شناخت ذات

۲۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۲

کلمۀ "ذات"  پارسی اوستایی است و در حوزه فرهنگی پارسی بسان: نفس، جوهر، جبلت، خلقت، خمیره، سرشت، کنه، گوهر، نهاد، خیم، جسم  وغیره آمده است.  

 

اما درک و دید ما، "ذات" را ارکان وجودی هرشئ دانسته ، که قایم بخود بوده ــ اِستایی وپایداری ، جاویدانگی ودوام وجودش ازغیر بی نیاز است .

 

گرچه درکلیت خویش ، شناخت عقلانی انسان درباره حقیقت کلمه " ذات " که گوهرهرچیز است ، پیوسته همچو یک سِر و رمز درگستره هستی ، هنوز باقی می ماند  . 

 

مگربگونه کُـل اندیشه ما درباره  " ذات " ( که مترادف به : وجُود ، بُود ، هستی ، حقیقت ، گوهر ، نفس هرشئ ، چیستی وغیره است ؛ )  درواقع نگاهی برهستی شناسی بنیادین شئ در روند متغـیر تجلیات ، ازمکان استقـرار " بُودن شئ " تا فراسوی " شُدن شئ " در جنبیدن همیشگی به مسیربی نهایت ها جاویدانه پیوست است.    

 

بدین ایقان ! سِرشت راستین " ذات شئ "  درآنچه قایم به خود ذات است بیان می شود نه در آنچه دست خوش تغییر است.    زیراهرآن چیزی که از خارج به " ذات شئ" افزوده می شود دست خوش تغییر بوده ــ عرضی است وجز ذات بشمار نمی آید .   وهم نمی تواند در جایگاه خود ،  بُود ونبُود " اصالت ذاتی شئ " را دگرگون سازد. بلکه پیوسته همچو عرضی و غیر متداخل در نماِ ذات شئ جلوه گراست.

اینجا دو نمونه رادربیان مناسبت فلسفی میان "  ذات " و " عرض" در دائرۀ هستی پیشکش می کنیم : 

نخست ــ اسم میز نزد همه یک " شئ قایم به ذات " است که دردید وتفکر هرانسان دارای پایه ها و یک تخته همواراست . هنگامی که از اسم میز یاد آورمی شویم ،  آنگاه در ذهن ما یک تخته همواربا پایه ها نمودارمی شود که نمایشی از ذات میز را در تفکر وذهن انسان یادآوری می کند . اما رنگ میزچه سرخ باشد چه سیاه وچه سفید ، در ذات میز عرضی است ودوام ندارد وجز ذات میز نمی شود یعنی محمولی که از ذات وحقیقت موضوع خارج است . 

دوم ــ همین گونه درکشورما خراسان ــ افغانستان، تبارهای مختلف مانند تاجیکان، هــزاره ها، ازبکها وافغانها زیست دارند. این چهار اتنیک ازدیدگاه ژنتیکی وپیوند خونی هرکدام  جدا "قایم به ذات" خود اند. اما رهبران افغان امان الله خان و محمود طرزی (داماد وخُسُر) بدور از شناخت انگیزه ها وچرایی های این مسئله مهم سیاسی ، اجتماعی وحقوقی وتباری ،  با بینش قوم گرایانه وبدون همه پرسی از مردمِ این سرزمین ، اسم تاریخی کشورخراسان را بنام افغانستان تغییر دادند.

124 سال و اندی می گذرد که این سرزمین بنام افغانها جبراً سجل گردیده است. ازاینرونام افغان تشخص وشناسه هویت خونی وتباری ،  چیستی وکیستی وتجلیگاه "  ذات افغانها "  است .  تنها افغانها زیر این نام تثبیت هویت می شوند ، زیرا از جمع سایر ملیتهای ساکن در این کشور فقط افغانها است که با " ذات افغان " پیوند خونی وتباری دارند وبیانگرواقعی هویت ملی افغانی هستند.

هزاره ها، ازبکها و تاجیکها وسایر ملیتهای دیگر زیر نام افغان تثبیت هویت نمی شوند وبا  اصالت "ذات افغان" هیچگونه پیوند خونی و تباری هم ندارند وبیانگرواقعی هویت ملی افغانی نیستند.

پس این سه ملیت بزرگ که بیشتر از نیم نفوس کُل کشور را تشکیل می دهند ، مناسبت شان با نـام کشور شان دست خـــــوش تغییر بوده وجــــــزِ نام "ذات افغان" بشمار نمی آیند. یعنی محمولی اند که از ذات وحقیقت موضوع افغان و افغانیت خارج اند و هیچ پیوند وارستگی و پاک نژادی  ذاتی بانام افغان ندارند. همچو عرضی وغــــیر متداخل در نماِ "ذات افغان" مجازی جلوه گر اند. 

چون تفکر وآموزش ما در باب مهابت شناختی ذات انسان وتقویه سجایایی اخلاق تطبیقی ، بیداریی دگردوستی میان انسانها جریان داشته ، ونه درآموزش فلسفی وعرفانی ذات درکل. ازینرواندیشه ورویکردهای فکری ، تدبیر ونیت ما ، تنها مایل بر روشنگـــری و باز شناسی ویژه از حقوق وموقعیت اجتماعی " ذات انسان " و گوهر کرامت مدار وی ، در ساختارها ولایه های هموند جامعه بوده است.

بااین غایت بوده که ما به شناخت حقوق اجتماعی ، اتنیکی وذاتی شهروندان ساکن سرزمین ما توجه دانشورانه مبذول داشته ایم . تاجیکان ، هزاره ها وازبک ها باید مراقب باشند که هویت فرهنگی وتاریخی غروروسربلندی ایشان وابسته به تاریخ  نیاکان شان است .  وآن " هویت "  با " نام خراسان " گره ذاتی خورده است . نباید به رهبران افغان اجازه داد که این " هویت تاریخی" ، مشروعیت سیاسی ، حقوقی واتنیکی " ذات خراسانی " را باترفند های زشت سِیرت ، بوسیله جایگزینی " هویت افغانی" که مبین تثبیت هویت ملی نیاکان خودایشان است ، تغییرش دهند.

تاجیکها وهزاره ها وازبکها برای تأمین جاویدانه صلح وثبات در سرزمین پدریی شان ،  ارادت مندانه همبسته شوند . وبا یک تعهد اخلاقی ، همبستگی اجتماعی ورزمی " راهبرد سیاسی تشکیل کشور مستقل خراسان " را مسجل ومدلل سازند . 

در دائرۀ خلقت وآفرینش کائینات ، ذات انسان یک " وجود اصیل " دارای گوهر شریف " کرامت" بدور از تجاوز درازدستی وحق تلفی است. در تاریخ آموزش بشری نگرش واندیشه انسانها در مورد شناساندن انسان وذات گوهری وی پیوسته متفاوت وجهت دار بوده و درفرآیند تاریخ دستخوش داوری های انگارگان دین واندیشه های مختلف انسان قرار گرفته وبه ارزش ذاتی آن در گسترۀ اشکال شعوراجتماعی ، غبن وگزند وارد شده است.

اما در اندیشه ما ارزشهای برجسته ای که موجب تغییر در شناساندن " ذات پاکیزه انسان " می شود . وآن نه تنها در بردارندۀ قدرت تفکر وفهم وانتخاب وآفرینندگی ذات او، نهفته است . بلکه خود انسان با اراده آزاد ورفتار وکردار غایتمندانه خویش منبع وخاستگاه اهداف اخلاقی ومولد پیمانه هــــــــاست. کــــــــه این " پیمانه " ها " نمودی " از قدرت خودآگاهی انسان ونمایشِ " بزرگواری " ذات او از خلقت وآفرینش جهان هستی ــ در روند دگرگونی بی نهایت هاست .

 

همسو با این اندیشه ، اگرگوهر" وجودی کرامت " را به دیباچه گوهر برگزیده " ذات خود آگاه " انسان قبول کنیم . تکلیف مان در روند هستی شناسی بنیادی " ذات انسان " وقتی به یقین می پیوندد که ما درمسیرشناخت و خرد آزادمندانه ای خویش ، بجای نفی راستینگی گوهری ذات ، در جایگاه دفاع وبیان ماهیت وارزش آن بی ایستیم  .

در آن مرتبه هست که انسان با بینایی شِگفت انگیز ، " بــُودن " خویش را مانند واقعیت عینی در طبیعت و جامعه ــ هوشمندانه معرفی می کند. وبرای بازنمایی روند حقیقتِ " شُدن " خود بسوی آینده نامتناهی ، که دیگر وی در آن وجو د ندارد ، مسئولیت وسهم رسالت مندانه تاریخی خویش را اداء می نماید .   

حقیقت سِرشت بُود " ذات " در وجود شئ غیر مترقبه واتفاقی نیست ، تغییر ناپذیر و ابدی است.      بُود" ذات " انسان با " کرامت " وی که در مـــــــراتب امتزاج گوهرآن متجلی یـــافته ، مناسبت های " بــه هم درشدن " و در خور تداخل داشته و جزء کُنه ذات است . وحقوق ذاتی انسان یک مقام ارتقایی ذات است که اساس کرامت انسان را تبیین می کند فره وشکوه می بخشد . به این اساس انسان موجودی است که به هیچ وجه نمی تـواند جدا وگسسته ازگــــوهر وجـودی " کرامت " خویش باشد .   

کرامت رامیتوان اقامت گاه " بُودن ذات " نامید ، دلیل افقی است که درموازات آن جایگاه نهایتهای قدر ومنزلت ، شرف وآبروی انسان آشکار می شود.     

گوهر" کرامت " که خود سجیه وجودی" ذات انسان " است در همه موارد تعینات و تجلیات حقوقی ، اجتماعی واخلاقی انسان گره خورده است ، آن مقامِ قابل قبول ، نمودی از ندای وجدان و امتیازبشریت است. که به آن گوهر بایست ارج وحرمت گذاشت و همچو خون پاکیزه در رگ رگِ نهاد ها وساختار های سیاسی ، حقوقی ، اقتصادی و اجتماعی نظام ها باید پیوسته جاری بود . ازین سبب اندیشه وآموزش ما در ارائه رویکرد های فکری گوهرشناسی " ذات انسان "  در روند سه دهه اخیر که در آثار چاپی، نوشته ها ومقالات ما بنشر رسیده ، مشیت آن برجسته سازی ارزش شناخت :

 " ذات کرامت مدارانسان " ومقام شامخ وی درجهان واز آن جمله درکشورهــــــــای فارسی زبان خود ماست . بتوفیق خدا







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



بصیر کامجو