عبدا لغنی فکرت در سال ۱۳۲۰ خورشیدی در گذر محکمه ی شهر فیض آباد ولایت بدخشان چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم مرزا جلال الدین راجی بود که در شعر و خطاطی دست چیره داشت، و جدش مرزاعبدالخالق از سرشناسان و صاحبنظران ولایت بدخشان در دوران امارت امیر عبدالرحمان بود. فکرت از آغاز جوانی شعر میسرود، هم به سبک کلاسیک و هم شعر سپید. آقای واصل لطیفی در سال ۱۳۷۳ در مورد وی نگاشته بودند: "فکرت به ادبیات سخت علاقمند و وارد بوده، فلسفه و منطق را نیکو میدانست. صحبتاش عالمانه و سحر کلامش گیرا بود، و عواطف انسانی از لحن سخنش مشهود بود." مرحوم فکرت بیشترین سالهای عمر نه چندان درازش را به شغل آموزگاری گذراند و در مکاتب مختلف ولایات بدخشان و کابل به فرزندان سرزمینش درس زبان و ادبیات داد. یکی از ویژگی های رفتاری فکرت این بود که او با پیر پیر، با جوان جوان و با بچه ها بچه میشد، و با هرکس به زبان خودش گپ میزد. شاید به همین دلیل همه دوستش میداشتند. ولی افسوس که مانند هزاران فرزند بیگناه سرزمین ما که زیان شان به مورچه ای نرسید، اما با آنهم در جریان سه دهه جنگ آماج گلوله های بی تبعیض تفنگ بدستان قرار گفتند، سرنوشت برای فکرت نیز چنین برنامه ای داشت. و سرانجام به تاریخ ۱۲ جدی سال ۱۳۷۲، در دوره ی حکومت برهان الدین ربانی، نیمه شب از خانه اش در شهر فیض آباد در پیش چشم همسر و فرزندانش توسط چندین مرد تفنگ بدست بیرون کشیده شد و چند کوچه بالا تر با شلیک گلوله ها به زندگی اش پایان بخشیدند... بی آنکه بگویند چرا! روانش شاد باد