پارسی زبان ملی است
٣٠ عقرب (آبان) ١٣٩١
روانشناسان باور دارند که «تعصب» خاستگاه ایدیولوژیک ندارد، بلكه این پدیده روش خاصی از اندیشیدن است و ریشهاش را باید در یک نیاز روانی جستوجو کرد. بیشترینه آنانی که از ابهام و ندانستن رنج میبرند، دوست دارند تا این خلا را با اطلاعات ابتدایی و افکار واهی پر کنند، سپس آن را تعمیم بدهند و بر بنیاد آن داوری کنند. چنین طرز فکری خودآگاه نیست و ناشی از تمایل مفرط انسان، به طبقهبندی پدیدههاست که در هر مدنیتی ابتدایی دیده میشود. بنابراین، اگر چنین افرادی با واقعیتهای تازهیی روبهرو شوند، نمیتوانند آن را بپذیرند و بر بنیاد آن تصورات گذشتۀ شان را کنار بگذارند.
به نظر میرسد که در افغانستان، همۀ واقعیتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی با چنین روشی کتمان شدهاند و تا اکنون که دیگر، صورت اطلاعات در همۀ جهان افقی شده است، گروههایی در برابر حقیقت پلک نمیگشایند.
از آنجاییکه روشن است، نخستین ناقل این بیماری، جناب خدابیامرز محمودخان طرزی بود که به شدت از ابهام و ندانستن دربارۀ هویتش رنج میبرد. او زبانها را بر بنیاد افکار واهی و اطلاعات ابتدایی خودش طبقهبندی کرد که بعدها تب این مرض، به همه شاگردانش سرایت کرد و چنین روش اندیشیدن را همهگانی ساخت. شاید عبدالحی حبیبی یکی از آن شاگردان بود که بیش از همه، نیرو و زمانش را صرف این همهگانی کردن تعصب کرد.
همهگانی کردن تعصب، درست در شرایطی صورت گرفت که دانش به صورت انحصاری در اختیار گروهی قرار داشت و همان گروه، خط مشی ناسیونالیسم افغانی را با پشتیبانی دستگاههای دولتی در یک سدۀ پسین، ترسیم کرد؛ ریشهکن کردن زبان پارسی نیز جزو این مصادرۀ تاریخی فرهنگی بود.
من چهگونهگی برخورد تعصبآمیز با زبان را در یکی دو سدۀ پسین، به رسالۀ مسالۀ زبان در افغانستان، نوشتۀ آقای نجم کاویانی ارجاع میدهم که بحث مفصلی در اینباره دارد. اما میپردازم به تفسیری که دادگاه عالی کشور در پیوند به مصطلحات ملی در قانون اساسی ارایه کرده است.
در مادۀ شانزدهم قانون اساسی کشور آمده است که: «از جملۀ زبانهاى پشتو، درى، ازبکي، ترکمني، بلوچي و پشهيي، نورستاني، پاميرى و ساير زبانهاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت ميباشند. در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبانهاى ازبکي، ترکمني، پشهيي، نورستاني، بلوچي و يا پاميرى تکلم مينمايند، آنزبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي ميباشد و نحوۀ تطبيق آن توسط قانون تنظيم ميگردد. دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان، پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق مينمايد. نشر مطبوعات و رسانههاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزاد ميباشد.
مصطلحات (اصطلاحات) علمي و ادارى ملي موجود در کشور، حفظ ميگردد.»
آنچه که در این ماده بحث برانگیز بوده، جملۀ آخر آن است که بسیاری از شاهدان مجلس قانون اساسی، آن را الحاقی میدانند و ادعا دارند که بعداً جعل شده است. چنانکه بازخوانی همین ماده نشان میدهد؛ جملۀ بالا چون واحد اضافی بر ساختمان این ماده افزوده شده و منطق این ماده را زیر سوال بردهاست.
اکنون، بر بنیاد همین جمله، دادگاه عالی چنین تفسیری ارایه کرده است: «مقصد از عبارت (مصطلحات علمی) فورمولها و قالبهاییاند که به کمک آنها معانی و مفاهیم با امانت و صحت کامل ادا میشوند. مصطلحات علمی از آغاز ترویج و انکشاف علوم مختلفه و اصطلاحات اداری، از زمانیکه سیستم اداری و تشکیلات دولتی در افغانستان به میان آمده ، وجود دارند و هر یک در مسایل علمی، اسناد رسمی و اداری دولت معمول بوده، در قوانین مسجل گردیده و در بین مردم به حد متعارف ملموس و ملی گردیده اند و هر اصطلاح بیانگر معنا و مفهوم مشخص قبول شده است که استعمال کلمات مترادف و یا تغییر وتبدیل آنها نه تنها غیرضروری بوده، بلکه سر درگمی را در محیط علم و اداره سبب میشود. بناً مصطلحاتی که در مسایل علمی و ا داری ملی چون پوهنتون، پوهنزی ، پوهیالی، پوهنیار، پوهنمل، پوهندوی، پوهنوال، پوهاند و امثالهم در اسناد تقنینی تسجیل شده و بر علاوۀ پوهنتون، در بخشهای قانونگزاری، عسکری، پولیس، اکادمیعلوم، قضا و سایر ادارات نیز به کثرت ثبت و مسجل گردیده اند؛ صرف نظر از اینکه به کدام یک از السنۀ داخلی متعلق اند، جز مواریث علمی و فرهنگی کشور شناخته شده از ملکیت معنوی زبانهای رسمی جمهوری اسلامیافغانستان به حساب میآیند و مطابق فقرۀ اخیر مادۀ 16 قانون اساسی در اسناد تقنینی و سیستم اداری کشور حفظ میگردند.» این تفسیر دادگاه عالی بیانگر آن است که این نهاد، مثل بسیاری از نهادهای دولتی بر بنیاد همان سنت صدساله، اطلاعات اصلی را بر افکار واهی و اطلاعات ابتدایی ترجیح میدهد.
بیشترینه، زبان ملی به زبانی میگویند که جمع زیادی از مردم یک کشور، به آن زبان گفتوگو کنند. به همین سبب است که قانون اساسی کشور، به غیر از پارسی و پشتو، رسمیت زبانهایی را که در مناطقی از کشور، مردم زیادی با آن گفتوگو میکنند، پذیرفته است. تعصب همهگانیشده نشان میدهد که در افغانستان، ادعای خیالی اکثریت و اقلیت در میان گروههایی که نهادهای دولتی را میچرخانند، به شدت حاکم است و بر بنیاد آن، هنوز هم سیاستهای فرهنگی کشور را معین میکنند. به همین دلیل است که همواره زبان پشتو، به عنوان زبان نخست مطرح شده و امتیازهایی نظیر تفسیر دادگاه عالی به آن داده میشود.
در حالیکه واقعیت از چند منظر چیز دیگریست.
1- آنکه زبان پارسی به مراتب با ظرفیتتر و کهنتر از زبان پشتوست. فرهنگ و تاریخ بزرگی، تکیهگاه این زبان است. این استدلال به معنای کمزدن زبان پشتو نیست، بلکه یک واقعیت تاریخی است که تغییر آن، از توان هیچ کس بر نمیآید.
2- زبان پارسی به معنای واقعی واژه، ملی است؛ چون دو قوم بزرگ هزاره و تاجیک در افغانستان به آن گفتوگو میکنند، اگر قرار باشد معیار ملی بودن، گفتوگوی بخش بزرگی از مردم به یک زبان باشد، پس پارسی صاحب این امتیاز است، چون اکثریت مردم را همین دو قوم در افغانستان شکل داده است.
3- پارسی زبان روابط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... در میان همۀ اقوام افغانستان است، نه تنها زبان بینالاقوامیکه حتا زبان مشترک دو کشور همسایۀ افغانستان است که این خود توانمندی این زبان را نشان میدهد.
اکنون با وجود این واقعیتها، دادگاه عالی کشور بر بنیاد یک جملۀ جعلی، در قانون اساسی تفسیری ارایه میدهد که خود جعل دیگریست. چنانکه دادگاه عالی گفته است که مصطلحات علمی و اداری از آغاز تشکیل نظام اداری در افغانستان همینگونه بوده است. در حالیکه متون تاریخی نشان میدهند؛ در آغاز همۀ این اصطلاحات پارسی بوده اند که بعدتر بر بنیاد همان تعصب زبانی، تغییر کردهاند. اینکه حکم صحه گذاشتن بر یک جعل چه است، این را خود مقامات دادگاه عالی بهتر میدانند.
دلیل دیگری را که دادگاه عالی به خاطر حفظ این مصطلحات عنوان کرده، ایجاد سردرگمی در محیط علم و اداره است که یک اشتباه محض است. چون باور بر این است که اصطلاحات یادشده در جریان یک مصادرۀ تاریخی- فرهنگی بر پارسی زبانانکشور اعمال شده است و بیشتر آنها نسبت به معادلهای پارسی، بسیار نو و ناقص است. از سوی دیگر، مصطلحات یادشده، نه در محیطهای علمی بینالمللی و نه در کشورهای منطقه معمول و مروج است، از اینرو، سردرگمی این مصطلحات نسبت به برابرنهادهای پارسی بیشتر است.
با اینهمه، ادعا بر آن نیست که هیچ پشتو زبانی چنین اصطلاحات را به زبان خودش به کار نبرد، بل هدف آن است که با جعل، صحه گذاشتن به جعل و استدلالهای غیر منطقی، تعصبی که در یک سدۀ گذشته وجود داشته، بیشتر از این همهگانی نشود و همانگونه که یک پشتو زبان حق دارد به زبان پشتو گپ بزند، یک پارسیزبان هم حق دارد که به زبان خودش صحبت کند.
نشانههای بسیاری وجود دارند که چنین طرز فکری در میان مردم عام پشتوزبان و پارسیزبان مطرح نیست. این تعصب از سوی کسانی دامن زده میشود که هنوز در ابهام به سر میبرند و واقعیتها را بر بنیاد اطلاعات ابتدایی خودشان طبقهبندی میکنند که سوگمندانه، نفوذ این وهمزدهها در دادگاه عالی کشور مثل بقیه نهادهای دولتی به وضاحت دیده میشود.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
مختار | 29.04.2013 - 11:45 | ||
واقعاً مقالۀ زیبا و حرف های درست و بجایی نوشته اید که ممنون هستیم! |
اعتراض | 22.11.2012 - 09:13 | ||
این مشت ارازیل را همان جام میی قدرت چنان مست کرده که حرف حساب، منطق و استدلال را به پشیزی نمی خرند. چند ازین استدلال و چنگ یازی به خرد و منطق مگر در جهان امروز کسی هست که بتواند کارکرد منوکی منگل و جمعه اسگ را بپذیرد؛ اینها کسانی بودند که ارتش را از وجود پارسی زبان تصفیه می کردند و یا محمد گل مومند کسیکه به استناد آثار معتبر تاریخی روی مکانهای تاریخی ماشین لودر را میچرخاندند و حتا از فرط خشم سنگ نبشته های را خود می شکستند و ریز ریز می کردند؛ نمونه یی دیگرش بت های بلند قامت بامیان و تخریب آن. به جای استدلال کردن در برابر دون اندیشه گانی چون روستار تره کی،اوغان ملتی ها که خردی میدان دهنده یی مسالمت و همزیستی را ذهن شان بر نمی تابد بیایید صدای گوش خراشی انزجار بلند کنیم تا خفته گان رهبر نمای را که دم از پیشکسوتی سیاست پارسی زبانان میزنند، خواب بیاشوبیم و آنها را واداریم که به دور از ترس حق سخن گفتن به زبان مادری ما را پاس بدارند و یا جرائت کنند که در نهاد های بین المللی از این ستم آشکار سخن به میان آرند. ما تجربه جدایی پاکستان شرقی در پی مظالم ایوب خان و دست کم گیری زبان مردمان آن سر زمین را در تاریخ داریم گواه هستیم، دیگر این ترس برای چیست، زبان آدمی هویت اوست و در نهایت زبان فرد خود اوست و این رفتار ها به منزله یی نسل کشی به شیوه یی دیگر تعریف میشود و ما از کنار این بیداد سربزیر و خموش می گذریم.چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |