سراجالاخبار و زبان فارسی
٩ عقرب (آبان) ١٣٩٠
درست صد سال پيش از امروز در تاريخ ۱۶ ميزان/آبان ۱۲۹۰خورشيدی، سراجالاخبار (Seraj-al-Akhbar)، نشريهی فارسیزبان، به "مديريت و سرمحرری [سردبيری] محمود طرزی" در کابل آغاز به نشر کرد.
سراجالاخبار، تجربـهای با ارزش در حوزهی روزنامهنگاری است که در آن به زبان گفتاری توجه شده و به طور کل کوشش شده که زبان گفتاری و نوشتاری را بـه هم نزديک ساخته و در مواردی، برای بيان افکار خويش از زبان عاميانه بـهره گرفته و به طور کل، نثر روزنامه روان و قابل فهم بوده، عفت کلام، حرمت و عزت قلم را نگه داشته است.
نثر روزنامه آميزهای از فـارسی کـهن و فـارسی متعارف در افغانستان، ايران و فرارود و متأثر از هجوم واژههای عربی بود. نفوذ واژههای عربی بر نـثر نشريه تا آنجا بود کـه روزنـامـه حتی واژههای انگليسی و روسی و نامهای خاص را بـه تـقـليـد از واژههـای عربی بـه کار میبرد. بـه طور نمونه غـزته، تلغراف، ميقروسکوب؛ رنغون؛ ساتفرانسيسقو ... البته به کاربرد واژهها و ترکيبهای زيبا از جمله دلاگاه، ترقیگستر، معرفتپرور؛ نکتهدان؛ هيچمدان؛ فسونانگيز، رزمگاه و ... در خور يادآوری است.
انديشهپرداز و گرداننده اصلی سراجالاخبار بیترديد محمود طرزی (۱۸۶۵- ۱۹۳۳م) بود. وی با خانواده خود نزدیک به ۲۰ سال (۱۸۸۵ - ۱۹۰۵م) در ترکیه عثمانی زندگی کرد و در آنجا آموزش دید. او از اهل شام همسر گرفت و در سال ۱۹۰۵م به کابل بازگشت و به زودی دو دخترش به عقد نکاح دو پسر امیر حبیبالله(۱۹۰۱-۱۹۱۹م) ، شهزاداه عنایتالله (١٨٨٨-١٩٤٦م) و شهزاده امانالله (۱۸۹۲-۱۹۶۰م) درآمدند. به این صورت وی جای پای محکمی در دربار یافت. با استفاده از چنين امکانی در تاريخ ۱۶ ميزان/ آبان ۱۲۹۰خورشيدی برابر با ٨ اکتوبر ١٩١١ميلادی نشریه سراجالاخبار را در کابل به زبان فارسی منتشر کرد که هشت سال ادامه یافت.
به سخن میرمحمد صدیق فرهنگ، محمود طرزی معروف به محمود بیک تربیت یافته کشور عثمانی و از هواخوهان ترکان جوان و بخصوص حزب "اتحاد و ترقی"[1] ترکیه عثمانی بود و از طریق زبان ترکی به آثار نویسندگان غرب آشنایی پیدا کرده بود. وی در ۱۹۱۱م جریدهی سراجالاخبار را انتشار داد که مضمون اصلی ان پیروی از ترکان جوان و ناسیونالیسم آمیخته با پاناسلامیزم و مبارزه با استعمار بود. اما علاوه بر آن ترویج معارف، مجادله با خرافات و تعلیم زبان پشتو هم از اهداف عمده آن به شمار میرفت.[2]
به رؤيت شمارههای سراجالاخبار، محمود طرزی از زمره نخستین کسانی بود که مسئله زبان را در بستر سياست طرح کرد و با استفاده از امکانات و تأثیرگذاری که در درون دربار و دولت داشت کوشش در پیاده کردن آن نمود.
نگارنده این سطور مجموعه هشتساله سراجالاخبار[3] (١٩١١-١٩١٩م) را خوانده و در این نوشته تنها بر نظریات محمود طرزی در حوزهی زبان اشاره میکنم.[4]
محمود طرزی در مقاله بلندی با عنوان "زبان و اهمیت آن" در سراجالاخبار از جمله نوشت که: "یکی از مکارم اخلاق حسنه ملتی هر ملت، محافظه کردن زبان و اصلاح و ترقی دادن آن است. زبان رسمی دولت متبوعه مقدسه ما زبان "فارسی" و زبان ملتی ما زبان "افغانی" میباشد"[5] وی بارها در نوشتههای خود تأکید میکند که "... هر قوم، هر ملت به زبان قومی و ملتی خود زنده است."[6]
محمود طرزی در مقالهای زیر عنوان "زبان افغانی، اجداد زبانهاست" بار دگر به مسئله زبان میپردازد. وی در پایان همين مقاله چنین نتیجه میگیرد که: "زبان افغانی اجداد زبانها و ملت افغانی اجداد اقوام آریا میباشد."[7] البته روشن است که مراد محمود طرزی از "زبان افغانی" همانا "زبان پشتو" است. اما طرزی در رابطه با اثبات نظریه بالا، اسناد و شواهدی علمی، تاریخی و زبانشناسانه ارایه نمیکند.
به نظر میرسد که محمود طرزی از زمره نخستین کسانی در افغانستان است که واژه "زبان ملتی" را بهکار میبرد و زبان را با سیاست و قومیت گره میزند و در این راستا به باستانگرایی نیز روی میآورد. وی زبان فارسی را زبان رسمی دولت و زبان افغانی را زبان ملتی (متعلق به ملت) میداند، در حالیکه زبان فارسی نه تنها زبان رسمی دولت، بلکه زبان ملی کشور و زبان جمهور مردم نیز بوده است، اما محمود طرزی امتیاز ملی بودن را تنها به زبان افغانی میبخشد.
ما در گذشته اصطلاح "زبان ادبی"، "زبان عامیانه"، "زبان رسمی"، "زبان مشترک" را در ادبیات سیاسی خود داشتیم، اما نگارنده به اصطلاح "زبان ملتی" برنخورده است. چنین تقسیمبندی در حوزه زبان نیز امری تازه و نامأنوس بود.
محمود طرزی به عنوان نخستین معمار چنین تقسیمبندی با یک چرخش قلم زبان فارسی را از حق "زبان ملتی" (زبان متعلق به ملت) محروم میسازد و زبان ملتی را تنها حق "زبان افغانی" (زبان پشتو) میداند.
به باور نگارنده برنامهریزی و سیاستگذاری کنار زدن زبان فارسی از حوزه آموزش و اداره؛ ... ، برهمزدن تفاهم زبانی میان فارسی و پشتو و ایجاد خلـل در رشد و شکوفایی طبيعی زبانهای کشور از چنین تقسیمبندی آغاز میشود.
محمود طرزی در پی این ادعا که زبان فارسی زبان رسمی است اما زبان افغانی (پشتو) زبان ملی است برنامهای درازمدت برای کنار زدن زبان فارسی در گام نخست از نظام آموزشی و اداره دولت معماری تدوین میکند. وی در همین راستا نظریه "واجب"بودن آموزش تنها زبان پشتو را از ميان همه زبانهای کشور پیش میکشد. وی در همین رابطه در سراجالاخبار نوشت: "ما ... زبان مخصوصی را ... مالک میباشیم که آن زبان را «زبان افغانی» میگویند. ... تنها مردمان افغانیزبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام مختـلفۀ ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خودرا یاد بگیرد.
در مکتبهای ما، اهمترین آموزشها، باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد.
به فکر عاجزانۀ خود ما، یگانه وظیفۀ انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی و ملتی افغانی باشد ... "[8]
محمود طرزی تنها آموزش زبان پشتو را "واجب" یعنی وظیفه دینی مردم میداند اما آموزش زبان فارسی را که زبان فراقومی و مشترک مردم افغانستان است در ردیف آموزش زبانهای بیگانه یا خارجی مانند انگلیسی، اردو و ترکی قرار میدهد. بدین ترتیب پایههای سیاست تبعیض در حوزه زبان در کشور پیریزی میشود.
محمود طرزی رسمیت زبان فارسی را در دوره سلطنت احمدشاه درانی از یادگارهای حکومت سابقه ایران (دوره افشار) میداند. وی در همین رابطه در سراجالاخبار نوشت: "وقتی اعلیحضرت احمدشاه بابای غازی، بتأسیس و استقلال سلطنت افغانیه کامیاب آمد، امورات دفتر و کارهای کتابت و میرزایی و از جمله نوشت و خوان دولتی که اساس امور سلطنت برآن موقوفست، به زبان فارسی و بدست همان مردمان فارسیزبان ایرانیالاصلی بود که از یادگارهای حکومت سابقۀ ایران باقی مانده بودند.
از آغاز تأسیس استقلال دولت افغانیه زبان رسمی دولتی ما زبان فارسی مانده است... هیچ کس در پی ... تبدیل دادن رسومات دولتی از زبان فارسی بزبان افغانی و زبان رسمی ساختن آن نیفتادهاند."[9]
بدینترتیب محمود طرزی این نظریه را تلقین و تئوریزه میکند که زبان فارسی زبان عاریتی، بیگانه و "یادگار حکومت سابقۀ ایران" است. نظریه محمود طرزی مبنی بر عاریتی و بیگانه بودن زبان فارسی و ادعای اینکه رسمیت زبان فارسی "یادگار حکومت سابقۀ ایران" است، پایه علمی ندارد، خلاف واقعیتهای تاریخی است و ریشه در سیاست و ناسیونالیسم قومی دارد.
زبان فارسی دری در مرز و بوم ما ریشههای ژرف تاریخی دارد. زادگاه و تجلیگاه زبان فارسی دری براساس اسناد و شواهد فراوان تاریخی همین سرزمین بوده و رسمیت آن یادگاری است از دروه خراسانیان و سامانیان. زبان فارسی دری میراث گرانبها و ماندگار یک تمدن تاریخی است و بازگوکننده هویت ملی شهروندان این مرز و بوم بوده و هست. دانشمندان و زبانشناسان بسياری زادگاه زبان فارسی را سرزمينی میدانند که بخشهای زيادی آن در قلمرو افغانستان کنونی قرار دارد.[10]
پروفسور گریگوریان در کتاب "ظهور افغانستان نوین" مینویسد: "طرزی عقیده داشت ... با تلاش متمرکزی برای بالا بردن موقعیت زبان «پشتو» که وی و همکارانش آن را «زبان افغانها» مینامیدند و در مقابل زبان فارسی، زبان رسمی کشور همراه باشد. به نظر وی پشتو یا «افغانی» تبلور اصالت ملی، "اجداد زبانها" و زبان واقعی ملی پنداشته میشد. بدین ترتيب این زبان باید به کلیه گروههای قومی در افغانستان آموزش داده شود. این امر در دههی ١۹٣٠میلادی به اجرا گذاشته شد و با جدیت تمامتر تا دهه ١۹٥٠میلادی که پشتو زبان رسمی و ملی افغانستان گردید، ادامه یافت."[11]
نظریات محمود طرزی که از نـفوذ فروان در دربار برخوردار بود، در سیاستهای دولت راه باز میکند، پیش از همه بازتاب آنرا در نصاب درسی معارف آن برهه میتوان دید.
بطور نمونه در مقدمه "کتاب اول افغانی" چاپ ١٢٩٦خورشیدی برابر با ١٩١٧ميلادی آمده: "... اولاد وطن عزیز ما سرگرم... آموختن السنۀ متفرقۀ عربی، فارسی، ترکی، اردو، انگلیسی بوده ... پادشاه خیرخواه وطن [امیرحبیبالله] ... زبان فیضانرسان افغانی را که زبان قومی و ملتی خود ما افغانیان است؛ در نصاب تعلیم درج فرموده، اجرا و تعلیم آنرا در مدرسه حبیبیه مبارکه منظور فرمودند."[12]
نامیدن زبان فارسی به نام زبانهای متفرفه و بیگانه ریشه در سیاستهای عشیرهای دارد و هیچ پایه علمی ندارد.
محمود طرزی بعد از آنکه شاهزاده عنایتالله، دامادش همهکاره معارف در دربار تعیـین شد، امکان بیشتر برای پیاده کردن نظریات خویش در حوزهی آموزش و پرورش مییابد و کوشش برای کنارزدن زبان فارسی از نصاب درسی در گزارشهای امور معارف که در شمارههای سال هفتم و هشتم سراجالاخبار منتشر شده به روشنی دیده میشود.
سیاست زبانی و فرهنگی، آموزشی و پرورشی دولت امیرامانالله (۱۹۱۹-۱۹۲٨) نيز متأثر از نظریات محمود طرزی بود. از جمله تأثیرگذاری نظریه تقسیمبندی محمود طرزی را در حوزهی زبان در این دوره میتوان دید. با پیروی از همین تقسیمبندی، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و زبان افغانی که منظور زبان پشتو است به عنوان زبان ملتی هم در کتابهای درسی و هم در نشریات ادواری آن دوره نامیده میشود.
در فرجام:
در سـرزمین ما، زبانهـای فروانی در طی سـدههـا در کنار هم زیسـته و طبعـاً با هـم داد و سـتدی نـیز داشـتـهانـد و در آمـیـزش فـرهـنگها، ایجـاد تفـاهم و هــمدلی بـین اقـــوام مـرزوبــوم مـا نــقـشی شـایسـته و بایسـته ایفا کردهانـد، این امر بــیتردیـد بـخـشی از مـیراث فـرهـنگی و داشـتههـای مشـترک حـوزه تـاریـخ تمدنی ماسـت.
گزینش زبان پارسی (Persian) یا پارسی دری به عنوان زبان مشترک و عمومی در سطح کشور براساس ادبیات نوشتاری و توانایی پاسخگویی آن به نیازهای دیوانی، علمی، ادبی و معاشرتی در درازنای سده ها به طور طبیعی، جا افتاده و پذیـرفته شده بود. یا به عبارت دیگر، مردمان ما زبان فارسی را به عنوان زبان مشترک و فراقومی در امر برقراری ارتباط عمومی و گویشهای قومی در میان اقوام خود، در خانواده و محل خویش مورد استفاده قرار میدادند.
نگـارنده بر این باور است که از نگاهی ارزشهای انسانی همه زبانهای میهن با هم برابرند و در واپسین تحلیل متعـلق به هـمه شهروندان کشور میباشند. زبان فارسی به عـنوان زبان کهن، توانا، ادبـی، دانشی، سیاسی، اداری، معـاشـرتی، بازرگـانی، آسانفهم و بـویـژه مشـترک و فـراقـومی در امر پـیونـد دادن اقـوام و جـغـرافـیای پراگـنده در حوزهی تمـدنی ما در درازای سدهها پـیوسته نـقش پـراهـمیت تاریخی و حسـاسی داشـته اسـت.
(برگرفته از تارنمای جاودان)
___
پانوشت:
[1]. جمعيت "اتحاد و ترقی" از سال ١٩٠٨ تا ١٩١٨م قدرت را در امپرتوری عثمانی در دست داشت. اين جمعيت به همکاری با آلمان تأکيد داشت و در ١٩١٤م دولت عثمانی را وارد جنگ جهانی اول کرد.
پس از شکست ترکيه رهبران جمعيت "اتحاد و ترقی" به المان فرار کردند و آنها در ١٩١٩م طی فرمانی بوسيلهی دولت مصطفی کمال از ارتش اخراج شدند. رهبران اصلی جمعيت انورپاشا، جمالپاشا و طلعتپاشا بود. جمالپاشا به ابتکار محمود طرزی پس از به قدرت رسيدن اميرامانالله در ١٩١٩م در ١٩٢٠م به کابل دعوت شد و به عنوان مشاور اميرامانالله تعيين شد.
شماری از صاحبنظران جمعيت "اتحاد و ترقی" را مسوول شکست و تجزيه امپراتوری عثمانی و معمار برنامهی نسلکشی ارامنه در ١٩١٥م میدانند که چند صدهزار کشته در پی داشت.
[2]. فرهنگ، مير محمد صديق، افغانستان در پنج قرن اخير، ويرجينا، ۱۹۹۸م، صص ۳۰۹ و ۳۱۰.
[3]. مجموعهی کامل هشت سالهی سراجالاخبار در پژوهشکده بينالمللی تاريخ اجتماعی آمستردام نگهداری میشود و برای پژوهشگران و علاقمندان قابل دسترسی است.
[4]. در رابطه به تجددخواهی "سراجالاخبار" نگاه کنيد: به مقالهی نگارنده با عنوان "پژوهشی تازه بر زمانه و کارنامهی تجددخواهی سراجالاخبار"، فصلنامهی "آريانا برون مرزی"، شمارهی بهاری ١٣٨٧خ، سويد و يا فصلنامهی "گفتگو"، شمارهی ٥١، تابستان ١٣٨٧خ، تهران.
[5]. طرزی، محمود، سراجالاخبار، شماره ۲، ۲۰ سنبله ۱۲۹۴خ.
[6]. همانجا.
[7]. طرزی، محمود، سراجالاخبار، شماره ۹، ۳ دلو ۱۲۹۱خ.
[8]. طرزی، محمود، سراجالاخبار، شماره ۲، ۲۰ سنبله ۱۲۹۴خ.
[9]. طرزی، محمود، سراجالاخبار، شماره ۲، ۲۰ سنبله ۱۲۹۴خ.
[10]. برای معلومات بيشتر نگاه کنيد به نوشتهی نگارنده: "سرگذشت زبان فارسیدری"، شورای فرهنگی افغانستان، سويد، حمل ١٣٨٥خ، "خراسان کهن و فرارود مهد پيدايش و پرورش زبان فارسیدری"، صص ١٠٣-١٤٠ و يا "مسئلۀ زبان در افغانستان"، مجله "جهان کتاب"، شماره ١۹۹ و ٢٠٠، ١٣٨٤خ، تهران.
[11]. Vartan Gregorian, "The Emergence of Modern Afghanistan", Stanford, California 1969, p 175.
http://afghanistandl.nyu.edu
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
لالا | 16.01.2013 - 15:12 | ||
جای تردید نیست که بزرگترین جفا را در حق زبان "افغانی" یا پشتو٬ همین به گفتهٔ شما٬ ناسیونالیستهای قومی کرده اند. برای لحظه یی تنها تصور کنید که اگر از احمدشاه درانی تا حامد کرزی٬ این ناسیونالیستها٬ دست به پشتونیزه کردن مردم افغانستان میزدند و خدای ناخواسته حکم میکردند که هر افغان باید و الزاما٬ پشتو گپ بزند (مثل که پهلویان در ایران حکم صادر کردند که هر ایرانی باید و لزوما فارسی حرف بزند).....چه تصور خوفناک!....اما این تصور شوم٬ لااقل میتوانست که ادعا های شما را مشروعیت ببخشد....صرف برای لحظه یی تنها تصور کنید که اگر چنین میشد٬ امروز امثال من و شما حتی آروق به پشتو میزدیم!.... اما چنین نشد و شوربختانه "پژوهش" شما در مورد٬ غزض آلود و نامقدس بدر آمد. جالب اینست که اگر سری به تاریخ بزیم٬ متوجه میشویم که در افغانستان٬ یگانه عامی و نگهبان زبان دری همین پشتون های "فارسی زبان" بوده اند. ما باید مدیون اینان باشیم که نام کشور ما را پشتونستان نگذاشتند. ما باید مدیون اینان باشیم که زبان ملی و رسمی کشور ما را تنها پشتو نگذاشتند. ما باید مدیون اینان باشیم که زبان دربار افغانستان را دری ساخته و حتی در میان خود به دری گپ میزده اند.... یک پشتون درانی میگوید: صبح دمید و روز شد یار شبینه خانه رفت...و درانی دیگری آنرا در قالب آهنگ میآورد و یک پشتون غلجایی آنرا با حنجره یی طلایش میسراید..و یک پشتون غلجایی این چکامه و سرایینده اش را در اوراق تاریخ قلم میزند. مگر شما شاه شجاع٬ نینواز٬ احمدظاهر و حبیبی را ناسیونالیستهای قومی میخوانید؟ و آیا بهترین نثر و بهترین شعر همین محمودطرزی به زبان دری نیست؟ مگر تماما (قریب به اتفاق) فرمانهای احمدشاه درانی٬ به زبان دری نیست؟ و..و...و... استاد گرامی! فراموش نکنید که نظریات اشخاص مانند شما٬ در جامعه و بالای مردمتان تاثیرگذار است؛ به نوشتهٔ آقای نیک اندیش در همین صفحه توجه کنید که تا چه اندازه او را آشفته حال ساخته اید! و اینرا هم همیشه بخاطر داشته باشید که " جداسازی انسان از انسان٬ شیوهٔ استعماریست! ". با احترام به همه. |
عبدالحق دانشگاهی | 06.11.2011 - 04:42 | ||
افسوس که آقای نجم الدین کاویانی بحیث رییس دادستانی حکومت جنایتکار ببرک-نجیب مرتکب جنایات بشری وصدور حکم اعدام برای هزاران انسان بیگناه این وطن شده است در غیر آن پژوهش خوبی کرده است. |
نیک اندیش | 03.11.2011 - 08:17 | ||
با درودهای فراوان خدمت یاران واندیشمندان گرامی وبه ویژه اقای کاویانی، امیدوارم که تاجیکان یکبار این نگاشته ی شمارا بخوانند وبعد این فاشیست ومار در استین را پدر ژورنالیزم خطاب نمایند؛ ما آنقدر بی خبر از خود وآنهای که با این فرهنگ واین زبان ریشه ی مارا بریده اند وتا هنوز میبرند، هستیم که شاید فرداها امین خونخوار را نیز پدر سیاست این سرزمین به حساب بیاوریم! این چهره نا میمون ومشکل افزا را من شخصن خوب میشناسم وحیف بر آن تاجیکان ویا غیر اوغانان دارم که، تلقین زده چطور چنین افراد سراپا تعصب را مقام بالایی برایش قایل میشوند وحتا در مقام آقای سپنتا برای این فاشیست قبیله گرا القاب گوناگون داده میشود؛ جای تاسف است که یا نادانیم ویا مصلحت مارا به سوی زبونی رهنمایی میکند! از آنهای که برایش کتاب نوشته اند و روزها و شبهایشان را در پای این خرد زایل شده، گذشتانده اند وسخاورزهای عاطفی نگر بایست که تآمل نمایند و بخود آیند و خودرا باز نگاه بدارند که چرا با چنین شیوه گرفتار شده اند و از کسی تعریف کرده اند که بنیانگذار قومگرایی و شووینیزم زبانی بوده و اگر دربار نمی بود، این روزنامه های کاپی شده ی ترکیه ی عثمانی را هم بنام سراج ها و اخبار ها نمیداشتیم و تحت این اخبار بازی بدون موثریت اهداف شومش که همان غوث سازی تفرقه باشد وزبان قبیله را به جای زبان وفرهنگ چند هزار ساله قرار داده، چیزی دیگری نبوده است. ممنون یاران که راست مینویسند وتلقین زده نیستند! تندرست باشید. |