|
||||||||||
پژوهشی دربارۀ اِتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان
گزارش به نهمین کنگرۀ شرقشناسان درسال 1891 م هنری والتر بیلیو
)قسمت چهارم(
ازمعلومات داده شده درگزارشات هیرودوتس، سترابو وآرین ما نامهای اقوام اساسی قدیما باشنده منطقه گنداروی را آموختیم که عبارت بودند از استاکینوی، ماسیانوی، نیسایوی، اسپوی و اساکینوی.
استاکینوی شاید طوریکه قبلاپیشهاد کردم، قبیله استیس، شهزاده هستیکا راجپوت، باشندگان ناحیه هستیناگارا (هشتنگرفعلی) بوده باشند. آنها حالا باین نام در افغانستان شناخته نمیشوند، باستثنای چند بخش کوچک بنام هستی در بین طوایف بعضی قبایل پتان دراین مرزها؛ مهد قدیمی آنها حالا توسط قبیله مهمند، طایفه محمدزی باشندگان ناحیه هشتنگراشغال شده است.
ماسیانوی طوریکه قبلا گفته شد، حالا توسط مشوانری نمایانده میشوند، که مهد عمده آنها حالا درسریکوت کوههای گندغر هزاره چاچ درساحل شرقی اندوس میباشد؛ اما بحیث مشانی، مسانی، ماشو وغیره دربین بخش های چندین قبیله پتان درامتداد اندوس یافت میشوند.
نیسایوی شاید باشندگان شهرآزاد نیسا بوده و شاید در رابطه به محل ایشان توسط شهرفعلی نیساتا (قبلا ذکرشده) نمایانده شوند که دراطراف آن مخروبه های زیادی با پوشانیدن چندین میل مربع پشته وآشغال وجود دارد.
اساکینوی (طوریکه قبلا فرض شد) حالا شاید توسط یاسکون نواحی چترال و یاسین متصل مهدهای قدیمی ایشان در باجور نمایانده شوند. باجور شاید منطقه باجاسوا (نسب چهارم از یوجامیدا، مطابق گفته های تاد "سالنامه راجستان"، یکی از سه شاخه بزرگ بیرون شده ازهستی) بوده و گفته میشود که در تمام پنجاب و هند گسترش یافته است (1600 ق م). باجسوا که مالکیت حوالی اندوس را بدست آورد، پنج پسرداشت که او نام پنچالیکای آنها را به پنجاب داده است. کمپیلا جوانترین پسر، مرکز خود را بنام کمپیلنگره تاسیس نمود (محل که توسط دهکده موجود کمپیلپور نزدیک اتک نشانداده شده است، جائیکه حالا کانتونمنت برتانیه قرار داشته و بنام "کمپیلپور" یاد میشود) و شهزاده دروپدیوی باین خانواده تعلق داشت (خانم مشترک پنج برادران پندو، قهرمانان مهابهارت). پنچ پندو در افسانه های محلی تجلیل کننده کردار آنها هنوز در بین قبایل منطقه گندهارا شناخته شده است. یاسکون چترال و یاسین ظاهرا عین مردم اند همانند اساکینوی قدیمی یونانیها که قبلا باشنده سوات و باجور بودند، اما حالا آنها دراین نواحی به این نام یافت نمیشوند. احتمالا آنها در بین سواتی شامل اند که نام عمومی تمام باشندگان قدیمی یا هندی سوات و باجور از زمان گرویدن به اسلام اند. دربین سواتیها یک بخش بزرگی بنام گباری، گبارای یا گواری تشخیص میشوند که قبل از گرویدن باسلام (طوریکه نام نشان میدهد) "آتش پرست" و شاید مربوط قبیله پنتیالی پارسیان (قبلا ذکر شد) بوده باشند، یکی از آنهائیکه مهد قدیمی ایشان بواسطه ناحیه پندیالی فعلی در کوههای مهمند فعلی بین دریاهای کابل و سوات نشان داده میشود.
اسپیوی حالا توسط قبیله ایسپ نمایانده میشود که وسیعا در بین بخشهای چندین قبیله بزرگتر واقع در مرزهای شرقی افغانستان از کندهار تا به اندوس گسترده اند؛ ودرروزگارموجود تحت نام اسلامی یوسفزی موجود اند، بحیث یک قبیله بزرگ و قوی در مهدهای قدیمی اجداد دورایشان، که بآن نام فعلی یوسفزی یا ایسپزی (طوریکه توسط طوایف کوهی تلفظ میشود) را داده اند.
اسپیوی طوریکه توسط آرین بنام هیپاسیوی یا اسپاسیوی سترابویاد می شود در دورانهای بعدتر توسط کورتیوس بحیث اگریاسپای یا اریاسپای در منطقه کنداهار یاد میشود. توسط نام فعلی یوسفزی، آنها مالکیت تمام مناطق واقع دربین دریاهای سوات و کابل و اندوس را تا کوههای مرتفع جداکننده آنها ازمنطقه دارادا یاسین و گیلگیت دراختیاردارند؛ درحقیقت، تمام گندهارای قدیمی طوریکه قبلا تعریف شد، باستثنای مسیریکه این نام بسیار دقیق اطلاق شده، محلات بین دریاهای کابل و سوات و محاط به مسیر پائینی دریای کنردرغرب؛ درساحه ایکه گنداری یا کنداری های فعلی هنوز در کانتونهای کوچک بنام آنها در بین کوههای ناوگی درمرز های باجور یافت میشوند.
کتله عظیم گندهاری قدیمی یکجا با همسایه های ایسپ آنها درساما یا "سطوح" مجاورآنها بین دریاهای سوات، کابل و اندوس توسط یوچی، گیتای یا جاتا به وادی دریای ترنک اخراج شده و درسواحل آن درسده پنجم میلادی مسکون شدند، درزمانیکه آنها ظرف-دعا بودا را ازپشاوربه کندهارانتقال دادند؛ درزمانهای بعدترمن افتخارداشتم که این اثرمقدس را درسال 1857 ببینم. درآنزمان، این اثردریکحالت حراست کامل دریک گوشه محقرمعبد اسلامی دربین مخروبه های شهرقدیمی قلعه مانند کندهار قرارداشت. ازاینکه بر سر گندهاریهای کاشته شده (ناقل) درکندهار چه آمده است (نامیکه شاید این منطقه از این ناقلین گندهاری اندوس گرفته باشد) زیاد روشن نیست، زیرا آنها حالا بواسطه این نام در بین قبایل موجود منطقه فعلی کندهار شناخته نمیشوند؛ حتی نه درسطح یک قبیله ساحوی. اما ازهموطنان و دوستان آنها دراین مهاجرت، معلوم میشود که اولاده آنها یعنی ایسپ، ده قرن بعدتر، تحت نام اسلامی یوسفزی (یک نامیکه بعضی اشتباهات وسردرگمی دررابطه به ادعای نسب اسرائیلی افغانها ایجاد کرده است) به منطقه قدیمی و پدری خود برگشته اند در اشتراک با یک قبیله دیگر بنام مندانر(مندروانی پلینی) از سواحل دریای هلمند.
مطابق به گزارش خود آنها، یوسفزیها در مسکونه های موجود دروادی پشاور درنیمه سده پانزدهم میلادی در زمان سلطنت میرزا الغ بیگ، شاه کابل و غزنه و نواسه امیرتیمور(تیمورلنگ نویسندگان اروپائی) و کاکای پدری امپراطور بابر (موسیس سلطنت مغولی هند) باینجا آمده اند. قبل بر این مهاجرت، آنها در ناحیه غواره مرغه یا "چراگاه حاصلخیر" در سرآبه های دریای ارغسان، یک شاخه ترنک زندگی میکردند. متعاقب یک مناقشه بر سر چراگاه با قبیله ترین (باشندگان نواحی پائینی ارغسان و کادانی) به کابل مهاجرت میکنند؛ دراینجا با ملاقات با قبایل مهاجربنام مهمند، خلیل و داودزی که مجموعا بنام غوریاخیل یا غوری یاد میشوند، یکجا شده و به غارت و چپاول راهها و آزاردادن منطقه مشغول میگردند. اعمال خربکارانۀ آنها آنقدرغیرقابل تحمل میگردد که الغ بیگ، قوتی جهت توبیخ آنها فرستاده و آنها را از ناحیه کابل بطرف جلال آباد میراند. آنها دراینجا اتحادی با قبیله خوگیانی باشنده میلانها و دامنه های سفیدکوه تشکیل داده و بکمک آنها به وادی اندوس پیشروی میکنند. یوسفزی تحت رهنمائی رئیس یا ملک آنها بنام خان کاجوح یا کاچو، ازکوههای خیبربه ناحیه پشاورعبورمینمایند، جائیکه به آنها یک پارچه زمین درامتداد دامنه کوهها جهت اقامت داده میشود. اما با مناقشه با دلزاکهای باشنده برسر استفاده ازمنابع آبی آنجا، داخل جنگ شده و پس ازدشمنی های دوامدار، موفق میشوند آنها را بامتداد دریاهای کابل و سوات به ساما برانند. در اینجا دلزاکها در مرکز خویش که بدون تفاوت بنام کوت کپوره، لنگرکوت، کاپوردگرهی و گرهی کپور یاد میشد (یا "قلعه کاپور" یا کپول، نام یک قبیله راجپوت بازرگان) تقویه گردیده و با دشمنی بمقابل یوسفزی تجدید قوا نموده و از دریای سوات به ساما عبور میکنند. اما مساعی آنها سودی نبخشیده و یوسفزی میتواند دلزاک ها را ازطریق اندوس به هزاره چاچ رانده و ساما را نیز بدست آورند.
