ابیا تی از مقاطع چند غزل
٢٤ میزان (مهر) ١٣٩٠
زر و زرگر
زرگربخوان برفعِ بلا دفعِ چشم زخم
آن اسمَ اعظمِ که به زر در کشیده ایم
*
زرگرطلایه داری طرحِ طلا طلب
سیمِ سخن برشته کشیدن گذاشتیم
*
به سنگَ لعل وطن چشم دوختم زرگر
عقیقَ دل نه درانگشتِ از یمن دارم
*
بیاور بکف زرگر اکسیرِعشق
که سر تا به پا زرنگارم کنی
*
همچو زر بگداختم درکوره ها
زرگرا لعلِ مذابم می کُشد
*
خاطر ملول شد چوزصبحِ سیه ، مخواه
زرگر زرِسپید زسیمِ سیاهَ ما
*
خواهم که قابَ نرگسَ مستش به زر کشم
زرگر، مرا به شوخی اش ازکار میکشد
*
شاید آن هدیه نگه داشت که شاندی زرگر
ازعقیقِ دلِ خوش رنگ برانگشترِاو
*
خوش بود گر به چمن سروَقدی حلقه ی زر
با یکی نازِنگه ازکفِ زرگر گیرد
*
بیهوده زرگرا به پی کیمیا مرو
این جوهرِوفاست که پیدا نمیشود
*
گرنشد زیورِدل ساخته ازسیمِ سخن
زرگرازطبعِ طلا طرحِ مطلا بطلب
*
ازکفِ زرگرِپائیز زرِناب بگیر
بهرآرایشِ تن جامه ی زرتاب بگیر
زرگرا سربدرآ ور زگریبانِ سخن
درطبیعت صفتِ گوهرِنایاب بگیر
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته