یک دهه سیاست جهانشمول غرب درافغانستان - ٣
١٢ جدی (دی) ١٣٩١
مضمون سوم - تبادلۀ ناموزون قشرفاسدِ سوداگرافغانی را تولیــد کرد و فقردامنگیرجامعه شد
در این قسمت موضوعات پایان را می خوانیم :
پیرامون این موضوع
انگیزه سیاست اقتصادی جهانگرایی لیبرالیسم نوین
افغانستان و بحران اقتصادی جامعه جهانی
نا همگونی سیاسی و اقتصادی درجامعۀ بدون نظام
قشرسوداگر نوین محصول جامعه جهانی است
فقرو معیشت زندگی درافغانستان
نتیجه گیری
پیرامون این موضوع
پیش ازحملۀ نظامی ایالات متحدۀ امریکا به افغانستان ، طرح سیاست اقتصاد جهانگرایی لیبرالیسم نوین، توسط برخی عناصر مانند ( کارل رو، دیک چینی، دکترپاول ولفو ویسد، رچارد پرئل، دونالد رامسفلد وغیره) که نمایند گانی ازشرکت های بزرگ اسلحه و برمه نفت خام وغیره بودند، دردستگاه بوش دوم ریئس جمهوری امریکا، زمینه ی عملی پیدا کرد .این گروه بخاطرمنافع اقتصادی شرکت های بزرگی که به آن ها وابسته بودند، به سیاست نظامیگرایی مانند دهه های شصت تا هشتاد سده گذشته که توسط حکومت امریکا درکشورهای امریکایی جنوبی پیش برده می شد، علاقمند بودند. جستجو برای بازارفروش اسلحۀ امریکا مورد بررسی قرار می گیرد. شرق میانه ازصد سال بدین سو، ازجمله مناطق نا آرامی است که بخاطر نفت،خشونت مذهبی و مسائل اتنیکی و قومی بهترین گذرگاه برخورد فرهنگ ها بوده است، منبع مساعدی برای فروش اسلحه میباشد
سیاستمداران حکومت امریکا حادثه تروریستی یازدهم سبتامبرنیویارک را که درحدود سه هزارانسان جان باختند،با نخستین حمله نظامی برامریکا که دراثنای جنگ جهانی دوم توسط جاپانی ها به بندر «pearl Harbor» دراقیانوس آرام رخداده و باعث قتل پنج هزارانسان شده بود، مقایسه نمودند. بلافاصله برای سرکوب تروریست ها به افغانستان حمله کردند. درحالیکه حکومت امریکا با رژیم طالبان روابط سیاسی داشت و به آسانی می توانست، تروریست های القاعده را بدون حمله نظامی سرنگون کند. برعکس حکومت امریکا با نا دیده گرفتن ساختارهای فرهنگی اجتماعی حوزه شرق میانه نخست به افغانستان و بعدآ به عراق عسکر پیاده کرد و هردو کشور را به جنگ های خانمانسوزقومی و منطقه ای گرفتار کرد.
انگیزه سیاست اقتصاد جهانگرایی لیبرالیسم نوین
محاسبه اقتصادی سیاستمداران امریکا درقسمت افغانستان وعراق ازنگاه تئوری سیاست اقتصاد جهانگرایی لیبرالیسم نوین، درست بود. افغانستان کشوری است که با روی کارآمدن حزب دموکراتیک خلق تمام نهاد های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن نابود شده بود، با اشغال نظامی شوروی این سرزمین به لانۀ تروریست های مذهبی کره ارضی تبدیل شد. برعلاوه این سرزمین بی صاحب با داشتن معادن « لیتیم و بریلیم» درولایت غزنی که ازکمیاب ترین معادن درجهان است ولیتیم برای ساختن باتری های ابزارالکترونیک ظریف استفاده می شود و ارزش مصرفی آن کمترازطلا نیست، برخورداراست. گذشته ازآن موقعیت گذرگاه افغانستان بخاطرمنابع طبیعی و رشد اقتصادی کشورهای منطقه برای امریکا مهم است.
همین طورعراق کشورنفت خیزی است که اگرامریکا بی دغدغه بعد ازسرنگونی دیکتاتوری نا کارآمد آن صدام حسین اقتصاد نفتی آنرا درکنترول خود می داشت، سلطان فروش نفت حوزه خلج فارس می شد. ولی برخلاف محاسبه اقتصادی سیاسمداران حکومت امریکا نتایج جنگ افغانستان وعراق، چیز دیگری از آب در آمد.
برای اینکه خود جنگ و پایان جنگ پدیدۀ بسیار مشکلی است از طریق بررسی تاریخ حملات امپراطوران استعماری جهان، به این واقعیت آشنا می شویم که، دربسیاری موارد جنگ ها مطابق به نقشۀ طراحان نظامی کشورهای استعماری، پایان نیافته است. قدرت های استعماری به آسانی به بلعیدن کشورهای محروم موفق نشدند. گاهی نتایج جنگ ها نظر به منطقه و خشونت های درون جوامع خلاف پیش بینی های پلان شده نظامیان، چیز دیگری ازآب درمی آید. مثال زنده وتازه آن اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق که برعکس تصور نظامیان روسی،به شکست آنها انجامید.
امروزما شاهدیم که نتیجه این جنگ شکست خورده بجایی رسید که افغانستان درحلقوم سیاسی پاکستان درآمد.عراق بعد از حمله نظامی امریکا وضع بهتری از ما ندارد. عراق طعمۀ حکومت آخوند سالاران ایران شد.
با آنکه امریکا ازجمله کشورهایی است که درسده گذشته تجارب زیادی ازجنگ های ناکامی مانند جنگ ویتنام وغیره دارد. ولی بازهم حکومت امریکا خلاف واقعیت های تاریخ حرکت کرد. طراحان اقتصادی و نظامی امریکا می خواستند، که با یک حرکت برق آسا خود را، مالک منابع ثروت این حوزه ها نمایند، آرزویی که تحقق نیافت .
افغانستان و بحران اقتصادی جامعۀ جهانی
بعد ازحملات نظامی جامعه جهانی به رهبری امریکا و انگلیس به افغانستان وعراق، زخم ناسورکشورهای سرمایه داری که پاشنه آجیل آن بیکاری است، سر بازمی کند. بحران این دهه برخلاف بحران های دیگرساخته و پرداخته سرمایه مجازی بانک های این کشورها است. این قلم ازتشریح بحث بحران سرمایه مجازی کشورهای سرمایه داری در این مضمون خود داری می نمایم. برای اینکه بحث طولانی است که بررسی آن از روند اقتصاد ربا خواری «مارک کانتی لیست ها» فرانسه وانگلیس آغازمی شود وشکل مدرن آن به سرمایه مجازی بانک های امروزی ختم می شود. از آنجاییکه این مضمون روی تحولات و رشد ناموزون اقتصادی افغانستان دردهه جهانشمول آن است، لهذا برمی گردیم به کشوربدون نظام سیاسی که جامعه جهانی می خواست با رشد ناموزون اقتصاد شبه سرمایه داری، به آن ساختاری بدهد.
تعداد کشورهای ائتلافی که سیاستمداران امریکا برای افغانستان بوجود آوردند، درحدود پنجاه کشوراست. آنها با حضورنظامی وکمک های اقتصادی درافغانستان شرکت کردند. برخی ازاین کشورها با شدت گرفتن بحران اقتصادی سرمایه مجازی در داخل خود به نرخ بالای بیکاری مواجه شده اند. نرخ بیکاری برخی ازکشورهای اروپایی درحدود 25 درصد رسیده است. برخی ازکشورها ازقول وقرارکمکی که برای افغانستان داده بودند، صرفنظرکردند.
نا همگونی سیاسی و اقتصادی درجامعۀ بدون نظام
عبدالرحمن ابن خلدون، آدم سمیت، داوید ریکاردو و کارل مارکس رشد اقتصادی و تقسیم نعم مادی را وابسته به ساختار نظام سیاسی می دانند. هرکشوری مانند افغانستان که فاقد نظام سیاسی باشد، از رشد اقتصادعمومی بی بهره است. جالب است که نظام کنونی افغانستان که یک دهه پیش درحدود پنجاه کشوربه مثابه پرستار ومحافظان برای رشد این طفل نوزاد کمرهمت بستند ، اکنون بعد ازیک دهه سیاست جامعه جهانی به رهبری امریکا وانگلیس اعضای کمیته توسعه بین المللی در پارلمان بریتانیا در گزارشی که به تاریخ 25 اکتوبر 2012 در بی بی سی تحت عنوان « بریتانیا قادربه ایجاد نظام حکومتی پایداردرافغانستان نیست.» بیرون دادند.
... این کمیته به وزارت توسعه بین المللی این کشور توصیه کرده اند که بودجه کمک به افغانستان را به جای تلاش برای تقویت تشکیلات سیاسی آن کشور، به اجرای طرح های عمرانی به منظور"نجات افغان ها از فقر" اختصاص دهد. اعضای این کمیته به این باورند که، استفاده از کمک های مالی این کشور برای تقویت نهادهای حکومتی پایدار در افغانستان را بی حاصل دانسته اند. تهیه کنندگان این گزارش هشدار داده اند که صرف منابع مالی برای تقویت دولت افعانستان نتیجه نامعلومی دارد و دلیل آن را ضعف دولت کنونی این کشورعنوان کرده اند.به گفته آنان، هدف کنونی وزارت توسعه بین المللی بریتانیا برای ایجاد تشکیلات سیاسی با کفایت در افغانستان با موانعی مانند فقدان امنیت، تلاش ناکافی دولت کنونی و ناتوانی در دستیابی به صلح با طالبان مواجه است و نمی توان به تحقق آن چشم داشت.
افغانستان از جمله کشورهای است که از قرن ها تا کنون نظام سیاسی آن از جوش دورنی پدید نیامده است. تنها دریک دوره کوتاه غوری ها نظامی دردامنه سفید کوه و زمینداور تشکیل شد. امپراطوری غوری ها، دودمان غزنوی را در این سرزمین سرنگون کردند و نظام سیاسی خود را تشکیل دادند. برای اولین دفعه فرهنگ خود مداری در روبنای جامعه رشد شکوفانی ازخود بجا گذاشت. دامنۀ اثرات فرهنگ بومی زبان فارسی و مهندسی غوریان تا قاره هند رسید. مسجد جامعه هرات و غیره فن کاشیکاری نمونه بارزی از این دور است.
بعد ازنظام غوریان از احمد شاه دورانی گرفته تا آقای کرزی در سرزمینی که امروزبنام افغانستان مثما گردیده، عوامل خارجی باعث تشکل نظام های چپاولگر، قبیلوی و سلطانی این سر زمین گردیده است. به قضاوت آقای سید طیب جواد درنوشته که به جریده " کاروان"چاپ کالیفرنیای امریکا یک دهه و اندی پیش چاپ شده بود..." اگرشترها پُربار می آمد، امپراطوری مدتی دوام داشت،اگردست خالی می آمدند، کشمکش شروع می شد و امپراطوری به سرنگونی مواجع می گشت."
راستی سرتاسرتاریخ حاکمان این سر زمین چپاولگری است، بهترین نمونهء تاریخ، دستگاه حاکم کنونی افغانستان است.واقعیت این است که،هیچکدام ازنظام های سیاسی افغانستان پایدارنبودند، رشد اقتصادی وتحولات فرهنگی دراین کشوربا مقایسه بسیاراز کشورهای فقیرجهان صورت نگرفته است. افغانستان تاکنون دارای رهبری نبوده که این سر زمین را بسوی رشد اقتصادی و رفاۀ عامه راهنمایی کند. دراین گذرگاه اقوام بیگانه دربرهه های تاریخ امپراطورهای تشکیل دادند، ولی درکل جامعه افغانستان از نگاه تئوری جامعه شناسی، "جامعه بسته بخود" است که، ازتجدد، نوسازی و مدنیت گرای خبری نیست.اگردرسده گذشته اینجا و آنجا از برکت عوامل بیرونی برخی تحولاتی صورت گرفته است ، بسیار ناچیز بوده و بدنه جامعه آنرا لمس نکرده است. علت کودتای های متواترافغانستان درسده روان واشغال نظامی بیگانگان را باید درضعف قدرت مرکزی آن دید.
تنها دراوائل قرن بیستم با ظهورشاه امان الله درنظامنامه های سیاسی افغانستان مسئله چگونگی نظام از درون جامعه مطرح شد. اگرچه درآغازسلطنت شاه امان الله، دولت افغانستان دوباره درکشمکش سیاست استعماری انگلیس قرار گرفت.فضای لشکرکشی های جنگ سوم افغان وانگلیس آماده گردیده بود. این کشمکش با مقدمۀ تقریبآ بدون جنگ ختم شد و دولت انگلیس حق خود مختاری ونظام سیاسی افغانستان را به رسمیت شناخت.
آغازسلطنت شهزاده نوین افغانستان با آرمان های گروه ای ازروشنگران افغان با طرح یک نظام سیاسی از درون جامعه مورد بررسی قرارمی گیرد. به باوراین قلم اگرپادشاه جوان افغانستان بجای شمشیرکشیدن علیه انگلیس، سرسازشکاری با حکومت استعماری انگلیس پیش می گرفت،برای پروسۀ تشکل یک قدرت مرکزی قوی درآینده افغانستان بهتر بود. چون درافغانستان مردم هنوزبه بلوغ ملی و پروسه شهروندی نرسیده بودند و پادشاه جوان افغانستان و حلقه نزدیک او برخی رفورم های تجدد خواه، درکله داشتند وحکومت انگلیس مخالف پیاده کردن رفوم آنها نبود.اگراعتماد بین دولتین بوجود می آمد وفضای عدم دخالت سیاسی ایجاد می شد. امید این می رفت که، پایه یک دولت مرکزی قویی درافغانستان ایجاد میگردید.
ازیک جهت عملی شدن رفورم های امانی نخستین قدمی بود برای تثبیت یک نظام قدرتمند و قانونی درافغانستان بود. از جهت دیگر رشد اقتصادی و فرهنگی که درجامعه صورت می گرفت، باعث ضعف جناح های مذهبی افغانستان که به مثابه غدۀ سرطانی اند، می گردید و زیربنای رشد اقتصادی گذاشته می شد. برعکس با جنگ وخشونت با انگلیس، حکومت انگلیس نادرخان را پیش انداخت، او به همان سنت قبیلوی سلطنت سرکوب گری تشکیل داد که بعد از نیم قرن سلطنت پدر و پسرافغانستان، بجای امروزی قرار دارد.
قشرسوداگر نوین محصول جامعه جهانی است
افغانستان درآغازهزاره سوم درکنترول نظامی و اقتصادی جامعه جهانی به رهبری امریکا درآمد.حکومت امریکا جنگسالاران مذهبی افغانستان را که باعث ویرانی این سر زمین شده بودند، جمع نمود. ازمجموع این عناصروبرخی تحصیل کرده گان افغان، حکومت پوشالی تشکیل داد.برخی ازاعضای حکومت که ازجنگسالاران بودند با پول نقد معامله گری سیاسی نمودند.
اخیرآ کتاب یاداشت های «گری شرون» مامور سی آی ای تحت عنوان" ماموریت سقوط" که توسط اسدالله شفایی، به فارسی ترجمه شده ، ازچاپ برآمده است. محتوای این کتاب داستان واقعی تاریخ معاصر افغانستان است. گری شرون مامور سی آی ای بزودی درمی یابد که گره اصلی موفقیت ماموریت او در افغانستان چند ملیون دلار نقد است. درواقع درطول تاریخ افغانستان همین " سکه ها و برگ های برنده های با ارزش" تاریخ سازاین سر زمین بوده است. برخی ازسیاستمداران کنونی با معامله گری دالرنقد با نمایندۀ سی آی ای، خود فروشی سیاسی نمودند. کتاب "ماموریت سقوط" واقیعتی از ماهیت سیاسی برخی از سیاستمداران این سرزمین است که صفات کاذب سنتی مانند مجاهد،غرورافغانی سرپوشی است که تا امروزفرهنگ روبنای جامعه را تحت تاثیر، قرار داده است. ازهمین جهت باید بازنگری تاریخ این سرزمین هرچه زودتر توسط روشنگران افغان به بحث کشیده شود.
بعد ازسر پا کردن حکومت آقای کرزی، برخی ازکشورهای صنعتی سرمایه مالی وابزارتولیدی به افغانستان صادر کردند.شرکت های تجاری و افراد انفرادی خارجی درافغانستان نمایندگی ها باز کردند. بخشی از پروژه های عمرانی به راهنمایی بانک جهانی وآسیایی طرح شد. روند شبه سرمایه ناقص درسرزمینی بدون استحکام نظام سیاسی براه افتاد.از آنجائکه ریشه روند تولید سرمایه داری براساس ربا خواری استوارگشته است، با روند سنت چپاولگری جامعه عقب مانده افغانستان بافت خورد. در نتیجه قشرسوداگر نوینی از جنگسالاران، برخی از اعضای حکومت، قوماندان های جهادی و برخی رهبران جناح های مذهبی در بازار سوداگری افغانستان جا افتادند.اکنون این قشردربازارتبادلۀ سرمایه چپاولگری افغانستان نقش عمدی بازی می کند.
دراوائل تشکیل نظام جمهوری اسلامی برخی ازسرمایه گزاران خارجی با تاسیس نمایندگی های خورد و بزرگ خود را بی دغدغه با کمک حکومت افغانستان دراقتصاد چپاولگری این کشور شریک ساختند. قشردولتی وسوداگربازاری افغانستان به کمک همین شرکت های خارجی رابطه تجاری بین المللی برقرارنمودند. بازارساختمانی درافغانستان که، مانند بسیاری از کشورهای صنعتی بهترین منبع برای سرمایه پولشوی، مافیایی، دزودی از تکس وغیره می باشد، رونق گرفت.
فعلا مقدار پولی که به بازار ساختمانی حوزه جنوب شرق آسیا سرمایه گذاری می شود به7،2 ترلیون دالر در سال می رسد و این مقدار در2015 به 12 دالرترلیون تخمین شده است. چین از جمله کشورهای است که با صادرات اموال تعمیرات که شرکت های بزرگی درتاجکیسان تاسیس نمود،بلندترین مقام صادرات اموال تعمیراتی را در حوزه دارد.
اکنون درافغانستان برخی ازشرکت های وابسته به ارکان دولت در معاملات خرید و فروش آپارتمان ها و خانه ها فعالیت دارند. قرار گزارش وزارت کار وخدمات اجتماعی افغانستان در قسمت بانک ها که در زیر آورده می شود ، سرمایه های مالی شرکت های افغانی دراوائل دربانک های دوبی بوده، از مدتی است که بانک های روسیه نیز لانه جدید سرمایه های دزدی تجاران وسیاستمداران افغان گشته است. برای اینکه حکومت امریکا به حساب بانک های دوبی دسترسی دارد، ولی در روسیه ندارد.
این قشرسوداگربازاری که پیشرو اقتصاد افغانستان شده، فاقد فرهنگ تجدد،نوسازی ومدنیت گرایی است.این قشربدون آرمان ملی وعاری از پیوند اجتماعی می باشد.این قشرنوین پیوند تاریخی به اشرافیت افغانستان ندارد . قشرسوداگر بازاری کنونی هیچگونه روابط با دهات افغانستان ندارد، لاکن ازروند تولیدات تریاک برای صادرات و کمک به همیاران مافیایی جهانی استفاده می برد. فعلا سهم سا لانه فروش تریاک افغانستان به مارکت مافیای جهانی در حدود هفت ملیارد دالر می باشد. درسال 2012 رشد روز افزونی کرده است. مافیای افغانستان این کشوررا از نگاه رشد تولیدات مواد مخدره ،به سطح کشورهای مانند« هندوراس ، کلمبیا، مکسیکو» وغیره ارتقأ دادند.
رشد روز افزون مواد مخدره درافغانستان ازیک طرف نتیجه استحکام نظامی غیره مولد وبدون کارآئی بنام جمهوری اسلامی است که این حکومت فاقد برنامه اقتصاد به روستاهای افغانستان است.
ازجانب دیگرروند شبه سرمایه داری ناقص جامعه جهانی است که، خود جامعه جهانی بدون پلان های انکشافی برای دهات افغانستان است. بجای بردن مهاجرین افغانی به روستا های مسکن بومی شان، برعکس آنها را درکمپ های که در نواحی کابل سرپا کردند، به مثابه توده های بی ارزش به انتظار مرگ روز شماری می نمایند.این کمپ ها که ازمجموع بیکاران وروستائیان مهاجرافغان، سرپا شده است، درحدود ده در صد گدا های افغانستان محصول همین کمپ ها است.
نسبت عدم امنیت و بدون پلانهای امدادی دردهات افغانستان، هنوز پروسه کریزازدهه به شهر جریان دارد.مافیای مواد مخدره از زمین های حاصلخیز برای کشت تریاک وازلشکر بیکاران برای کار موسومی نیش زدن، استفاده می نمایند.
فقرو معیشت زندگی درافغانستان
ارقامی که ازآنها درزیراستفاده شده، ازوئب سایت ها نهاد های حکومت افغانستان و ویکی پدیا راجع به " معیشت روزانه" مردم گرفته شده است. خوانندگان گرامی متوجه خواهند شد که وئب سایت حکومت افغانستان در استفاده اصطلاحات اقتصادی مشکلات دارند. برخی اصطلاحات اقتصادی به جای درستی استفاده نشده است. این قلم بخاطر امانت داری عین نوشته را در مضمون گرفتم.
"... افغانستان یکی از کشورهای فقیروبا نرخ توسعه پایین یکی از فقیرترین کشورهای جهان است. با سال 2009، نرخ مبادله تولید ناخالص داخلی در (14 میلیارد دلار) قرارداشت و سرانه تولید ناخالص داخلی 1,000) یکهزار) دلارامریکایی می رسید.
نرخ بیکاری آن 35 درصد و تقریبا 36 درصد ساکنین آن زیر خط فقر زندگی میکنند. مطابق با دادههای « یواسای» بیش 42 درصد از جمعیت افغانستان برای کمتر از 1 دلار در روز زندگی میکنند .اقتصاد افغانستان از حوادثی که از سال 1978 تاکنون جریان دارد رنج میبرد، همراه با آن چندین خشکسالی نیز به مشکلات مردم در طول سالهای 1998–2001 اضافه شدند. اگرچه بعد از جاری شدن میلیاردها دلار توسط تجارتهای بینالمللی و کمکهای کشورهای دیگر، درطول شش سال پیش، این اقتصاد کمی توانست رشد کند. با آنهم:
"...حدود 81 درصد مردم این کشور کشاورزهستند و بقیه شامل 11 درصد در صنعت (اغلب بافندگی) و 9 درصد در خدمات مشغول به کارهستند. بیشترین بدهی این کشور به کشور روسیه و نیز بانک جهانی است که به بالغ بر8 میلیارد دلار میرسد. پس از سقوط طالبان بیش از60 کشور جهان قول کمک به این کشور را دادند که به فاصله 2004 تا 2009،(8،9 میلیارد دلار) به این کشورداده شده است...."
"...معشیت مردم علاوه بردیگرعوامل متعلق به نظام سیاسی بوده ازیک نظام تا نظام دیگر سیاسی خیلیها متفاوت بوده است. فلاکت جنگ 33 ساله نظم زندگی این ملت را دگرگون ساخته، به نسبت عدم موجودیت غذا وتغذیه سالم تعداد مرگ ومیر بسیاربلند است. تعداد زیادی اطفال از رشد طبیعی سالم محروم گردیده اند. حدود 65 فیصد مردم دارای کار اند. 35 در صد مردم بدون کاربوده ازین جمله 10 درصد آن بکلی گدا میباشد.با وجودیکه دولت افغانستان موسسات کمک رسانی و انسانهای شریف تلاش دارند تا وضع بهبود یابد ولی درین کشور آنفدر نا بسمانی وجود دارد که جهان نتوانست نابسامانی این کشور را حل کند...
...مردم افغانستان 100 فیصد بالای نان گندم زندگی مینمایند.پس از نان گندم کچالو و برنج دومین مواد مصرفی این ملت میباشد.آخرین معیار که یک فامیل غریب وناتوان خانه دار بتواند زندگی نماید 3000 افغانی (60 دالر)است. پائنتر ازین زندگی نمیشود. عواید سرانه 900 دالر دریک سال و75 دالر دریک ماه میباشد.قیمت یک کیلو آرد وطنی 16 افغانی واز پاکستانی 21 افغانی میباشد. نفوس افغانستان 25 ملیون بوده سالانه 4 میلون تن گندم به ارزش 80 ملیارد افغانی یا1،2 ملیارد دالر مصارف دارند . در مجموع 6 ملیون تن افغان سرگردان دنبال نان و کارمیگردند...
... قبلاً بانکهای افغانستان دولتی بود.دولت با موجودیت 12 ملیارد پول افغانی 60 ملیارد پلان را در سال بپیش میبرد. دلیل آن این بود که بانکهای شخصی وجود نداشت دولت علاوه بر بانکها دارای تاسیسات صنعتی ترانسپورتی ساختمانی تولیدی وغیره بود.اکثر مواد خام و پخته ازتولیدات داخلی بود. کشورهای غرب توقع دارند که افغانستان دارندۀ چنانی قدرتی شود که از فروش معادن چنین پول را بدست آورد.درگزارش «بانک جهانی و سی آی اس» ایا لات متحده امریکا آمده است که عواید داخلی افغانستان 29،99 ملیارد دالر است .امکان دارد ولی چنین پول در بانکهای دولتی و داخلی دوباره جمع نمیگردد .فعلاً پولهای افغانها در حبیب بانک پاکستان ، بانکهای دوبی و روسیه ذخیره شده است.
دولت افغانستان نتوانسته است جلو فرار سرمایه های بدون تبادل را بگیرد. پولی را که قدرت مندان افغانی وتاجرین در بانکهای دوبی ذخیره نموده اند، بیشتر از ملیاردها دالر میباشد. در صورت استفاده ازین پول در بخش زراعت وصنعت کشوررا از فقر نجات می داد.فرار سرمایه باعث تنزیل ارزش محصولات زراعتی گردیده، و افزونی در نرخ اجناس خارجی را به بار آورده است . درسال 2010 تولیدات گندم افغانستان 3،4 میلون تن رسیده بود برخلاف در سال2011 و 2012 حاصلات به 2،5 میلون تن رسیده است که یک تنزیل بی سابقه را نشان می دهد.درینصورت 33 در صد کاهش دیده میشود. این کاهش به مقدار0،9 میلون تن گندم می باشد. که غذای 6 میلون افغان دریک سال میباشد.دلایل عمده آن خشکسالی است و دیگری از دلایل عمده کشت نمودن کوکنار وچرس جای گندم را گرفته است .حدود 25 هزار فامیل که تقریبآ زیادتر از یک میلون نفر میشودمصروف کشت این ماده خطرناک هستند ...
...اساس بهبود معیشت کار است. یک تفاوت فاحش میان کار ودرآمد شهر ها ودهات وجود دارد. تمامی مردم افغانستان آنچه که میخورند مینوشند وکار میکنند بدون بیمه است.کارها در دهات معمولاً کشاورزی ومالداری است. ولی در شهر ها اشکال کار تفاوت دارد. کار ثابت ، کارموقتی وکار خانم ها است. پس از ناتوان شدن هیچ مرجع دایمی نیست که بقیه زندگی کار گر را تضمین نماید. در دو مطالعه و تحقیق که جوبیل نماینده AREU در مورد معیشت شهری افغانستان انجام داد نشان داده شد که ساکنان یکتعداد از شهرها فقیر تر از دهات بوده است. این آسیب پذیری در شهر به نسبت عوامل چون یک عضو نان ده را از دست دادن یا معلول ومعیوب شدن ، فقر تندستی ، خشکسالی های پیاپی در دهات ، بی جا شدن از سکونت پدری میباشد. زنان افغان بنسبت عوامل مختلف درهمه جا کار یا گشت وگذار نمی توانند. وصرف مردان برای کار است تا بتواند نفقه فامیل را تامین نماید. بعض ازین فامیلها بطرف فحشا ، بعضی از اینها مجبور میشوند تا اطفال و دختران خودرا بفروشند. باشندگان شهری فقیر به نسبت کمی و یا بدون دسترسی به خدمات اولیه و زیرساخت های اجتماعی، با آبهای آلوده و بهداشت ضعیف منجر به مشکلات سلامتی مزمن گردیده است که خطر بالقوه ناتوانی امرار معاش آنهارا تهدید می نماید. بسیاری از خانواده ها به قرض گرفتن تکیه می کنند و توان ادا کردن آنرا ندارند مجبور میشوند غرض ادای بدهی تمامی زمین وجایداد خودرا بفروش رسانند . در زمینه افزایش بی سابقه در قیمت و اجاره ملکیت ها بوجود آمده وزمینه رقابت بین مالیکین را بوجود آورده است. این رقابت خیلی خطر ناک ارزیابی شده است زیرا تبهکاری و ستم سالاری تا هنوز ختم نشده است.
...80 فیصد شهرکها که در کابل ساخته شده است غیر قانونی وزمین ان غصب است. بدین وسیله دولت نمی تواند درشهرها رایگان به بی خانه ها مسکن بسازد. وروزانه تعداد آواره وبی خانه ازدیاد می یابد...
نتیجه گیری
یکم :
بررسی ارقام نهادهای حکومت افغانستان، این واقعیت را نشان می دهد که نظام سیاسی افغانستان کارآیی ندارد.پروسه نظام سازی ازجمله پدیده های است که بسیارکم توسط سیاست های استعماری درکشورهای فقییرصورت گرفته است. بخصوص حکومت امریکا که بعد ازجنگ جهانی دوم دربرخی ازکشورهای فقیرنظام های برحال را بخاطر منافع خود سرنگون کرده و بجای آن حکومات ائتلافی از دیکتاتوران نظامی، مذهبیون، مالکین بزرگ ومافیایی مواد مخدره سرهم کرده که، به فقر وبدبختی مردم افزده است. نمونۀ چنین حکوماتی درسه دهه اخیر درامریکایی جنوبی وآسیا فرااوان دیده شده است.
دوم :
ازگزراشات وزارت کار وخدمات اجتماعی جمهوری اسلامی افغانستان چنین دریافت می شود که، جامعه جهانی درظرف یک دهه ساختارناقص شبه سرمایه داری را درافغانستان جا انداخته که هنوزدرحدود 80 درصد ازنفوس افغانستان زیرخط فقرامرارحیات می نمایند.
سوم:
سیاست جامعه جهانی درافغانستان چیزنوی نبود.بعدازجنگ جهانی دوم به ویژه دردهه شصت تا هشتاد پدیده فقرومهاجرت ازکشورهای فقییربه کشورهای صنعتی توجه حکومات صنعتی را بخود جلب کرد.آن ها برنامه احداثِی به رهنمایی بانک جهانی و آسیایی تحت عنوان کمک به کشورهای محروم آغاز نمودند. درآغاز زنده یاد اولاف پالمه صدراعظم سویدن که درعین حال ریاست انترنال سوسیالیست ها را به عهده داشت، علیه این سیاست به پا خواست. پالمه به این واقعیت آگاه بود که، بخشی ازعواید ناخالص ملی کشورهای صنعتی از ارزش اضافه مواد خام جهان محروم سرهم می شود. او پشنهادی ارائه کرد که سالانه کشورهای صنعتی در حدود یک درصد ازعواید ناخالص ملی خود برای کمک به جهان محروم به راهنمایی روشنگران کشور های فقیر دراختیارخودآن ها قراردهند. این پیشنهاد به تصویب شورای عمومی سازمان ملل متحد هم رسید. ولی دو دهه بعد معلوم شد که تنها سویدن، دنمارک، ناروژ وهالند کمک نسبی به جهان محروم نمودند.آلمان،جاپان وغیره که بزرگترین مفاد از کشورهای فقیرمی برند، به ردیف پایانترین کشورکمک دهنده به جهان سوم بودند.
سه دهه بعد در 2006 درجلسه مجمع عمومی سازمان ملل، حکومات کشورهای محروم صدای اعتراض بلند کردند. آنها پرسشی که مطرح کردند، این بود که در طول شصت سالی که ازعمر سازمان ملل متحد می گذرد، این نهاد چه کمکی به جهان محروم انجامداده است؟ به باور دولتمداران کشورهای فقیر که این نهاد، هیچگاه در تصمیمات خود به نفع مردم محروم و ستمدیده جهان از ضمانت اجرایی لازم استفاده نکرده است. برعکس اگر اجرای تصمیمات با استراتژی و مصالح سیاسی و اقتصادی دول بزرگ هماهنگی داشته، در چنین حالاتی دول بزرگ خود با استفاده از عنوان سازمان ملل، وسایل اجرای آن تصمیم ها را فراهم می آورند و مورد عمل قرار می دهند. مثال زنده آن حمله نظامی حکومت امریکا و انگلیس برعراق است.
این بدان علت است که هنوز هر یک از مسائل سیاسی و اقتصادی کشورهای محروم ، به نحوی با منافع و مصالح قدرت های بزرگ جهان بستگی دارد. به ویژه که در چند سال اخیر، حکومت امریکا که درکنترول جناح افراطی حزب جمهوریخواهان درآمده بود و به خاطر تجمع مفاد بیشتر سرمایه به نفع شرکت های بزرگ، سیاستی با گرایش های نظامی، سیاسی، مکتبی و مذهبی دست راستی را در پیش گرفته بود و حکومت امریکا تصورمی کند که مالک کل جهان است.اگرپروسه یک دهه سیاست جهانشمول افغانستان از این زاویه مورد بررسی قرار گیرد، به نتایجی می رسیم که مردم افغانستان با روند تولید شبه سرمایه داری و چپاولگری قشرسوداگر ودولتی، سالهای سال با فقر وبدبختی، دست وپنجه نرم خواهد نمود.
چهارم:
درآخرمی خواهم بگویم که، سهم قشرروشنگراین جامعه درنیمه قرن اخیر درسرنوشت شوم مردم و عدم استحکام نظام قدرتمند مرکزی ازجملۀ مباحثی است که نباید به آسانی ازآن گذشت. روحیه صحبتم با آن عده از سنت گرایان راست وچپ های که هنوز درزنجیرایدئولوژی ها گیرکرده اند، نیست. طرف صحبتم آن عده از روشنفکرانی است که با زندگی که در غرب دارند، خود را از زندگی مردم درد دیدۀ افغانستان کنارنمی گیرند.برای اینکه مسئله اساسی روشنفکری در جوامع فقیر بررسی مفهوم تلاش و مبارزه اجتماعی درمقایسه باشرایط سیاسی و اداری موجود است.
جامعۀ افغانستان به نسبت وضع خاص اجتماعی وسیاسی وجغرافیائی وتاریخی که امروز دارد، شرایط خاصی برای تلاش روشنفکران جهت تغییر روابط اقتصادی واجتماعی سپری میکند. هنر روشنفکران وطن دوست درکشف این شرایط خاص است.
باعرض حرمت جنوری 2013
ادامه دارد
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته