نامه های برای هموطنم پرویز بهمن - سخنی در بارۀ پشتونها

٢٩ میزان (مهر) ١٣٩٠

نامه نخست

آقای بهمن !

من مقاله شما در مورد قریب الرحمن سعید را مانندهمه مقاله های شما در کابل پرس به خوانش ګرفتم . میخواستم در مورد نظر شما افکارخودرابیان دارم و میدانیم که تحمل افکار دګر اندیشان یک ګام بسوی دیموکراسی است ودیموکراتیزه نمودن حیات اجتماعی در افغانستان و منطقه کار وپیکار میخواهد .

دیدیم که نه بزور میګ ها و تانګ ها افغانستان را بسوی ارمان « دیموکراسی - افغان – شوروی » توانستند بکشانند ونه بزور بی ۵۲ و هواپیماهای بدون پیلوت خواهند توانست – به مسیر « دیموکراسی !؟ – بوش خلیلزاد – اشرف غنی وانور الحق احدی وشرکا » بکشانند .همچنین با ورم اینست که آ ي – اس – آی هم هرګز نخواهد توانست افغانستان را به صوبه پنجم اسلام آباد تبدیل نماید ولو ده ها قریب الرحمن سعید و صد ها جلال الدین حقاتنی و ګلبدین حکمتیار هم در رکابش حرکت نمایند .

افغانستان تافته جدا بافته است . افغانستان سرزمین مردم افغانستان است ـ  اګر در مملکت ناروی قریب الرحمن سعید در ظرف چند سال شهروند ناروی خوانده میشود – در افغانستان تاهنوز شک دارند که انسان هایی که بیشتر از صد سال در ان خطه نسل اند ر نسل زندګی نموده اند – جز مردم افغانستان باشند و هر« نخبه » قومی انسانهایی را که از قوم وخیل وتبارخود شان نیست – بیګانه میخوانند . در این مورد « از خودوبیګانه »بایست نوشت و روشنګری نمود

ګرچه ادبیات برخی چنین است که فضای بحث سالم را مغشوش مینمایند و آرزو ندارند با بحث سالم ګره ای از ګره ها حل ګردند – بازهم من طرفدار اینم که همه تابو ها بایست شکستانده شوند ومیدان آزادی ګفتار وبیان بوجود آورده شود .

نامه دوم:

آقای پرویز بهمن 
من بنا به تایید ګفته خود شما با افکار شما در بسا موارد اختلاف دارم ویکی هم در همین مورد پشتون ها است
من همه پشتون ها - ازبک ها -هزاره ها -تاجیک ها ایماق ها- ترکمن ها و نورستانی ها وبلوچها وګروه های قومی موجود را در افغانستان جز لا ینفک مردم افغانستان میدانم . هم شما وهم بسا خوانندګان میدانند که افغانستان موجود از میان آتش وخون تاحالا ګذر کرده است وراه های ناهمواری هنوز پیش رویش قرار دارد
اګر شما مینویسید که پشتونها بروند - پشتونستان را بسازند -نخبه های برتری طلب و شووینیست پشتون مانند انور الحق احدی - روستار تره کی - وشرکا میګویند - تاجیکها بروند در تاجیکستان
تفاوت این دو دیګاه را نشان بدهید لطفن ؟
به نظر من هیچګاه ګلبدین حکمتیار نمیتواند نمایندګی از همه جمعیت پشتونها نماید و تاهنوز من پشتونهایی را می شناسم که ګلبدین را مانند حفیظ الله امین و عبدالرب رسول سیاف - خر روت میدانند و در باره خر روت ده ها تبصره منفی بین خود دارند 
ګلبدین و حقانی وملا عمر مربوط به سه قوم مختلف از میان ده ها قوم پشتون اند که همه ګی شان درطول سه دهه ګذشته از عقب مانده ترین لایه ها وافکار اجتماعی سخن ګفته اند و دشمنان مدرنیته به شکل ګوناګون اند 
ګلبدین طرفدار مکتب است وملاعمر طرفدار مدرسه - ګلبدین و اطرافیان شان خود را وابسته به بخشهای از اخوان المسلمین جهانی - حزب التحریر و القاعده تعریف میکنند - اما ملاعمر علایق دیوبندی وحتی سلفی دارد
دیدګاه های شان همین حالا از هم متفاوت است و هیچګاه مناطق عقب نګهداشته وعقب مانده ای مانند پکتیا یا پکتیکا نسبت به منطقه پشاوربرتری فرهنګی - سیاسی و اقتصادی را نشان داده نمیتواند 
ازسال ۱۹۴۷ میلادی تا کودتای داود خان یا ۱۹۷۴ میلادی این دولت کابل بود که بنام «دا پشتونستان زمونژ» داد از دفاع از مبارزه خلقهای پشتون وبلوچ میزد و درشهر کابل لیسه های خوشخال خان - رحمن بابا و حتی ابن سینا جایګاه و پرورشګاه جوانان آن طرف خط دیورند بود - شاید با نام اقبال وزیری آشنا باشید که «پشتونستانی» بود و از راه افغانستان به ماسکو رفت ودرس خواند و در زمان حفیظ الله امین وتره کی رییس امور سیاسی وزارت دفاع افغانستان بود و طرفدار ماسکو - حالانکه جلال الدین حقانی در خط برژنسکی وسی آی ای با ګلبدین حکمتیار قرارداشت 
همین انور الحق احدی در لیسه حبیبیه درس خوانده مانند اشرف غنی احمد زی و با زلمی خلیل زاد در دانشګاه امریکایی بیروت درسهای خود را ادامه داده اند و خواسته های از لایه های بالایی جامعه پشتونی را مطرح مینمایند. از اینرو من نمیتوانم بخاطر پشتون بودن - میان ملاعمر و زلمی خلیل زاد خط مسا وی بکشم.
از سال ۱۹۸۰ میلادی به اینطرف رسمن آی اس آی - طرف دیګر سکه خط فکری زمان داود خان یعنی «داپشتونستان زمونژ» را بازی مینماید و درواقعیت امرسردمداران پنجابی در اقتصاد وامور سیاست داخلی وخارجی پاکستان دست بالا دارند و از اختلافات صدها ساله میان اقوام وباشندګان افغانستان کنونی به نفع خود استفاده مینمایند - حالانکه آکثریت پشتون ها در انطرف خط دیورند نسبت به پنجاب و سند دارای زندګی بسیار عقب مانده تروعقب نګهداشته تر اند - خصوصن در هفت منطقه آن طرف سرحد.
این سخن را به مثابه پیشګفتار یا دیباچه ګپ های بعدی مطرح ساختم - در آینده بازهم خواهم نوشت
من طرفدار وحدت داوطلبانه همه مردم افغانستان از همه اقوام در افغانستان مستقل - آزاد -متحد و يک پارچه برای تحقق بخشیدن به برابری وعدالت اجتماعی و دیموکراسی میباشم 
من از هر نخبه پشتون دعوت مینمایم که میان زندګی قبیله ای وپیش مدرن و زندګی مدرن یکی را انتخاب نماید و هرګاه طرفداری از مدرینته نماید - مشکل جوامع عقب مانده وعقب نکهداشته جزیره ای کم تر میګردد و این دوران ګذار از پیش مدرن بسوی مدرنیته آسانتر میګردد

بخش سوم

 

آقای پرویز بهمن !

دیدګاه های شما را درکابل پرس بخوانش ګرفتم – خوشحال ترګردیدم  که بازهم بدون تشریفات معمول به تابو شکنی ادامه میدهید و ناګفتنی ها را برای ګفتن ونوشتن آماده میسازید  واز خطوط قرمز ای  که در لوحه اش نوشته شده است :

 عبور ممنوع  ! میګذرید وبه دشنام سرایی هایی افراد نزدیک بین توجه نمی نمایید .

من مساله پشتونها را درافغانستان و این سون خط دیورند و پشتونهارا در آن طرف خط دیورند (بسوی  هند بریتانوی – دیروز – پاکستان امروز) یک امر ساده و پیش پای افتاده ندیده ام ونخواهم دید. حل مساله پشتونهای دو طرف خط دیورند – جز حل مساله ملی در افغانستان و پاکستان است وخواهد بودوحل مساله پشتونها با حل مساله خط دیورند از زمان بازی بزرګ کهن تا بازی بزرګ نوین بهم ګره خورده است . این مشکل ومعضله را دوکشور استعماری کهن - روسیه تزاری وبریتانیای کبیر خلق کرده اند و استعمار نوین مورد سو استفاده بیش از حد قرار میدهد – ګرچه رهبری بریتانیای کبیر در مسا یل بین المللی بویژه دررابطه با ایالات متحده امریکا از خط فکری وینستون چرچیل فاصله ګرفته است وجدایی های میان لندن وواشنګتن- دی سی  قابل رویت اند  اما در مورد تفرقه بیانداز وحکومت کن کماکان در خط وینستون چرچیل قرار دارد و از قرن نزدهم – وبیستم پیش از تولد وینستون چرچیل وبعد ازجنګ دوم جهانی درقرن بیستم  و اینک در قرن بیست ویکم همین سیاست را ادامه میدهد و بازیګران سیاسی وشبه سیاسی در درون ارګ وبیرون ارګ کابل بازیګران  راه هایی امریکایی و انګلیسی و درجنب شان راه های جرمنی میباشند. برخورد دوګرایش در امریکا چه در پنتاګون یا چه در سی آی ای ویا در واشنګتن دی سی و ګرایش اروپایی درمورد مساله پشتونها در دوطرف خط دیورند باهم تفاوت هایی دارند و تفاوت خط اروپایی میان خط بریتانوی – فرانسوی و جرمنی از دور ونزدیک قابل رویت اند وامید وارم مردم افغانستان در این بازی بزرګ نوین بازهم بیشتراز پیشترقربانی خط ګزاران یا پالیسی میکران و بازیګران یا اکتوران استعمارنوین نګردند ونیروهایی که در این بازی نیابتی شرکت ندارند واز بیرون اوضاع را میبنند  – بتوانند منافع ملی کل ومجموع مردم افغانستان را مد نظر بګیرند ونه از یک قوم وتبارخاص را- اګربازیګران اصلی بخواهند افغانستان را یوګوسلاوی دیګر بسازند – هرچه بیشتر به عمق فاجعه پی خواهیم برد و چه بهتر که علاج واقعه را پیش از وقوع واقعه کرد .

نیم نګاهی به اشکال سیاست های فارود پالیسی - بفر ستیت - ستاتیسکو در این بازی بزرګ حایز اهمیت میباشند.

حل مساله ملی برای پشتونهانیز در سده بیست ویکم در زمان ګلوبالیزیشن یا جهانی کردن  با تشکیل دولت- ملت در افغانستان  وپاکستان  ګره خورده است  شما بهتر میدانید که در قرن نزدهم در بحبوحه «ګریت ګیم – یا بازی بزرګ» سرحدات افغانستان کنونی بر اثر توافق بین المللی  روسیه تزاری و بریتانیای کبیر یا دوقوه استعماری کهن کشیده شد وهر دو قوت آنروزی امیر عبدالرحمن را به اقتدار رسانیدند و افغانستان را به مثابه کشور حایل یا بفر ستیت پذیرفتندو برای امیرعبدالرحمن خان مستمری از لندن و هند روان کردند تا به اثر نسخه شهریار ماکیاولی دولت مقتدررا  با کله منار ساختن ها بسازد.

اګر پشتونها در دوطرف خط قرار داده شدند – بلوچها هم همینطور در سه طرف خط قرارداده شدند – سرنوشت وخط کشی میان  تاجیک ها – ازبیک ها وترکمن ها و قرقیز ها هم در اطرف دریای کوکچه – پنج و دریای امو تا خط ذوالفقار و مکمهان همه در زمان استعمار کهن  تعیین ګردیده است نه توسط خود مردم در اطراف سرحدات سیاسی. انګلیسها در سال ۱۹۰۵ میلادی بازهم خواستند تا نظر امیر حبیب الله را درمورد خط دیورند باخود داشته باشند . از اینرو نګاهی به این بخش – نګاه دقیق کارشناسانه تاریخی خواهد بود که از حوصله خوانندګان بسیارخواهد کاست ـ از اینرومن بسیار فشرده تر از آنچه ممکن خواهد بود – مینویسم .

در زمان فرزند امیر عبدالرحمن خان – (امیر حبیب الله ) با آمدن دوباره یک خانواده  پشتون در کابل که درزمان امیر عبدالرحمن درحالت  فراراز افغانستان در غربت وتبعید زندګی میکردند و درتبعید بنام خانواده طرزی – یاد میشدند –  با تلاش محمود طرزی پشتون تبار و قند هاری الاصل و انتشار افکار ترقی خواهانه ومدرن وحتی استقلال طلبانه در متن سراج الاخبار دور دوم – درکابل  تفکر اعوان وانصار امیر حبیب الله  در دولت مرکزی تا جایی دچار دګردیسی و تحول ګردید و آهسته آهسته خطوط فکری مدرن در دولت سازی وشهر سازی شروع ګردید . همان زمان استعماربریتانیا  از هند بریتانوی برضد دولت مرکزی افغانستان – دست به تدارکات میزد و انګلیسها از قبل در دولت افغانستان محمد نادرطلایی وبرادران اش را بنام مصاحبان از دیره دون بکابل  در دربار جا داده بودند – همان نادر پدر محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان برای سرکوب نمودن قبایل ای فرستاده میشد که بیشتر از انطرف دیورند هند بریتانوی تحریک وتحریص میشدند تا برای محمد نادر شخصیت واعتبار دیګری بدهند – بازی چنین بود .

وقتی در جریان جنک اول جهانی المانها خواستند تاافغانستان در خط جنګ برای استقلال  «پشتونستان و هند بریتانوی» داخل شود وهفته ها جلسات در باغ بابرشاه در سال ۱۹۱۶ میلادی ادامه یافت و هیننګ مسیون با برکت الله خان تلاش داشتند تا دولت امیر حبیب الله را در جبهه جنګ ضد انګلیس بکشانند ودولت المان ګویا دایه مهربانتر از مادر بود – دیده شد که در دستګاه سلطنتی کابل دودستګی بوجود آمد – تا اینکه درسال ۱۹۱۹ امیر حبیب الله در ګله ګوش کشته شد ولقب امیر شهید ګرفت اما بازهم محمد نادر پدر محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان – در نیمه شب با قفاق زدن بروی سپاهی پهره دار – ګذاشت تا قاتل نامعلوم بماند وفردا یک بیګناه را به جرم قتل امیر حبیب الله اعدام کردند و برادر امیر هم بسوی زندان ارګ در کوتی جرٍثقیل روانه کابل ګسیل ګردید .

توجه نمایید این تحولات همه در میان حاکمیت پشتون تباردرارګ رخ داده است نه در میان اقوام یا قبایل دیګر.محمد ګل خان مومند در همین زمان مطرح ګردید .

وقتی امیر امان الله به اریکه سلطنت رسید بازهم خط فکری محمود طرزی یعنی خط تجدد وترقی توسط حاکمیت پشتون در قدرت  توسط شاه  امان الله  نواسه امیر عبدالرحمن خان ادامه یافت – اما دیدیم که چګونه دیروز ملای لنګ در خدمت ام– آی شش قرار ګرفت و امروز ملای کور در خدمت ام – آی شش و آی – اس – آی قرار دارد . در زمان شاه امان الله دیدیم که محمدولی خان دروازی نایب شاه بود و محمد نادرطلایی به نیس تبعید شده بود چرا چنین بود ؟

یک تاجیک نایب شاه پشتون یعنی محمدولی خان بود و یک پشتون نادر خان وجنرال پشتون در تبعیددرنیس ؟

دردوربعد درسال ۱۹۲۹ میلادی  یک تاجیک بنام حبیب الله کلکانی  راه را برای سلطنت محمد نادر و حکمروایی محمدګل خان مهمند بازکرد وبعد از نه ماه حاکمیت امیر حبیب الله که خادم دین رسول الله اش لقب داده بودند – این بار تاجیک دروازی محمد ولی خان   نایب شاه  امان الله  نه تنها با رفقا ودوستانش حتی برای ګویا بد نام کردن وی را همراه محمود سامی بعد از به اقتدار رسیدن محمد نادر طلایی مانند حبیب الله کلکانی و حمید الله وسید حسین به دار آویختند  . از آن روز دوران شاه امان الله از ۱۹۱۹ تا سال ۱۹۲۹ میلادی ( ۱۲۹۸ خورشیدی تا ۱۳۰۸ خورشیدی  تاامروزسال ۱۳۹۰ خورشیدی ) افغانستان باردیګرروزګار آرامی و خشنودی را ندیده است .

به این نوع بازی ها چه نام میدهید ؟

این بازی ها پیش از پای ګذاشتن کمپنی هند شرقی  در دهلی وپانی پت و یا اصفهان  نیز جریان داشته است – من درآن مورد نمیخواهم هم اکنون بنویسم.

من هرچه فشرده تر مینویسم :

دربین اقشار جامعه پشتونی انسانهایی که طرفدار ترقی وپیشرفت اند از زمان امیر شیر علی خان و انتشار شمس النهار تا سراج الاخبار و از انتشار انیس توسط محی الدین انیس(خانواده انیس هم از تبعیدی های پشتون غزنی در قاهره بود ند) در زمان امان الله تا امروز درجدال مدرن و پیش مدرن قرار دارند  - ګرچه ګسست تاریخی میان پیش مدرن ومدرن قابل دیدن است اما ګردو خاک قبیله بازی این ګسست را مکدر نشان میدهد

به نظرمن اګر شما درمورد تضاد تاریخی مدرن وپیش مدرن توجه بیشتر نمایید – به یقین که ترقی خواهی بدون برتری طلبی  جامعه کوچک ولواز هم ګسسته جامعه  پشتون میتواند نشانه ای باشد تا راه رابرای آینده های جوامع وقبایل پیش مدرن پشتون وجمیع زندګی پیش مدرن اقوام دیګر درافغانستان  بازتر سازد و باررنج از شانه همه کمتر خواهد شد.

شما یکبارسردار محمد داود را با عبدالملک عبدالرحیم زی مقایسه نمایید – یکی رادراریکه فرمانروایی در ارګ ودیګری را در پشت میله های زندان درحال مرګ ـ ببینید وبپرسیم مګرهردو پشتون نبودند ؟

شما یکبار سردار محمد داود را دراریکه فرمانروایی در قوای نظامی جلال آباد و یکبار محمد هاشم زمانی وخانواده اش را در زندان دهمزنګ نګاه نمایید  وبه همین ترتیب یکبار میان افکار ملا محمد عمر- حکمتیار-حقانی  ومحمد هاشم زمانی  یک دید مقایسوی را انجام دهید –

 در ادبیات امروزی – ادبیات مقایسوی جایګاه خاص وویژه خود رادارد. خواهیم دید که میان سردارمحمد داود و خانواده اش ومحمد هاشم زمانی وخانواده اش دیواری از فاصله وجود داشته است وبایست دیدګاه ها رانیز مورد ارزیابی قرار داد . به نظر من همه پشتونها باهم مساوی نیستند و در بین جامعه پشتون غریب وبیچاره و فقیر ونادار کماکان اکثریت جامعه را تشکیل میدهند وهمیشه مورد سو استفاده میتوانند قرار بګیرند  - مانند غربا وفقیرها و نادارها وناتوانهای اقوام دیګر و استثنا ها قاعده نیستند .

شما یکبار محمد هاشم میوند وال ودانش اش را با محمد داود مقایسه نمایید ومیدانیم که هردو پشتون بودند وچګونه روسها محمد هاشم میوندوال و جنرال ملکیار و یا جنرال میراحمد شاه را بدست ایادی داودخان کشتند؟

مکر این بازی ها خلاص شده اند؟

مکرهمین بازی ها در مورد دیګران هم ادامه ندارد؟

شما یکبار به نظر خود عبدالرحمن پژواک را مجسم نمایید که از کجا برخواسته بود و در پشاوردرمیان سالهای ۱۹۸۰ میلادی تا جان دادن اش درچه حال بسر میبرد و مولوی خالص را که شما از دور ممکن بشناسید ومن از نزدیک میشناختم که  درچه حال قرار داشت – مقایسه نمایید؟ مګر هردو پشتون نبودند ؟

استعمار نوین ودستګاه های استخباراتی به کدام یکی از این دو پشتون برای تحقق بخشیدن امیال خود تګیه نمود ؟

مګر استعمار نوین روسیه برنورمحمد تره کی – حفیظ الله  امین – اسدالله  سروری – تړون –اقبال وزیری – ګلاب زوی – تنی – وطنجارها وبعد ها به نجیب الله و شرکا تکیه نګرد واستعمار نوین بریتانیا و امریکا واروپا به حکمتیار ها – خالص ها – حقانی ها اتکا ننمود ؟

یک پشتون در یک طرف جنګ ودیګری در طرف دیګر و درجنګ نیابتی یکی ګویا مدافع «سوسیالیسم» و دیګری «اسلام وجهان آزاد» اما درواقعیت امر دو پشتون دوتفنګ بشانه انداخت و یک دیګر را به نفع یکی یا دیګری {از استعمارگران} از پا در آورد واین بازی نیابتی ازسر دیګران نیز دست بردار نبودونیست. (مګر دراین جنګ نیابتی بیشتر از یک ونیم ملیون انسان جامعه افغانستان تباه نشدند)؟

سرنوشت حزب «دیموکراتیک خلق» وانشعابات اش و احزاب بزرګ هفتګانه  و منشعبین و هشت ګانه همه حاکی از این اند که در میان همه شان آګاهی ملی ومنافع ملی غایب بود ومنافع دیګران ارجحیت داشت . دیروز بنام ایدولوژی و انترنشنلیزم و امرور بنام اقوام وتبار !

بازیګران جهانی و منطقوی همانها اند و در اصل بازی چندان فرقی را دیده نمی توانم – حالا در مورد غنیمت های جنګ باهم جنجال دارند و چوچه ګګ ها در مورد خمس وعشرباهمدیګر کلاونګ اند !

آیا شما تاچه حد از دوستی میان فرانس یوزف اشتراوس درمونیخ  با ګلبدین حکمتیار میدانید و تاچه حد متوجه باشیم که آنهاییکه در افغانستان ګویا بازیګران اصلی اند- بازیچه ای بدست استعمار نوین بوده و ابزاری بیش نیستند . فرانس یوزف اشتراوس میګفت که ګلبدین حګمتیار از منافع ما در هندوکش دفاع میګند وامروز چګونه است؟

من میتوانم برای شما صد ها نمونه را بطور مقایسوی در اینجا بیان دارم ولی بخاطر کوتاهی کلام هرچه فشرده تر مینویسم .

عبدالرحیم چین زایی – جنت خان غروال – یا بهاالدین مجروح- عزیزالله الفت

همه پشتون بودند و توسط تاریک ترین وارتجاعی ترین افراد از اقشار جامعه پشتون به کمک آی – اس – آی ترور شدند –  مګر جنرال کتوازی را ترور نکردند؟

بازهم این نبشته من را به مثابه بخش دوم دیباچه ای در مورد موضوع نګرش در بحث درباره پشتونها نګاه نمایید – من بازهم خواهم نوشت .

 امیدوارم که بتوانیم در عمل ثابت نماییم که نظر مولوی محمد یونس خالص در مورد – طلا وجست – خطا بوده است – درپایان مینویسم که من سالهای پیش یعنی دردهه چهل خورشیدی وشصت میلادی نخست به نزد مولوی شاه مقصود درس وسبق های دینی را میخواندم وبعدن  به نزد مولوی محمد یونس خالص درمسجد جنت خان غروال در کذرګاه –نزدیکی ولسوالی چهاردهی کابل وبه نزد مولوی محمد نبی محمدی نیز در نزدیکی های ټپه تاج بیک درسهای علوم دینی را فراګرفته بودم و لی از نګاه سیاسی دردهه-چهل پنجاه خورشیدی وهفتاد – هشتاد میلادی  ازهم دیګر بسیار فاصله ګرفتیم – زمانیکه با مولوی تره خیل استاد ګلبدین حکمتیاردر پشاور سخن میګفتم وی از این فاصله ګرفتن فکری- سیاسی  ام با انها بسیار خوشحال بود وتلاش میکرد تا همرایش رابطه ام را ادامه بدهم اما وقتی جمعیت الله نورستانی و جنرال کتوازی را کشتند – روابط ما تیره تر ګردید ه وبرای همیش قطع شد.

یار زنده وصحبت باقی







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



باقی سمندر