شکنجۀ سحرگل 15 ساله نماد ناتوانی نهاد های دفاع از حقوق زنان در افغانستان

١١ جدی (دی) ١٣٩٠

در طول بیش از ده سال بیشترین و درشت ترین عناوین و  سر خط رسانه های افغانستان و گذارش های خبرنگاران خارجی و داخلی  ، کنفرانس ها ، جرگه ها و تمام مجالس بزرگ و کوچک که به بهانه های مختلف دایر میشوند شعار دفاع از حقوق زنان  و منع خشونت علیه زنان در افغانستان  بوده است  این  شعار کاذب و سمبولیک وسیله  رسیدن بسیاری ها به مقام ،شهرت  ثروت و دارایی  شده است و تعداد بیشماری هم که روزگاری برای یافتن شغل سرگردان بودند و به نسبت عدم داشتن دانش کافی در بخش های مختلف اجتماعی از اشتراک در کار های  اجتماعی محروم بودند با این شعار توانستند شغل های  پر درآمدی به خود، خانواده و اقارب دور و نزدیک خود پیدا کنند .

این شعار پر درآمد دسترخوان خالی بسیاری اشخاص سو استفاده جو را پر و سر و صورت خانه هایشان را رنگین و زیبا ساخت وضمنا انهایی را هم که تشنه جاه و مقام و شهرت بودند به شهرت و مقام  رسانید.

ولی با این همه استفاده های بیشمار افراد و اشخاص از این شعار واز این نام چی دستاورد و نتیجه مثبت رابرای  زنان واقعا مستحق و مظلوم و محروم افغانستان به همراه داشته است ؟

 

مثال ازهزاران دختر و زن افغان که مظلومانه زیربار خشونت خاموشانه در خفا یا جان میدهند و یادر تمام عمر رنج میبینند و فریاد نمیکشند  یکی هم  سحر گل دختر مظلوم 15 ساله افغان است . این دختر معصوم در شهر که نهاد های حقوق زنان ملیون ها دالر کمک های جامعه جهانی را به بهانه های  پروژه های مختلف تحت عناوین دفاع از حقوق زنان و منع خشونت  اخذ و مصرف میکنند چنین به طور فجیع مظلومانه شکنجه میشود  .

  

درکشور که 27 فیصد نماینده گان پارلمان را زنان تشکیل میدهند و هزاران نهاد دولتی و غیر دولتی در طول ده سال بنام دفاع از حقوق زنان رنج دیده و محروم  میلیون ها دالر بودجه دولت و جامعه جهانی را به بهانه مختلف برای دفاع از حقوق زنان مصرف کرده اند اینگونه خشونت بی سابقه که در تاریخ بشریت  کم نظیر است بر دختر معصوم افغان روا داشته میشود .

 

در کشور که شعاردفاع حقوق زنان  اش در بلند گو های غرب و شرق زبان زد خاص و عام شده است و داستان مظلومیت زنان افغان سوژه  گذارش های پر آب و تاب  رسانه  ها غربی و شرقی است بعد ازده سال  چنین تحفه برای مردم افغانستان پیشکش میکنند؟

 مردم افغانستان  با وجود وعده های دولت و جامعه جهانی در دفاع از حقوق زنان  توقع چنین واقعات  فجیع را باید داشته باشند؟.

اگر جامعه جهانی و دولت افغانستان  دستاورد های ده سال گذشته را در دفاع از حقوق زنان  نقش سمبولیک چند تن محدود از  زنان  که هیچگاه خشونت خانوادگی را در زندگی تجربه نکرده اند و یا بنا به دلایل سیاسی و شخصی روی صحنه آورده شده اند  میداند این دلیل موجه و قابل قبول نیست  چون انهایی که سال ها در محرومیت زندگی کرده اند هنوز محروم اند . به صحنه کشیدن بعضی  زنان به واسطه روابط قومی ، تنظیمی و شخصی هیچ اثری بر زندگی انهایی که واقعا محروم اند نداشته است .

 

ده سال مدت زمان کافی است برای کسانی که میخواستند واقعا صادقانه به این قشر مظلوم و محروم افغانستان خدمت کنند ولی متاسفانه که این شعار هم سیاسی شد و نقش سمبولیک را در میان جامعه ما اختیار کرد.

در افغانستان کرسی های کلیدی و سمبولیک که به واسطه مردان پرنفوذ  بنا به روابط تنظیمی، حزبی ، قومی و شخصی به زنان تحفه داده شده است سبب شده است آن زنان که در این کرسی های بلند نهاد های دفاع از حقوق زنان تکیه زده اند بیشتر روابط را بر ضوابط ترجیع بدهند  و در تصمیم گیری های خود نه تنها خود مختار نیستند بلکه بیشتر نقش سمبولیک دارند .

بیشترزنان که در کرسی های بلند دولتی و غیر دولتی نهاد های دفاع حقوق زنان مقرر شده اند به باور کامل از حقوق خود آگاهی درست  ندارند وحتی از موقیعت و صلاحیت های خود بیخبر اندو بیشتر نسبت به خود بی اعتماد بوده و جرات فعالیت های اجتماعی و تثبیت موقیعت خود را در پست معرفی شده ندارند و یا هم بسیار محافظ کارانه برای حفظ مقام و کرسی خود عمل میکنند .این ناتوانی انها در استفاده از صلاحیت های وظیفوی و مقام شان  سبب بی اعتمادی زنان و خانواده های افغان نسبت به این نهاد ها  شده است .

 

این دلایل سبب شده است که خانواده ها و زنان واقعا محروم و مستحق افغان  برای حل مشکلات خانوادگی و شخصی شان کمتر با این نهاد ها در تماس شده هر نوع خشونت  را خاموشانه و صبورانه مانند سحر گل تحمل کرده و بعضا زیر بار این خشونت ها مظلومانه جان میدهند و یا به طور فجیع مانند سحرگل تا دم مرگ خاموش میباشند ولی با این نهاد ها در تماس نمیشوند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

نادر نورزائی05.01.2012 - 10:00

 سرنوشت سحر گل سرنوشت زنان مظلوم افغانستان است که درزندگی خود زیر ستم فرهنگ زن ستیز افغانی بوده اند. من با خانم سلیمی کاملا موافق ام که دیموکراسی وارداتی به زنان فقط رول نمادین داده است و کثیری از اشخاص را وسیله معاش شده ولی تغیری در زندگی اکثریت عظیم زنان افغان نیاورده است. رهبران امروزی حتی شهامت ظاهر خان شاه سابق افغانستان را ندارند و زنان خود را در پرده نگه میدارند. ما تا حالا ندیدیم که رئیس جمهور با زنش در تلویزون ظاهر شودویا از خانمش کسی چیزی بشنود. رهبران افغان اکثر خود طالب صفت اند ودرعمق روان خود به زن اهمیتی قایل نیستند و از همان فرهنگ پوسیده قرون وسطائی پیروی می کنند که زنان را نیم انسان می دانست و ناقص عقل. زنان افغان مانند همه ی اقشار اجتماعی بدون مبارزه مدنی و اجتماعی و سیاسی نمی توانند به حق خود برسند. درتاریخ حق گرفته می شود نه اعطا! امید است که زنان افغان از خود جنبشی مستقل همراه با مردان ضد جهالت شکل دهند و برای حقوق خود مبارزه نمایند، راه میان بر وجود ندارد. تکیه به زنان محافظه کار و دست نشانده ی امریکا و جنگ سالاران اشتباه خواهد بود. آنها از رهبری چنین جنبشی نا توان اند و عملا بر ضد منافغ آنان است. زنانی که درپارلمان بودند چه مبارزه ی برای حق خانم ملالی جویا کردند که برای سحر گل بکنند؟
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر جلیله سلیمی