|
||||
این نا مه را دکتر روح الامینی استاد دانشگاه
تهران از یک متن پژوهشی بدر آورده است، تا نوروز را در بیان کوتاهی به خواننده
دوبا ره خوانی کند. من نیز دریغم آمد که این نبشته را از دسترس
شما سروران دور داشته باشم. آگاهی ما از نوروز به ا ندازه ی آزادی ما
از نکوداری آن است. در سرزمین زردهشت که آیینش را بر ارزشهای باور انسان پیرو آیین
نوروز بنا نهاد؛ امروز از نوروز مانند روزهای مذهبی و نسبت مهمتری پاس داری نمی
کنند. نوروز در افغانستان نا شناخته مانده است، دردانشگاهها، دردبیرستانها، درمدارس مذهبی،
درادارات دولتی ودرجامعه مفاهیم واهمیت آنراازریشه سست نموده اند. تا پیش از
فراموشی مطلق آن، همین نامه ی دکترروح الامینی را بازخوانی کنیم، تا مگراندکی به
سرگذشت آینهای ایران زمین (ازختن تا روم شرقی) آگاه باشیم. من متن نامه را بدون هیچگونه دستکاری و کم
وبیش کردن در پیشگاه شما می نهم، خود میباید از 22 بند مفردات شامل این درسنامه بهره مند
شوید. من نیزنوروز پاریایی (پارینه و دیرین
گاه) وآیین آریایی (ایران تبار) را به تهیه گران وگردانندگا ن این سایت یا تارنمای فارسی، به انجمنها ومراکزفرهنگی
وهمه همدیاران دورازدیارفرخنده میگویم، آرزومیکنم روزگاربرمرادشما باشد
وآفریدگارنیزدامن سبزطبیعت را درنشاط وآسودگی انسان بگذارد.
مباحث نامه ی دکتر روح الامینی: ديباچه سفره هفت سين ديباچه آغاز
سال پيدايش جشن
نوروز جهان انجمن شد بر تخت اوي
از آن بر شده فره بخت اوي به جمشيد بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودين
بر آسوده از رنج تن، دل ز کين به نوروز نو شاه گيتي فروز
بر آن تخت بنشست فيروزروز بزرگان به شادي بياراستند
مي و رود و رامشگران خواستند محمد بن جرير طبري نوروز را سر آغاز دادگري
جمشيد دانسته : جمشيد علما را فرمود که
آن روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد مي باشيد تا هر چه در او داد و عدل باشد
بنمايـيـد، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه
فروردين. پس آن روز رسم کردند. ابوريحان بـيـروني پرواز
کردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند : چون جمشيد براي خود گردونه بساخت، در اين
روز بر آن سوار شد، و جن و شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از کوه
دماوند به بابل آمد و مردم براي ديـدن اين امر به شگفت شدند و اين روز را عيد گرفته
و براي يادبود آن روز تاب مي نـشـيـنـند و تاب مي خورند.
به نوشته گرديزي، جمشيد
جشن نوروز را به شکرانهً اين که خداوند " گرما و سرما و بيماري و مرگ را از مردمان
گرفت و سيصد سال بر اين جمله بود " برگزار کرد و هم در اين روز بود که " جمشيد بر
گوساله اي نشست و به سوي جنوب رفت به حرب ديوان و سياهان و با ايشان حرب کرد و همه
را مقهور کرد. " و سرانجام خيام مي نويسد که جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد
به برج حمل، نوروز را جشن گرفت : سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور
بود، يکي آنکه هر سيصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقيقه حمل باز آمد و به همان
روز که رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همي کم شود؛ و چون
جمشيد، آن روز دريافت ( آن را ) نوروز نام نهاد و جشن و آيـيـن آورد و پس از آن
پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور يادآوري است که جشن
نوروز پـيـش از جمشيد نيز برگزار مي شده و ابوريحان نيز، با آنکه جشن را به جمشيد
منسوب مي کند، ياد آور مي شود که، " آن روز را که روز تازه
اي بود جمشيد عيد گرفت؛ اگر چه پـيـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود " .
گذشته از ايران، در آسياي صغير و يونان، برگزاري جشن ها و آيـيـن هايي را در آغاز
بهار سراغ داريم. در منطقهً ليدي و فري ژي، براساس اسطوره هاي کهن، به افتخار
سي بل، الههً باروري و معروف به مادر خدايان، و الههً آتيس جشني در هنگام رسيدن
خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال بهاري، برگزار مي شد. مورخان از برگزاري آن در
زمان اگـُوست شاه در تمامي سرزمين فري ژي و يونان و ليدي و آناتولي خبر مي
دهند. به ويژه از جشن و شادي بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس ( 4 تا 7 فروردين ) . صدرالدين عيني دربارهً برگزاري جشن نوروز در تاجيکستان و بخارا ( ازبکستان ) مي نويسد: ... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستـني ها، راست آمدن اين عيد، طبـيـعت انسان هم به حرکت مي آيد. از اين جاست که تاجيکان مي گويند : " حمل، همه چيز در عمل ". در حقيقت اين عيد به حرکت آمدن کشت هاي غله، دانه و سر شدن ( آغاز ) کشت و کار و ديگر حاصلات زميني است که انسان را سير کرده و سبب بقاي حيات او مي شود. وي در جاي ديگر مي گويد : در بخارا " نوروز " را عيد ملي عموم فارسي زبانان است، بسيار حرمت مي کردند. حتي ملاي ديني به اين عيد که پيش از اسلاميت، عادت ملي بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم اين عيد را ترک نکرده بودند، رنگ ديني اسلامي داده، از وي فايده مي بردند. از آيت هاي قرآن هفت سلام نوشته به " غولونگ آب " که خوردن وي در نوروز از عادت هاي ملي بيـش تره بوده، تر کرده مي خوردند. ولي برگزاري شکوهمند و باورمند و همگاني اين جشن در دستگاه هاي حکومتي و سازمان هاي دولتي و غير دولتي و در بيـن همهً قشرها و گروه هاي اجتماعي، بي گمان، از ويژگي هاي ايران زمين است، که با وجود جنگ و ستيزها، شکست ها و دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي، اعتقادي، علمي و فني، از روزگاران کهن پا بر جا مانده، و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ هاي ديگر نيز راه يافته است؛ و در مقام مقايسه، امروز جامعـه و کشوري را با جشن و آيـيـن چندين روزه اي، که چنين همگاني و مورد احترام و باور خاص و عام، فقير و غني، کوچک و بزرگ و بالاخره شهري و روستايـي و عشايـري باشد، سراغ نداريم. يکي از آيينهاي نوروزي امروز - که بايستي آميزه اي از چند رسم متفاوت باشد - " مراسم چهارشنبه سوري " است که در برخي از شهرها آن را چهارشنبه آخر سال گويند. دربارهً چهارشنبه سوري، کتاب ها و سندهاي تاريخي، مطلبي يا اشاره اي نمي يابيم و تنها در اين قرن اخير، يا دقيق تر، در اين نيم قرن اخير است که مقاله ها و پژوهشهاي متعددي در اين باره منتشر شده و يا در نوشته هاي مربوط به نوروز به چهارشنبه سوري نيز پرداخته اند. برگزاري چهارشنبه سوري، که در همهً شهرها و روستاهاي ايران سراغ داريم، بدين صورت است که شب آخرين چهارشنبهً سال ( يعني نزديک غروب آفتاب روز سه شنبه )، بيرون از خانه، جلو در، در فضايي مناسب، آتشي مي افروزند، و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روي آتش مي پرند و با گفتن : " زردي من از تو، سرخي تو از من "، بيماري ها و ناراحتي ها و نگراني هاي سال کهنه را به آتش مي سپارند، تا سال نو را با آسودگي و شادي آغاز کنند. تا زماني که از ظرف هاي سفالين چون، کاسه و بشقاب و کوزه، در خانه استفاده مي شد، پس از خانه تکاني، کوزهً کهنه اي از پشت بام خانه به کوچه مي انداختند؛ کوزه اي که در آن آب و چند سکه ريخته بودند. اسفند دود کردن و آجيل خودرن، فال گرفتن، " فال گوش " ( در کوي و گذر به حرف عابران گوش دادن و از مضمون آن ها براي نيت خود تفاًول زدن. ) و " قاشق زني " ( معمولا زنان روي خود را مي پوشانند و با قاشق، يا کليد به خانه ها در مي زنند، صاحب خانه شيريني، ميوه و يا پول در ظرف آنها مي گذارد. ) نيز از باورها و رسم هايي است که به ويژه در بين نوجوانان، هنوز به کلي فراموش نشده است؛ و اين رسم ها و باورها در شهرهاي مختلف با يکديگر متفاوت اند. بي گمان چهارشنبه سوري از رسم هاي کهن پيش از اسلام نيست. در آن زمان هر يک از روزهاي ماه را نامي بود، نه روزهاي هفته را. استاد پورداود در اين باره مي نويسد : آتش افروزي ايرانيان در پيشاني نوروز از آيين هاي ديرين است ( ... ) شک نيست که افتادن اين آتش افروزي به شب آخرين چهارشنبهً سال، پس از اسلام رسم شده است. چه ايرانيان شنبه و آدينه نداشتند ( ... ) روز چهارشنبه يا يوم الاربعاء نزد عرب ها روز شوم و نحسي است. جاحظ در المحاسن و الاضداد آورده : والاربعاء يوم ضنک و نحس. اين است که ايرانيان آيين آتش افروزي پايان سال خود را به شب آخرين چهارشنبه انداختند تا پيش آمدهاي سال نو از آسيب روز پليدي چون چهارشنبه بر کنار ماند. در باورهاي عاميانه، چهارشنبه روزي نامبارک است. سفر نبايستي کردن شب چهارشنبه، به احوال پرسي مريض نبايستي رفت. و منوچهري گويد: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتکين مي خور تا به عافيت گذرد آتش افروختن شب چهارشنبهً آخر سال، يا چهارشنبه آخر صفر را، برخي به قيام مختار نسبت مي دهند : مختار سردار معروف عرب وقتي از زندان خلاصي يافت و به خونخواهي شهيدان کربلا قيام کرد، براي اين که موافق و مخالف را از هم تميز دهد و بر کفار بتازد، دستور داد شيعيان بر بام خانه خود آتش روشن کنند و اين شب مصادف با شب چهارشنبه آخر سال بود. و از آن به بعد مرسوم شد. در برخي از شهرهاي آذربايجان چون اروميه، اردبيل و زنجان، همه چهارشنبه هاي ماه اسفند هر يک نقش و نام معيني دارند، که از جمله در منطقهً زنجان بدين شرح است: نخستين چهارشنبه را موله گويند و به شستن و تميز کردن فرش هاي خانه اختصاص دارد. دومين چهارشنبه را سوله گويند، در اين روز به خريد وسيله ها و نيازمنديهاي عيد مي روند. سومين چهارشنبه را گوله گويند و به خيس کردن و کاشتن گندم و عدس و غيره براي سبزه هاي نوروزي اختصاص دارد. چهارمين و آخرين چهارشنبه سال (چهارشنبه سوري) را کوله گويند؛ (کوله در ترکي به معني کهنه و فرسوده است). در برخي از شهرهاي ايران، از جمله ايلام (نوروز آباد)، تويسرکان، کاشان، زاهدان (قصبه مود) و ... مراسم چهارشنبه سوري را آخرين چهارشنبه ماه صفر برگزار مي کنند. و آخرين آتش نيز از رسم ها است. بنابر نوشته تذکره صفويه کرمان نيز، چهارشنبه سوري در ماه صفر بوده است. در اصفهان چهارشنبه سوري را " چهار شنبه سرخي " نيز مي گويند. يکي از دليل ها و سندهاي ديگري که نشان مي دهد چهارشنبه سوري از آيين هاي پيش از اسلام نيست، مي تواند اين باشد که مراسم آن در غروب آفتاب روز سه شنبه برگزار مي شود. در گاهشماري قمري آغاز بيست و چهار ساعت يک شبانه روز از غروب آفتاب روز پيش است؛ و چهارشنبه سوري، مانند بسياري از آيين ها، جشن ها و سوگواري هاي مذهبي همچون عيد غدير، نيمه شعبان، رحلت حضرت پيامبر ( ص ) که بر اساس گاهشماري قمري است، در غروب روز پيش برگزار مي شود. نحس بودن چهارشنبه در باورهاي عاميانه باعث شده، که هنوز بعدازظهر سه شنبه ( يعني شب چهارشنبه ) به احوال پرسي بيمار نمي روند، و پنجشنبه را عامه " شب جمعه " مي گويند. در صورتي که آيين هاي کهن مثل نوروز، مهرگان، سده و ... که بر اساس گاهشماري خورشيدي است، آغاز بيست و چهار ساعت روز، از سپيده دم و يا از نيمه شب است. آن چه که چهارشنبه سوري را به جشن ها و آيين هاي کهن ايران پيوند مي زند، مي تواند برگزاري رسم و جشني به نام " سور "، در روز پنجه ( خمسه مسترقه ) باشد که از آن تا سدهً چهارم، دوره سامانيان، آگاهي در دست است : صاحب تاريخ بخارا از برگزاري رسمي که " عادت قديم " و با افروختن آتش در " شب سوري " ( پيش از نوروز ) همراه بوده خبر مي دهد : ... آنگاه امير سديد ( منصور بن نوح ) به سراي نشست، هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوري، چنان که عادت قديم است، آتشي عظيم افروختند و پاره اي آتش بجست و سقف سراي در گرفت و ديگر باره جمله سراي بسوخت و ... امروز، با رسميت يافتن تقويم مصوب 1304، ديگر از جشن هاي پنجه ( که در خوارزم، آغاز سال، و در پارس پايان سال بود ) کمتر نشاني ميتوان يافت. چهار شنبه سوري پايان ماه صفر نيز - تا آن جا که آگاهي در دست است - فراموش شده، و تنها با برگزاري مراسم چهار شنبه آخر سال يا چهارشنبه سوري، که در بر دارندهً رسم هايي از فرهنگ عامه است، مردم به پيشواز نوروز مي روند. اين يادآوري لازم است که با وجود تکنولوژي هاي جديد خانه سازي، ايجاد مجموعه هاي مسکوني، آپارتمان نشيني، در دسترس نبودن " بوته و هيمه " ( به علت استفاده از گاز و برق به عنوان وسيلهً حرارتي )، در اختيار نداشتن کوزه و پشت بام و فضاي مناسب جلوي در خانه، و دگرگوني هاي ديگر فرهنگي، مراسم چهارشنبه سوري هنوز چهرهً نمادين خود را - با دشواري، به ويژه در شهرها و محله هاي سنتي - نگه داشته است. روزها يا ماه
جشن نوروز چون جم درگذشت، پادشاهان
همه روزهاي اين ماه را عيد گرفتند. عيدها را شش بخش نمودند : 5 روز نخست را به
پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5 روز سوم را به خادمان و کارکنان
پادشاهي، 5 روز چهارم را به نديمان و درباريان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه
ششم را به برزيگران.
کمپفر در سفرنامهً خود
آورده که، در زمان شاه سليمان صفوي، مهماني ها، تفريح و جشن هاي نوروز در ميدان هاي
عمومي تا سه هفته طول مي کشيد. "درو ويل" مدت تعطيلي جشن نوروز را در زمان
فتحعليشاه دو هفته مي نويسد. ولي برگزاري مراسم نوروزي امروز، دست کم از پنجه
و "چهارشنبه آخر سال" آغاز و در " سيزده بدر " پايان مي پذيرد. رسم ها و آيـيـن هاي
نوروزي که از روزگاران کهن برگزاري آن ها از نسلي به نسل بعد به ارث رسيده، به
ناگزير با دگرگوني شيوه هاي زندگي، تکنولوژي هاي صنعتي و ماشيني، سازمان هاي اداري،
شغـل ها، قانون ها، وسايـل ارتباط جمعي جديـد - چنان که خواهيم ديد - بدون آنکه
هويـت خود را از دست بدهد، تحول يافته است. از آداب و رسم هاي کهن
پـيـش از نوروز، بايستي از پنجه ( خمسه مسترقه )، چهارشنبه سوري و خانه تکاني ياد
کرد. پنجه (اندرگاه، خمسه مسترقه) ... هر يک از ماه
هاي فارسي سي روز است و از آن جا که سال حقيقي سيصد و شصت و پنج روز است، پارسيان
پنج روز ديگر سال را "پنجي" و "اندرگاه " گويند. سپس اين نام تعريب شده و "اندرجاه" گفته شد و نيز اين پنج روز ديگر را روزهاي مسترقه نامند، زيرا که در شمار
هيچ يک از ماه ها حساب نمي شود .... اين پنج روز را که همزمان
با يکي از شش " گهنبار " است، جشن مي گرفـتـند. مراسم پنجه تا سال 1304، که تقويم
رسمي شش ماه اول سال را سي و يک روز قرار داد، برگزار مي شد. برگزاري جشن خمسه در بين
همهً قشرهاي اجتماعي رواج داشت. به طوري که در 1311 هجري قمري مردي نيک انديش در
هزينه کردن درآمد موقوفهً خود، در استرک کاشان، سفارش مي کند که : " ... بقيه منافع
وقف را هر ساله برنج ابتياع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک وضيع و
شريف ذکور و اناث، صغير و کبـير بالسويه برسانند ". در گاهشماري تبري،
که نوروز در مرداد ماه برگزار مي شد، مراسم پنجه، در دورهً صفويه، همزمان با جشن و
روز آب پاشان بود : ... و حضرت اعلي شاهي ظل اللهي، به دستور ولايت
بهشت آساي مازندران کامياب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزاي بهاري سپري گشته، هواي
آن ديار رو به گرمي نهاد، ارادهً تماشاي جشن و سرور پنجه که معتاد مردم گيلان است
از خاطر خطير سر زد. رسم مردم گيلان است که در ايام خمسه مسترقه هر سال که به
حساب اهل تنجيم آن ملک، بعد از انقضاي سه ماه بهار قرار داده اند، و در ميانه اهل
عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و موًنث به کنار دريا آمده، پنج روز به
سور و سرور مي پردازند و همگي از لباس تکليف عريان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب
درآمده، با يکديگر آب بازي کرده، و بدين طرب و خرمي مي گذرانند و الحق تماشاي غريبي
است. مير نوروزي: مسعـودي در اين باره مي
نويسد : ... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و ايران کوسه اي
بر استر خود سوار شود ( و اين جز در عراق و ديار عجم رسم نيست و اهل شام و جزيره و
مصر و يمن آن را ندانند )، و تا چند روز جوز و سير و گوشت چاق و ديگر غذاهاي گرم و
نوشيدني هاي گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما
را بـيرون مي کند و آب سرد بر او ريزد و احساس رنج نکند، و به فارسي بانگ زند: "
گرما، گرما" و اين هنگام عيد عجميان است که در اثـناي آن طرب کنند و شاد باشند. از برگزاري رسم ميرنوروزي،
تا 73 سال پيش، آگاهي داريم؛ علامه محمد قزويني در پژوهشي ارزشمند دربارهً
ميرنوروزي - که مانند همه پژوهش هاي آن علامهً فقيد ادبي و فرهنگي مي باشد - شرحي
آورده است، که خود مي تواند پژوهش مردم نگاري باشد و دريغم آمد که به اشاره بسنده
شود. .... يکي از دوستان موثـق
نگارنده، از اطباي مشهور، که سابق در خراسان مقيم بوده اند، در جواب استفسار من از
ايشان در اين موضوع، مکتوب ذيل را به اينجانب مرقوم داشته اند که عيناً درج مي شود
: " در بهار 1302 هجري شمسي براي معـالجه بيماري به بجنورد رفته بودم. از اول
فروردين تا چهاردهم فروردين در آنجا بودم، در دهم فروردين ديدم جماعت کثيري، سواره
و پـياده مي گذرند، که يکي از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشيدي نشسته، چتري بر سر
افراشته بود. جماعتي هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. يکدسته هم پـياده
به عنوان شاطر و فراش که بعضي چوبي در دست داشتند، در رکاب او يعـني پيشاپـيش و در
جنبـين و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوب هاي بلند در دست داشتـند که بر سر
هر چوبي سر حيواني از قبـيل گاو يا گوسفند بود، يعـني استخوان جمجمه حيواني، و اين
رمز از آن بود که امير از جنگي فاتحانه برگشته و سرهاي دشمنان را با خود مي آورد.
دنبال اين جماعت، انبوه کثيري از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هياهوي
بسيار داشتـند. تحقيق کردم، گفتند که در نوروز يک نفر امير مي شود، که تا سيزده
عيد، امير و حکمفرماي شهر است، به اعيان و اعزه شهر حوالهً نقد و جنس مي دهد، که
همه کم يا زياد تقديم مي کنند. به اين طريق که مثلا حکمي مي نويسد براي فلان متعـين
: - که شما بايد صد هزار تومان تسليم صندوق خانه کنيد، البته مفهوم اين است که صد
تومان بايد بدهيد. البته اين صد تومان را کم و زياد مي کردند، ولي در هر حال چيزي
گفته مي شد، غالب اعيان به رغبت و رضا چيزي مي دادند. زيرا، جزو عادات عيد نوروز به
فال نيک مي گرفتـند. از جمله به ايلخاني هم مبلغي حواله مي دادند که مي پرداخت. بعد
از تمام شدن سيزده عيد دورهً امارت او به سر مي آيد، و گويا در يک خاندان اين شغـل
ارثي بود ". بي گمان امروز، کساني را
که در روزهاي نخست فروردين، با لباس هاي قرمزرنگ و صورت سياه شده در کوچه و گذر و
خيابان مي بيـنيم که با دايره زدن و خواندن و رقصيدن مردم را سرگرم مي کنند و پولي
مي گيرند، بازماندهً شوخي ها و سرگرمي هاي انتخاب " مير نوروزي " و " حاکم پنج روزه
" است که تـنها در روزهاي جشن نوروزي ديده مي شوند، نه در وقت و جشني ديگر؛ و آنان
خود در شعرهايي که مي خوانند، مي گويند : حاجي فيروزه، عيد نوروزه، سالي چند روزه .
روزهاي مردگان
و پنجشنبه آخر سال در روزهاي پنجه، از جمله
رسم ها، تهيه کردن غذا، آيـيني مذهبي بوده، ابوريحان مي نويسد: ... و گبرکان
در اين پنج روز خورش و شراب نهند، روان هاي مردگان را و همي گويند، که جان مرده
بيايد و آن غذا گيرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛
از خوارزم تا فارس : خوارزميان پنج روز آخر اسفند و پنج روز ديگري که در پي آن است
و ملحق به اين ماه مانند اهالي فارس، در روزهاي فروردگان براي ارواح مردگان در
گورستان غذا مي گذارند. يکي از صورت هاي برجا
ماندهً اين رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال " است، به ويژه
خانواده هايي که در طول سال عضوي را از دست داده اند. رفتن به زيارتگاه ها و "
زيارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نيز، روز پـيش از نوروز و بامداد نخستين روز سال
- رسمي عام است. در اين روز، خانواده ها خوراک ( پلو خورش )، نان، حلوا و خرما بر
مزار نزديکان مي گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، يا چراغ روشن مي کنند.
در برخي از شهرهاي ايران، روز پيش از عيد، خانواده هاي عزادار، از خويشان و نزديکان
با غذا و حلوا پذيرايي مي کنند و در سر مزار جمع مي شوند. و نيز رسم است که
ايرانيان شيعه، در موقع سال تحويل، به زيارت قبر امامان و امامزادگان ميروند. خانه
تکاني خانه تکاني امسال، در خانه
تکاني شهر نيز سرايت کرد : مسئـول خدمات شهري شهرداري تهران در مصاحبه اي گفت
: از آن جا که ايراني ها براساس يک سنت حسنه همه ساله در واپسين روزهاي سال اقدام
به نظافت و پاکيزه گي منازل خود مي کنند، شهرداري تهران نيز براي دستيابي به شهري
پاکيزه و تميز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گيري گذرگاه ها و جمع آوري نخاله
ها و ضايعات شهري در مناطق بيست گانه شهرداري تهران اقدام مي کند. کاشتن سبزه در ايران کهن، " بـيست و
پنج روز پيش از نوروز، در ميدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا مي شد، بر ستوني
گندم، برستوني جو و به ترتيب، برنج، باقلا، کاجيله ( گياهي است از تيرهً مرکبان، که
ساقه آن به 50 سانـتي متر است )، ارزن، ذرت، لوبـيا، نخود، کنجد، عدس و ماش
ميکاشتـند؛ و در ششمين روز فروردين، با سرود و ترنم و شادي، اين سبزه ها را مي
کندند و براي فرخندگي به هر سو مي پراکندند ". و ابوريحان نقـل مي کند که: "اين رسم در ايرانيان پايدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت
اسطوانه بکارند و از رويـيدن اين غلات، به خوبي و بدي زراعت و حاصل ساليانه حدس
بزنند". امروز، در همهً خانه ها
رسم است که ده روز يا دو هفته پيش از نوروز، در ظرف هاي کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب،
پشت کوزه و ... دانه هايي چون گندم، عدس، ماش و ... مي کارند. موقع سال تحويل
و روي سفره "هفت سين " بايستي سبزه بگذارند. در برخي از شهرهاي آذربايجان، سومين
چهارشنبه به خيس کردن و کاشتن گندم و عدس براي سبزه هاي نوروزي اختصاص دارد.
اين سبزه ها را در خانواده ها تا روز سيزده نگه داشته، و در اين روز زماني که براي
" سيزده بدر " از خانه بـيرون مي روند، در آب روان مي اندازند.
سفره هفت سين
در برخي از نوشته ها از
سفره هفت شين (هفت رويـيدني که با حرف شين آغاز مي شود) سخن رفته و آن را رسمي کهن
تر دانسته اند. در ريشه يابي واژهً هفت سين نظرهاي ديگري چون هفت چين ( هفت
رويـيدني از کشتزار چيده شده ) و هفت سيني از فراورده هاي کشاورزي نيز بيان شده
است. پراکندگي نظرها ممکن است به اين سبب باشد که در کتاب هاي تاريخي و ادبي
کهن اشاره اي به هفت سين نشده و از دورهً قاجاريه است که درباره باورها و رفتارها و
رسم هاي عاميانهً مردم تحقيق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمي دانيم که آيا پيش
از قاآني هم شاعري هفت سين را در شعر خود آورده است؟
سين ساغر بس بود ما را در اين نوروز روز
گو نباشد هفت سين رندان دُرد آشام را ميرزاده عشقي نيز در "
نوروزي نامه " در اسلامبول در مسمطي براي آگاهي مردم آن ديار سروده : همه ايرانيان نوروز را از
ياد بود کي بپا سازند از مازندران تا
شوش و ملک ري بساط هفت سين چينند و
بنشينند دور وي پوشيدن
لباس نو سفرنامه نويسان دوره صفويه
و قاجاريه، در شرح و وصف جشن هاي نوروزي، از لباس هاي فاخر مردم فراوان ياد کرده
اند. خريد لباس نو و برخي وسيله هاي فرسوده اي که به مناسبت نوروز نياز به " نو "
ساختن دارد، رقم عمدهً هزينه هاي فصلي - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکيل ميدهد.
بسياري از خانواده ها که در سوگ يکي از نزديکان لباس سياه پوشيده اند، به مناسبت
نوروز، به ويژه هنگام سال تحويل، لباسي ديگر ميـپوشند. کساني که به هر علت لباس نو
ندارند، مي کوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پيراهن - در هنگام سال تحويل، نو
بـپوشند.
در گذشته که فروشگاه ها و
بازارهاي فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خياط ها سفارش مي
دادند، نوبت هاي دوخت و کار شبانه روزي خياطان يکي از دشواري هاي خانواده ها بود.
اگر در روزهاي پيش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان هاي
نيکوکاري رسم است که براي کودکان نيازمند لباس تهيه کنند، اين کار نيک پيش از آنکه
براي کمک و همراهي باشد، براي لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است. اين باور کهن را در نوشته
ها، توصيه ها و توصيف هاي نوروزي، همواره مي بـينيم که : از طبـيعت پـيروي کنيم، از
درختان ياد بگيريم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشيم، که شگون شادماني و آرامش است. خوراک هاي
نوروزي در مقاله ها و پژوهش هايي
که در اين هفتاد و پنج ساله اخير درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردني هاي سفره
هفت سين، گاه از غذاهاي ويژه شب پيش از نوروز، و شب اول سال، در خانواده هاي سنتي
شهرها و منطقه هاي مختلف ياد شده است. خوراکي هايي که با ويژگي هاي اقليمي و نوع
فراورده هاي هر منطقه هماهنگي داشت، و در عين حال بهترين و کمياب ترين غذاي منطقه
بود؛ و همه قشرهاي اجتماعي - فقيران نيز - ميکوشند که در اين روزها، براي فراهم
آوردن غذاي بهتر، گشاده دستي کنند و به گفتهً ابوريحان:"اين عيدها، يکي از اسبابي
است که تنگي روزي فقيران را به زندگي فراخ مبدل مي سازد ". امروز در تهران و برخي
شهرهاي مرکزي ايران، سبزي پلو ماهي خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم
است، و شايد بتوان گفت که غذاي خاص نوروز در اين منطقه است. " پلو " در شهرهاي
مرکزي و کويري ايران ( مي توان گفت غير از گيلان و مازندران در همهً شهرهاي ايران )
تا چندي پـيش غذاي جشن ها، غذاي مهماني و نشانه رفاه و ثروتمندي بود. و اين "
بهترين " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقير و غني - در شب نوروز بود. اگر نيک مردي
در صد و پنج سال پـيش در استرک کاشان، ملکي را وقف مي کند که از درآمد آن " همه
ساله برنج ابتياع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک، وضيع و شريف، ذکور
و اناث، صغير و کبـير، بالسويه برسانند "، بي گمان به اين نيت بوده، که در شب نوروز
سفرهً هيچ کس بي " پلو " نباشد. با پـيدايش و گسترش رسانه
هاي گروهي صنعتي امروز چون روزنامه ها، راديو و تلويزيون، و وجود برنامه هاي گونه
گون در معرفي جشن ها و آيـين هاي کهن، نوعي يکنواختي در فراهم آوردن وسيله ها و
برگزاري مراسم، در همهً شهرها و استان ها به وجود آمده است. بي گمان تبليغات مؤسسه هاي توليد کننده کالاها
نيز عاملي موثر در اين يکنواختي هاست. ديد
و بازديد نوروزي، يا عيد ديدني تا زماني که "مسافرت هاي
نوروزي" رسم نشده بود، در شهرها و محله هايي که آشنايي هاي شغـلي و همسايگي و "
روابط چهره به چهره " جايي داشت، ديد و بازديد هاي نوروزي، وظيفه اي بـيش و کم
الزامي به شمار مي رفت. و چه بسا آشناياني بودند - و هستـند - که فقط سالي يک بار،
آن هم در ديد و بازديد هاي نوروزي، به خانهً يکديگر مي روند. به ياد دارم که در
کرمان، در بـين زردشتيان، هنگامي که کسي از دوست و آشنايش گله مي کرد که چرا بديدنش
نمي آيد، اين جمله مي گفت : " اگر با هم قهر هم بوديم، دست کم سالي يک بار به خانهً
هم مي آمديم " و چه بسيار کدورت ها و رنجشن هاي خانوادگي و خويشاوندي که به يـُمن
ديد و بازديد هاي نوروزي برطرف شده و مي شود. گسترش شهرها، ازدياد
جمعـيت، پراکندگي خانواده هاي سنتي، محدوديت هاي شغلي و نيز فرهنگ آپارتمان نشيني،
از عامل هايي است که ديد و بازديد هاي نوروزي را کاهش داد. و بر اثر اين
دشواري ها و محدوديت هاي زماني، بسياري از خانواده هايي هم که به مسافرت نمي روند،
براي ديد و بازديدهاي نوروزي، از پـيش زماني را معـين مي کنند. کتاب تذکره صفويه کرمان که
گزارشي از رويدادهاي سال هاي 1063 تا 1104 است، " شرح وقايع " هر سال را، با
اين که محاسبهً ماه و سال بر اساس تقويم قمري است، از برگزاري جشن ها، رسم ها، و
آيـين هاي نوروزي، در دستگاه حکومتي آغاز مي کند، از جمله : حاکم و
وزير و آصف حميده سير، در نوروز آن سال (1080 قمري) که مصادف با 15 شوال بود، در
باغ نظر به عيش و خرمي گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمايه خرسند
گردانيد (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشيد. روز ديگر به
ديدن اعزه ولايت رفته، دو سه روز هم چنين ديدن مردم مي نمودند، و بعد از آن هر روزه
به ازاء ضيافت نوروزي، هنگامه تير اندازي گرم بود. تماشاي " جنگ گاو و
قوچ " نيز در اين دوره از آيـين هاي نوروزي بود : روز
نوروز سال 1101 که در 7 جمادي الثاني واقع بود، طرف عصر وزير به اتفاق ( ... ) در
صحراي موًيدي ( در قسمت شمال شهر فعلي کرمان ) جنگ
گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دواني کرده، از حضور دوستان جناني
خرمي، و به مقـتـضاي وقت کامراني مي نمودند. نوروز اول هديه نوروزي،
يا عيدي رسم هديه دادن نوروزي را،
ابوريحان بيروني از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنين آورده : نيشکر در
ايران، روز نوروز يافت شد، پـيش از آن کسي آن را نمي شناخت. جمشيد روزي ني اي ديد
که از آن کمي به بيرون تراوش کرده، چون ديد شيرين است، امر کرد اين ني را بـيرون
آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبريک به يکديگر شکر هديه کردند، و در
مهرگان نيز تکرار کردند، و هديه دادن رسم شد. پـيشکشي رعيت ( تاجر،
صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولايت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشي از باج و خراج و
ماليات سالانه بود که - گفته يا نگفته - به آن متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از
آن آبادان بود. ابوريحان بـيروني مي نويسد : پادشاهان ساساني آنچه را
که پنج روز عيد ( به ترتيب؛ اعيان، دهقانان، سپاهيان، خاصان و خادمان ) هديه آورده
بودند، روز ششم امر به احضار مي کرد و هر چه قابل خزانه بود نگه مي داشت، و آنچه مي
خواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتـند مي بخشـيد. کمپر، سياح دوره صفوي، از
هديه هاي حاکمان و ثروتمندان محلي، که براي شاه سليمان مي آوردند، به عنوان " سومين
رقم بودجه دربار " ياد مي کند. تاورنيه هديهً يکي از حاکمان را به پادشاه " ده هزار
اشرافي " ذکر کرده، و شاردن هديه هاي به پادشاه را حدود 2 ميليون فرانک تخمين
ميزند. "درو ويل " مي نويسد: اين هديه هاي نوروزي علاوه
بر طلا، جواهر و سکه هاي زر، عبارت از اسب هاي اصيل، جنگ افزار، پارچه هاي گران بها
و شال هاي کشمير و پوست هاي ممتاز و قـند و قهوه و چاي و مربا است. در کتابهاي تاريخي و ادبي،
بـيش از همه از هديه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هديه اي که، بنا بر رسم، براي
سرودن قصيده ها و مديحه هاي نوروزي داده مي شد. هديه به شاعران در جشن نوروز که
انگيزه و وسيله اي براي سرودن شعر و مديحه بود، در واقع نوعي حقوق ماهانه و سالانه
شاعر به شمار مي رفت. از جمله بيهقي مي نويسد : روز پنج شنبه هجدهم ماه
جمادي الاخري، امير ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به نشست، و هديه ها بسيار آورده
بودند، و تکليف بسيار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در اين روزگار
زمستان و فارغ دل، و فترتي نيفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نيز فرمود، و مسعـودي
شاعر را شفاعت کردند، سيصد دينار فرمود. اين بخشش ها گاه به اندازه
اي بود که مي توانست شاعري را توانگر سازد : گويند روز نوروزي، جهت خالدبن
برمک وزير، کاسه ها از زر و نقره هديه آورده بودند. يکي از شاعران عرب در اين باره
شعري سرود و به اين موضوع اشاره کرد. خالد هر چه در آن مجلس اواني زر و نقره بود به
آن شاعر بخشيد. چون اعتبار کردند، مالي عظيم بود و شاعر از آن توانگر شد. رسم و ضابطه پـيشکش هاي
سنگين بها به پادشاهان و حاکمان تا دوره مشروطيت رايج بود. برقراري ماليات ها و
الزام به پرداخت هاي منظم و حساب شده، پـيشکش هاي باج و خراج گونه را به مقدار
زيادي از اعتبار انداخت. ولي دادن عيدي و هديه به ويژه از طرف مقام بالا تر (
منزلتي، اقتصادي و سني ) از رسم ها و آيـين هاي ديرين فرهنگ ماست. امروز رسم عيدي
دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محيط کار،
به رفتگر، به نامه رسان و ... در عين حال نوعي جبران زحمت و انـتـظار خدمت است.
عيدي هاي امروز بيشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانک ها پـيش بـيني تهيهً "
اسکناس نو " کرده، و در اختيار مشتريان مي گذارند. در جامعـه کشاورزي، روستايي و
عشايري، در گذشته اي نه چندان دور، پـيشکش هاي نوروزي فراورده هاي محلي بود و بخشش
ها، کالا و فراورده غير محلي. هد يه دادن ها، ک به
مناسبت هايي، چون عيد، موفقيت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخي شهرها، به ويژه
جامعـهً عشيره اي رسم است که براي خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... مي برند)
و .. است، به ويژه در خانواده هاي سنتي، داراي اهميت و مفهومي در خور توجه است (که
خود پژوهش و گفتاري جداگانه مي طلبد). هر چند که چند سالي است واژهً
فرانسوي " کادو " براي هديه هايي چون ره آورد ( سوغات )، چشم روشني، مبارک باد، جاي
خالي پا و ... به کار مي رود، ولي اهميت، کيفـيت و کميت هر يک متمايز است.
البته اين باور وجود دارد که گرفتن عيدي از دست کسان مورد احترام ( از نظر سني،
منزلتي، خويشاوندي، علمي، نسبي و ...) تبرک، داراي شگون و " دست لا ف " است. کارت تبريک عيد
جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روز را نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شادي مي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آن سيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده و به هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد. بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندي است که " تير " نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند. فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيان قديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سال است، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند و شادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند. سبزه گره زدن افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً کيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از کيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در کتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است که در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه که پسر و دختر دوقلوي کيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي کنند و علف گره مي زنند. اين رسم از زمان کيانيان تقريباً متروک شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در کتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي که به زمين ظاهر شد پارسيان او را کل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند که مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند " . چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهاي ايران و عراق که زرتشت را از خود مي دانند روز سيزدهم فروردين را جزو جشن نوروز به حساب مي آورند. در کتابهاي تاريخي و ادبي سده هاي گذشته، که رسم ها، آيين جشن هاي نوروزي کهن را ياد و يادداشت کرده اند، چون تجارب الامم، آثار الباقيه، التفهيم، تاريخ بيهقي، مروج الذهب، زين الاخبار و نيز در شعر شاعران به ويژه شاعران دورهً غزنوي که بيشترين توصيف جشن ها را در بر دارد اشاره اي به " سيزده بدر " نمي يابيم. پرسش اينجاست که اگر در کتاب هاي تاريخي و ادبي گذ شته اشاره اي به سيزده بدر و هفت سين نمي يابيم آيا اين رسم ها را بايد پديده اي جديد دانست و يا اين که، رسمي کهن است، و به علت عام و عاميانه بودن در خور توجه نبوده و با معيارهاي مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟ نگارنده حالت دوم را باور دارد. زيرا رسم و آييني که بدين گونه در همه شهرها و روستاهاي ايران همگاني است و در بين همهً قشرهاي اجتماعي عموميت دارد، نمي تواند عمري در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد. ديگر اين که مي دانيم کتابهاي تاريخي و شعرهاي شاعران، رويدادها و جشن هاي رسمي را که در حضور شاهان و خاصان دستگاه حکومتي بود، بيان و توصيف مي کرد. ولي سيزده بدر، رسمي خانوادگي و عام و به بياني ديگر پيش پا افتاده و همه پسند ( و نه شاه پسند ) بود. از طرف ديگر، نوشتن رويدادهاي روزي که رفتارها و گفتارهاي خنده دار و غير جدي، براي خود جايي باز کرده، تا " نحسي سيزده " آسانتر " در " برود، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمي کرد. و شايد " نحس " بودن هم عاملي براي بيان نکردن بود. نحس و ناخوشايند بودن عدد 13 و دوري جستن از آن، در بسياري از کشورها و نزد بسياري از ملت ها، باوري کهن است. مسيحيان هيچ گاه سيزده نفر بر سر يک سفره غذا نمي خورند. در باور تازيان سيزدهمين روز هر ماه ناخوشايند است. ابوريحان بيروني در جدول " روزهاي مختار و مسعود و مکروه " در ايران کهن، روز سيزدهم ماه تير را که ( تير نام دارد ) منحوس ذکر کرده است. سالهاي زيادي فروردين ماه اول تابستان بود. يکي از نويسندگان در خاطره هاي هفتاد ساله اش از باور مردم شهر خود، قزوين، دربارهً سيزده بدر مي نويسد : روز سيزده بدر جايز نبود براي ديد و بازديد، به يک خانه رفت، هم صاحب خانه به فال بد ميگرفت و مي گفت نحوست را به خانه من آوردند و هم رونده، نمي خواست مبتلا به نحوست آن خانه شود. روز سيزده بايد به صحرا رفت. زيرا آنچه بلا در اين سال بيايد، امروز مقدر و تقسيم مي شود. پس خوب است ما در شهر و خانه خود نباشيم، شايد در تقسيم بلا، فراموش شده و از قلم بيفتيم. شباهتي که بين سيزده بدر و برخي از رسم هاي کاتارها( بازماندگاه مانويان در اروپا، که ترکيبي از انديشه هاي زردشتي، فلسفهً باستان و مسيحيت دارند ) اين پرسش را به ذهن مي رساند که آيا هر دو ريشهً مشترک باستاني ندارند؟ کاتارها در روز عيد " پاک " ( که برخي از سال ها به روز سيزده فروردين نزديک است ) از خانه بيرون آمده و روز را در دامن صحرا و کنار کشتزار مي گذرانند، و براي ناهار با خود تخم مرغ ميبرند. در اين روز پنهان کردن تخم مرغ در گوشه و کنار و پيدا کردن آنها سرگرمي کودکان است. سه شباهت ، يا سه ويژگي مشترک اين دو عبارتند از : 1- آغاز محاسبهً هر دو از آغاز بهار و اعتدال ربيعي است. 2- در روز سيزده و عيد پاک کاتارها به صحرا و دامان طبيعت مي روند. 3- بازي و سرگرمي کودکان با تخم مرغ فقط در روزهاي عيد بهاري رسم است، نه فصلهاي ديگر سال. شباهت ديگر دروغ هاي روز اول آوريل، با شوخي هاي سيزده بدر است. روز اول آوريل، هر چهار سال يکبار مصادف با روز سيزده فروردين است ( و سه سال با 12 فروردين ). پيشينه و انگيزهً برگزاري سيزده بدر، هر چه باشد، در همهً شهرها و روستاها و عشيره هاي ايران، سيزدهمين روز فروردين، رسمي است که بايد از خانه بيرون آمد و به باغ و کشتزارها رو آورد و به اصطلاح نحسي روز سيزده را بدر کرد. خانواده ها در اين روز به صورت گروهي و گاه چند خانواده با هم غذاي ظهر را آماده کرده و نيز آجيل ها و خوردني هاي سفرهً هفت سين را با خود برداشته، به دامان صحرا و طبيعت مي روند و سبزهً هفت سين را با خود برده و به آب روان مي اندازند. به دامن صحرا رفتن، شوخي و بازي کردن، دويدن، تاب خوردن و در هر حال جدي نبودن، از سرگرمي ها و ويژگي هاي روز سيزده است. گره زدن سبزه، به نيت باز شدن گره دشواري ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بيرون کردن نحسي است. اين باور، معروف است که " سبزه گره زدن " دختران " دم بخت "، شگوني براي ازدواج و همسر يابي، مي باشد. در فرهنگ اساطير براي رسم هاي سيزده بدر، معني هاي تمثيلي آورده : شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي و به منزله تزکيه، خوردن غذا در دشت نشانهً فديه گوسفند بريان، به آب افکندن سبزه هاي تازه رسته - نشانه دادن هديه به ايزد آب يا " ناهيد " و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد براي تسلسل نسلها، رسم مسابقه ها به ويژه اسب دواني - يادآور کشمکش ايزد باران و ديو خشکسالي است. اين باور همگاني چنان است که اگر خانواده اي نتواند به علتي تمام روز را به باغ و صحرا برود، به ويژه با دگرگوني هاي جامعه شهر امروز در بعد از ظهر، هر قدر هم مختصر، " براي گره زدن سبزه و بيرون کردن نحسي سيزده " به باغ يا گردشگاه عمومي مي رود. با دگرگوني هاي صنعتي، شغلي، بزرگ شدن شهرها، فراواني وسيله هاي آمد و رفت سريع السير، وسيله هاي ارتباط جمعي و ... به ناگزير شهرداري هاي شهرهاي بزرگ، دشواريهاي آمد و رفت را پيش بيني مي کنند. فراواني اتومبيل و ديگر وسيله هاي آمد و رفت موتوري و نيز وسعت خانه سازي ها و شهرسازي ها، باعث شده که خانواده ها، سال به سال راه دورتري را براي " سيزده بدر " پشت سر بگذارند، تا سبزه و کشتزاري بيابند. چهاردهم فروردين باورهاي
عاميانه - کسي که در هنگام سال
تحويل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود. - موقع سال تحويل از اندوه
و غم فرار کنيد، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد. - روز نوروز دوا نخوريد بد
يمن است. - هر کس در بامداد نوروز،
پـيش از آنکه سخن گويد، شکر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب کند، در همهً سال
از بلاها سالم خواهد ماند. - هر کس بامداد نوروز،
پـيش از آنکه سخن گويد، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردي شفا
يايد. - کساني که مرده اند، سالي
يکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر مي گردد. پس بايد خانه را تميز،
چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوي خوش کرد. - کسي که روز نوروز گريه
کند، تا پايان سال اندوه او را رها نمي کند. - روز نوروز بايد يک نفر "
خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نيستـند. - اگر قصد مسافرت داريد
پـيش از سيزده سفر نکنيد. روز چهاردهم سفر کردن خير است. - روز سيزده کار
کردن نحس است. |
|
|||
Copyright © 2005-2007 www.khorasanzameen.net |