سوال از شیطان
٩ جدی (دی) ١٣٩٠
شبی مردی به رویای پر یشان
تکلم داشت با ابلیس و شیطان
از و پرسید کای ابلیس بد کار
چرا طاعت نکردی بهر دادار؟
تو ادم را چرا اغوا نمودی؟
برون از جنت الماوی نمودی
اگر تو سجده میکردی به آدم
همه میبود دور از خانهء غم
همه در باغ جنت زنده بودیم
چو خورشید بقا تا بنده بودیم
میافزایی به انبار گنه ها
تو می باشی خریدار گنه ها
جهان یکسر پر یشانی گرفته
ز کار دزد و از جانی گرفته
مسلمان با مسلمان جنگ دارد
کفر با کفر صد نیرنگ دارد
یهود و هندو و گبر و نصارا
به فرق هم بکوبند سنگ خارا
اگر یک سجده میکردی به آدم
بهشت میشد سرای جمله پیهم
چو ابلیس این سخن بشنید افتاد
بروی خاک ها می کرد فریاد
که ای او لاد آدم گوش کن گوش
نکن این حرف های من فراموش
مرا گفتا خداوند جهان ساز
که بر آدم نمایم سجده از ناز
برایم آدم هرچند معتبر بود
ولی اولاد هایش کان شر بود
گنه کارم ولی فکرم چنان است
که نسل آدمی بهر زیان است
ببین ای دوست در دنیای فانی
چومن شیطان های جاودانی
کند شیطان به شیطان دستیاری
کند انسان به انسان انتحاری
منم شیطان ولی نه دزد و قاتل
اگر چه است کارم جمله باطل
اگر انسان خدا را دوست دارد
بباغ دل گل عصیان نکارد
چسان من سجده میکردم به آدم
که نسل اش کرده دنیا را به ماتم
ملک بودم به شیطانی رسیدم
به این روز پریشانی رسیدم
ولی آدم چرا حرفم کند گوش
چرا کرده خدای خود فراموش
منم اکنون به مثل امپراطور
حکمرانی نمایم تا لب گور
به زیر امر من صد جنگسالار
مسلح از برای قتل و کشتار
سپاه دیگرم دزدان دوران
کند قاچاق هیروهین و انسان
چپاول گر بود شاگرد ممتاز
به مضمون طمع در چوکی آز
مرا شا گرد های بیکران است
ملا و قاضی هم از جمع آن است
چرا من سجده میکردم به آدم؟
که نسل اش را شدم استاد این دم
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته