نگرشی بر ویژه گی های زبانی در شعر "قیصر امین پور"

١ عقرب (آبان) ١٣٩٠

یادآوری:

بامداد سه شنبه هشتم عقرب ( آبان1386) بود که دکتر " قیصرامین پور" شاعر معاصر حوزه ی زبان پارسی، ازاثر بیماری قلبی درگذشت و شعر امروزپارسی، برای نوبت دیگر سوگوار شد.

بی تردید " امین پور" از چهره های مطرح در زمینه ی شعر بود ( و هست ) و به درستی می توان ادعا کرد که شگردهای کار هنری او در عرصه ی سُرایش ، نکات قابل تأمل فراوانی دارد که می توان در حوزه ی نقد معیاری به آن ها پرداخت.

من در این نبشتار، به هیچ روی سر نقد وارزیابی کالبد شکافانه را ندارم، تنها به پاس گرامیداشت از یاد و خاطره ی آن عزیز زنده یاد، می خواهم تأملاتم را درباره ی چند شعر وی به گونه ی پراکنده بنویسم تا آغازی باشد برای تأمل بیشتردرباره ی شعرهای قیصرامین پور.

 

قیصر امین پور، شاعری بود که در پی آزمون های متعدد در دوره ی زنده گی شاعرانه اش، از باریکه های دشوار تجربه در سُرایش عبور نموده بود و درست همانند هر شاعری در فرایند تجربه اش، به فراز وفرود های کار در حوزه ی شعر آشنایی ژرف داشت؛ اما بی تکلف باید گفت که این عبور از باریکه های دشوار تجربه، افزون بر فرودهای کار شاعری، از وی شاعری ساخت سختکوش، مطرح و قامت ایستاده بر سکوی شعرپارسی.

برای دستیابی زودتر به اصل مسأله، به پاره ای از این فرازها در شعر امین پور می پردازم و بحث در باره ی نقد شعر او را برای فرصت دیگر می گذارم:

 

ویژه گی های زبانی:

بی شبهه، کاربرد زبان در پیوند با بافت واژگانی آن در شعر، از عناصر کلیدی برای ساختارآن است. شکلدهی محتوا وارائه ی آن در یک شکل معین به خاطر تأثیرگذاری ژرف در ذهن مخاطب، به وسیله ی زبان صورت می گیرد که امین پور به این نکته، آگاهانه آشناست؛ زیرا هنگامی که می نویسد:

 

" دست عشق از دامن دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود : ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی گذاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد"

 

بافت واژگان " دست " و " عشق" در ترکیب " دستِ عشق" و سپس پیوند آن با ترکیب " دامنِ دل" و ایجاد قرینه ی لفظی، یکی از روش های مهم برای تأثیرگذاری ژرف محتوا در شعر است که در بسیاری از شعرهای امین پور مانند : " فال نیک، بگذار بگویمت، ای عشق، اتفاق، نان ماشینی و ... به فراوانی کار برد داشته است.

 

ویژه گی دیگر زبانی در شعر امین پور، به کارگیری - و تا حدی هم- ساختن  قرینه های لفظی و محتوایی زیبا به خاطر افاده ی شاعرانه ی محتوا است، به گونه ی مثال در شعر " اتفاق" :

"افتاد

آنسان که برگ

-         آن اتفاق زرد-

                                                     می افتد.

 

افتاد

آنسان که مرگ

- آن اتفاق سرد - می افتد

 

    

اما او سبز بود و گرم که

                             افتاد."

 

افتادن " برگ " که در" اتفاق زرد" از دید شاعر مطرح می شود، بازگوکننده ی مرگ یک برگ در یک اتفاق زرد ( خزان ) است. واژه ی افتاد در پیوند با واژه ی برگ و در یک اتفاق زرد، بدون شک، قرینه سازی لفظی برای ارائه ی تصوری از مرگ است که بسیار شاعرانه افاده شده است.

 

در بخش دیگر، واژه ی " مرگ" با ترکیب " اتفاق سرد" ( که تداعی کننده ی مفهوم خود مرگ است) قرینه ی محتوایی است که شاعر باتوجه به ویژه گی احاطه داشتن بر زبان، آن را به گونه ی شاعرانه به کار برده است.

 

جلوگیری از حشو و زواید زبانی در کاربرد واژه ها، یکی از ویژه گی های قابل رؤیت دیگردر شعر امین پور است. این ویژگی برای هر شاعری دست نمی دهد؛ زیرا بسیاری از شاعران به خاطر نبود تجربه ی ژرف در فرایند به کار گیری زبان، ضعف فرهنگ واژه گانی و شماری هم به منظور پر کردن خلاء وزنی در شعر کلاسیک، به این نوع حشو بازی و زواید پسندی می پردازند؛ اما قیصر امین پور از شمار شاعرانیست که با دقت و ژرفنگری بر ویژه گی های کاربرد واژه گانی کلمات در فرایند به کارگیری آن آشناست و از این زواید و حشوهای " مُخل"در شعر،استفاده نمی کند:

 

 

 

" سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز بسپرده ایم

چوگلدان خالیِ لبِ پنجره

پر از خاطرات ترَک خورده ایم

اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم

اگر خون دل بود، ما خورده ایم...  ( بخشی از یک غزل امین پور )

 

اگر خواننده ی آگاه با تأمل بخواهد یک کلمه را از میان این سه بیت به عنوان " حشو" و یا واژه ی " زاید" بردارد، فکر می کنم تسلسل محتوایی و فنی شعر به کلی بر هم می خورد؛ بنابراین دیده می شود که امین پور با دقت واژه ها را با روش تسلسل موضوعی ردیف می کند و سپس آن را ارائه می دهد:

 

" دستی به کرم به شانه ی ما نزدی

بالی به هوای دانه ی ما نزدی

دیر است دلم چشم به راهت دارد

ای عشق، سری به خانه ی ما نزدی"

 

جاری بودن سرشت گفتار در زبان شعر:

 این مسأله یکی از روش های ویژه در شعر امروزاست. شعر از آن جایی که خصلت برج عاج نشینی خود را از دست داده و در نفس اجتماع و زنده گی جاری و ساری شده؛ افزون بر آن، به کارگیری زبان آمیخته با طبیعت گفتار در نبشتار ( به ویژه در شعر) رویکردیست به طرف ساده گی و صداقت و دوری از تکلف و ابهام آفرینی؛ بنابراین، در بسیاری از شعرهای امین پور، این رویکرد جاری بودن سرشت گفتار در زبان شعر دستیاب است. به گونه ی مثال:

 

" آسمان تعطیل است

بادها بیکارند.

ابرها خشک و خسیس

هق هق گریه ی خود را خوردند .

من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تب دار بیابان بکشم"  ( بخشی از شعر نان ماشینی)

 

ویژه گی کار قیصر امین پور در عرصه ی زبان در شعر این است که وی این آمیخته گی طبیعت گفتار در زبان را، افزون بر فرآورده های شعر آزاد، در شعر کلاسیک ( به لحاظ فرم ) نیز به کار گرفته است:

 

" گفتی : غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل؛ ولی

گیرم هوای پرزدنم هست، بال کو ؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟

تقویم چهار فصل دلم را ورق زدم

آن برگ های سبز سرآغاز سال کو ؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سؤال و حوصله ی قیل و قال کو ؟ "  ( فال نیک )

 

افزون بر این که بیت نخست این غزل درزبان گفتار شکل گرفته و کاربرد واژه های " گفتی، بگو، چه بگویم" با سرشت زبان گفتار آمیخته شده، مهم این است که این رویکرد به همان ساده گی تا پایان ( حال سؤال و حوصله ی قیل و قال کو ) ادامه داده شده که این مسأله، میزان تبحر و قدرت احاطه ی شاعر را بر زبان می رساند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد