"ستاره ها و آفتاب" و "سوم عقرب"
٦ میزان (مهر) ١٣٩٠
دو شعر از سالهای چهل
برگرفته از دفتر شعر «شکفتن در سترون خاک»
ستاره ها و آفتاب
شب سیاه بود
و آسمان قیر گون
گل ستاره های رنگ رنگ را
به باغ دیده ها نمی نمود
غبار روز ها و سالهای دور
نسیم دلنواز نوبهار را
زدشتهای تشنه کام میزدود
گهی که از کران آسمان کور
فروغ تک ستاره یی
سرود عشق میسرود
گره کشای درد های رفته بود
اگرچه ابر های تیره دل کنون
مخوف و پر گناهتر
به مرمرین ستاره های پر درخش
نقاب خواب میکشند
اگرچه سایه های مرگزای بی امید
حجاب نیستی و مرگ را
به روی آفتاب میکشند
ولیک زآسمان قیرگون شب
ترانه ساز و پر فروغ و بی حجاب
ستاره ها و آفتاب
سرود تازه سر دهند
و دشتهای تشنه کام
وباغهای مانده در خزان سرد
به تابناکی بهار تازه بر دهند
تابستان – ١۳٤۶
سوم عقرب *
آفتاب از پشت کوه آسمایی شاد میخندید
روز چون گل در نگاه رهروان شاداب و زیبا بود
در برون درب کاخ مجلس شورا
لحظه ها در چنگ غوغا ها
موج مردم در تقلا بود
نو جوانی در تلاشی سخت
بیقرار از شوق دیدنهای شورا بود .
افسری زانسو صدا سر داد :
ناظر کار وکیلان جز حکومت نیست
باز گردید . . . باز گردید . . . »
لیک موج منتظر درکار
همچنان در شور و غوغا بود
ناگهان ،
در شرار تیر گرمی سوخت
سینه یی ، قلبی ، سری ، پایی
بعد ازان پرواز صد ها تیر !
ناله یی برخاست :
« چیست آخر جرم ما زین کار ؟
دولت آخر از چه می آغازد این کشتار ؟ »
در خروش گنگ غوغا ها
غرش مردی طنین افگند :
« مردمان !
حرف قانون و عدالت نیست
جز به کام این سیه کاران
چشم را از برق تیر این ستمگر ها کنون دیدی دگر باید
لانۀ این بد سرشتان را به نیرویی که در بازوست
بعد ازین زیر و زبر باید
خون قرمز رنگ ما امروز
موجه یی از موج توفان است
راه ما راه شهیدانست . . . »
آسمان پر گرد
کشته ها بر دوش
چهره ها پر درد
خونشان در جوش
آفتاب این زورق خاموش
بر فراز جادۀ غمناک
دیده بر صد ها نشان لاله رنگ خون
رو به سوی نیلگون دریای شب
آهسته میراند .
عقرب ١۳٤۹
* اشاره به حادٍثۀ خونین سوم عقرب سال ١۳۴۴
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته