عدالت زمانه (طنز)
٣ دلو (بهمن) ١٣٩٠
تا دلبر من درک ندارد این زنده گی هم، نمک ندارد
ما لذت رنج ها چشید یم محتاج دگر چشک ندارد
درگاه تو ای شهنشهءعشق دربان و گدا و سگ ، ندارد
ما کینه ز سینه ها زدودیم این خانه دیگر خسک ندارد
این عاشق پاکباز بی باک پروای تو ای فلک ، ندارد
یک قرن شده که شهرک ما بیچاره پل و سرک ندارد
دهسال دیگر اگر بماند ( ناتو )، هدف کمک ندارد
در خانه ء هر یکی وطندار موش آمده چون تلک ندارد
چوراست وچپاول است وکشتن این شهر مگر(سمک)ندارد؟
شاشید به گور مردهء ما سرباز (ناتو)، لچک! ندارد؟
گویند دو کودک یتیم را بردند و هنوز درک ندارد
بی سیرت وبی حجاب کردند نان فقراء نمک ندارد
موش ها همگی دلیر گردند در خانه ای که پشک ندارد
افسوس که مردم زما نه زور زدن کتک ندارد
ورنه بنشاندش به جایی انجا که گذر، فلک ندارد
در قاعده ء (جناب کرزی) هرکس وجه مشترک ندارد
زر دارد و زور دارد اما فکری که بود محک، ندارد
راز دل خود چرا ز ملت پوشیده، اگر گپک ندارد
دهسال تمام زدند و کندند دیدند که صلح، درک ندارید
(طالب) به وطن دوباره ارند قولیست یقین که شک ندارد
در روز نخست،فکرهمین بود کاین ملک،دیگر ملک ندارد
میرزا که به دفتر رفته آید بیچاره یکی خرک ! ندارد
کرتی دارد و، کلاه ندارد پطلون دارد و، کشک ندارد
وان شاعر بی سلاح وبی پول یک کلبه!به ششدرک ندارد
در خانه ای زنده گی نماید کاو بام و درو لخک ندارد
اما تو ببین که جنگسالار ان چیست که در برک ندارد
ایدوست چه گویمت،خلاصه حالی داریم ، که سگ ندارد!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته