرزوی تاریخی روسیه است.
با توجه به این نکات، امکان چنین جنگی که برای امریکا هیچ سودی ندارد و برعکس، هزینه آن بسیار گزاف است، تقریبا منتفی است. هر چند هم ممکن است به گونه تصادفی یا در اثر اشتباه محاسبه از سوی امریکا رخ بدهد. خطر راستین و فاجعه هنگامی رخ خواهد نمود هرگاه زرادخانه جنگ افزارهای نامتعارف ایران بیشتر از آن چه برآید که امریکایی ها سنجیده اند.
هر چند در این اواخر هر روز تهدیداتی از سوی اسراییل مبنی بر حمله هوایی بر ایران به گوش می رسد، مگر با ضرس قاطع می توان گفت که همه چیزی جز گزافه گویی و بلوف نیست و بیشتر مصرف داخلی برای انتخابات داشته است. چون اسراییل از دیدگاه فنی توان و امکانات چنین حمله یی را به تنهایی بدون یاری امریکا ندارد.
... و سر انجام هم بحران سر در گم و پیچیده و خونبار افغانستان.
ایران در کنار روسیه و چین، امریکا را متهم می کند که با سوء استفاده از فیصله نامه سازمان ملل، افغانستان را اشغال و در برنامه دارد تا با امضای قرار داد دفاعی و امنیتی با آن کشور و ایجاد پایگاه های دایمی در آن، در پی بهره گیری از افغانستان به عنوان تخته خیز و صدور بی ثباتی در برابر کشورهای منطقه برآمده است. همچنان ایران پیوسته بر امریکا الزام می آورد که درست پس از حضور نیروهای آن کشور در افغانستان، میزان تولید مواد مخدر در این کشور به ارقام نجومی رسیده و امنیت ملی ایران را با تهدید بزرگی رو به رو گردانیده است. بر پایه برخی از داده ها شمار معتادان در ایران سر به دو میلیون و نیم نفر می زند.
در مقابل، امریکا ایران را متهم به مداخله در امور داخلی افغانستان و تداوم بی ثباتی در آن می سازد.
جدا از همه این مسایل، روشن است، امریکا در افغانستان با بحران سر درگم، پیچیده و در یک سخن، بن بست خونبار جنگ فرسایشی رو به رو گردیده است که باید به هر بهایی که شده، خود را از درد سر آن برهاند. جنگ افغانستان برای امریکا تا کنون به بهایی گزافی انجامیده است. نزدیک به نیم تریلیون دالر هزینه و هزاران کشته و زخمی. دستاورد هم چیزی جزء کشیدن بار سنگین یک رژیم دست نشانده، وابسته، عمیقا درگیر فساد، بدنام، متقلب، با رهبری ناتوان و درمانده و آینده تاریک چیز دیگری نیست.
کنون امریکا برای حل مساله افغانستان بر سر یک سه راهی بسیار خطرناک قرار گرفته است:
1- کنار آمدن با پاکستان و سپردن منجمنت افغانستان به دست طالبان که روشن است این کار به هیچ رو برای امریکا پذیرفتنی نیست و در سر انجام به معنای شکست سنگین آن کشور و از دست رفتن افغانستان، پاکستان و شکست کل راهبرد آن کشور در قبال روسیه و چین و آسیای میانه و قفقاز است. در این حال، خطر رو گرداندن پاکستان از امریکا و گرایش آن به سوی چین در فرجام منجر به بر باد رفتن همه هزینه های امریکا خواهد گردید.
2- کنار آمدن با روسیه، ترک کامل افغانستان و بی طرف ساختن افغانستان که این کار هم برای امریکا خوشایند نیست و به معنای چشم پوشیدن از راهبرد آن کشور در قبال آسیای میانه و خود روسیه است. روی هم رفته، اختلافات روسیه و امریکا به پیمانه یی بزرگ است که کمتر زمینه یی را برای دستیابی به یک تفاهم بر جا می گذارد.
3- کنارآمدن با ایران و حل مشکل افغانستان با بازگشت به سیاست سال های دهه های شصت و هفتاد سده بیستم- یعنی آرایش یک اردوگاه پان آریایستی متشکل بر ایران، افغانستان و پاکستان. تنها در این صورت است که امریکا در کنار حل مساله افغانستان، از افتادن پاکستان به دامان چین هم می تواند جلوگیری کند، از درد سر بهار عربی رهایی یابد و فرصت پیاده ساختن راهبرد خود در آسیای میانه و قفقاز را در کنار محاصره چین از باختر پیدا نماید.
اما این کار مستلزم کنار گذاشتن اسراییل و عربستان، سپردن منجمنت سوریه، لبنان، عراق، افغانستان و پاکستان و حتا بحرین به دست ایران خواهد بود که روشن است کار ساده یی نیست.
حیدر جمال، در مقاله اش در زمینه می نویسد: «امریکا تصمیم بر ایجاد تغییرات ریشه یی در خط سیاست خارجی خود در خاور میانه را اتخاذ نموده است. واشنگتن به مقاومت شیعیان در جهان اسلام و به تهران به عنوان قدرت اساسی منطقه یی که جای هر سه كشور مصر، ترکیه و عربستان را خواهد گرفت، امید بسته است. ایالات متحده در آینده نزدیک مجبور خواهد شد از شر اسراییل و عربستان سعودی، متحدان اساسی خود که به بار سنگینی تبدیل شدهاند، رها شود. امریکا در صورت به دست آوردن ایران به عنوان شریک راهبردی جدید خود در منطقه خاور میانه میتواند بالاخره در مسأله اساسی جیوپولیتیکی خود تمرکز بکند و آن چین و روسیه است».
حال می بینیم که چه زمینه هایی برای همسویی میان ایران و ایالات متحده هست:
آن چه مربوط به بُعد باوری می گردد، روشن است در بُعد ایدئولوژیکی این دو کشور نظام های آشتی ناپذیری دارند، با این هم تجریه شوروی پیشین نشان داد که در چهارچوب تز همزیستی مسالمت نظام هایی با ساختارهای ارزشی گوناگون می توانند در کنار هم در صلح و صفا به سر برند با آن که هر یک می توانند با نظام های ارزشی خود شان زندگی کنند. احترام متقابل می تواند، بار تقابل و تخاصم های باوری را سبک تر سازد.
چشم پوشی از اسراییل شاید برای امریکا بسیار آسان نباشد. مگر امریکا به طور باور نکردنی یی بر سر یک گزینش سخت و آزمون بزرگ تاریخ قرار گرفته است: اسراییل یا ایران. روشن است در برابر چشم انداز گنجینه های بزرگ نفتی و گازی ایران و دستیابی به آسیای میانه و قفقاز، اسراییل برابر پر کاهی ارزش اقتصادی ندارد. حال از ذخایر سرشار یورانیوم ازبیکستان و قزاقستان نمی گوییم. با این هم، این که اوباما چگونه خواهند توانست لابی های یهودی حاکم بر امریکا را مهار کند، بسیار دشوار است پاسخ روشنی بیابیم.
باید متوجه بود که وابستگی گازی اروپا از روسیه به گونه فزاینده یی روند رو به رشد دارد. تنها جاگزین هم گاز ایران است و اگر قرار باشد، رویارویی ها ادامه یابد و گاز ایران تنها به سوی پاکستان، هند و چین گسیل گردد، در آن صورت این خطر هست که اروپا یک سره به گروگان انرژیتیک روسیه مبدل شود و یکسره از امریکا ببرد و این چیزی نیست که امریکا بتواند آن را برتابد. این دیگر به معنای پابان کار امریکا به عنوان یک ابر قدرت خواهد بود.
کنون اوضاع در کشورهای عربی بس نا به سامان، پیچیده، انفجار آمیز، پر تنش و آبستن روندهای نا به هنجار و پیش بینی ناپذیر اشت. امریکا هم تدبیرهایی چندانی برای پایان بخشیدن به این بحران ها ندارد.
روشن است مساله در مورد عربستان ساده تر است. دور انداختن چند شیخ فرتوت، منفور، عیاش و غرق در فساد و سپردن دولت سعودی به گروه های مخالف از جمله شیعیان هوادار ایران و همین گونه، کنار زدن شیوخ بحرین هیچ هزینه یی برای امریکا ندارد.
روشن است متحدان اروپایی امریکا نیز از راهبرد تازه این کشور پشتیبانی می کنند. روزنامه معروف «فرانکفورتر الگمانیه» چاپ فرانکفورت در صفحه نخست شماره تاریخی دوم فبروری (روز شنبه) سال روان خود گزارشی را به چاپ سپرده است که در آن آمده است که هم بانو کاترین اشتون و هم گیدو وستروله – وزیر خارجه آلمان از راهبرد تازه امریکا در قبال ایران استقبال می کنند. در گزارش آمده است که جو بایدن- معاون رییس جمهور امریکا در کنفرانس مونشن ابراز داشته است که کشورش آماده است تا با ایران رو در رو گفتگو کند. همچنین در گزارش آمده است که وزیر خارجه آلمان در گفتگو با داکتر علی اکبر صالحی- وزیر خارجه ایران در جنب نشست صلح مونشن (مونیخ) به وی خاطر نشان ساخته است که ایران نباید این شانس را از دست بدهد.
با این هم، روشن است راهبرد تازه امریکا مخالفان سرسختی هم دارد.
در گام نخست، لابی های یهودی هوادار اسراییل در امریکا به ویژه در حزب جمهوریخواه که در کنگره اکثریت دارند، روشن است مخالف نزدیکی دو کشور اند. تصادفی نیست که همزمان با اظهارات آشتیجویانه کاخ سفید، کانگرس خواستار اعمال تحریم های بیشتر بر ایران می گردد.
همین گونه، در شماره تاریخی 2 فبروری روزنامه «بیلد» چاپ فرانکفورت (پر خواننده ترین روزنامه چاپ آلمان) که گفته می شود، از سوی محافل تندرو دست راستی اداره می شود، درست هنگامی که جو بایدن در نشست مونشن در باره آمادگی کشورش برای گفتگوهای رو در رو با ایران سخن می گفت، تصویری از آقای احمدی نژاد هنگام بازدید از یکی از سایت های هسته یی ایران به چاپ رسانده و وی را دیکتاتوری خوانده است که در پی دستیابی به جنگ افزارهای هسته یی است.
گذشته از این ها، نباید ناخشنودی روسیه و چین از نزدیکی ایران و امریکا از نظر دور انداخت.
روشن است نزدیکی ایران و امریکا، برای عربستان، ترکیه و تندوران مذهبی وهابی پاکستان که به گونه سنتی جیره خور عربستان اند، نیز پیام خوشی ندارد.
آن چه مربوط به افغانستان می گردد، محافل تندرو پشتون از جمله گروه افراطی افغان ملت، خلقی های پیشین و شماری از چپی های تند افراطی از جمله شعله افروزان پیشین و گروه های وهابی وابسته به عربستان سعودی که ستون فقرات دولت کنونی را می سازند، نیز با این روند سرسازگاری نخواهند داشت.
روشن است در صورت پیشرفت گفتگوها میان ایران و امریکا، ممکن است همسویی موقت تاکتیکی میان طالبان، پاکستان، اعراب تند رو و دولت اولتراناسیونالیستی کرزی بر شالوده ایران ستیزی به میان بیاید. نشانه های چنین روندی از همین اکنون پیدا است. چرخش صد و هشتاد درجه یی تندروان پشتون به سوی روسیه هم از امکان به دور نیست.
بروز نشانه هایی از اختلاف میان کرزی و اداره اوباما و اظهارات امریکایی ستیزانه اخیر رییس جمهور و چاپ مقاله هر چند هم بسیار کودکانه، سبک و بازاری در سایت پشتوی بی بی سی از سوی رییس جمهور (که بی چون و چرا از سوی مشاوران وی نوشته شده است) و در آن ادعا گردیده که روند نامنهاد صلح با طالبان گویا در حال پیشرفت است، و بر انحصارگرایی دولت در گفتگوهای صلح با طالبان و کنارگذاشتن اپوزیسیون سیاسی از این روند پافشاری شده است- آن هم در آستانه بازدید رییس جمهور از پاکستان و اشتراک وی در نشست سه جانبه با بریتانیا و پاکستان، دال بر آغاز همین گونه روند است. در کنار آن، شاید راه اندازی کنفرانس نامنهاد علما! در کابل با اشتراک ملاهای پاکستانی در همین راستا و با هزینه سعودی ها باشد.
بیگمان، اپوزیسیون سیاسی از راهبرد تازه امریکا استقبال خواهد کرد. با این هم شاید بخشی از آن، با این راهبرد به مخالفت برخیزند.
پیچیدگی بحران افغانستان موجب گردید که امریکا به جای روی کار آوردن یک رژیم فراگیر ملی در افغانستان، یک رژیم اولتراناسیونالیست پشتون را روی کار بیاورد. کنون این رژیم به بزرگترین درد سر برای امریکا مبدل گردیده است. زیرا در صورت نزدیک شدن امریکا به ایران، یا حتا احساس خطر از ناحیه پشت کردن امریکا به این رژیم، خطر روگردانی این رژیم به سوی روسیه که پشتیبان سنتی و آفریدگار اولتراناسیونالیسم پشتون در افغانستان است، بسیار می رود. همچنین به همین پیمانه افتادن قدرت به دست طالبان یا حزب اسلامی بزرگ است.
پشتونیزاسیون لگام گسیخته رژیم از یک سو زمینه را برای پاکستان فراهم آورده است تا به سرعت عناصر وابسته به خود را در ساختارهای دولتی از جمله نظامی، انتظامی و امنیتی افغانستان رخنه دهند که نتیجه هم روشن است، پایین آمدن کامل ظریب امنیت در کشور.
از سوی دیگر، روشن است که روسیه هم بیکار نخوابیده است و با بهره گیری از راهبرد پشتونیزاسیونی دولت تا توانسته است عناصر تندرو چپی رژیم های گذشته را در ساختار های مسلح جا بدهد و با این کار، زمینه برای سازماندهی یک کودتای نظامی زیر چتر پشتونیسم در افغانستان با گذشت هر روز بیشتر می گرداند. فراموش نباید کرد که روسیه و عناصر تندرو چپی وابسته به آن، تجارب بزرگی در زمینه از گذشته ها دارند. روشن است روسیه هیچ شتابی برای این کار ندارد. راهبرد کنونی روسیه یک راهبرد بسیار روشن و مشخص، مبتنی بر تجارب بزرگ سیاسی و نظامی از سده گذشته افغانستان است- کنترل افغانستان از راه پشتونیسم.
در سده بیستم، شوروی ها چندین دهه آزگار با شکیبایی کار بزرگی را در این راستا انجام دادند تا سرانجام توانستند با بهره گیری از برگ اولتراناسیونالیسم پشتون و کارچاق کنی در باره مساله نامنهاد کذایی پشتونستان و خط دیورند افغانستان را به دام بیندازند. این بار نیز آگاهانه تر از گذشته می توانند از این شانس بهره بگیرند.
... و نیشخند تاریخ هم در همین است که امریکا با هزینه خود برای منافع راهبردی پاکستان و روسیه در افغانستان پول و خون می دهد. چیزی که برخی از کارشناسان امریکایی هر چند هم بسیار پسان به آن پی بردند- به گونه یی که سناتور دانا روهر باکر در نامه تاریخی خود به داکتر زلمی خلیلزاد با آن پرداخته است.[3]
[1] . پیچیدگی در آن است حتا زمان هم تعاریف دولت ها از تروریسم را تغییر می دهد. برای نمونه، در دوره جنگ سرد شوروی ها و رژیم دمکراتیک خلق افغانستان مجاهدان را اشرار و دهشت افگن و شانتاژگر می خواندند. بر عکس، امریکایی ها و کشورهای دیگر آن ها را مبارزان و پیکارگران راه آزادی و استقلال افغانستان. مگر هنگامی که داکتر نجیب مشی مصالحه ملی را در پیش گرفت، اصطلاحاتی چون مخالفان دولت، برادران آزرده خاطر و اپوزیسیون مد روز شد.
کنون هم که طالبان در سیمای همانند با مجاهدان بنا به تعریف خودشان، برای آزاد ساختن افغانستان از چنگ اشغال امریکاییان، یهودان و هندوها می جنگند، امریکایی ها و متحدان شان آنان را به نام تروریست می خوانند. در حالی که در زمانی که همین طالبان در برابر حاکمیت نظام مجاهدان می جنگیدند، کسی در امریکا و غرب از آنان به نام تروریست یاد نمی کرد، بل که از آنان همه گونه پشتیبانی هم صورت می گرفت. اوضاع تنها هنگامی دگرگون شد که طالبان آغاز به تهدید منافع امریکا کردند.
[2] . روسیه از چندی بدین سو، با گسیل کشتی های جنگی بزرگ مجهز با جنگ افزارهای هسته یی خود به دریای میانزمینی (مدیترانه) مانورهایی را در نزدیکی آب های سوریه به راه انداخته است و با این کار در پی نمایش قدرت خود در دفاع از سوریه است. طرفه این که در یکی از این مانورها کشتی های جنگی چین هم شرکت ورزیده بودند.
[3]. این نامه را آقای پروفیسور لعلزاد به پارسی دری ترجمه نموده اند متن های فارسی و انگلیسی آن را می توانید در لینک های زیر بخوانید:
فارسی - http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?&id=1577
انگلیسی -
http://rohrabacher.house.gov/sites/rohrabacher.house.gov/files/documents/zal_letter.pdf
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محمدرضا | 12.08.2016 - 02:28 | ||
با سلام مقاله بسیار زیبا و جامعی بود خدا قوت |
عبدالصبور فرخاری | 26.01.2015 - 07:43 | ||
با عرض احترامات فایقه جناب اریانفر صاحب سلامت باشید مطالب شما را خواندم واقعا قا بل تقدیر است تشکر زیاد |
ع.م.اسکندری | 16.11.2013 - 00:13 | ||
تحلیل فشرده ولی زیبا، همه جانبه و روشنفکرانه.عمرتان درازو قلم تان توانا باد! آریانفر صاحب عزیز. |
kouhyar | 20.02.2013 - 09:03 | ||
barA-e man besyar Amozonda bood. |
عطا روشنگر | 08.02.2013 - 18:46 | ||
بادرودخدمت جناب آریانفر! امیدوارم همیشه موفق وسلامت باشید،تحلیل عمیق،مفصل وروشنگرانه یی تانراخواندم عالی بود ؛ برای موفقیت هرچه بیشتر تان دعانموده وانتظارنوشته وتحلیل های عمیق وتروبیشتررادارم ،زبان تان گویاوقلم تان شیواباد. |