دلزاکهای بدشانس حدود یکقرن بعدتر(1644- 1647 م) متعاقب اغتشاش وبی نظمی ایکه درچاچ ایجاد میکنند، توسط امپراطورجهانگیربصورت کتلوی به هندوستان و داکخان تبعید گردیده و در کتله نفوس عمومی تقریبا کاملا منقرض میگردند. آنهائیکه ازاین تبعید فرارکردند، بشکل فامیلهای پراگنده و جوامع کوچکی هنوز در حصص مختلف نواحی پشاور و راولپندی یافت شده و بخشهای از آنها در چندین طایفه ایسپزی درکوههای بونیر نیز یافت میشوند. باینترتیب دلزاکها که یک مردم مزدحم و قدرتمند در پشاور بودند بصورت کلی از این مناطق معدوم گردیده و جای آنها توسط یوسف و مندانر و کنفدراسیون متجاوزین اشغال میگردد. پس از اخراج دلزاکها مالکیت ساما در اختیار یوسف و مندانر قرار گرفته و در جریان 12 سال بعدی میتوانند خود را بتدریج به آقای سوات تبدیل نمایند. درعین زمان، مهمند و دیگرغوریاخیل یکجا با خوگیانی که با آنها در تهاجم متحد شده بودند، مالکیت مسیر حوالی پشاور را بدست میآورند که حالا دربرگیرنده نامهای آنهاست؛ درحالیکه کتله دیگر و بزرگ مهمند مالکیت مسیرهای کوهی را بدست میآورند که حالا بنام آنها یاد میشود (دربین دریاهای کابل و سوات، یک کوه وسطی در بین کوههای خیبر و سوات).
دراین زمان سامای یوسفزی یک مسیرچراگاه وحشی بوده که پوشیده با جنگلهای کم رشد، نفوس کم و پشته های لچ دربرگیرنده مخروبه های شهرها و دهکده های قدیمی که گفته میشود توسط محمود غزنی تخریب شده است. محل عمده آنها شهرتقویه شده لنگر کوت است که فوقا ذکرشد، جائیکه دلزاکها آخرین مقاومت خویش را نشان داده و یوسفزی پیروزی قاطع خود را بدست میآورد. منطقه شمالشرق نزدیک سوابی، که درآن زمان بنام کرک- خانه، "کرگدن خانه" یاد شده و توسط یک مرداب نیزار بزرگ پوشیده شده و پناگاه حیوانات بوده است. امپراطوربابر، طوریکه درخاطرات خود مینگارد، با آمدن از کابل از طریق نواحی کامه، باجور و سوات از این منطقه در اوایل 1519 م میگذرد. در اینجا او با دختر رئیس یوسفزی ازدواج نموده و کرگدن ها را در مسیر باتلاقی فوق الذکر شکار میکند. قرارمعلوم کرگدنها باشندگان این حصص از زمانهای دور بوده و در پارسی قدیم بنام امبیلا یاد میشدند، شاید علت نامگذاری دهکدۀ باین نام در ناحیه چمله بونیر باشد که من در یک فقره قبلی آنرا بحیث ایمبولیما آرین مشخص کردم. کرگدنها از مدت مدیدی ازاین حصص ناپدید گردیده و در هیج جائی در هند شمالی یافت نمیشوند. پوششهای مخفیگاههای کرگدن در بین یوسفزی کوهی بسیارعام بوده و حالا نیز ارزش بسیار دارد.
پشته های قدیمی یا تومولی فوق الذکر آنقدر زیاد میباشند که یک مشخصه چشم انداز منطقه را تشکیل میدهند. آنها نشاندهنده موجودیت قبلی یکتعداد زیاد مردم کامگار و بسیار پیشرفته و دارای مذهب بودیست دراین منطقه میباشد؛ ازسفرهای حجاج چینائی، فا هیان و هوین تسانگ آموخته میشود که هند شمالی و بخصوص این قسمت افغانستان درسده پنجم شگوفان بوده ودرسده هفتم روبزوال بوده است. بقایای مهندسی ومجسمه ها که هنوزهم بمقدارزیادی درمخروبه های شهرها وشهرکهای بزرگ این منطقه یافت میشوند وهم دربعضی پشته هائیکه حفریات شده دربرگیرنده شواهد هنر یونانی است؛ درحالیکه تعدد وتنوع بزرگ سکه های بکتریائیهای یونانی که درزمانهای مختلف و حتی تا زمان کنونی درآثارمخروبه مسکونین قدیمی درتمام منطقه گندهارا یافت میشود، بطورقاطع ثابت میسازد (بدون شواهد دیگر) که اینجا زمانی مهد شگوفان مسکونه ها یا ناقلین یونانی بوده است. این حقایق بطورطبیعی ما را آماده میسازد که دربین مخروبه های قدیمی، بعضی آثار (صنعت وهنر) اولاده این ناقلین یونانی را بیابیم، ما چنان ذخیره غنی آثار باستانی داریم که نمیتوان بطورمشخص از خصوصیات بیزانسی صنعت محلی و تزئینات پرداخته شده توسط بومیان این منطقه تا امروزبگوئیم؛ اما این آسان نیست که آنرا دربین تعداد زیاد قبایلی کشف کنیم که ناپدید شده اند باستثنای شاید وسایل مظنون فهرست علایم و واژه های یونانی که با گذشت زمان در یک سرزمین بیگانه و دور انحراف یافته و بطورعادی توسط دگرگونیهای اسلامی و سایر اشغالگران تغییرشکل و قیافه نموده اند. بآنهم ما در بین باشندگان موجود همین منطقه یوسفزی بعضی قبایل و طوایفی را یافتیم که دربر گیرنده نامهای است که بآسانی میتواند مرجع یا منبع یونانی داشته باشد تا هرچیز دیگری؛ درحقیقت، قبایل گیتا یا جاتا، که توسط آنها یونانیها سلب مالکیت شدند، همچنان دربرگیرنده نامهای اند که شبیه یا همانند یونانیها هستند. نامهای قبایل اکا، علی، بوی، جونا یا جانا، یونس وغیره که حالا نژاد جت فرض میشوند میتواند توسط آن مردم از یونانی های گرفته باشد که با آنها مخلوط شده و زبان آنها را شاه آنها درسکه های خویش بکاربرده باشند. اگربرکی فوق الذکرنمایانده بارکای یونانی لیبیائی ومنبع بارک یا بارکزی درانی افغان فعلی و بارک ختک پتان باشد، لازم نیست ما بواسطه ظهوراخای یونانی در اکای پتان و اگای جت (شریک یکدیگر درخاک) گیج نشویم؛ از ایولی یونانی درعلی یا عالی پتان؛ ازبیوی یونانی در بای راجپوت یا پتان؛ ازایونوی یونانی در جونا یا یونس راجپوت و پتان.
ازاین گیتا یا جاتای مهاجم که یک بخش عمده آن مند یاد میشد (گوت یا جوتی و ویند اروپا)، طوایف زیاد و قدرتمند هون آمدند که علامه اشغال خویش در افغانستان را با تحمیل مسکونه های قبایل خود باقی گذاشتند. دراینحصه افغانستان که حالا مدنظر داریم اینها شامل گوئی و جیوجین تاتار هون است که طوریکه دی گوگنی میگوید، با ترک مهدهای قدیمی خویش در شرقی ترین قسمت تارتاری درشمال چین، قبایل بزرگی را دریک دوران قبل ازعصرعیسوی بطرف غرب فرستادند. این قبایل پس ازسده های سرگردانی و زدوخورد در سرزمین پهناور آسیای شمالی، بتدریج بطرف جنوب و غرب دشت گوبی یا شامو بزرگ سرازیر شدند (شاید پس از گوئی یا گاوی باین نام یاد شده باشد)، جائیکه با یوچی یا گیتای یکجا شدند که قبل از آنها ازعین منطقه درشرق دورآمده بودند (و ممکن درآغاز از قاره امریکای شمالی)، آنها بطرف شرق بامتداد جوانب کوههای سیلیستیال (تیان شان چینائیها، کیلاس برهمن ها)، ازطریق ایغور کاشغر و جاتا زونغر و به مناطق پرنفوس، مدنی وغنی درمنابع سیحون وجیحون حمله کردند (سیر و آمو، جاسارتیس واکسوس) جائیکه یونانیها حکومت را در دست داشتند. زمانیکه یوچی و جیوجین (جاتا و گوجر) بداخل جنوب و جنوبشرق پیشروی کردند، گوئی (گاوی یا کابی فعلی) ظاهرا در اوائل در شمال هندوکش باقی میماند؛ یگانه اثرآنها باین نام که حالا در افغانستان یافت میشود در هزاره گاوی حوالی بامیان و غوربند است، با آنهم در اینجا بخشهای کابی و کبا در چندین قبیله افغان بامتداد مرز های اندوس وجود دارد؛ این نام همچنان در بین طوایف راجپوت اگنیکولا پرامارا دیده میشود که شاید در دوره های بسیارقیل باین قبایل داده شده باشد. از جاتا و گوجر، نفوس بزرگ که در وادی اندوس و تمام هند شمالی موجود اند شاهد کامل بودن اشغال آنها دراین منطقه است؛ جاتا یا جت عمدتا مسکونین زراعتی و گوجرعمدتا مردمان چوپان بودند. هردو نژاد خوب، جوانمرد، تنومند و شجاع اند. در یوسفزی، گوجر دارای دهکده های زیاد در ساما است؛ اما در کوهها، جائیکه تعداد آنها زیاد است، اینها کاملا مصروف مواظبت گله و رمه اند – گاو، بوفالو، بز و گوسفند. در وادی پائین اندوس و بلوچستان، جت ها عمدتا شتر پرور بوده و با مواظبت این حیوان تشخیص میشوند.
بارتباط اسپوی آرین (ایسپ یا ایسپزی یا یوسفزی فعلی) معلوم میشود که آنها باشندگان کوههای حلقوی سطوح از دریای سوات تا اندوس اند؛ در حالیکه اساکینوی (یسکون یا یشکون فعلی) عین مولف، باشندگان کوهها و وادیهای آبریز دریاهای سوات و پنجکوره اند. لذا این دو قبیله و گندهاری باشندگان تمام مسیر کوهی منطقه گندهارا است. اسپوی حالا توسط بخش ایسپ یوسفزی نمایانده میشود که یک مردم آزاد درکوههای آنسوی مرز برتانیه اند؛ معلوم میشود که آنها موقعیت خود را درطول مدت طویلی که توسط مقدونیها دراین حصص یافت شده اند، دراختیار خود داشته و بعدا بواسطه آنها در مالکیت خاک بحیث هموطنان مسکون یکجا شدند؛ ما میتوانیم از تاریخ اینقدر استنباط نموده و اینموارد بواسطه تفوق نامهای قبیلوی یونانی در بین طوایف آنها تصدیق شود. اساکینوی حالا توسط یسکین چترال و یاسین وشاید سواتی هزاره پکلی نمایانده شود. در اوایل سده سیزدهم، زمانیکه توسط چنگیزخان اشغال میشود، مناطق سوات و باجور بنام سواتی گبری یاد میشد، از قبیله گبری مسلط قبلا ذکر شده؛ اما از زمان اشغال این مسیر توسط یوسفزی، در اواخر سده بعدی، گبری تقریبا بطورکلی منطقه را ترک گفته و به نواحی دردو به امتداد سواحل اندوس حوالی کولی، پلاس وغیره مهاجرت کردند که بنام منطقه گبریال یا گبری یاد میشود؛ ودراین دوره شاید یسکون ازباجوربه چترال و یاسین مهاجرت نموده باشند، درحالیکه آنهای مربوط سوات از طریق اندوس به هزاره پکلی تحت نام سواتی مهاجرت کردند؛ که نام ساحوی داده شده بتمام مردم قدیمی منطقه سوات بوده وشامل (درپهلوی گبری و یسکون) یکتعداد قبایل کوچک هندی میباشد.
لذا میبینیم که گندهارای قدیمی(طوریکه ازنویسندگان قدیمی آموختیم)، بنام گنداروی یا گندهاری باشنده مسیر بین دریاهای کابل و سوات؛ بنام استاکینوی یا هشتنگری درسطوح شمال دریای سوات؛ بنام ماسیانوی یا مشوانری درسطوح شمال دریای کابل زیراتصال سوات؛ بنام اسپوی یا ایسپ درکوههای حلقوی و قاعده آنها از دریای سوات تا اندوس؛ و بنام اساکانوی یا یسکون در کوههای داخلی بودند. ما همچنان دیدیم که هریک از نمایانده های این قبایل قدیمی هنوزدر بین باشندگان موجود منطقه و اکثرا باعین نامها و درعین موقعیت های تعین شده بآنها (توسط مولفین نقلشده) موجود اند؛ یوسفزی فعلی برتمام آنها مسلط بوده و آنها را تحت الشعاع قرار داده است. حالا قبیله یوسفزی را تجزیه و بررسی میکنیم.
یوسفزی شامل دو بخش بزرگ مندانر و یوسف است. مطابق شجره افغانها، تقسیمبندی براین منوال است – سرابنری، اولین شاخه اولاده قیس، پتان شامل دو بخش عمده بنامهای شرخبون و خرشبون است. از اینها، خرشبون سه قسمت است بنامهای قند، زمند و کانسی. (زمند شکل مسلمانی چاوند است؛ درجریان سلطنت چاوند رای سولانکی از انهلوره، محمود غزنوی باین منطقه حمله نموده و آن را ویران نمود). ازاینها، قند شامل دو طایفه بنامهای خاخی یا شاخی یا خواخی و غوریا است. خاخی شامل سه قسمت بنامهای مند، ماخ و ترکلانری است. و مند شامل دو طایفه بنامهای مندانر و یوسف میباشد.
طوایف مندانر، مندان یا مندر شامل عثمان، عتمان و راجراست. آنها در ساما یا سطوح یوسفزی زندگی میکنند. مندان نیز یک قبیله برهمن است.
عثمان شامل دو بخش کمال و عما است. کمال نام یکی از24 قبیله اساسی اقوام ترک است. گفته میشود که عما قبیله دیگرترک کم شهرت است، لیکن شاید وابسته ناگا باشد.
کمال دو قسمت است – میشران و کیشران.
بخشهای مشران عبارتند از ابا اما بوسی کرای متی موسا نیکبی ویکتعداد نامهای فعلی اسلامی دیگر.
ازاینها کرای یک قبیله ترک است که قبلا ذکرگردید؛ متی را قبلا دیدیم که اولاده شیخ بیت، بتنی است؛ موسا نیز موسوی هیرودوتس درستراپی دوم است؛ اینها شاید شامل موسائی، اسرائیلیهای مذهب موزائیک اند؛ نیکبی را نیز قبلا دیدیم درنیکبختان، ایورگیتیس آرین و بعدا نیزخواهیم دید.
بخشهای کشران عبارتنداز الله داد بداخان بای قاسیم دالو دیهگان حمزه لشکری مغدود مشوانری رستم ساهو شادی سلطان ودیگرنامهای اسلامی فعلی.
ازاینها الله داد همان دایودوتوس است؛ بداخان همان بدا یادو یا گادون است؛ بای همان بوی یونانی است؛ دالو شاید همان دلزاک باشد؛ دیهگان همان دهی، یک قبیله جت دیگراست. مغدود گفته میشود که مانند ماخ است که همان مکواهانا راجپوت باشد. مشوانری را قبلا دیدیم؛ ساهو همان سلطانو، هندوی گرویده به اسلام است.
عما شامل دو بخش دولت و اسماعیل است. دولت شاید همان دوهیل، راجپوت بازرگان باشد؛ و اسماعیل همان سیماله، راجپوت بازرگان است.
بخشهای دولت عبارتند از بهرام قابیل اسماعیل ماهیار مالی معروف مبارک پاینده سنگر وغیره
از اینها بهرام همان بهری ختری یا براهمن است؛ قابیل همان قپول و ماهیار همان موهور، همان راجپوت بازرگان است. مالی حالا باشنده باجور شاید همان مال، راجپوت بازرگان یا مالی یک قبیله قدیمی هندی وادی اندوس باشد که بعد از او ملتان بنام مالیستان یادگردید. معروف میتواند همان نیر روپ، راجپوت باشد؛ مبارک همان بارک است که قبلا دیدیم؛ پاینده همان پاندی برهمن است؛ و سنگرهمان سینگار راجپوت است.
بخشهای اسماعیل عبارتند از بکال بام بهالر بوکا دور عیسا جونا سکندر سلیمان طاوس اوریا وغیره
از اینها بکال همان بهاگل، راجپوت بازرگان است؛ بام همان بامه- دیوا برهمن است؛ بهالر همان بهلر، راجپوت پرامرا است. بوکا همان بوغا یک نام ترکی است. دور یا دود راجپوت است. عیسا همان اسی یا اسیانی، اسوی سترابو، یکی از چارقبیله سکائی است که یونانیها را از بکتریانا معزول ساخت. جونا همان یونا یا یاکانا یونانی است؛ و سکندر همان الکساندراست. سلیمان شاید تغییرشکل اسلامی راجپوت، سولان- کی یا چالوک باشد.
عتمان شامل چارطبقه است – اکا، کانا، علی، سادو. ازاینها اکا شاید اخای یونانی یا اگا، جت و باحتمال بیشتر طایفه ناگه بهمین نام باشد. کانا همان کانی راجپوت است. علی یا عالی همان ایولی یونانی است. سادو مخفف سیهسادا است که همان سیسودیا، راجپوت گالوت است.
بخشهای اکا عبارتند از عرب بهرام بیبو دادو دلزاک دارازی دوستی گوجر اسماعیل جایل جوگی جونا کابل کالا خوایداد لال ماهپالان نیکبی اوریا پیراک رسول سین شامه شاهدام شیخ مالی سکندر وغیره
ما تعداد زیاد اینها را قبلا دیده ایم. جایل راجپوت بازرگان است. جوگی یک قبیله مذهبی هندو گرویده باسلام است. خویداد یا خداداد همان دایودوتوس است. لال شاید لار، راجپوت بازرگان باشد؛ مهپالان همان مهپی یا مهپال، ختری است؛ اوریا یا یوریا همان هرایه، راجپوت است؛ سین راجپوت است؛ شامه همانند جریجا بهاتی، راجپوت یادو است.
بخشهای کانا عبارتند از اسو بارو بوبکر چور غلام حمیل حیدر میتا موسا سامه شامکی سیهصدا وغیره
از اینها اسو همانند اسی فوق الذکر است. بارو یک قبیله برهمن هند شمالی است. چور یا چاور همان راجپوت چاواره است؛ حمیل همان حمیر، راجپوت سند است؛ میتا همان مایتیلا برهمن است؛ سامه و شامکی همان سامه و شامه جریجا قبلا ذکرشده است؛ سیصدا همان سیسودیا، راجپوت گالوت است.
بخشهای علی عبارتند از علی بابو بسو برسیم بیبو چرانده دابی هیبو اسماعیل جوگی کالا مته میگی اوپی پنجپاو پاندو پاینده پیرا سیدو سامو عمر زنگی وغیره
از اینها بسو همان بسی، قبیله برده هندی یا برده میراثی است؛ چرانده همان چارنداین یک قبیله فداکارمذهبی هندواست؛ دابی یک قبیله راجپوت است. اوپی، هوپی، هوپان یا ایپی را خواهیم دید؛ که همان اوپل ختری است؛ عمرهمان عمرا سومرا، راجپوت پرامارا است.
بخشهای سادو شامل دو قسمت جالو و داری است.
بخشهای جالو عبارتنداز ابا آدینه بسی بداخان بهالر بودیلا براهیم قاسیم دولت دنیا هوتی کیچی مالی ماتی نصرت پاندو پنجپای رانا شاهداد تاجو طاوس عمرا یحیا ذکریا
از اینها بودیلا همان بوتیلا، راجپوت است؛ خیچی یک قبیله راجپوت چوهان است؛ نصرت یک قبیله چترال است که بازخواهیم دید؛ پنجپای یا پنجپاینده همان پنچ پندو، "پنج برادر" مشهوردرافسانه های ایسپزی است؛ رانا همان رانیکا، راجپوت سولانکی است؛ یحیا همان جوهیا راجپوت است؛ ذکریا همان جاخر، جت است.
بخشهای داری عبارتند از ادم اکا علی بابو بالو بام بانی بارا بیری بیزاد بودیلا کمرال کارا چاجو دلزاک درپیزه دور گلوده گوار حسن جعفر جالو کجو کالو خودو لال مدا ماما میرداد موسا اوسی صادق سرگین شیخان سلیمان تورکی عثمان یوریا وغیره
از اینها ادم دوباره دربین افریدی میآید؛ بالو، بام و بارا همان بالا، باما- دیو و بارو، قبایل برهمن اند؛ بیری یک قبیله ختری است. کمرال و کارا نامهای ترکی اند. چاجو همان چجیرا، رهتوراند؛ گالوده همان گالوت، راجپوت است؛ گوار یا گواری همان گبری سوات است که قبلا ذکرشد؛ جعفرهمان جیپره، راجپوت پرامارااست؛ جلو همان جلیا، راجپوت است؛ مدا یک قبیله جت است و مادا یک قبیله راجپوت بازرگان است؛ ماما یک قبیله برهمن است؛ اوسی همان اوسوال، راجپوت بازرگان است؛ یوریا همان هارایا، راجپوت است. سرگین نام وادی گیلگیت بوده وشاید یک قبیله دردو ازهمین محل باشد
راجر یا رازر (همان راجوار) یک قبیله راجپوت ازدشت هندی است؛ بخشهای آن عبارتند از احمد اکل اکو بنگو بهلول بازید بهلر چوره داود دورن گدای غرنی غلام ایسپ خضر لنگر ملیک مامو منی معروف مته مغل نیکبخت پنجپاو پایندو سادین سرگین شرغت شموری سیصده سندی عمر زنده وغیره
از اینها بنگی یک قبیله جت وهمانند سیکه بنگی و بنگش پتان است که بعدا هم دیده میشود. بهلول همان بیهیله، پرامارا یا بهیل، خاتری است؛ چوره همان چاواره، راجپوت است؛ داود همان دادا است که بعدا هم دیده میشود؛ خضر همان خیجر، پرامارا است؛ لنگرهمان لنگها، راجپوت سولانکی است؛ مته و مغول اکثرا یکجا شده اند؛ پنجپاو همان پنچ پندو است که قبلا ذکرشد؛ پاینده همان پندو یا پندی برهمن است.
یوسف یا ایسپ شامل پنج طایفه است: عیسا، موسا، بای، اکا و یوریا. آنها باشندگان کوهستان یوسفزی یا ایسپ اند که بصورت عام بنام یاغستان یاد میشود.
بخشهای عیسا، شکل اسلامی اسی (همان اسوا) عبارتند از علشیر ایمل ایپی بربن دادی گدای حسن هوتی ایلیاس کیکا کمال کمبوه مخو ماما ماشو موسارا میراحمد نصرت پنجپاو سالار سین شرغه شی تاجو طاوس ورکم ولایتی یا ذکریا وغیره
ازاینها ایپی همانند اوپی، یوپی، هوپی است که قبلا ذکرشد؛ کاکا درقبیله ختک دیده میشود؛ کمال و کمبوه قبلا ذکرشد؛ مدی، مدا و مدو یکچیزبوده ویک قبیله جت است؛ مخو همان مکواهانا است که ظاهرا یک ترکیب ماخ یا ماک و حنا با یکدیگراست. ماشوعین ماشوانری است که قبلادیده شد. سالار و سین راجپوت اند؛ شی و یا جت اند.
بخشهای بای (بویوی یونانی) عبارتند از ابو برخا چغر دولت اسماعیل ایسپ مندی نور وغیره
اکا (اخا یونانی یا اگا جت و اکا ناگه) شامل دو بخش گوهره و رانری است. گوهره همان گهور، گهلوت، راجپوت است؛ و رانری یا رانی همان رانیکا، راجپوت سولانکی است.
بخشهای گوهرا عبارتند از ابا ادین اکا الا بابو بهلول بای برات برچی بیبو چمبه دادی دولت درزا جوگی خویداد خواجو لال مهپالان معروف مشرک متورا میتا موسا ساحیل سین شامو شرغه سیبوجانه سلیمان زنکی وغیره
بخشهای رانری عبارتند از علی ازی بهرام دور غیبری ایدال جیلم کاره خوازو لندو مدی مخا ملا مالی مردان سین سلیمان سلطان عمرا عثمان عتمان وغیره
از اینها برات همان بهارت، قبیله خنیاگر راجپوت است؛ برچی همان بهریجه، راجپوت بازرگان است؛ چمبه همان چنپاتا راجپوت است؛ لال همان لار، راجپوت بازرگان است؛ ساحل همان سوهور، راجپوت بازرگان است؛ سیبوجانا همان سیپات و جونا، قبایل راجپوت مجاوراند. دیگران اکثرا قبلا دیده شده اند.
یوریا همان حرایا، راجپوت است. حالا دراینجا بسیارکم شده ودربخشهای چغرزی بای یا بیزی فوق الذکرجذب شده اند. چغرزی یک طایفه بزرگ بوده متشکل است از ارجون بای برکی بسی چور فیروز جونا لغمان مدا مکی مندی ناصر نصرت اورمر شکلی سمیل طاوسان یوریا وغیره
ازاینها ارجون نام یک قبیله پندو راجپوت یادو است؛ برکی را قبلا دیدیم؛ وهم بسی، برده های میراثی هندی یا قبیله برده پریدیال اند؛ چورشاید چوریا، قبیله گله دارهندی باشد. جونا یک قبیله راجپوت است؛ مکی همان ماکو یا مکواهانه قبل الذکراست. مدا و مندی قبایل جت اند. اورمر نام داده شده بیک فرقه مذهبی رافضی (مرتد) است که مزاحمت زیادی در این مرزها درمنطقه امپراطوری اکبر تحت سلطه روشانیان ایجاد کردند؛ اورمر پختوی فرقه چراغ- کشان پارسی است، که پس ازعیاشی نیمه شبی آنها وقتیکه چراغها خاموش میشوند نامگذاری شده است. شاکالی همان شاکول، قبیله برهمن است؛ سمیل همان سیمالا، راجپوت است که بصورت عام در بخشهای افغان بشکل اسماعیل دیده میشود.
از جزئیات و ترکیب مندانر و یوسف معلوم میشود که یگانه عنصرجدید وارده در امتداد آنها در تهاجمات قبلا ذکر شده، قبایل مندانر (مندراونی پلینی) ازسواحل هلمند وترک کمال اند که کوهها وسطوح متصل منطقه یوسفزی فعلی توسط ایسپ وطوایف وابسته بآنها اشغال شده بود. اما در اینجا قبایل دیگری بودند که این منطقه را یکجا با مندانر و یوسف مورد هجوم قراردادند؛ بنامهای غوریا یا بخش دوم قند، یک نامیکه قرارمعلوم رابطه به کندهار و گندهارا دارد. قبل از امتحان ترکیب غوریا-خیل میتوانیم بطورمطلوب بخشهای باقیمانده خاخی ، بنام ماخ و تورکلانری شجره ها را هویدا سازیم.
ماخ یا ماک همان مکواهانه، یکی ازنژادهای شاهی راجپوت است مطابق تاد ("سالنامه راجستان")، بآنهم ازنگاه نسب، نه راجپوت ونه جت اند. مکواهانه حالا درافغانستان توسط ماکو، یک قبیله کوچک تشکیل کننده یکی ازطوایف درانی افغان نمایانده میشوند. ماخ یا ماک درروزگار موجود بحیث یک قبیله ساحوی متمایزدرافغانستان شناخته نمیشوند، اما تحت نام ماخ، بحیث یک نام- فوقانی، تشکیل دهنده خوگیانی و چمکنی و لیلی بخش وزیری میباشد طوریکه قبلا ذکرشد.
ترکلا نری طوریکه قبلا ذکرشد از نسب افغانها یا پتانها نبوده و متشکل از یک مخلوط طوایف ترک است که اساسا در منطقه باجور و وادی کنر متصل آن زندگی میکردند. اینها در بین افغانها از زمان قبول زبان پختو و قومیت پختون یا پتان، پیروی پختونوالی و طرفداری از منافع پتان شامل گشتند. آنها نمایانده مهاجمین سکائی اند که معزول کننده یونانیهای بکتریا بودند، طوریکه بواسطه سترابو ذکر شده است. غوریا یا غوریا- خیل شامل چار قسمت بنامهای دولتیار، خلیل، چمکنی و زیرانی اند.
دولتیار(شاید دوهیل و جورا راجپوت رهتور) شامل دو بخش مهمند و داود است. مهمند شامل دو بخش دارانی و خاتونی اند.
بخشهای دارانی عبارتند از ابا احمد اما ایوب ازگر بابی بوچال دادو دربی غازی حاجی حلیم حریرا حسن ابراهیم عیسا جانی بیگ جایلی کالا خوجر لنگر ماخ مندر مندو مرچا متی موسا مزل نیکبی نور پندیالی راول سادو ساک سربیدال سلیمان تره کی عمر ولی بیگ یعقوب وغیره
از اینها دارانی شاید همان دارانگی، درنگای قدیمی آرین و چه بسا درانی فعلی باشد. ایوب همان جوبسیا رهتور است؛ ازگر همان اگر، راجپوت بازرگان است؛ بابی میتواند عین بیبو باشد که اغلبا دیده شد و باینترتیب همان بیبا پرامارا است؛ بوچل همان بوچل- گوت راجپوت است؛ دربی همان دهربی، طایفه خنیاگرراجپوت است؛ حلیم همان هلا راجپوت است؛ هریرا عین حرایا راجپوت است؛ جیلی همان جایل، راجپوت بازرگان است؛ و خجور همان خیجار، راجپوت پرامارا است. سربیدال نام یک سلسله پارسی ایجادشده در سبزوار در1337 م است، مطابق دهیربیلوت، پس ازمرگ سلطان الجایتو خاندان چنگیزخان، وقتیکه امپراطور مغول تاتار در فارس توسط عبدالرزاق باشتینی رو بزوال نهاد؛ کسیکه در راس یکتعداد ماجراجویان شروع باغتشاش نموده و شهرهای زیاد خراسان را تسخیر و سلطنتی در سبزوار اعلان میکند، جائیکه سلطنت او تحت یک سلسله 12 شهزاده برای 35 سال ادامه مییابد. عنوان قومی سربیدال، داگار بود. آخرین شهزاده سربیدال، امیرخواجه ابی مویاد، خود را به تیمورلنگ وصل نمود، وقتیکه او در سال 1380 م داخل خراسان شده و توسط این فاتح بصورت مطلوب برخورد گردید. تره کی "مربوط تارا" صورت جمع تورکی، راجپوت یادو است. دیگران را قبلا دیده ایم.
بخشهای خاتونی عبارتند از عباس احمد اکا علی عطرا باسی بای بختیار بارک بروید بیان بوتا قسیم دولت گنداو غوری هدو حاجی حیدر عیسا اسماعیل جنگا کوکو کته سر خواجو کودین کوتک مهیار مینا میتا موسا پاش رامی رزر سنجر سارا شانی سیپاه سلیمان تنا عمر یوریا عثمان یحیا یوسف ذکریا وغیره
از اینها، نام-فوقانی خاتونی بمعنی "قبیله ملکه" بوده و ظاهرا به مریم، دختر خواجه مبارک، پسر و جانشین بارک حاجیب اطلاق میشود که سلطنت قرا خیتای را تحت شاهی 12 شهزاده تاسیس نمود، مطابق دهربیلوت، برای مدت 82 سال در ولایات کرمان و سوران وادی اندوس بحیث مربوطین شهزاده های مغول تاتار خانواده چنگیزخان در خراسان؛ بخشهای دارای علامه * بصورت جمعی بنام مریمزی، "طایفه مریم" یاد میشود. بخشهای دارای علامه ! بنام مستورزی یا "طایفه مستوره" یاد میشود. بارتباط آنچه در رابطه به قبیله برکی قبلا گفته شد و هم اشتقاق بارکزی قبیله حاکم افغانستان از آنها، در اینجا باید گفت که دهیربیلوت میگوید، مولف نگارستان در رابطه به بارک حاجب فوق میگوید که بارک حاجب اولین سلطان قرا خیتای (مربوط سلطنت کرمان) از منطقۀ که او بومی آن بود، توسط شاه مغول فرستاده میشود (از کاشغر و زونغر، منطقه خیتای آ را) بحیث سفیر نزد سلطان محمد خوارزم شاه، واو با شناخت از توانائی های عالی اش او را در خدمت خود نگهداشته و بحیث "حاجیب" یا "پرده دار" مقرر میکند. باین ارتباط وزیر خوارزم شاه حسد برده و بارک حاجیب مجبور بترک دربار و عقب نشینی به سلطان محمد پسرجلال الدین میشود که ولایت غزنی را در اختیار داشته و در هند فرماندهی میکرد. بارک حاجب برای رسیدن باو مجبور بود از ولایت کرمان (در کنار دریای کرم) عبور کند که شجاع الدین روزینی (شاید از قبیله روسیا راجپوت چوهان، قبل از گرویدن باسلام) حاکم آنقسمت خوارزم شاه بود. این حاکم به تمنای مالکیت زنهای قشنگ در حرم حاجیب، که با فامیل و مربوطین او سفر میکردند، راه را برای او میبندد. چون تعداد مردم بارک کم بود، با حیلۀ پوشانیدن کالای مردانه بتمام زنان و پیشروی جسورانه با حاکم مصادف میگردد که او توقع نداشت اینقدر مرد با بارک یکجا باشد (شاید او بواسطه بعضی از اقارب برکی ایشان در ناحیه مجاور لوگر که در مسیر آنها قرار داشت، کمک شده باشد)، جرات را از دست داده و در این تصادم نه تنها شکست میخورد بلکه اسیر گردیده و از حکومت خود محروم میگردد. لذا با بدست آوردن قدرت این شهزاده؛ بارک حاجیب خود را در راس حکومت کرمان نصب کرده و بتدریج بآقای مطلق این منطقه تبدیل گردیده و خود را مستقل اعلان میکند. سلطان محمد دیگر او را کارمند خود فکر ننموده و مادر خود را که هنوز جوان بود بنکاح او در آورده و یک روز از طریق خویشاوندی یا شوخی باو میگوید "کی ترا باین مرتبه بلند و افتخار که حالا رسیدی ، رسانیده است؟" بارک با افتخار جواب میدهد: "او آنکسی هست که سامانی را از سلطنت خود محروم نموده و بیکی از بردگان خود بنام سبکتگین (اولین شهزاده شاهان غزنوی) داد و او بعین ترتیب سلجوقی ها را از امپراطوری ایشان ربوده و به بردگان خود داد که خوارزمیان، اجداد تو اند." بارک 8 جانشین در قلمرو خود داشت که پسر او مبارک خواجه اولین است؛ که او این حکومت را پس از11 سال سلطنت درسال 632 هجری (مطابق 6 اکتوبر1234م) باقی گذاشت. سلطنت خوارزم شاه که توسط مغول از بین میرود، بارک خان اراده نیک اوکتای پسر و جانشین چنگیز را حاصل میکند طوریکه نتنها در قلمرو خود باقی میماند بلکه تا اندازه زیادی ساحه خود را وسعت میدهد. پسراو مبارک خواجه (بنام رکوع الدین خواجه حق توسط خوندمیر) چهار خواهر دارد بنامهای سنیج، یاقوت، خان و مریم که هریک بعنوان ترکان یاد شده و تماما با خانواده مغولهای عمده ازدواج میکند. سلطنت ایجادی توسط بارک حاجیب بحیث سلطنت قرا خیتای کرمان نامیده میشود. در اینجا 9 شهزاده این سلسله وجود داشتند که از1224 تا 1306م شاهی کردند، یکدوره 82 سال؛ اینها عبارت بودند از بارک 11 سال، مبارک خواجه پسر او6 سال، سلطان قطب الدین نواسه بارک 8 سال، حجاج پسر قطب الدین (چون کوچک بود خشویش برای اوحکومت میکرد) 12 سال، سیورغتمیش پسر قطب الدین 9 سال؛ پادشاه خاتون دخترقطب الدین، شاه جهان پسر سیورغتمیش، محمد شاه پسرحجاج.
از بخشهای خاتونی فوق الذکر عباس، عطرا، باسی، باروید، بیان، قاسیم، کوکو، کته سر، سنجر و سیپاه تماما ترک اند (حداقل درنام). بختیارهمان باختری یا "بکتریان" است. باقیمانده راجپوت و هندی بوده و تقریبا تماما قبلا ذکرشد.
بخشهای داود عبارتند از علی بابو بازید بیبی باگل حوسین معمور مندر نیکو تاجو یونس یوسف وغیره
از اینها داود همان دادو یا دادی بوده و بعدا دیده میشود زمانیکه درباره دادیکای قدیمی هیرودوتس صحبت میشود. بخشهای بابو، نیکو و حسین تماما بنام مندکی "مربوط مندا" یاد میشود. دیگران قبلا دیده شده اند.
بخشهای خلیل عبارتند از اکو اکا بارو ماتی مشی نور ساک سالار ترک
ودیگرنامهای اسلامی. نامهای فوق قبلا توضیح شد باستثنای اکو که همان اخا و نمایانده اخایوی یا اخایان یونانی است.
چمکنی شاید یک ترکیب قبایل راجپوت چوهان یا چاهومن و کنا باشد که بهم متصل شده و شامل سه قسمت بنامهای ارنی، ارانی یا ارنیا، خانی و خوجه است. ازاین سه نام، ارانی یک طایفه کچواهه بوده و بازهم دربین قبایل کافرستان دیده میشود. خانی همان کیم خانی، یکی از قبایل راجپوت شاهی لیست تاد است. خوجه همان خو، یک طایفه دیگر کچوانه است که با ارنی یا ارنیا دیده میشود. کچوانه یا کشوانه یک قبیله مشهورهندی ، نه راجپوت (نژاد آفتاب) و نه جت (نژاد مهتاب) از نگاه نسب است، اما در راجپوت قبول شده است. قرارمعلوم آنها نام خود را به منطقه کش یا کج بلوچستان فعلی در جنوب و به هندوکش و کشمیر در شمال داده است. چمکنی با این نام عمدتا در سفیدکوه بامتداد خوگیانی و لیلی وزیری مسکون اند، لیکن آنها دراین حصص اکثرا پراگنده بوده و یک دهکده بنام خود درچند میلی شرق شهرپشاوردارند. گفته میشود که قبلا تعداد چمکنی دراین حصص بسیارزیاد بود؛ اما حالا آنها یک مردم گمنام اند.
بخشهای ارنی یا ارانی عبارتند از برهم کمر دریا دریپلاره حسین خوکی لشکری ناصر تاوکی وغیره
بخشهای خانی عبارتند از امبرک بلاجوا گورگه جمال مدی ماموت مصطفا شیرو سلطان توله
بخشهای خوجه عبارتند از دری حکیم گلشیر فتح جلال لنگر میرزا شومی ولی وغیره
ازنامهای فوق، بهرم یا براهیم میتواند همان برهمن باشد. کمرعین جیتوا یا جاتوی بوده راجپوت است. خوکی همان خوگیانی است که تشریح شد. تاوکی، توکی یا تویگی دربین قبایل سیستان دیده خواهد شد.
زیرانی همان جیران، راجپوت بازرگان است که حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی شناخته نمیشود؛ اما فامیلهای پراگنده زیرانی یا جیرانی در بین تاجیک های ننگرهار یا جلال آباد درغرب خیبر یافت میشود.
مهمند (یا "مند بزرگ" که ترکیب آنرا دیدیم) یک قبیله یا مردم بزرگ بوده و اکثرا در نواحی ساحلی شمال بمبی یافت میشوند. درافغانستان آنها حالا عمدتا در ناحیه پشاور و در کوههای مسیر بین دریاهای کابل و سوات مسکون اند؛ اما هنوز بقایای یک قبیله در مهد اصلی آنها در حوالی کندهار در مند- حصار و دهکده های مجاور وجود دارد، جائیکه آنها مندرانی پلینی را نمایانده و نام خود را به دریای هلمند داده اند. آنها دراروپا توسط ویند فعلی سلطه آستریائیها نمایانده میشوند. از مهمندهای کوهی در مرز های پشاور، یک قسمت بزرگ بنام پندیالی یاد میشود پس ازناحیه ایکه آنها باشنده آن شده اند؛ اما قسمت بزرگ بنام بای یا بایزی یاد شده و حدود 16 هزار فامیل تخمین میشوند. شهرعمده آنها گوشته بوده و گفته میشود آنها یک مردم منظم وذکی بوده و نشاندهنده تعداد زیاد خواص وابستگی هندی میباشند. بای در چندین بخش طوایف مندانر و یوسف دیده شده و میتوان آنها را حالا در کوهات بیابیم، فقط در منطقه ایکه قبلا در اختیار یونانیها بود، بحیث یک مسکونه شگوفان و موقعیت ستراتژیکی مهم در بین هند و بکتریا.
داود یا داودزی آشکارا یک شاخه مردم داودپوتره بهاولپوراست. داودزی و داودپوتره (پسران داوید) تغییرشکل اسلامی (پختو وهندی بالترتیب) نام هندی قدیمی دودی یا دادیکا، مردمی اند که حالا مورد بحث اند. در پهلوی داودزی در ناحیه هشتنگر، یک شاخه دیگر مهمند بنام محمدزی وجود دارد؛ و ماورای آنها در کوهها، قبیله عتمان- خیل یا عتمان قرار دارد. آنها مردم کاملا متمایز از طوایف عتمان فوق الذکر بوده و باشنده کوه های هردو ساحل دریای سوات از کوهی مور تا کوههای خنوره است که بین مهمند کوهی و رانریزی واقع اند. گفته میشود که آنها از منطقه غور باینجا آورده شده و بحیث ناقلین نظامی توسط سلطان محمود غزنی در اوایل سده یازدهم نشانده شده است. آنها نمایانده یوتوی هیرودوتس اند که قبلا ذکرشد.
بخشهای عتمان- خیل عبارتند از اکا علی اصیل بدو بلو بوره غازی عیسا کمر کورش مدا مغول مندل سرکانی سرنی شامو شینو تیراهی توری عمر زا
ازنامهای فوق، اصیل شاید مربوط به یوت، یوتی یا عتمان حقیقی است؛ بدو همان یادو بوده، بلو همان خاتری بهلی است؛ و بوره همان بوره راجپوت بازرگان است؛ غازی یک عنوان افتخاری عربی است که به رزمندگان اسلام داده میشود؛ کمرنام دیگری جیتوا یا جاتوی راجپوت است، طوریکه قبلا توضیح شد؛ کورش، کوریش، گوریش یا گوراچ تلفظ های مختلف راجپوت شاهی کیروچ، کوروچ یا کوریچ است. گرویدن این قبیله باسلام و حذف مذهب اصلی ایشان باعث تبدیلی نام به کوریش و ادعای نسب قبیله عربی است که خود نیز میتواند اصلا از کورش قدیمی پارسی مشتق شده باشد، قبیله کورش بعوض قریش که محمد بآن تعلق داشت، قرارمعلوم در واقعیت یک قبیلۀ اصیل عربی نیست؛ گفته میشود که کورش نام قومی اصلی کافر یا کافرستان فعلی است. مدا یک قبیله جت است؛ مندل همان مندن یا مندانر است؛ شامو عین سامه است، نسب فرقه بزرگ جریجا قبیله یادو است؛ مهد اصلی آنها در سیویستان یا سیبی فعلی است، جائیکه شهزاده نامی آنها، سمبوس با الکساندر جنگید، طوریکه توسط آرین ثبت شده است. شینو همان شنواری است که دوباره دیده میشود، همراه با تیراهی و توری.
بخش عتمان مندنر فوق الذکرکه بصورت عام بنام عتمان- نامه یاد میشود باشندگان میلانهای جنوب کوههای مهابان در ساحل چپ اندوس و متصل قبیله گدون یا جدون میباشد. این گدون نمایانده قبیله بزرگ یادو است که مطابق تاد "بهترین مثال یا تصویر تمام قبایل هند است." نام آنها نام پدری اولاده بودا، اجداد نژاد مهتاب گردید. مهد قبلی آنها در این حصص در جادو کا دنگ یا "کوههای یادو" در کوههای سالت (نمک) جیلم است؛ از اینرو آنها یک مسکونه بزرگ را به داخل زابلستان عبور دادند، جائیکه آنها شهر گنجی (غرنی فعلی) را بنیاد نهاده و "آنمناطق را حتی تا سمرقند پرجمعیت ساختند". آنها در منطقه زابل نام بهاتی (ازینرو شاید بتنی افغان) را اختیار کردند. شاخه دیگر یادو که در سیوستان مستقر شدند (سیبی فعلی) تحت نام جریجه نیز لقب خود را تغییر داده و عنوان هری یا کریشنا را بحیث نام نسبی خود اختیار نمودند که نظر به رنگ چهرۀ سیاه و تیره او بنام سامه یا شامه یاد میشد. از زمان گرویدن باسلام، این نام به جم تبدیل شده که عنوان شهزادگان جریجه کوچک لس بیله در بلوچستان میباشد.
گدون مهابن یک شاخه گدون یا جدون مربوط پکلی در هزاره (ابهیسارا سانسکریت) در جانب مقابل اندوس است، جائیکه آنها بامتداد دریای دورح (ازینرو دوروابهیساره راجاتارینگینی) تا سطوح یوراش قرار دارند؛ شاید یک مهد قبلی یوراش، وراش، بوریش یا بیوریشه قبیله راجپوت. گدون مهابن شامل دو بخش سالار و منصوراست.
بخشهای سالارعبارتند از ادین علی علیشیر اتو قلندر قاسیم دولت گوار عیسا خواجو متی سالار شاها سلیمان یود عمر
بخشهای منصورعبارتند از بارا کمر دولت دود دونو غوری ایدو عیسا اسماعیل خیدر کورم موسا پریایه شیب تورا عمر ذکریا وغیره
ازاین نامها علیشیراغلبا در بین بخشهای چندین قبیله افغان در مرزهای اندوس دیده میشود و معلوم میشود که با شهزاده مشهوری باین نام ربط دارد که او در خراسان در اواخرسده پانزدهم حکمروائی میکرد. امیر علیشیر، نظام الدوله، یک کتابخانه بزرگی در هرات جمآوری کرده بود (دهیربیلوت میگوید) که ریاست آنرا خوندمیر مورخ بعهده داشت. گوار همان گوارای، گبر سوات است که قبلا توضیح شد. یود، یوت یا یوتا میتواند همان عتمان باشد. عمر همان عماره پرامارا است که بکثرت در این مرز دیده شده است. بارا یک قبیله برهمن است. کمر شاید عین قمرباشد. دود همان شیواچاری، طایفه مذهبی فدائیان هندو است. توره همان تواره، توری یا توار، یک قبیله مشهور نژاد یادو یا گدون است.
درپهلوی قبایل منظم یوسفزی که فوقا تشریح شد، در بین آنها یکتعداد زیاد مردم مخلوط طبقات پائین و محتاج وجود دارند که تقریبا تماما دارای منشای هندی بوده و بصورت جمعی هندکی یاد میشوند. آنها تماما مسلمان بوده و شامل طبقات مختلف صنعتگران، کارگران، موسیقی دانان، محافظین، جاروکشان وغیره میشود. آنها در اکثر موارد مربوط به زمین بوده و با وجودیکه هیچگونه مالکیتی بر آن ندارند، به منطقه بومی خود چسبیده و وفادار اند(صرفنظر از تغییرات در مالکین، فاتحین و حکمرانان منطقه). هندکی نمایانده قشر سودره هندی بوده و بصورت عام در امتداد مرزهای اندوس منحیث وابسته ها، رعیت (باجگذار) و نوکران قبایل افغان و پتان وجود دارند. در اینجا یکتعداد زیاد طبقات روحانی متشکل از تنظیمات مختلف و اکثرا ارثی نیز وجود دارند که بواسطه اعانه داوطلبانه افراد قبایلی بصورت بخشش زمین، اجوره یا هزینه غذا، عشریه وغیره کمک و تقویه میشوند. مانند سید، پیر، ملا، میان وغیره. دراینجا یکتعداد کشمیری و گوجر نیز یکجا با دیگر ولگردان مسلمان و یکتعداد قابل ملاحظه مسکونه های قبیله ختک وجود دارند که حالا دیده میشوند. در اینجا در تناسب متفاوت و در حصص مختلف یکتعداد تجاران و دکانداران هندوان نیز هستند که بانک و تجارت منطقه را اداره نموده و مذهب بتپرستی یا شرک خود را تحت قیودات معینی در مقابل رعایت عامه آن حفظ نموده اند. طبقات پائین و آنهائیکه سهمی در زمین ندارند فقیر و همسایه یاد شده و بردگان بنام مرای نامیده میشوند. باینترتیب سروی قبایل باشنده فعلی منطقه گنداروی قدیمی هیرودوتس بپایان میرسد.
درجنوب گنداروی منطقه اپریتای قدیمی یا افریدی فعلی قراردارد. برای این پژوهش میتوانیم این منطقه را شامل تمام گردنه های شرقی ومیلان های جنوبی سفیدکوه و آن قسمت میلانهای جنوبی کوههای سلیمان که بواسطه دریای کرم آبیاری میشود فرض نمائیم. این ساحه درشرق محدود است به اندوس در آنقسمتی که بین اتصالات دریاهای کابل و کرم واقع است؛ و توسط دریای کابل در شرق کوه خیبر از منطقه گنداروی جدا شده است. لذا این مسیر شامل وادی کورم و شاخه های آن و نواحی بنو، کوهات و پشاور در قلمروی برتانیه است. در این ساحه وسیع، اپریتای هیرودوتس، من یک قبیله را بنام افریدی کوههای خیبر تشخیص کردم که میتواند قوم مسئول برای باجدهی داریوش بوده و درآنزمان قبیله مسلط در اینقسمت ستراپی باشد. از جمله اقوام دیگر باشنده این منطقه، آرین دو قوم دیگر را نام میبرد: تیرایو و ارساکوی که بمقابل آنها الکساندر لشکرکشی میکند. از اینها، تیرایوی شاید تیراهی روزگار ما باشد در تقدم به توری وادی کرم که شاید پس از واگذاری ولایات اندوس توسط سیلیکوس نیکاتور به ساندرا- کوتوس به منطقه آمده باشند(طوریکه قبلا ذکرشد). ارساکوی بطور مطمئنانه توسط اورکزی فعلی نمایانده میشود. بدون شک این قبایل قدیما در ساحه وسیعتری نسبت بساحه موجود آنها زندگی می کردند؛ و موقعیت آنها نیز بواسطه تهاجمات قبایل دیگر در دورانهای بعدتر تا اندازه زیادی تغییریافته است. از جمله قبایلی که حالا در ساحه فوق یافت میشوند مهمترین و پرنفوس ترین آنها عبارتند از افریدی، اورکزی، ختک، بنگش، توری، جاجی، منگل، شنواری و تیراهی. و در بین آنها یک مردم وابسته یا پائین بنام هندکی فقیر و همسایه یافت میشود مشابه به آنچه ذکرشد در بین یوسفزی. حالا ترکیب قبایل متذکره را بررسی میکنیم.
افریدی، اپاریدای یا اپاریتای هیرودوتس را میتوانیم باشندگان تمام منطقه جنوب دریای کابل از کوه خیبر تا اندوس و تا جنوبترین منطقه یعنی معادن نمک کالاباغ و بهادر-خیل در نظر گیریم. در روزگار موجود آنها محدود به کوههای حوالی شهر پشاور اند – تا نیمه غربی کوه چرهات (چیرات)، گذرگاههای کوهات و خیبر و کوههای شمال گردنه ملاغر قله راجگل سفید کوه و حدود 30 هزار فامیل تخمین میشوند. افریدی درشجره نامه افغانها، در بخش کاکی کرای، کرارای، کرارانی یا کرالانری شاخه غرغشتی افغان بامتداد ختک، جدران، عتمان، خوگیانی، شیتک، سلیمان وغیره طبقه بندی شده اند. کرالانری عین ترکلانری بوده و متشکل از دو بخش کودی و کاکی است؛ کاکی (شاید عین کوکی، یک قبیله ناگه که تا هنوز وجود دارد) متشکل از قبایل فوق الذکر است؛ کودی متشکل از دلزاک، اورکزی، موسا، منگل، توری، حنی، وردک وغیره است. مطابق گزارشات بومی، گفته میشود که افریدی توسط قبیله دلزاک از سطوح هموار منطقه اخراج شدند که قدیما تعداد آنها بسیار زیاد و قدرتمند بوده و اولین قبیله بودند که از کابل از طریق معبر خیبر بناحیه پشاور داخل شدند که در آنزمان بنام بگرام یاد میشد(محلی در پشاور که حالا کانتونمنت برتانیه در آن قرار دارد) پس از نام مرکز آنها که از راجای لاهور یکجا با تمام منطقه تا به اندوس بدست آورده و با عبور از دریا فتوحات خود بطرف شرق را ادامه دادند. آنها یک قوت قوی از طوایف خود را با لشکر سلطان محمود در تهاجم به سومنات فرستادند. در زمان تهاجم دلزاک، اینقسمت افغانستان شرقی یعنی وادی پشاور و هر دو ساحل اندوس توسط سورکافر یا سرخ کافر اشغال شده بود که فکر میشود اولاده یونانیهای باشنده قبلی تمام منطقه از کابل تا دریای جیلم یا جهیلم بوده باشند، اما شاید بشمول سوریا یا سورجبانسی راجپوت نیز. این دلزاک ها که گفته میشود یک قبیله ترک در زمان محمود غزنوی یا پدر مشهور او سبکتگین بود (اما بگمان اغلب یک طایفه جاتا سکائی که یونانی را سلب مالکیت کرد)، بتدریج از منطقه هموار بکوههای اطراف و عمدتا به ارتفاعات کوههای سوات و بونیر و خیبر رانده میشوند. دلزاکها رفاهیت خود را تا زمان میرزا الغ بیگ حاکم کابل (1520 تا 1545 م) نگهداشته بودند، تا وقتیکه آنها بواسطه قبایل یوسفزی و غوریا (طوریکه قبلا ذکرشد) سلب مالکیت و از منطقه به ساحل شرقی اندوس، به چاچ و پکلی رانده میشوند. در این حصص (هزاره چاچ) دلزاک بمقابل حکومت مغول دهلی اغتشاش میکند، امپراطور جهانگیر (1546م) یک لشکر جهت سرکوب آنها فرستاده و یکقسمت بزرگ قبیله که زنده مانده بودند به هندوستان تبعید گردیده و در حصص مختلف هند مرکزی و دخان پراگنده میشوند. یک مسکونه کوچک اولاه این دلزاکها در ایالت راجپوت دولپور وجود داشته و شاخه های کوچک و پراگنده این قبیله درتمام نواحی چاچ، هزاره و پکلی بشمول کوه های بونیر و در خود پشاور یافت میشوند.
دله زاک یا دلزاک ("زاک بزرگ") پکلی و بونیر شامل بخشهای ذیل اند: اما بوری* مندو* مانی موتیک سمر* سنی عمر* وتک* یاسین ذکریا* وغیره
ازاینها، آنهائیکه علایم * دارند راجپوت و هندی هستند که درفقرات قبلی ذکرشد.
افریدی، مطابق گزارشات خودشان، از منطقه غور آورده شده و در مهد فعلی ایشان توسط محمود غزنوی بحیث ناقلین نظامی جهت دفاع گذرگاه خیبر نشانده شدند. آنها بواسطه ناقلین تازه از عین محل تقریبا دو قرن بعد تر تقویه میشوند که توسط شهاب الدین غوری آورده و نشانده شدند. آنها ادعا دارند که اولاده یک کریرای از طریق زن او یعنی میمانه میباشند؛ و ظاهرا بمعنی اینستکه آنها کرای یا گرای ترک منطقه میمنه در مجاورت مسکونه های موجود ترک کرای در کوههای خراسان جنوب مشهد هستند. افریدیها دارای چندین قریه بوده و خیمه ندارند، اما اکثرا در کلبه های متحرک و چوکاتهای چوبی زندگی نموده و مردمان شدیدا غارتگر و جنگ جوی، لاغراندام، تیزچشم وچهره روشن وبدن نامناسب میباشند.
افریدی شامل پنج بخش است میته ادم یولا اکا میری
میتا. باستثنای داشتن یک مسکونه کوچک در تاخال یا تاکال و دهکده های مجاورآن در حوالی شهر پشاور، حالا در افغانستان بحیث یک طایفه جدا شناخته نمیشوند؛ اکثریت آنها توسط امپراطور جهانگیر به هندوستان تبعید شده و عمدتا در حوالی حیدرآباد در دخان مسکون میشوند؛ دیگران در زمانهای مختلف به ایالات راجپوت هند مرکزی مهاجرت می کنند؛ گفته میشود که بعضی از آنها در پانی پت نزدیک دهلی مسکون اند.
آدم. آدم-خیل یک طایفه بزرگ و مهم افریدی است که حدود 4 هزار فامیل اند؛ و عمدتا در تجارت نمک بین معادن کوهات و ارتفاعات در شمال و غرب ماورای مرزهای برتانیه مصروف اند. آدم-خیل باشندگان کوههای کوهات و چرهات بوده و نسبت به دیگر طوایف افریدی در موقعیت، رسوم و منافع کاملا متمایز بوده، شامل فرقه های سامل و گار نیستند اما نظر به مقتضیات میتوانند بهر یک وصل شوند. آنها شامل سه بخش حسن، جواکی و گلی هستند که جمعا بنام کتوری یاد میشوند؛ طوریکه تمام آدم-خیل کتوری بوده و کتوری نام یک قبیله مشهور جاتا است.
بخشهای حسن عبارتند از اخور علی اپریدی اشو* جونا* کالا* میامی شاهو زاکو وغیره
بخشهای جاواکی (جاوا- کی = "مربوط جاوا")، نام یک گردنه جنوبی یا سراشیبی سفیدکوه، عبارتند از عطا ایتم بیبی* دولت گودی* حستو* پای* سینی* یاغی مهوال
بخشهای گلی (گلی شاید گایلی کورد باشد) عبارتند از باکل* بوستی دربی* فیروز میری* مولا* نیکزن شرقی* زرغون وغیره
ازاینها دارای علامه* راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکرشد. اخور یا اکور بمعنی خانه یا فامیلی میباشد؛ اینها بعضی اوقات بنام ای-خیل یاد می شوند. بآنهم گفته میشود که خور نام یک قبیله برهمن هند شمالی است؛ و اینکه کلمه خور به نامهای چندین بخش مهمند کوهی پندیالی وغیره افزود شده است. اپریدی نمایانده اپریتای قدیمی است. اشو نمایانده اشیاگ هندی و اچی یا اچاک درانی است. زاکو شاید همان دلزاک باشد. هستو یک نمایانده مقدس (عتیقه) هستی قدیمی یا قبیله استیس، و لذا استکینی قبل الذکر گندهاری است. یاغی بمعنی آزاد و مستقل است. مولا نام یک کوه جداکننده افریدی از اورکزی است؛ ملاغر = "ملا کوه" (پختو) است. زرغون بمعنی سبز و تازه (پختو) است.
یولا شامل شش بخش است: ملیک دین، قمبر، قمر، کوکی (که جمعا بنام فیروز- خیل یاد میشود)، سپاه و زخه.
بخشهای ملیک دین (سامل درسیاست) عبارتند از الائی دربا* دولت جنده جعپر* جونا* کالو* کرمنا کتی* مته میری نصرت ناتو رنرا* شاهی عمر وغیره
بخشهای قمبر(گاردرسیاست) عبارتند از علی انای بوی دربی متخان میران نیکزن پبی پخال شان شیخمل سورانی تور وتار زنه وغیره
بخشهای قمر(سامل) عبارتند از ابابکر ابدال ایمل اسکندر خروگی خداداد کرمانه لندی مته پاینده تورکل زخا وغیره
بخشهای کوکی (گار) عبارتند از ابدال باری گلی کتی مدار مدو ماکو مشی میران پریدی شیرخان سکندر توار ولی وغیره
بخشهای سپاه (سامل) عبارتند از ابابکر ابدال بغداد دریوندی غیبی هورموز جاواکی کارو لندی سوران وغیره
بخشهای زخا (سامل) عبارتند از انای باری خسروگی محب نصرالدین پخای پاینده شان زاوالدین وغیره
ازنامهای فوق، یولا شاید هول راجپوت باشد. ملیک الدین-خیل بمعنی "آنهای دارای مذهب شاهی اند"؛ دولت-خیل "خدمتگاران دولت" سلطان محمود اند. میری-خیل "بستگان قصر شاهی" اند. شهو-خیل "بردگان شاهی" اند. علامه داران * قبایل راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکر شد. دربا همان دهربی، قبیله خنیاگرهندی است.
قمبریک طایفه کرد بوده و شاید یک شاخه قمبرانی بلوچستان باشد، همان قبیله ایکه فامیل حکمران کیلات مربوط آنست. در بلوچستان، قمبرانی ("آنهائیکه مربوط قمبراند") گفته میشود که منشای عباسی دارند؛ در افغانستان، گفته میشود که آنها در کوههای شمال کیلات توسط محمود غزنوی مسکون شدند. انای عین یونای و انوای بوده و یک قبیله ختری و هم هندوی کیاست. بوری شاید همان بور، راجپوت بازرگان یا بهری ختری بوده و پبی همان پبیا، راجپوت چوهن است.
میران همان میر میروره است که نام خود را به ناحیه میرنزی داده است. پخای همان پشه ای است که بعدا خواهیم دید. شان شاید چوهان راجپوت باشد. شیخمل همان سری مل، راجپوت بازرگان و شامل بخشهای فرعی باش-خیل، نظربیگ، میرزا-بیگ و ولی-بیگ است؛ عناوین نشاندهنده تازه واردین، شاید در زمان تیمورلنگ که توسط اوعنوان بیگ اولا در هند معرفی شد. متخان همان سری مت قبیله راجپوت است. سورانی همان سوره چوهان است که نام خود را (سوران جمع سوره یا سور) به یک ولایت سوران و آبریز دریای گومل داده که ناحیه بنو (برتانوی) یکحصه آنرا تشکیل میدهد. تار و وتر شاید همان توار و تواری، راجپوت یادو است.
قمریک نام دیگر راجپوت جیتوا بوده و شکل متمایز قمبر فوق الذکراست که هردو مربوط به فرقه های متخاصم (سامل و گار) اند. ابدال بعدا در بین درانی دیده میشوند. ایمل شاید سری مل، راجپوت بازرگان، کرمانه یا کیرمانه همان مردم کیرمان وادی دریای کرم است.
کوکی یک طایفه ناگه و بسیارقدیمی در اینحصه است. باری همان بارا برهمن است. کتی یک شاخه قبیله ایست که نام خود را به ناحیه کتواز غزنی داده است. پریدی عین اپریدی فوق است و یکجا با بخشهای همین نام در بین مموزی، زیموخت وعلیخیل مهسود وزیری و شاید یکتعداد دیگر دیده شود (نمایانده اپریتای هیرودوتس).
سیپاه شاید نمایانده یک قوه نظامی کاشته شده در اینجا بحیث ناقلین توسط سلطان محمود باشد. دریوندی بمعنی "سه دسته یا کمپنیها" است. هرمز و بغداد شهرهای شناخته شده اند، و شاید خانه قبایل آمده باینجا که دارای این نامها بودند. غیبی و جاواکی نیز پس از موقعیت های غیب درناحیه راولپندی و گردنه جاوه سفید کوه نامگذاری شده اند. کارو در بین بخشهای بعضی قبایل پتان دیده شده و شاید همان کاوری یونانی یا همان لیدی (گریاوس) باشد.
زخا شاید یک شاخه دلزاک باشد. خسروگی عین خروگی بخشهای قمر بوده و شاید همان ششروزی قبلی باشد، طوریکه خسروگی نیز بنام خسروزی یاد میشود، همان چچیره-روسیا یکجا با چوهان راجپوت.
بخشهای اکا (سامل) عبارتند از بسی عیسا کریرای کتی مدا معروف میری سنجر شیر سلطان وغیره
ازاینها بسی شاید همان بسی هندی یا بردگان ارثی مالکان راجپوت باشد؛ یا همان بیسی پلینی، یک قوم پایونای که چندین قبیله آنها در سواحل ستریمون در قاعده قله هایموس، سلسله کوه بالکان مسکون اند. کریرای همان کرای ترک است. سلطان یک قبیله هندو دشتهای هند است. دیگران را قبلا دیده ایم.
میری یا مری یک قبیله هندی بوده و عین میران است پس از آنها ناحیه میرانزی (برتانوی) نامگذاری شد. میری حالا بحیث یک قبیله جدا در اینجا وجود ندارد اما با ملیک الدین و اکا فوق الذکر یکجا شده اند. در اینجا بررسی ترکیب قبیله افریدی بپایان میرسد. متصل بآنها درجنوب مردمان اورکزی اند که من در فقره قبلی با اراساکوی آرین تشخیص نموده ام.
اورکزی از افریدی بواسطه سلسله ملاغر جدا شده است، که آبریزی بین دریاهای بارا و تیراه است، اولی جریان شونده در منطقه افریدی و دومی در ورکزی است. اما قبل از تشریح ورکزی، مطلوب است که اولا تیراهی را بررسی کنیم، منطقه قدیمی آنها و هم منطقه شنواری که تیراهی حالا در بین آنها عمدتا مسکون اند.
تیراهی را من بحیث تورایوی آرین در تقدم به توری کرم تشخیص داده ام که همسایه های نزدیک آنها وهم مردمان باشنده قدیمی دراین حصص اند؛ زیرا باساس گزارش آرین، تیرایوی قرار معلوم منطقه شمال سفیدکوه وهر دو ساحل کوفینیس (دریای کابل) را در ختیار داشتند و مسیری است که در آن تیراهی ها بتعداد زیادی یافت میشوند؛ در حالیکه توری کرم تماما در جنوب سفیدکوه بوده و دارای مسکونه در شمال آن سلسله نمیباشند. تیراهی ها یکمردم دارای جلد خوبتر نسبت به توری بوده وهم با یک لهجه خاص خودشان صحبت میکنند که تیراهی یاد میشود؛ اما آنها حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی جدا وجود ندارند. منطقه قدیمی آنها حالا بنام تیراه یاد شده و بواسطه ورکزی مسکون است که متشکل از وادیهای مستوری و خانکی بوده و آبریز منطقه واقع در بین گردنه ملاغر و سلسله سمانه غر است، این آخری (سامانهغر) جداکننده منطقه تیراه از وادی کرم و قبیله زیموخت میباشد. قبلا منطقه تیراه، قرارمعلوم، دارای یک ساحه بمراتب وسیعتر در جنوب و شمال شاخه شرقی سفیدکوه بوده است؛ ناحیه تیری جنوب میرانزی که حالا توسط ختک مسکون شده و تیرگری در بالای دریای کابل که توسط جریانهای علیشنگ و علینگار وصل شده، شاید نامهای خود را از تیراه اخذ نموده باشند. شاید این در ناحیه تیرگری باشد که بار اول الکساندر با تیرایوی مقابل میشود. در روزگار موجود مهد عمده تیراهیها در کوترود – "دریای قلعه"- وادی منطقه شنواری در ناحیه ننگرهار یا جلال آباد است؛ و احتمالا در همین وادی نازیان بوده که الکساندر شهرک دو-دیواره را تسخیر و تخریب مینماید جائیکه او زخمی میگردد؛ و بعدا از همینجا بطرف اندکه مارش میکند، طوریکه قبلا گفته شد. در وادی نازیان (کوترود) تعداد تیراهی ها حدود 2 هزار فامیل بوده و تعداد زیاد دیگری درناحیه پشاور وجوددارند، جائیکه آنها در شاخه های کوچک در بین نفوس عمومی پراگنده اند؛ آنها همچنان در اکثر حصص لغمان بطور پراگنده در بین تاجیکها یافت میشوند که یکجا با آنها بحیث اولاده مشترک از یک نسب شناخته میشوند (توسط افغانها). آنها حالا در منطقه تیراه یافت نمیشوند چون این منطقه کاملا بواسطه ورکزی اشغال شده است، آنهائیکه قبلا در منطقه هموار کوهات و میرانزی مسکون بودند. در مورد قبیله شنواری که حالا تیراهی ها در بین آنها مسکن عمده خود را دارند، در رابطه به منشا و مقدم پیشین آنها معلومات اندکی وجود دارد.
شنواریها توسط بعضیها ازاولاده البانیهای فعلی فرض میشود که درمنطقه موجود ایشان در وادی نازیان، بحیث محافظین مدخل غربی گذرگاه خیبر توسط نادر افشار در نیمه سده گذشته مسکون ساخته میشوند و از آنزمان نام اصلی شیروانی آنها به شنواری تغییر شکل یافته مییابد. خود مردم نیز هیچگونه شکی نه در مورد چنین منشا دارند و نه کوچکترین اثباتی برای داشتن چنین منبع. زبان آنها پختو بوده و رسوم و پیشه آنها با پتانها همنوائی دارد. مسکونه های 12 هزار ترکمن قزلباش کاشته شده توسط نادرشاه در کابل، زمانیکه او بطرف هند پیشروی میکند، هویت خود را در مجموع حفظ نموده اند؛ آنها در بین خود ترکی صحبت نموده اما زبان پارسی را در امور روزمره بکار میبرند و خود را در بین یک نفوس متعصب فرقه سنی، قویا پیروی فرقه پارسی اسلامی شیعه میدانند. شنواریها احتمالا سنوبری یا سیناوری، اولاده راجپوت هندی اند. آنها باشندگان میلان های شمالی و قاعده سفیدکوه از معبر خیبر بطرف غرب تا وادی مازینان میباشند، جائیکه آنها با قبیله خوگیانی (هیگینوی هیرودوتس) قبل الذکر ملاقی میشوند؛ آنها نیز دارای یک مسکونه قابل ملاحظه در وادی کاوشان هندوکش و دیگری با قوت کمتر در شایگل یا سایگل وادی کافرستان، آبریز دریای کنر میباشد. شنواریها حدود 15 هزار فامیل تخمین شده، عمدتا قاطر پرور بوده و تعداد زیاد قاطر برای انتقالات خود پرورش میکنند. شنواری شامل چار بخش بنامهای سنگو، مندو، سپاه و علیشر است. سنگو-خیل و مندو-خیل باشندگان قدیمی و شاید طایفه تیرایوی باشند؛ سنگو شاید قبیله سنگایوس باشد که هیفایسشن ریاست شهر گرفته شده از استیس (از هستو-خیل جاواکی افریدی) را باو میدهد، طوریکه در یک فقره قبلی ذکر شد. مندو را قبلا دیدیم؛ آنها قسمتی از مند بزرگ قبیله جاتا بوده و دارای عین منشا مانند ویند اروپائی است. معلوم میشود که سپاه و علیشیر تازه واردین بوده و قبلا دیده شد.
ادامه دارد ...
|
|
|||||||||
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net |