|
||||
کشور ما را فارس بناميد نه
ايران* زبان ما
Persian
نام دارد نه
Farsi
نوشتهء پروفيسور احسان يارشاطر
برگردان : سالم سپارتک
حکومت فارس در سال 1935 ميلادی از همه کشورهايی که با آنها
روابط ديپلوماتيک داشت، تقاضا کرد تا پس از اين فارس را به نام «ايران» ياد کنند.
اين تغيير نام که بر بنياد درک نادرست ناسيوناليستی صورت گرفت، يک اشتباه بزرگ بود.
گفته ميشود که پيشنهاد برای اين تغيير نام از جانب سفير آن وقتِ فارس در جرمنی مطرح
شده بود که خود سخت زير تاثير نازيها رفته بود. در آن زمان جرمنی در تب نژادپرستی
ميسوخت و خواهان بهبود روابط دوستی با کشورهای به اصطلاح «آريايی نژاد» بود. گفته
ميشود که برخی از دوستان جرمنی آن سفير، او را به اين متقاعد ساختند که چون با به
قدرت رسيدن رضاشاه، فارس صفحهء نوينی از تاريخ خود را گشوده و خود را از زير نفوذ
شوم بريتانيا و روسيه رها ساخته است که مداخلات شان در امور ايران به خصوص در دوران
زمامداری قاجارها آن کشور را فلج کرده بود، اينک بسيار درست خواهد بود که منبعد
کشور فارس به نام اصلی اش يعنی «ايران» ياد شود. اين نه تنها آغاز نوينی به شمار
آمده و عصر جديدی از تاريخ فارس را به جهانيان نشان
خواهد داد، بلکه همچنان نژاد آريايی باشنده گان آن را برجسته خواهد ساخت؛ زيرا نام
«ايران» با «آريايی» قرابت و پيوند دارد و از آن اشتقاق شده است.
حکومت فارس از اين تملق گويی خشنود شده و به دام جرمنها
افتاد. همان بود که وزارت خارجهء فارس يادداشت متحدالمالی (Circular) را به همه سفارتخانه های خارجی در تهران گسيل داشت و
تقاضا کرد که منبعد آن کشور را به نام «ايران» ياد کنند. اصول ديپلوماسی ايجاب
ميکرد که اين تقاضا برآورده شود. همان بود که نام «ايران» در مراودات رسمی
ديپلوماتيک و مواد خبری پا به عرصهء ظهور گذاشت.
در آغاز واژهء «ايران» نزد جهانيان طنين بيگانه يی داشت و
بسياری از آنها نميتوانستند رابطهء آن را با فارس درک کنند. بعضی ها چنين فکر
ميکردند که شايد «ايران» يکی از کشورهای نوبنياد مانند عراق و اُردن باشد که از
فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آمده است و يا کشوريست در افريقا يا جنوب شرق
آسيا که تازه استقلال خود را به دست آورده است. حتی اغلباً آن را با عراق به اشتباه
ميگرفتند که خود در زبانهای خارجی يک هويت تازه بود. نام نو کشور نتوانست پيوند
نژادی و خونی فارس را با غرب نشان دهد، اگر نشان داده ميتوانست هم، معلوم نبود که
اين کار برای فارس چه مفادی داشت. برعکس، نتيجه آن شد که اغلباً «ايران» را يک کشور
عربی و يا عربی زبان می انگاشتند. گذشت زمان و همچنان رويدادهايی مانند اشغال کشور
در سال 1941 توسط قواي متحدين، ملی سازی صنايع نفت در زمان مصدق، همه و همه، نام
کشور را در عناوين مطالب خبری و مطبوعاتی جهان قرار دادند و آرام آرام نام «ايران»
در مجموع پذيرفته شد و واژهء «فارس» (Persia) به طور نسبی از استفاده افتاد؛ هرچند که اين پروسه در
بريتانيا کُندتر از ايالات متحدهء امريکا بود.
برگزينی نام «ايران» بدون شک اعتبار فرهنگی کشور را خساره
مند ساخت و ضربهء مدهشی بر منافع درازمدت آن وارد کرد. نزد تحصيلکرده گان در همه
جا، نام «فارس» احساسات دلپذيری را در ذهن زنده کرده و ميراث فرهنگی اين کشور را
برجسته ميسازد. در همه جا از هنرهای فارس، ادبيات فارسی، قالينهای فارس، ميناتور
فارس، مساجد فارس و باغهای فارس حرف زده ميشود که همهء اينها نشان دهندهء ظرافت
عمومیِ ذوق و فرهنگ ماست. اين نيز درست است که واژهء«فارس» در ذهن غربيها حوادث
تاريخی مانند جنگهای فارس با يونان را زنده ميسازد و هم اين مطلب را به ياد می آورد
که فارس سرزمين پادشاهی مطلق العنان و يونان مهد دموکراسی بود. حتی در اين صورت نيز
«فارس» تصويری از يک کشور ضعيف و عقب مانده نی، بلکه از يک امپراتوری پرقدرت را در
اذهان زنده ميسازد. اين نيز به سود واژهء «فارس» است که در تورات آمده است که کوروش
پادشاه فارس، يهودی ها را از اسارت بابل نجات داد و به آنان کمک کرد تا معبد ويران
شدهء يورشليم را دوباره اعمار کنند.
برعکس، نام «ايران» هيچ يک از خاطرات بالا را در ذهن جهانيان
زنده نميسازد. در زبانهای ديگر، غير از فارسی، «ايران» يک واژهء ميانتهی بوده و
نشان دهندهء کشوريست بدون گذشته يا بدون کدام فرهنگ خاص. در عصری که همه کشورها
برای ايجاد تصوير يا سيمای مناسبی برای خود در جهان، پول زيادی را خرج ميکنند، کشور
فارس برعکس کاری کرد تا خود را از تمام شهرت و تاريخ پرغنايش محروم سازد. مقامات
رسمی فارس که در سال 1935 ميلادی اين تصميم را اتخاذکردند، نتوانستند درک کنند که
بسياری از کشورهای دارای تاريخ کهن در زبان خودی به يک نام و در زبانهای ديگر به
نامهای ديگر ياد ميشوند. اگر لحظه يی می انديشيدند، شايد درک ميکردند که اگر يونان،
Egypt (مصر) يا چين از ديگران مطالبه ميکردند که منبعد کشورهای
شان را به ترتيب به نامهای هيلاس، مصر يا ژونگو ياد کنند، اين کشورها افتخارات
زيادی را از دست ميدادند. نام «Egypt» بلافاصله خاطره در بارهء اهرام، خط
هيروگليف، لوحه ها و ديگر آثار باارزش و پردرخشش تاريخی را در اذهان زنده ميسازد،
درحاليکه خارج از کشورهای اسلامی، نام عربی «مصر» همان ارزشها را به ياد نمی آورد.
خسارات ناشی از تغيير نام کشور به هموطنان متفکر و انديشه ور
ما از همان آغاز معلوم بود. محمد علی فروغی، يک دانشمند با وجهه که در سال 1941
صدراعظم شد، اين خسارات را با اين جملهء مشهورش خلاصه کرد: «ما با يک حرکت قلم، نام
شناخته شده و مشهور را به چيزی ناآشنا مبدل کرديم.» با گذشت زمان پيامدهای ناگوار
اين تغيير نام هرچه آشکارتر شدند.
سرانجام، در تابستان سال 1959 ميلادی کميته يی برای بررسی
پيشنهاد يکی از نويسنده گان مبنی بر تغيير دوبارهء نام کشور به وجود آمد. اين کميته
متشکل بود از دولتمردان و دانشمندان شهير اعم از: سيد حسن
تقی زاده، يکی از مشروطه خواهان برجسته و سخنگوی سنا، علی اکبر سياسی، رئيس افتخاری دانشگاه تهران، سناتور
عيسی صادق، در گذشته وزير آموزش و پرورش و رئيس مکتب عالی پداگوژی تهران،
سناتور علی دشتی، اديب و نويسندهء شهير و
عبدالله انتظام، رئيس شرکت ملی نفت. نگارندهء اين سطور [داکتر
احسان يارشاطر] نيز عضو آن کميته بود. اين کميته گزارشی را برای حکومت تهيه
و پيشنهاد کرد که نام کشور دوباره تغيير داده شود و از تمام کشورها خواسته شود تا
فارس را به همان نامی ياد کنند که در زبان شان در گذشته رايج بود (در انگليسی
Persia، در جرمنی
Persien و ازاينگونه- تبصرهء مترجم).
حسين اعلی، وزير دربار که رياست آن کميته را به عهده داشت، اين پيشنهاد را
به شاه تقديم کرده و تأييد او را نيز اخذ کرد. سپس به وزارت امور خارجه وظيفه داده
شد تا آن فيصله را در عمل پياده کند. اما وزارت خارجه اين کار را با دلسردی و به
طور نيمبند اجرا کرد: اين تقاضا را مطرح نساخت که به طور بلااستثنا آن کشور را به
نام «فارس» (Persia،Persien
وغيره) ياد کنند، بلکه به سفارتخانه های خارجی
پيشنهاد کرد که ميتوانند آن کشور را به نام عنعنوی آن ياد کنند. اما در آن زمان نام
ايران نزد جهانيان تا حدودی رواج يافته و معمول شده بود. حتی برخی از ايرانيان،
آنهايی که از يکسو اطلاع نداشتند که نام فارس در سراسر جهان تصور دربارهء يک فرهنگ
پرغنا را در اذهان زنده ميسازد، و ازجانب ديگر نشهء مزايای هويت اتنيکی نهفته در
نام ايران، هنوز از سر شان نپريده بود، استعمال نام ايران را به خصوص در مراودات
شان با خارجيها ادامه دادند. همچنان شايان يادآوری است که اصلاً نامهء متحدالمال
وزارت خارجه کاربرد هردو نام يعنی «فارس» و «ايران» را اختياری ساخت. در مطبوعات
رسمی که بعد از سال 1959 در خود فارس به نشر ميرسيد، گرچه از هردو نام استفاده
ميشد، با آن هم کاربرد نام «ايران» بيشتر بود.
يکی از پيامدهای بسيار ناگوار استفادهء دوامدار از نام
«ايران» و بيگانه گی آن با فارس اين است که در همين تازه گيها در زبان انگليسی برای
نشان دادن زبان ما به عوض واژهء «Persian» واژهء «Farsi» رايج ساخته شده و معمول شده ميرود. درنتيجه، شايد به
زودی ما شاهد آن باشيم که پيوند ميان «Persian» و «Farsi» و حتی «ايران» در عباراتی ماند «Persian poetry» (اشعار فارسی) و «Persian literature» (ادبيات فارسی) صدمه ببيند.
اگر ما بر استعمال واژهء «Farsi» به جای «Persian» پافشاری کنيم، آن روز چندان دور نخواهد بود که جهانيان
فکر کنند که فردوسی، رومی و حافظ گويا در کدام زبان مرده سخن گفته اند، يعنی زبانی
که زيباترين و دلپذيرترين بخش ادبيات جهانی در آن نوشته شده است، گويا يک زبان مرده
است. اگر واژهء «Persia» در زبان انگليسی به حيث يگانه نام کشور ما باقی ميماند، هيچ کسی
ضرور نميدانست که واژهء ناآشنا و پرمدعای «Farsi» را به زبان انگليسی وارد کند و به عوض واژهء آشنای «Persian» به کار برد تا بر انگليسی زبانان فضل فروشی کند که نام زبان ما «Persian» نی بلکه «Farsi» است.
ما نبايد تاثير ناگوار آن خارجيان نابلد، همان سازنده گان
کورسهای فارسی، دوبله کننده گان فلمها، ترجمانان؛ . . . کارگردانان، رساله نويسان و
پيروان کم صلاحيت ايرانی آنها را ناديده بگيريم که با شيفته گی در زبان انگليسی به
عوض واژهء «Persian» واژهء «Farsi» را به کار ميبرند و با مباهات
ميگويند که اين زبانيست که در کشوری به نام ايران به آن حرف زده ميشود و فراموش
ميکنند که زبانی که خيام در آن رباعی سروده است، در دوام چندين قرن زبان عمدهء ادبی
در نيم قارهء هند بود و در واقعيت امر زبان عمدهء ادبی و اداری در سراسر کشورهای
شرقی جهان اسلام بود.
استعمال نام «ايران» برای کشور و واژهء «ايرانی» برای همه
آنچه که به اين کشور مربوط است و تعلق دارد، همچنان نوعی سردرگمی اصطلاحی
(ترمينولوژيک) را ايجاد کرده است. اصلاً واژهء «ايرانی» وسعت بيشتری نسبت به واژهء
«فارسی» دارد و دربرگيرندهء چندين زبان به شمول کُردی، پشتو، بلوچی، اُسِت (Ossetic)، فارسی، پارتی، سُغدی و همچنان بسيار
زبانهای ديگر قديمی و معاصر است. همچنان واژهء «ايران زمين» به کشورهايی اطلاق
ميشود که در آنها مردمان ايرانی زبان به سر ميبرند و نه تنها دربرگيرندهء فارس بلکه
همچنان تاجکستان، افغانستان، بلوچستان و اُسِت (Ossetia) است و در زمانه های بسيار قديم و در قرون وسطی همچنان دربرگيرندهء
سُغديانه، خوارزم، پارت وغيره بود. به همين دليل اتخاذ نام «ايران» برای کشور
«فارس» مرز تفاوت ميان مفاهيم مختلف را مغشوش و مبهم ساخته و نوعی سردرگمی را به
ميان می آورد.
اکنون ايجاب ميکند که حکومت فارس از همه جهانيان
تقاضای رسمی جدی تر بکند تا در مورد کشور ما و زبان ما همان نامهای عنعنوی را
استعمال کنند (طور مثال در انگليسی آن کشور را «Persia» و زبان فارسی را «Persian» بنامند- ت. مترجم). «ايران» و «Farsi» واژه های خوب و دلپذير
استند، اما تنها در زبان فارسی. در اين ميان تمام آنانی که زبان فارسی، تاريخ فارس
و ادبيات فارسی را فرا ميگيرند و آنانی که در اين باره مينويسند، امريکايی استند،
بريتانيايی و يا ايرانی، بهتر است منتظر تقاضای رسمی حکومت ايران نباشند و از همين
اکنون به زبان انگليسی، کشور ما را تنها به نام «Persia» و زبان ما را تنها به نام «Persian» ياد کنند. کشور ما يا زبان ما را به
نامهای ديگر يادکردن، به معنای زيان رسانيدن به شهرت کشور و فرهنگ پرغنای آن خواهد
بود.
اين هم مضحک است که کشور ما بسيار بجا بالای آن
پافشاری ميکند که خليج فارس به همان نام معروف تاريخی خود ياد شود تا بر رابطهء
تاريخی آن با فارس تأکيد شود؛ اما همزمان زيانهای بزرگتر و مهمتر ناشی از استعمال
نام «ايران» به عوض «فارس» را ناديده ميگيرد.
-------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از شمارهء پانزدهم مجلهء «ميراث ايران»
که در امريکا به تيراز 15 هزار نسخه به چاپ ميرسد.
* اصل نوشتهء استاد يارشاطر در انگليسی زير
عنوان (Communication) به نشر رسيده است که ميتوان آن را
«پيام» ترجمه کرد. |
|
|||
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net |