سرزمين پارس، خاستگاه پارسي دري - بخش دوم

٢٩ میزان (مهر) ١٣٩٠

بگذاريد ببينيم عالمان مشهور جهان در باره خاستگاه دري چه مي گويند: به آمريكا و دانشگاه هاروارد مي رويم. استاد پروفسور شروو رييس فعلي كرسي ايرانشناسي دانشگاه هاروارد، در

Introduction to Pahlavi may 2008

http://www.rabbinics.org/pahlavi/Pahlavi_Primer_1_12x.pdf

كه از قضا يكي ازكتابهاي درسي ايران شناسي دوره فوق ليسانس و دكتراي هاروارد است، ص 3 مي نويسد

“old Persian is the oldest known ancestor of modern Persian…the old Persian as we know it from later transcriptions (5th -4th cents) was already about to change from old to middle Persian with simplification of diphthongs and loss of final vowels and with loss of grammatical endings”

«پارسي باستان كهنترين نياي شناخته شده پارسي نو است ...پارسي باستان آن گونه كه ما از متون متاخر تر هخامنشي (قرن 5-4 پيش از ميلاد) مي شناسيم عملا از شكل باستانيش به شكل ميانه در حال گذار بود[زمان خود هخامنشي] زيرا مصوتهاي مركب ساده و مصوتها و لاحقه هاي پاياني نيز افتاده بودند».

لينك آن نيز بر همه  باز است و مي توانند ببينند. تاريخ نوشتن اين كتاب درسي نيز 2008 است، يعني 3 سال پيش. جناب نيكومنش نوشته اند: «زبان فرس باستان هيچ ارتباطي به  فارس نداشت[خنده دار است] و به اصطلاح فرس باستان زبان و خط آرامي را داشتپارسي باستان زبان آرامي داشت؟ اين جمله اصلا ايراد كلامي دارد. «زبان x زبان y داشت»؟! يعني چي؟ خود نوشته ايد فرس باستان آرياييست. حالا پارسي باستان هم آرامي (سامي) شد؟ شما جاي امپراطوري هخامنشي را با پارسي باستان عوض كرده ايد؟ زبان رسمي امپراطوري هخامنشي(از جمله افغانستان) آرامي بوده نه زبان پارسي باستان، آقا سنگنبشته هايش هست، كتابش هست پژوهشگرش هست. «زبان دربار» هخامنشي پارسي بوده از داريوش آوردم آوانويس اش كردم داريوش خود را و زبانش را پارسي آريايي دانسته. خوانديد. مقاله ام هست همين جا در كمتر از چند ثانيه بدان دسترسي است. سند دارد. باز لجبازي مي كنيد؟ آخر تنفر از پارس تا كجا. سفسطه هم حدي دارد. خود را خسته مي سازيد. حالا باز از اين دم بزنيد كه بله اصلا پارسي باستان بر افتاد و نيست و ربطي به دري ندارد و آرامي است و ... نمي دانم ديگر چه پيرايه اي مي خواهيد  ببنديد. هر چند، اصلا مهم نيست.

به آلمان مي رويم. ورنر زوندرمان استاد دانشگاه معظم برلين در «راهنماي زبانهاي ايراني» ص 223 مي نويسد « فارسي ميانه از فارسي باستان پديد آمده و فارسي نو دنباله آن است. آغاز فارسي ميانه به زمان پس از فروپاشي هخامنشي و پايانش به كهنترين شواهد فارسي نو بر مي گردد»

به انگليس مي رويم. مرحوم پروفسور مري بويس استاد دانشكده شرق شناسي لندن در كتاب «بررسي ادبيات مانوي در متنهاي پارتي و پارسي ميانه ترجمه اميد بهبهاني و ابوالحسن تهامي» انتشارات بندهش 1386ص 28 مي نويسد« دستنوشته هاي مانوي به سه زبان ايراني پارتي، پارسي ميانه و سغدي است كه دو زبان پارتي و پارسي ميانه زبان ديني سغديان ساكن آسياي ميانه بوده. [علت وجود پارسي در شمال شرق را در مي يابيد؟ط. ا] تنها يك خرده دست نوشته از بلخي مانده كه مانند سغدي از زبانهاي ايراني شرقيست. اما پارتي و پارسي ميانه در گروه زبانهاي ايراني غربي جاي دارند»

به فرانسه و داشگاه سوربن پاريس مي رويم. از ژيلبر لازار استاد سوربن پاريس باز نقل مي كنم. البته حق داريد سخن يك استاد سوربن را كه عضو آكادمي فرانسه و داراي صدها كتاب و رساله و از پژوهشگران اعظم پارسي است، دوست نداشته باشيد. هر آيينه دوست نداشتن شما هم مهم نيست. در باره ي ابن مفقع گفته بوديد كه قول او را ترجيح مي دهيد جالب اين كه همين لازار بر نوشته هاي ابن مقفع پژوهيده و از وي و نوشته هايش از هر كسي آگاهتر است. قول لازار بر پايه ي قول ابن مقفع بنا شده. او در راهنماي زبانهاي ايراني نشر ققنوس ويراستار روديگر اشميت ترجمه زير نظر دكتر رضايي باغ بيدي ص437 مي گويد:

«مطالعه گزارشي از ابن مقفع ما را تا حدودي از موقعيت زبانشاختي ايران اواخر ساساني آگاه مي سازد. در اين گزارش به جز فارسي ميانه كه زبان رسمي اداري ديني و ادبي آن دوران به شمار مي آمد و ساختار نسبتا كهن را حفظ كرده بود از زبان دري به عنوان زبان محاوره اي رايج در دربار نام برده شده. زبان دري تنها يك نمونه ي تحول يافته تر از خود پارسي ميانه بود كه احتمالا زبان مشترك در تمامي شاهنشاهي ساساني به كار برده مي شد. احتمالا اين زبان از همان دوران در خراسان به طور كامل جايگزين پارتي شده بود»( در پاورقي همان صفحه توضيح مي دهد): «اين زبان گفتاري مشترك به دو گويش اصلي تقسيم مي شد احتمالا نام دري فقط براي گويش شمالي و گويش جنوبي پارسي ناميده مي شد»). ادامه مي دهد« كشور گشايي مسلمانان باعث شد كه قلمرو زبان دري به طرز قابل توجهي گسترش يابد. تصرف ماوراالنهر و ناحيه اي كه افغانستان كنوني است توسط لشكرهايي صورت گرفت كه عمدتا از ايرانيان مسلمان شده بودند. [مسلما ايرانيان غرب كه به پارسي سخن مي گفتند، چون از غرب به شرق تهاجم شد، نه بر عكس ط.ا] علاوه بر اين عواملي چون الحاق نواحي مذكور [افعانستان و تاجيكستان] به قلمرو خلافت و روي كار آمدن ايرانيان شرقي باعث شد زبان گفتاري مشترك ايرانيان در آن نواحي گسترش يابد و اين پديده به زيان سغدي و ديگر زبانهاي شرقي رايج در آن منطقه تمام شد.»

به لهستان و دانشگاه كراكف مي رويم. پروفسور آندري پيسويچ، فوق دكتري در ادبيات پارسي كهن و نو و استاد برجسته همين زبان بوده و امروز پس از رسيدن استادي اعظم و تدريس 40 ساله، هنوز به پژوهش مشغولند. كتاب origins of the new and middle Persian phonological systems 1985 Krakow university of Jagiellonski.

يا «بنيادهاي دستگاههاي آواشناختي پارسي نو و ميانه» البته ايشان هم بي اجازه شما اصطلاح پارسي ميانه را بكار گرفته. مقدمه را اين چنين شروع كرده اند(انگليسي اش را اول مي آورم كه جاي شبه نباشد)

“The paper is an attempt at a reconstruction of phonological development of Persian language from the oldest written texts of old Persian dated at 2500 years ago through middle Persian to modern times”

«اين پژوهش كوششي است براي بازسازي تحولات آواشناختي زبان پارسي از كهنترين متون پارسي باستان كه به 2500 سال پيش باز مي گردد، تا پارسي ميانه تا پارسي نو»

سرتا سر كتاب يا رساله ايشان شامل بررسي اين سه مرحله علمي و تاريخي پارسي باستان پارسي ميانه و پارسي دري مي شود. شايد اين يكي را خوش داشته باشيد و چون حق و حقيقت است مي گويم كه نتيجه اين كتاب آن است كه پارسي افغانستان و نه تاجيكستان يا تهران ايران، به پارسي ميانه نزديكتر مانده و در مقاله پيشين خويش نيز بدان اشاره كرده ام.

نوشته ايد: «شروSkjaerví کتيبه هاي بلخي دوران شاهنشاهي کنشکا به ويژه کتيبه رباتک را داراي سنت نگارشي  همانند و همپايه با کتيبه هاي هخامنشيها وساسانيها مي داند. مگر شما ميتوانيد بگوييد که زبان دري دنباله منطقي زبانهاي پارتي، سغدي و خوارزمي نمي باشد؟» (من به غربي بودن زبان پارتي اعتقادي ندارم علتش را توضيح داده ام ) اين  دنباله منطقي همانست که شما هم به آن اشاره کرده ايد»

چه ارتباطي دارد؟ شرو از "سنت نگارشي همپايه" سخن مي راند نه اين كه دنباله اين را آن يا آن را اين بداند. او نه از فونولوژي نه ساختواژه نه دستور بلكه از tradition يا سنت نگارشي صحبت كرده. سنت نگارشي يعني نگارش يك متن بر اساس آداب و سنن چگونگي تركيب بندي و تدوين. سنت نگارشي دو زبان بي ارتباط نيز مي شود كه همسان و همپايه باشد. اين كه متن را چگونه شروع كند چه قالبهايي را بياورد يا در پايان چگونه متن تمام شود. اينها سنت نگارشيست. بايد بدانيد كه سنت نگارشي يك زبان در زمان عوض مي شود. همين دري شما همان سنت نگارشي ناصر خسرو يا بيهقي را دارد؟ نامه آن گونه نوشته مي شود كه زمان مثلا سلجوقيان بوده؟ بعد پارتي و خوارزمي و سغدي را از كجا ضميمه كرده ايد؟ او از زبان بلخي مي گويد نه از اين همه زبان كه قطار نموده ايد!

همين شروو استاد كنوني كرسي ايرانشناسي دانشگاه هاروارد مي گويد: «پارسي نو از پارسي ميانه ناشي شده و سده ها زبان رسمي استانهاي ايران بوده»

Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts, "new Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries",

اقا حق بدهيد كه من قول استاد اعظم دانشگاه هاروارد را به قول چون شما ترجيح دهم.

پژوهشگر نامي افغاني جناب رامين مشرف در سايت افغان-وب به زبان انگليسي شيوا چنين نوشته اند:

«پارسي باستان ميانه و نو يك زبان در سه مقطع تاريخي اند. پارسي از پارس برخاسته ... پارسي نو به پارسي ميانه هنوز در بسياري جهات همانند است، با اين حال پارسي نو از عربي و پارتي بسيار  واژه گرفته، در برابر، پارسي ميانه در اندازه كمتري از آرامي متاثر شده. دستور زبان پارسي نو نيز از ميانه نغيير كمي داشته مثلا در شكل فعلي و تركيبات.»

The Old, Middle and New Persian are and represent the same language at three stages of its history...The new Persian remains close to the Middle Persian in many respects. However, New Persian has taken many words from Arabic and Parthian, as opposed to Middle Persian which was influenced, to a lesser degree, by Aramiac. The grammatical structure has also undergone minor changes, mainly in relations to verbal morphology and syntax. Rameen Moshref http://www.afghan-web.com/language/farsidari.html

من هرگز تاثير زبانهاي گوناگون خراسان را در دري رد نكرده و نمي كنم. چون اهل پژوهش و علم هستم نه خشم، روشن عرض مي كنم كه پارتي يكي از چند زبانيست كه بسياري لغاتش در پارسي دري هم امروز بكار مي رود. معلوم است كه پارسي ميانه از پارس به شرق رفته از انجا با برخي لهجه ها  و زبانها آميخته و سپس به همه فلات ايران گسيل شده كه باز در هنگام ورود به شهرها زبانهاي محلي در آن تاثير كرده است. اشتراكات هست. بله ولي افتراقات پارتي بسي بيش از افتراقات پارسي ميانه با دريست. نمونه هاي موازي آوردم. مثلا «مِغوَگ» پارتي البته كه به ديد شما به «ميوه» نزديكتر است تا «ميوگ» پارسي ميانه به «ميوه»! يا «نغن» پارتي به نان نزديكتر است تا «نان» پارسي ميانه به نان! جدولهايي كه در مقاله پيشين كشيده ام، هست در همين سايت. نه از واژگان تنها، كه از دستور زبان و ساختواژه، ساختار آوايي و نيز از ديد اصطلاح علمي phonotactic (محدوده ي آواشناسي كه در يك زبان، "مجاز است") پارسي ميانه بر دري بيشترين اثر را داشته در حالي كه در همانها پارتي و ختني و بلخي مسيري جدا رفته است. بجاي اين ها برويد از ميراث مشترك باستانيمان بياموزيد. بارها گفته ام پارسي ميانه خاستگاهش پارس بوده ولي پيش از اسلام در خراسان نيز رواج داشته، چون زبان رسمي بوده. وقتي از خراسان سر دوباره افراشت از جان و دل و زبان مردم آن جا روان شد و محل زايش بزرگترين ادبيات خاورميانه و نزديك گشت. پس شما هم در پارسي ميانه سهيم هستيد و هم در نوزاييش همچون پارسي دري. اما اين نمي تواند سبب شود ادعا كنند كه خاستگاهش خراسان است. يك زبان كه از پارسي ميانه به دري نزديكتر است، با مدرك آوردن نمي توانيد.

از دكتر ابوالقاسمي نقلي آورده بوديد. اين هم سخن حقيقي او. در كتاب شعر در ايران پيش از اسلام انتشارات طهوري1383 ص 63 مي گويند« فارسي ميانه دنباله فارسي باستان است. پهلوي اشكاني زبان اشكانيان بوده است كه از آن در دوره جديد اثري بجا نمانده» ادامه مي دهند« زبان فارسي بازمانده فارسي ميانه است و از طرفي پارتي در شكل گيري زبان و ادبيات فارسي موثر بوده». هنينگ خاورشناس نامي نيز اين اختلاف را اين گونه فيصله داده« هنينگ اين نظر كه فارسي ميانه و پارتي دو زبان متمايزند و نه فقط دو گويش از يك زبان را كه نخست شدئر Schdaer بيان كرده بود پذيرفت. او نشان داد كه اين امر[تفاوت پارتي و پارسي ميانه] در آثار ترجمه شده مانوي بسيار بيشتر از بررسيهاي تقابلي دگرگوني هاي آوايي و ساختواژه ها و اصطلاحات دو زبان جلوه گر است» راهنماي زبانهاي ايراني ج. اول ص 195

نوشته ايد پارتي شرقيست. آقا چگونه مي شود زبان پارسي ميانه كه غربيست لهجه ي يك زبان به قول شما شرقي باشد؟ آقا من خود زبان پارسي ميانه را به خط اصلي مي خوانم و مي نويسم. مي دانم از چه سخن مي گويم. شما نديده و نشناخته تنها نام زبانها ي گوناگون را رديف مي كنيد و بعد در نيجه گيري دچار نقض غرض مي شويد يعني بجاي اثبات عملا رد مي كنيد و يا برعكس. از جملاتي بي ارتباط، به هدف دلبند خود مي پريد.

نوشته ايد: اگر زبان دري را بر اساس  منطق شما بسنجيم پس نا همساني واژه هاي ساساني را با دري چگونه توجيه ميفرماييد  اينها را که ازيک دسته ميشماريد  مگر نه ؟: ورهرام (بهرام ) هکر ( اگر ) ذميک ( زمين ) هج ( از ) ذست ( دست ) ياتوک ( جادو ) اپورناي (برنا ) ويا ناهمساني ميان ساساني و  پارتي  را چگونه توجيه ميکنيد مثلا اين واژه هاي آشناي تان که خود به آنها استناد کرده ايد :  زن = ژن، کن= کر ، دانستن = زانستن ، ريز = ريژ ، سوز = سوژ  . وغيره . يا واژه هاي چون چاه ، روشن ، دات   دور  ، .

در پاسختان 1- جادو به پارسي ميانه "جادوگ" مي شده فرهنگ كوچك زبان پهلوي پرفسور د. ن. مكنزي ترجمه دكتر مهشيد ميرفخرايي ص 93 انتشارات علوم انساني و مطالعات فرهنگي 1388. اتفاقا واژه ياتو yātu وامواژه  اوستاييست. برخي «ي»ها بجاي ج، مخصوص اوستايي و پارتي است. جاويدان و جوان هم به پارتي مي شده ياويدان و يووان. راهنماي پارتي ص 209

2-زميگ را چرا با ذال نوشتيد؟ اما خوب اشاره كرديد باز كوه موش زاييد: در نوشته هاي نخستين دري زميگ< زمي بجاي زمين آمده و اين هم شعر از ناصر خسرو: بر آسمانْت خواند خداوند آسمان / بر آسمان چگونه تواني شد از زمي ؟

از اسعد گرگاني:چو اين مايه نبودي رستني را/ نبودي جانور روي زمي را

از ابوشكور بلخي چه دينار و چه سنگ زير زمي / هر آنگه کزو نايدت خرمي .

3- ذست را چرا با ذال نوشته ايد؟ تصور نموده ايد من درنمي يابم؟ چنين چيزي نه در پارسي ميانه است نه در پارتي. اما اوستايي زسته zastah مي باشد.

4-در پارسي ميانه (براي آنكه چيزي هم از زبانهاي كهن بياموزيم) كانسونانت يا مصمت پس از واكه يا واول در گفتار دگرگون مي شده و پ ت ك چ پس از مصوت در پارسي ميانه به ب د گ ز تبديل شده است به اين در اصطلاح علمي املاي تاريخي Historical spellingمي گويند.زبان پهلوي ژاله آموزگار ص46  اما پارتي و زبانهاي ديگر ايراني راه جدا و اتفاقا اصيل تري را رفته اند يعني همان صامتها يا باقي مانده اند، مثلا چ به ژ يا ج تبديل شده. اين در پارسي دري جز چندي واژه پارتي همچون "واژه" ارج" "وجين" "بيژن" "ويژه" همه شكل پارسي ميانه اش آمده. خودتان نيز همينها را در همه مثالهاي پارسي ميانه كه آوانويسي شان را آورده بوديد نوشته اييد! (اگر، از، خود، پيداگ)

مي بينيم پارسي ميانه و دري هر دو «زن» اما پارتي ژن، پارسي ميانه و دري هر دو «کُن» اما پارتي کَر ، پارسي ميانه و دري هر دو «خويش» اما پارتي: «وخويبيه»، پارسي ميانه و دري هردو «پذير-» اما پارتي «پدغيرو-» ، پارسي ميانه و دري هر دو «خويش» اما پارتي «وخيبيه». اظهر من اشمس است اين واژگان از پارسي ميانه آمده و نه پارتي. من سر اين بديهي بحث نمي كنم. اين ديگر به چشم اگر بينا باشد مي آيد. اگر ادعاي بي پايه ي شما مبني بر "لهجه" بودن پارسي ميانه را نيز بپذيريم كه چنين نمي كنيم، باز اين "لهجه ي" "مزاحم" به دري نزديكتر است تا پارتي. شما زبان پارسي ميانه را را با غيض و حرص لهجه مي گوييد چون "دوست نداريد" اصلا هچون چيزي مي بود و قدري تلاش كرديد اصلا بودنش را انكار كنيد، نشد. سپس لهجه اش خوانديد ازشان مثالها آوردم تفاوتها را ديدديد باز چشمتان را بستيد. اگر شما چشمتان را ببنديد چشم ديگران باز است. مثالها را زده ام و خواننده ي محترم مي تواند به جدول هاي مقاله من رجوع كند.

اين جمله از وزيدگيهاي زادسپرم را آورده ايد (البته نه از خود كتاب كه از ص 301 بررسي ريشه شناختي فعلهاي پهلوي دكتر يدالله منصوري)

Xwad pad suy frod mired agar pad sar ί nōh hazar  sâl čiiyōn-it padistīd . . .ne frazămē ( Zadspram

هم اكنون براي خواندگاني كه حروف فونتيك شايد ندانند عينا آوانويسي فارسي مي كنم تا ببينيم چه مي شود:

خود پد سُوي فرود ميريد اگر پد سرِ نه هزار سال چيون ات پدستيد ... ني فرزامي.

ترجمه به دري

خود به "گرسنگي" فرود ميريد اگر به سر نه هزار سال چون ات "بدستيد=تهديد كرد" ني فرجامي.

بخوانيد عين واژه به واژه

 خود=خود/ فرود=فرود/ ميريد=ميريد/ اگر=اگر/ سر نه هزار سال = سر نه هزار سال/ چيون = چون/ فرزام = فرجام(پارتي)

تنها دو واژه يكي «سوي» كه در كنار واژه ي پارسي ميانه گرسنگي gursnagih به معناي گرسنگي است و ديگري پدستيدن «تهديد كردن» تفاوت دارد. اما همين پدستيدن = تهديد كردن انذار دادن در متون اوليه دري آمده و در ترجمه قرآن قدس مربوط سالهاي نخستين تازش عرب همين فعل بارها آمده كه نمونه آن را مي خوانيد:

قيما لينذر باساً شديداً: تا بدس برد از عذابي سخت» كهف / 2 «فكيف كان عذابي و نذر: چون بود عذاب من و بَدست من» قمر / 16 مترجم همه جا در برابر «انذار» و واژههايي كه از اين ريشه اند «بدس» و «بدست» را به كارگرفته است. درمتون پهلوي مصدر «پدستادن» «پدستيدن» به معني تهديد كردن و انذار است: «واژهنامه گزيدههاي زاد اسپرم، ص 377) و «پدستيگ كردن» به معني قول دادن و نذر كردن: (واژهنامه بندهشن، ص 414).» قرآن قدس ص 207 و 357

نوشته ايد: "واژه هاي چون چاه ، روشن ، دات دور فرشته و دهها تاي ديگر که در سغدي و بلخي ميانه و در زبان پارتي و ساساني يکسيت"

معلوم است كه ريشه ها مشترك است، وگرنه كه آريايي نبود، اما يكيست؟ چگونه يكيست؟ تفاوتهاي زباني را كه مي بينيد. نمي توانم بگويم معادل چاه و روشن و داد  بلخي و سغدي و ختني را كه در جدولها آورده بودم نديده ايد. «تْساذو» بلخي به معني «چاه» را نديده بوديد؟ خوانندگان مي توانند ببينند. ساختواژه «تساذو» همان «چاه» است؟ و حتما «چاه» پارسي ميانه اصلا شبيه چاه دري نيست! تساذو بلخي شبيه است! اگر بخواهيد تجاهل كنيد كه اصلا گفتگو معني ندارد. مگر بحث ما سر نزديكتر بودن چه زباني به دري نيست؟ بلخي نزديكتر است يا پارسي ميانه؟

نوشته ايد: «درست آنست که بدانيم اين ابدال ها وتغيير ها جز  طبيعت زبانها هستند که در اثر گذشت زمان به ميان مي آيند و هيچ ارتباطي با قواعد سنگ شده و لايتغير فرضي ما و شما هم ندارد»

البته اگر شما بخواهيد مي توانيد هر چه دوست داشته باشيد، همان را علم بدانيد. اما علم قوانيني دارد كه با دوست دارم/ دوست ندارم عوض نمي شود. سنگي هم نيست علميست. لايتغر هم نيست. اما همين ابدالها و .. را هم كه در نظر بگيريد باز نزديكترين زبان -يا هر چه اسمش را دوست داشته باشيد بگذاريذ- به دري، (با وجود برخي ناهمسانيهايش) پارسي ميانه است.

در سنگنبشته هاي شاهان ساساني به سه «زبان» يكي پارتي يكي پارسي يكي هم يوناني نگارش شده. اگر پارتي و پارسي دو لهجه يك زبان بود كه دوبار نمي نوشتند. گاه تعداد سطور متن پارسي با پارتي اختلاف دارد! لهجه مي دانيد يعني چه؟ همين فارسي من و شما دو لهجه متفاوت است، براي نوشتن بايد با لهجه شما بنويسم كه مفهوم شود؟ البته فرق لهجه و زبان را مي دانيد وگرنه به عمد لهجه لهجه نمي كرديد. مي دانيد كه لهجه مستقل نيست اما حساب اين را هم نكرده ايد كه لهجه با را لهجه مي سنجند زبان را با زبان؟ همه زبانها با لهجه بيان مي شوند. مثلا پارسي هراتي يا كابلي لهجه اند همچون پارسي تهراني يا كرماني. اگر پارسي ميانه لهجه پهلوي جنوبي است، پس پارتي هم لهجه پهلوي شماليست و نه مستقل! اگر پارتي مستقل مي بود كه از پارسي ميانه كاملا متفاوت بود!(كه هست) پس با كشاندن پارسي ميانه به لهجه، پارتي را هم كنارش چون لهجه اي ديگر كشانده ايد. از آن گذشته اين لهجه! ساساني باز برنده ماجراست زيرا پارتي اگر به گفت شما از راه جنوب نمي آمد، به خودي خود كه ديديم چگونه است، كه دري نمي شد، از راه پارس بوده كه دري شده و نه خالص! يعني در زبان مردم پارس چيزي بوده كه پارتي را چون امروز متحول كرده.

از شباهتهي زبانهاي غربي ايران امروز با پارتي نوشتم، جدول كشيدم، ديديد بدتان آمد. به جرات مي توان گفت در زبانهاي غرب ايران پارتي هزاران بار بيش اثر كرده  تا در زبانهاي افعانستان كه جز فارسي همه از زبانهاي شرقي اند. جدولش را نيز در مقاله پيشينم بخوانيد. پارتي را چون خاستگاه قومي اش شرق بوده دوست داريد، اما خواهيم ديد در افغانستان و يا تاجيكستان نبوده.

چون مي بينيد ابن نديم محل گويش پارتي را اولا كردستان و اصفهان و ري نوشته ثانيا دري را زباني ديگر و در جاهايي ديگر آورده، پس بي سر و صدا از كنارش رد مي شويد. «وقال ابن مقفع الفهلويه فمنسوب الي الفهلة اسم يقع  علي خمسه بلدان و هي اصفهان و الري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان و اما الدريه فلغه مدن المدائن و بها  يتکلم من باب الملک وهي منسوب  الي حاضرت الباب و الغالب عليها من لغه اهل خراسان و المشرق  لغة  اهل  بلخ و اما الفارسيه بها الموابيذ و العلما و اشبههم و هي  لغة الفارس»

اين ابن نديم كه پهلوي اشكاني را زبان غرب ايران اما دري را زبان دربار ساساني و بلخ دانسته! او كه نطر شما را رد كرده. يادتان باشد زمان ابن نديم (قرون اسلامي) مي بايست پارتي مورد نظر شما دري شده باشد والا كه در آن واحد از دري خبري نبود!

نوشته ايد: «چون در دربارها  گفته ميشده به آن دري ميگفته اند يعني زبان  بلخي  که نسبت به ديکر لهجه ها برتري داشت»

تا چند جمله اخير از پارتي سخن مي رانديد حالا ناگهان زبان پارتي بلخي شد؟! بلخي را نشان دادم با پارتي و پارسي عميقا متفاوتست. اگر اين مسائل بديهي علمي را در نظر نگيريد سخنتان پذيرفتني نيست. مطمئن هستم كوچكترين تصوري از بلخي نداريد و الا اينگونه نمي گفتيد.

در عربي باب الملك مفرد است و ابن نديم اضافه مي كند شهرهاي مدائن(تيسفون). از اين واضحتر؟ ديگر دربارها را از كجا آورده ايد؟

شايد چند ساعت پيش از اشغال عرب دربار ساساني مدائن را ارواح پارتها گرفته بودند تا منظور ابن نديم از باب المَلك بشود دربار پارتي!! دست كم دري را منسوب به شاه (ملك) و دربار ساساني دانسته و نه پارتي. ساسانيان مگر پارسي نبودند؟ شايد استان پارس هم لهجه اي از خرسان باشد؟!

از زبان بلخي مي آورم. ببينيد آيا مي توانيد آن را شبيه دري بدانيد؟

οδο βαβο οδο πιδοκο βαγοϕαρνο πορανανο ζαουοζαδγανο κιδο ωσο νοβανδο νινδοκο

اُدو بابو اودو پيدوكو بغوفرنو پوراننو زئوزادغنو كيدو اوسو نوواندو نيندوكو

http://titus.fkidg1.uni-frankfurt.de/texte/etcs/iran/miran/baktr/baktcorp/baktc.htm

سطر 9

نيز اين از دكتر شرو به نقل از سيمز ويليامز

oso abo masko nabixtigo aggarago asido zerdo namo ieio padouamonddigindo aso miro-sano kino odo parokino aggarago,

اسو ابو مسكو نبيختيگو اگّارگو آسيدو زردو نامو يه يو پدوومونديگيندو اسو ميروسنو كينو ادو پاروكينو اگّارگو

«اكنون اينها مرزهاي ملكي است كه ازش نام رفته، نامش زردو است از شرق نهري است وسوي دورتر نهر مِلك رهبران»

http://findarticles.com/p/articles/mi_go2081/is_2_125/ai_n29240801/pg_5/?tag=content;col1

Bactrian Documents from Northern Afghanistan, I: Legal and Economic Documents

by Prods Oktor Skjaervo

اگر بلخي را شبيه پشتو بيابيم راه به نادرست نرفتيم.

نوشته ايد: در دورۀ اسلامي .. فارسي دري اکنون متحول گرديده و رسم الخط عربي را پذيرفته بود وزبان مردم تيسفون و بلخ و زبان فرهيخته گان و ديوان سالاران  سراسر پشته ايران بود ، يعني همان  زبان  متحول مردم خراسان  که در زمان اشکانيان زبان رسمي آرياييان[منظورتان ايرانيان است] بود و با اندک تفاوت در دوره ساسانيان  نيز همچنان  ادامه يافت.

ظاهرا يادتان رفته كه در زمان صفاريان از برافتادن اشكاني 600 سال گذشته بوده و حكومت ايران پيش از صفاري ساساني بوده است!! حتما يادآوري اين سده ها نيز مواقف طبعتان نيست. حتما مردم پارس كلا «گنگ و لال» بوده اند و زبان پارسي ميانه هم البته توطئه است 400 سال شاهنشاهي شان از بيخ توهم است، «هيچ» بوده، پارسها و ساسانيان زبان نداشتند، پادشاهيشان اصلا 400 سال تحت رهبري ارواح اشكانيان بوده يا مثلا با خود تعارف داشتند يا از ترس زبان خود را دور انداخته اند يا ...،  نمي دانم ديگر چه فرضي را بنويسم؟! شما يك قوم و زبان و تاريخش را در خيال خويش حذف كرده ايد؟

نوشته ايد: بايد توجه داشته باشيم که در زمان ساسانيان تنها  کتيبه ها و کتابهاي دين زردشتي و احيانا جز ديني  به پهلوي ساساني يعني پهلوي جنوبي  نوشته ميشد

بله ديگر تكليف ساسانيان و تاريخ را روشن فرموده ايد. يعني زبان رسمي ساسانيان زبان پارتي بوده و خودشان هم نمي دانستند! و امروز ايشان اين را براي تاريخ مكشوف نموده. با عرض پوزش اين ديگر خنده دار است. زبان رسمي ساساني پارسي ميانه بوده و همه مسائل ادراري هنري ديني رسمي حتي زبان رسمي كليساهاي نسطوري و نامه نگاري بين المللي كه «بدبختانه» اسنادش هم در دست داريم (چون باعث ناراحتي و زحمتست!) همه گواه اند.

در سال 108 هجري  اسد پسر عبدالله که حکمران بلخ بود. در جنگ با شاه ختلان شکست خورد و به بلخ برگشت . کودکان بلخ به زبان شعر دري او را هجو کردند و سرودند که:

از ختلان آمذيه برو تباه آمذيه آبار بازآمذيه خشک و نزار آمذيه

[در بعضي نسخ بيدل فراز آمذيه]

آقا 108 هجري يعني نزديك1 قرن از حمله عرب گذشته، زبان پارسي ميانه به شرق رفته و سامان گرفته. اما خوب مثال آورديد چون در كتاب المعجم في معايير الاشعار العجم آمده« در زبان اهل غزنين و بلخ و ماورا النهر ذال معجم نيست وجمله دالات [دال هاي] مهمله [د]در لفظ دارند» دكتر متيني تحول تلفظ كلمات فارسي در دوره اسلامي مجله دانشكده ادبيات مشهد 1350ص 253 و خانلري «تاريخ زبان فارسي» تهران 1350ص 335 نيز همين ماخذ را آورده اند. لازار در

La langue des plus anciens monuments de la prose persane

«زبان كهنترين سند نثر پارسي» 1963 ص143 با استناد به گواه زنده لهجه هاي جنوبي ايران چون لري و روستاهاي استان فارس  و جنوب اصفهان ذال پس از مصوت را  لهجه ي جنوب غربي فارسي مي داند. هنوز مي بينيد لهجه جنوب غربيست و لهجه بلخي و شرقي هنوز تاثير نداشته. اين ترانه فرضا به پارتي اين مي توانسته باشد:

اژ ختلان آغدي پد روي تَپَه آغدي ابار اباج آغدي خشك و نِزاوَر آغدي [بي زِرْدْ فراج آغدي]

در پارتي هرگز واژه ي "آمدن" و دل نيامده برابرش مي شده "آغدن" و "زِرد". همان كتاب راهناي زبان پارتي را بگيريد بخوانيد.

باز سر از پارس درآورديم. بگذاريد صادقانه و صريح بگويم: بيش از اين نخواهيد بر طبل لجبازي بكوبيد پارسي دري پارسي است. آفتاب آمد دليل آفتاب. بر نمي تابيد زبانتان از ايران امروز خاسته باشد، از استان پارس و پارسي ميانه و پارسي باستان در خشم شده ايد، در ساحت علم نياييد. در ساحت شونيزم و قوم گرايي بمانيد.

پرسيده ايد در جنوب ايران هيچ از پارسي دري در صدر اسلام نبوده. بوده و پاسختان را با نمونه هايش در همان مقاله پيشين داده ام. نوشته ايد: لهجه شيرازي  قديم  ادامه پهلوي ساساني است  نه فارسي دري .

"به پي ماچان غرامت بسپريمون" (پاها به هم جفت كرده، غرامت بسپاريم)

از خودتان عليه استدلالتان مي آورم: (ماچيدن، تماس کردن بوسيدن. اين واژه در زبان دري به کثرت مورد استعمال دارد. ع. نيكومنش) همين چند مصرع هم كه قرار بود پارسي ميانه باشد دري شد؟

آقا نزديكترين زبان به دري پارسي ميانه است، كتابهايش هست، خواننده اش هست استادش هست. خُب خواننده ي گرامي مي رود در اينترنت چند متن پارسي ميانه پيدا مي كند، شباهتش زائدالوصفش را مي بيند، چه مي گويد؟ كتب درسي دانشگاهي مربوطه در همه جهان هست مي روند مي بينند. با اعلاميه صادر كردن كه واقعيتها عوض نمي شود.

گيرم كه متن پارسي ميانه ي مشكل هم هست، بله. واژگان منسوخ هم در آن هست، بله. ولي با پارتي بسنجيد. پارتي زباني ديگر است، به پارسي ميانه شبيه هست، ولي در برابر دري بجز واژگاني چند، دور مي نمايد اسلوبش فرق دارد. مگر آنكه پارسي ميانه را براي بنده بخواهيد بجاي پارتي جابزنيد كه خوب بنده هم كه ناآگاه نيستم و بعد وقتي سند پارسي بودن همان مثالهانان را مي دهم خوانندگان مي روند با يكي دو كليك ماوس مي بينند همان مثالهايتان كه گفته ايد با دري همسان است پارسي از آب در مي آيد، به زيان خودتان تمام مي شود.

از شعري آورده بوديد پارتي اش خوانديد و گفتيد عينا دريست. قبول داريد و مطمئن ايد اين عين دريست؟ «بله» را از شما داشته باشيم؟ اين شعر:

خورشيت ي روشن اُد پورماهي برازاک ،

روژ ٍند اُد برازند از تَنواري اوي درخت

مُرواني باميوان اوي وازند شاديها

وازند کبوتر  اد فرشه مروي وسپ گونگ

سراويند اُد آواژند ..... ي کنيکان

بِستايند <هماک> تنواري اوي درخت

فكر مي كنيد من نا آگاهم؟ از اين سايت برداشته بوديد:

http://zartosht.mihanblog.com/post/122

نديديد كه به وضوح در همان سايت نوشته اند «يك شعر پارسي ميانه»؟ عنوان آن درشت و واضح بود. نمي دانستيد من اين شعر را و بيشتر متون مانوي را ديده و خوانده ام كتابش را دارم نيز واژه نامه اش را؟ اكنون حرفتان چه شد؟ گفتيد عينا دريست! درست گفتيد. اين هم لينكهاي ديگر همين شعر:

http://titus.uni-frankfurt.de/texte/etcs/iran/miran/manich/manreadc/manret.htm

M 554 شماره

http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/09/blog-post_30.html

شما از پارسي ميانه به وضوح "بدتان مي آيد" ديگر سختان نه علمي كه سهل است عادي نيست. از وجودش هراس داريد ازش مي گريزيد به پارتي خيالي پناه مي بريد نا گاه به صدها جمله و دستور زبان و واژه نا آشنا و نامفهوم مي رسيد باز هراس پيدا مي كنيد مي گرزيد بي سر و صدا پارسي ميانه را بجاي پارتي گواه مي گيريد، سند و لينكش را مي گذارم كه پارتي نيست و پارسي است.

نوشته ايد: «بنده ميگويم وپافشاري دارم که زبان پهلوي ساساني خود در واقع لهجه زبان پهلوي اشکانيست» يعني چه؟ قوم پارت در شمال غرب ايران، همدان، پادشاهي دارند با پارسها در جنوب غرب، در كشاكشند، اين كشاكش به غلبه پارسها تمام مي شود، پادشاه اشكاني در نبرد كشته مي شود دربار پارتها واژگون مي گردد قوم پارس شاهي را مي گيرد، در داربگرد و فيروز آباد و استخر و ... كاخ و تچر و اداره و .... بنا مي كند زبان قوم خويش را رسمي مي كند 400 سال ادامه مي يابد، دو زبان پارتي و پارسي گاهي دركنار هم مي آيند با هم تفاوت دارند همخوان نيستند، جملات، دستور، آواها همه اين دو را از هم جدا كرده مثل بقيه زبانهاي ايراني شباهتهاي ريشه اي دارند، اما آن اندازه متفاوتند كه شاهان مجبورند به هر دو زبان بنويسند، متون مانوي به هر دو زبان فراوان نوشته كه ازشان بسيار دردست داريم، اينها همه عين وقايع است حالا نهايت مي فرمايند پارسي ميانه لهجه است. اگر لهجه بود كه لزومي نداشت به دو زبان بنويسند.

در نوشته پيشينتر خود از منبع آقاي م حسين يمين نوشته بوديد كه دكتر مهري باقري «زبان پارتي را آغاز دوره ميانه زبانهاي آرياني گفته اند و پهلوي ساساني را دنباله و لهجه يي از آن» و منبع را دكتر م. باقري نشر قطره تاريخ زبان فارسي ص 81-82 سال1381  نوشته اند. خانم دكتر باقري نه آن كه آقاي يمين ازشان به ناراست و بي امانت داري، كه اين را گفته اند:

«پهلوي اشكاني و پهلوي ساساني قرابت خاصي دارند و تنها اختلافشان اختلاف لهجه اي و آواييست. تدسكو ايران شناس نامي اختلافات اساسي ميان زبانهاي پهلوي اشكاني و ساساني را مشخص كرده. زبان پهلوي ساساني صورت تحول يافته و دنباله بلافصل زبان پارسي باستان است و همين زبان است كه ادامه ي تحول يافته طبيعي و بلافصل آن در دوره اخير به نام فارسي جديد معروف است. بنا بر اين پهلوي ساساني يعني زبان ايراني ميانه غربي جنوب كه حدفاصل ميان زبانهاي فارسي باستان و فارسي جديد است به نام فارسي ميانه مشهور است.» همان جا

«دري دنباله پارتي است را» آقاي يمين به كدام مجوز در كلام دكتر باقري گذاشته؟ چرا بعدش را نياورده؟ آيا اين پاراگراف را نخوانده؟ مرا به پرهيز از دروغ انذار مي دهيد؟ اين عمل چه معني دارد؟ هم در نقل قول راستگو نبوده و هم حقيقت را كه ديده بوده پنهان كرده. بنده كتاب دكتر باقري را سالهاست كه از سر تا ته خوانده ام.

از راستارگويا مي گوييد«مدت زماني  زبان پارتي را به حيث زبان دوره ميانه آرياني  از سده 4 ق.م تا سده 7 م يکهزار سال گفته اند که شامل پهلوي ساساني نيز ميشود. (رستارگويوا ص 1)»

منبعتان، آقاي محمد حسين يمين باز در متن «دست برده» جمله ها را عمدا تغيير داده.(؟!) عين جملات را از راستارگويوا مي نويسم« زبان پارسي ميانه (پهلوي) نام زبان ادبي و ديواني ايران در دوره ساساني است. بنياد اين زبان لهجه استخري است كه مهد و ميهن دودمان ساساني بوده. اما نبايد از نظر دور داشت كه وجود زبان پهلوي فقط به دوره ساسانيان محدود نبوده بلكه حدود رواج آن تقريبا از قرن 4 پيش از ميلاد تا قرن 7 ميلادي بوده»

بزرگوار گرامي! قرن 4 پيش از ميلاد اصلا اشكاني نبوده اشكانيان 250 ق. م. آمدند منظور راستارگوا پارسي باستان است كه از قرن 6 تا قرن3 پيش از ميلاد از 2500 سال پيش رواج داشته!

از منبع آقاي يمين نوشته ايد: «چنانکه زالمان زبانشناس معروف و سلوز زبان پهلوي ساساني را به استناد زبان پارتي شرح و تدوين کرده است(رستارگويوا ص0 1)»

نقل قول راست اين است: راستارگويوا ص 10«زالمان كتاب دستور زبان فارسي ميانه را به استناد متون پهلوي تدوين كرد» اين جمله همان است كه م. ح. يمين نوشته؟

همين راستارگويوا مي نويسد: "اكثر ايران شناسان معتقدند كه اين زبان جزو گروه ميانه تمام دوره تحول زبان فارسي است-مرحله باستاني فارسي باستان، مرحله نوين فارسي جديد و اصطلاح پارسي ميانه از آن جهت مي باشد. نام ديگراين زبان پهلوي است كه صفت نسبي parthawa پارتي مي باشد و ... اين نام گرچه بين مستشرقين شيوع كامل دارد اساسا اشتباه مي باشد زيرا كه زبان پهلوي[ساساني] هيچگاه زبان پارتها نبوده، بلكه «زبان» فارسي ميانه» و پارتي ميانه «دو زبان نزديك به هم» از دوره ي ميانه هستند كه اولي جزو جنوب غربي و دومي شمال غربي زبانهاي ايراني بوده است.»

نوشته ايد: « آثار زبان پارتي ( پهلوي اشکاني )  به گونه مثال آثاري از ماني حتي در قرن چهارم ميلادي و بعد از آن يعني پس از استقرار ساسانيان نيز نگارش يافته و اين ميرساند که پهلوي ساساني لهجه يي از  زبان اصليست» چه ربطي دارد! چه را مي رساند؟! در زمان ساساني در دنيا خيلي زبانها رايج بوده. آخر صغرا هاتان چه ربطي به كبراهاتان دارد؟ همان ماني در همان زمان در همان متون به وفور صدها اثر به پارسي ميانه نوشته و همه بر جاهست.!

اصلا ببينيم اين پارتها اهل كجا بودند. نخستين شهرشان نسا نزديك عشق آباد كنوني بوده. «عشق آباد در نزديکي پايتخت باستاني اشکانيان (شهر نسا) قرار دارد. نام عشق‌آباد در قديم «اَشک‌آباد» بوده‌است و آن را برگرفته از نام ايراني «اشک» (سردودمان سلسله اشکانيان) به همراه واژهٔ فارسي «آباد» دانسته‌اند.شهرستان شيروان در خراسان شمالي نزديک‌ترين شهر ايران به عشق آباد مي‌باشد و از مرز اين شهرستان ۲۲ کيلومتر فاصله تا پايتخت ترکمنستان است». ويكيپديا دانشنامه آزاد زير نام عشق آباد. از «نسا» تا مرز افغانستان 552 كيلومتر است.

«ايالت پارتها از مغرب به دامغان (در ايران)و سواحل جنوب شرقي درياي مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن (مرز ايران و تركمنستان)و از جنوب به کوير نمک(در ايران) و سيستان (در ايران)محدود مي‌شد. اين ايالت[پس از كشور گشايي] از شمال به داها (ساحل شرقي درياي مازندران)و از مشرق به هريوه (هرات امروزي شهر ميان ايران و افغانستان) و از جنوب به کاراماني (کرمان امروزي در جنوب ايران) و از مغرب به ماد (كردستان و آذربايجان)محدود بوده‌است.» ويكيپديا زير نام پارت

مي بينيم كه حتي زادگاه و خاستگاه قوم اپرني پارت هم باز در افغانستان قرار ندارد.

از دكتر احمد تفضلي مثال آورده بوديد. يگذاريد از خود استاد تفضلي و كتابش تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام بياورم

ص12 ، 1376 چاپ پنجم انتشارات سخن

«زبان پارسي ميانه يا پهلوي زبان جنوب و جنوب غربي ايران بوده و زبان رسمي دوران ساساني به شمار مي رفته. از آنجا كه اين زبان اساسا به ايالت فارس تغلق داشته و نيز بعلت اينكه از نظر ساختمان زباني در مرحله اي ميان پارسي باستان و فارسي نو يا دري قرار دارد، محققان جديد آن را فارسي ميانه ناميه اند و در آثار باز مانده از اين زبان آن را پارسيگ ناميده اند. اصطلاح پهلوي را كه در اصل به معني پارتي است نويسندگان دوران اسلامي براي تمايز اين زبان از فارسي نو دري بكار برده اند. امروزه دانشمندان اصطلاح پهلوي را غالبا براي آثار فارسي ميانه زردشتي به خط پهلوي و فارسي ميلانه را براي آثار مانوي به اين زبان و به خط مانوي به كار مي برند»

اصطلاح پهلوي براي سادگي كار گفته مي شود ولي هرجا منظور پارتي باشد Parthian يا پارتي نوشته مي شود.

دكتر حسن باغ بيدي استاد دانشگاه تهران در كتاب «راهنماي زبان پارتي» نشر ققنوس 1385صص15-16 -كه خواندنش را براي مشتاقان اين زبان كهن اجدادمان توصيه مي كنم- مي نويسد:«زبان پارتي از زبانهاي ايراني شمال غربي است. ...از صورت باستاني پارتي اثري در دست نيست. ديگر زبانها كه با پارتي هم خانواده اند عبارت اند از سغدي، خوارزمي، سكايي و بلخي از شاخه شرقي و فارسي ميانه يا پهلوي ساساني از شاخه غربي.... اين زبان تا حدود سده ششم زنده بود و سپس رو به خاموشي نهاد. آخرين آثار موجود به پارتي آثار مانوي است كه اكثرا به پيش از سده 9 ميلادي سوم هجري تعلق دارد. اين آثار را زماني نوشته اند كه پارتي زباني مرده بوده. آثار پارتي حتي تا سده سيزدهم ميلادي /هفم هجري نيز به نگارش درآمده اما در آن اشتباهات و گاه آميختگي با پارسي ميانه ديده مي شود»

همان كتاب ص 25«دو كتاب منسوب به دوره ي ساسانيان بر جاي مانده كه واژهاي دخيل پارتي در آن ديده مي شود ايران شناسان بر اين باورند كه اين دو كتاب در اصل منظوم و به پارتي بوده اند. اين دو كتاب 1- ايادگار زيران و درخت آسوريگ است.»

در باره موضوع اختلاف ما خود استاد باغبيدي در صفحه 25-26 راهنامي زبان پارتي نوشته اند« فارسي دري كه باز مانده ي فارسي ميانه است، اگر چه منسوب به استان فارس است، در سده هاي نخستين اسلامي به سبب نفوذ زبان عربي در بخشهاي غربي كشور، در شرق و شمال شرقي رشد و تكامل يافت. فارسي دري در هنگام رشد و تكوين خويش پيش از سده 7 هجري به علت مجاورت با مناطفي كه پيش از آن قلمرو زبان پارتي بود واژه هايي را از اين زبان به وام گرفت. بايد به خاطر داشت كه در برخي موارد واژه دخيل پارتي به موازات واژه ي اصيل فارسي كه باز مانده فارسي ميانه است، به كار مي رود. به عنوان نمونه واژه پارتي zreh (زريه) به معني دريا (در اوستايي zrayah) به صورت زراه در فارسي راه يافته اما وجود اين واژه باعث حذف واژه اصيل دريا (از فارسي ميانه drayāh درَيا از فارسي باستان drayah) نشده است.»

ايشان از واژگان پارتي مصطلح به آژير، پنج، پور، پيغام، (صورت پارسي ميانه پيام) چهره، دژ (=دش، پارسي ميانه) شهر، فرشته، مرغ، مژده و ... اشاره مي كند. و برخي ازآنها حاصل تاثير پارتي در پارسي ميانه مي كند كه به ما ازآن طريق و نه پارتي رسيده است. همه دانشمندان از تاثير پارتي بر پارسي ميانه سخن رانده اند، اما هيچ كس امروز پارسي ميانه را دنباله پارتي نمي داند و دليلي هم ندارد.

باز مي گويم حرفتان واقعي نيست، علمي كه سهل است، حتي به اصطلاح consistency ندارد يعني هماهنگ و يكدست نيست. زيكزاك مي رويد. زماني به شدت شرق گراييد و زماني همه دسته زبانها را يكي مي كنيد، نقل قولها را عوض مي كنيد. تقسيم بندي زبانها را گفته ايد مگر ديوار چين است. (از تقسيم بنديها خوشتان نيامده) اگر نمي پذيريد چرا بر سر پارسي ميانه و دري ناگهان ديوار چينتان تا ثريا بالا مي رود؟  فرق لهجه و زبان را تجاهل مي كنيد، به اقوال غير معتبر پناه مي بريد. از آثار دانشمندان بنام جهاني رو مي گردانيد. از نوشته هاي بي ربط نتيجه دلخواه مي گيريد. از كوچكترين صحبتي از ايران كنوني بر مي آشوبيد. به وضوح از پارسي و پارس در خشم ايد، اثبات شي را نفي ما عدا مي دانيد، از مهمترين و رايجترين اسناد پارسي ميانه "ارداويرازنامگ" و  متون گرداوري شده جاماسب جي دستور آسانا بهانه مي گيريد كه من عمدا آسانها را انتخاب كردم(كه غير مستقيم بر شباهتها اعتراف كرده ايد!) از شعر مانوي پارسي ميانه با آنكه مي دانيد پارتي نيست، بجاي پارتي دليل مي آوريد كه باز عليه خودتان بكار مي رود. ديگر چه جاي سخن؟

آقاي نيكومنش پارتي از پارسي ميانه جدا بوده و تفاوتهايش را در مقاله ام هم آوردم. مثل استفاده "چي" به عنوان كسره اضافه، صرف افعالي چون زانام = دانم/ زانا =داني/ زاند= داند/ و يا مضارع تمنايي چون كرينندي =بكند/ اهندي= باشد/ (لهجه هاي يك زبان تا زماني كه «لهجه» باشند يك زبانند با شيوه بيان متفاوت، مثل همين لهجه كابلي و تهراني ولي وقتي شامل دستور زبان و فونتيك و واژه ها شد ديگر لهجه نيست، زبان است.) چرا اصرار داريد اين دو را يك زبان كنيد؟ چون پارسي ميانه را به دري از همه نزديكتر يافته ايد؟ نه؟ وگر نه چرا بايد اصلا كاري به كار پارسي ميانه داشته باشيد؟ مگر نه كه يك لهجه بوده و از بين رفته، خوب، يكراست برويد سراغ پارتي! نمي توانيد. چرا؟ چون 1-يك خلا 600 ساله ميان پارتي و دري است. 2- بيشتر واژگان و جملات پارتي با دري ناسازگار است. 3- پارتي و دري را حتي نويسندگان صدر اسلام از هم تميز داده اند. 4- پارسي ميانه به دري آن اندازه شباهت دارد كه از آن نمي توانيد ازش دست بكشيد. پس دست بكار بايد شد و پارسي ميانه را اول انكار كرد، بعد آنرا دنباله پارتي خواند (يك زبان غربي دنباله يك زبان شرقي!)، بعد لهجه اي از پارتي، تا شايد كمال همنشين در آن اثر كند و از طريق پارسي ميانه بلكه پارتي به دري بپيوندد (ضمنا عملا ثابت كرده ايد اين «لهجه ساساني!» بوده كه دري شده و نه پارتي خالص!). دست آخر هم پارسي ميانه را بايد پارتي جلوه داد كه بي گمان ديگران ناآگاه نيستند و بخيه بر روي كارتان مي افتد. اينها همه تلاش ناكام است.

همه دغدغه شما كوچك كردن و ناچيز شمردن پارسي است. مي خواهيد هرجور شده پارسي را مستقل ندانيد. هرچند مهم نيست. بزرگترين دانشمندان دنيا زبان بودن پارسي ميانه را امروز چون چيزي بديهي مي دانند آن وقت در گوشه اي از دنيا كسي چنين ادعا كند چه اهميت دارد؟ به وضوح پارسي ميانه مزاحم روياپردازيهاي چون شماست. هنگامي كه مسئله غرور و نخوت پيش آيد من متعصبان را به غرور كاذبشان وا مي نهم. خورشيد را اگر كسي بگويد كه نيست، خورشيد محو نمي گردد.

من ديگر به اين بحث كه جنبه بهانه گيري دارد ادامه نخواهم داد و توجه خود را به كار سازنده معطوف مي كنم. در آينده شايد بتوانم همان كتيبه هاي بلخي را (كه بر سرش برخي افسانه بافته اند) با تحشيه استاد سيمز ويليامز بياورم و ترجمه اي از نوشته ايشان و ديگران بكنم و به اين سايت تقديم نمايم.

شكايت كرده بودند كه از متون ساده پارسي ميانه استفاده نموده ام، چه كنم ساده هست، چون دنباله اش دريست. اين نيز قطعه مسجع پارسي ميانه است از اندرز پيشينيگان(يكي از متداولترين متنها) در ويكيپديا دانشنامه آزاد.

http://en.wikipedia.org/wiki/Middle_Persian

 

پارسي ميانه: دارم اندرزي از داناگان Dārom andarz-ē az dānāgān

 دري:           دارم اندرزي از دانايان   Dārom andarz-ē az dānāyān

پارسي ميانه: از گفت پيشينيگان      Az guft-ī pēšēnīgān

دري:          از گفت پيشينيان Az gufta-ye pēšēnīyān

پارسي ميانه: او شما به وزارم     Ō šmāh bē wizārom

دري:          به شما بگزارم    Ba šumā be gozārom

 پارسي ميانه: پد راستي اندر گيهان      Pad rāstīh andar gēhān

دري:         به راستي اندر جهان          Ba rāstī andar jahān

پارسي ميانه: اگر اين از من پديريد  Agar ēn az man padīrēd

دري:          اگر اين از من پذيريد   agar īn az man pazīrēd

پارسي ميانه: بوِيد سود دو گيهان  Bavēd sūd-ī dō gēhān

دري:           بُوَد سود دو جهان  Buvad sūd-ī dō jahān







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

سلطان پور05.08.2020 - 20:41

 سلام جناب احمدی من خیلی دوست دارم به عنوان یه شهروند ایرانی با زبان پارسی میانه آشنا بشم اما نمونه متنی رو زیاد نمی تونم پیدا کنم تویه اینترنت

خاضع24.11.2018 - 08:51

 بهتر بود عنوان این مقاله اینگونه باشد: « دربار ایران، خاستگاه پارسی دری »

علي05.02.2014 - 16:09

  با سلام خدمت استاد عزيز//....ميخواستم باهاتون صحبت كنم بصورت انلاين.....اگر ميشه واسم ايميل بزنيد....alimad181@yahoo.com...مي خواستم كمكم كنيد تا زبان فارسي ميانه كتيبه اي ياد بگيرم...

طاهر احمدي24.10.2011 - 05:54

 با درود متقابل و احترام البته خوانش و پژوهش كامل متون برجاي مانده از دوران كوشانيان و هپتاليان و پادشاهان كنيشكا بايد از سوي خود استادان فن صورت گيرد كه تا اندازه اي نيز صورت گرفته و اميدواريم پژوهشهاي بيشتري در اين زمينه نيز بدست آيد. بنده شايد بتوانم تنها در حد ترجمه نوشته هاي همين پژوهشگران و آوردن برخي متون چيزي ارائه دهم. بي گمان در كار پژوهش امانت داري از اصول اوليه كار است. ضمنا شايد ندانيد سازندگان دروغگوي اين گونه ويديوها دامنه توهين خود را به شعور نه تنها ايرانيان، بلكه با زننده ترين شكل، به افغانها نيز گسترده اند و به سخره گرفته اند. آنها كساني چون فردوسي ناصر خسرو رودكي مولوي و... را از اساس جعليات استعمار ميدانند!!!دشمنكامي همين ويديو سازيهاي جعلي است نه چيز ديگر. در اين ميان شايد بد نباشد بدانيد شماي افغان امروز به همان اندازه ي بنده در تاريخ هخامنشي مشترك و هم ميراث ايد. شاد پيروز باشيد طاهر احمدي

نیکو منش22.10.2011 - 10:56

 با سلام من نیز چنان که در مقاله نوشته ام به پاسخ تکرار مکررات شما ادامه نخواهم داد ولی چون از آوردن نمونه های باختری خبر داده اید . این قدر میگویم امیدوارم در کتیبه های باختری امانت دار باشید . چون پژوهشهای ازین دست ، ازین پس به دقت مورد توجه خواهد بود . زیرا همچنان که پاکستانیها در شبیه سازیهای کالاهای صنعتی دست بالا دارند ، نو خاسته گان ایرانی نیز در جعل فرهنگ ، تاریخ و اسناد مربوط به خراسانزمین ، دست درازی داشته و دارند . شاد باشید . به این نمونه از جعل تاریخی هم مراجعه شود . زیر نام « بازنگری تاریخ جعلی هخامنشیان » http://www.youtube.com/watch?v=DB_Mg-wM47U&feature=player_detailpage

طاهر احمدي21.10.2011 - 23:59

  /تصحيح/ با درود در متن مقاله در جايي كه نوشته شده "شعري آورديد و پارتي اش خوانديد و گفتيد عينا دريست..." با عرض پوزش جمله "گفتيد عينا دريست" را (كه دوبار آمده) به جمله "گفتيد بسياري واژگان اين عين دريست" در هر دو مورد تصحيح مي نمايم. باز با پوزش دوباره طاهر احمدي
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



طاهر احمدی