به قطع زنده گی بیدل نفس مهلت نمی خواهد

٣١ اسد (مرداد) ١٣٩٠

"به قطع زنده گی بیدل نفس مهلت نمی خواهد

رموزبی نیامی روشن است ازپیکرتیغش"

بیدل دراین بیت اشاره ی روشنی بربی ثباتی حیات دارد.وی می گوید:برای قطع زنده گی که اشاره به مرگ است،نفس که اشاره به حیات است،مهلتی برای انسان نمی دهد؛زیرا "رموز"که اشاره به رمزیامفهوم این بی مهلتی است ازپیکرتیغ بی نیامی اوروشن یامشخص است.

اوبااین تعبیردرمصرع دوم بیت(رموزبی نیامی روشن است ازپیکرتیغش)اشاره به عدم مهلت نفس(حیات)داردومی گویدکه تیغِ ازنیام بیرون شده ی نفس(حیات)برای قطع زنذه گی انسان مهلت یافرصت پذیرنیست.پس باتوجه به این مهلت ناپذیری حیات(نفس)،دل نبایدبه کارهای نادرست وناصواب بست؛زیرادنیابه شدت فانی است وجاودانگی واقعی انسان وابسته به کارهای پسندیده است.

"رموزبی نیامی"ازسوی دیگرمی توانداشاره به رمزهای متعدددیگرمانند:عدم جاودانگی دردنیای مادی،نیستی،کوتاهی عمر،بی ثباتیِ عالمِ ناسوت و...باشدکه باتوجه به این اشاره ی اجمالی می توان حدیث مفصل راباتأمل بیشترازآن دریافت.

 

"تابفهمی ربط استعدادهستی وعدم

زین دومصرع دورمگذراندکی پیوسته باش"

درموردبحث رابطه ی هستی وعدم(یانیستی)درشعربیدل به فراوانی سخن گفته ام؛امابرای دریافت گستره ی مفهومی بیشتردرشعربیدل،به نوع نگاه این شاعرپارسی سُرادرموردرابطه ی هستی وعدم،دراین جابه گونه ی کوتاه اشاره می کنم.

رابطه ی هستی وعدم(نیستی)مانندرابطه ی دال بامدلول است؛یعنی هرنیستی درواقع - ونه ازچشم اندازصوری وظاهری- درباطن، خودبه گونه یی هستی است؛زیرااگرنیست واقعن نیست،پس چراماباورمندیم که نیستی نیست،پس این تصورصوری ماازماهیت نیستی است که می گوییم نیستی نیست؛یعنی که بااین نفی نیستی به عنوان مقوله یی که نیست،درواقع ماخودبه هستی یاموجودیت نیستی اعتراف می کنیم.

 باتوجه به این اعتراف که نیستی نیست(ولی این نیستی درواقع هست که مابه نیستی آن معتقدیم)مابه نفس مسأله نیستی به حیث پدیده یی که هست(ویابوده واکنون تصورمی کنیم که نیست ودرواقع هست)می رسیم که این خودرابطه مسأله ی هستی وعدم(نیستی)رابرای ماتداعی می کند.

بربنیادآن چه که درباره ی رابطه ی هستی وعدم به گونه ی فشرده گفته شد،بیدل می گوید:رابطه ی هستی وعدم(نیستی)رابطه ی به هم پیوسته است واگربادقت وتأمل به این ربط یارابطه نگریسته شود،به روشنی می توان رابطه ی این به هم پیوستگی میان"هستی"و"عدم"رامثل دومصرع دریک بیت دریافت.

"زین دومصرع دورمگذراندکی پیوسته باش"دریک برداشت دیگرمی تواندتأکیدبرساختارمفهومی دومصرع درهمین بیت باشد؛یعنی این که مفهوم این دومصرع رابه دقت بخوان تارابطه ی موضوعی میان دومقوله ی"هستی"و"عدم"ویاپیوستگی مفهومی میان آن هارادریابی.

واژه ی"استعداد"نیزدرمصرع"تابفهمی ربط استعدادهستی وعدم"می تواندبه معنای"ظرفیت"تلقی شود.(این پنداشت من ازاین واژه{استعداد}است،دیگران می توانندزیباترومتفاوت ترازآن چه من گفتم،تلقیِ ازاین واژه داشته باشند.)

 

"زنده گی درننگ هستی مردن ست

خاک گردوعیب ماومن بپوش"

"زنده گیِ"مادی زده ی ما(که اشاره به مادیت زده گی محض انسان است)ننگی بردامن هستی معنوی مااست که این گونه زنده گی درواقع چیزی جزمردن یانابودی ماهیت وجودی مانیست.

بیدل باتوجه به آن چه که گفته شد،درمصرع دوم می گوید:پس با این وضعیت(یعنی زنده گی آمیخته باننگی که درهستی داری،خاک شووعیب مردن ماومن راکه اشاره به همه ای مااست بااین خاک شدن بپوش؛زیراعیب جسم مرده راهمین خاک است که بامُدارامی پوشاند.

خاک گردیدن ویاخاک شدن،می تواند اشاره برنیستی یانیست شدن هم باشد،زیراتأکیدبرمسأله ی نیستی افزون برعدم بودن،می تواند به نوعی تواضع عارفانه نیزدانسته شود؛امابربنیادروش های خوانش متن ازخودمتن،توجیه نخست ازمفهوم"خاک شدن"درمصرع دوم ارجح پنداشته می شود.

 

"بیدل من ازوجودوعدم کردم انتخاب

بی اختیارمردن وناچارزیستن"

بیدل دراین بیت،مفهوم فلسفه ی"هستی"و"نیستی"وجبرحاکم برسرنوشت ازلی وابدی انسان رابه گونه ی فشرده(اماکامل وروشن)بیان کرده است؛زیرابودن ونبودن انسان درپهنه ی همین دومقوله ی مهم؛یعنی هستی ونیستی(وجودوعدم)شکل می گیرد،واین دو(هستی ونیستی)جبرمسلط برسرنوشت انسان است.

 

بربنیادهمین پنداشت است که فلاسفه ی جبرگرا(برخلاف اختیارگرایان)وجودوعدم ویاهستی ونیستی رادومفهوم اختیاری نپنداشته وآن هاراازباب مقوله های وابسته به"مشیت الاهی"می دانند.

 

جبرگرایان به این باوراندکه هرچیزی(وازآن جمله مفاهیم وپدیده هایی مانندوجودوعدم)اختیاری نیستند،وازاین روانسان موجودمحصوومجبوری دربرابرجبرحاکم برسرنوشت خویش است که مجبورن آن رابایدتحمل کند؛امااین نگره برخلاف دیدگاه های فلاسفه ی اختیارگرااست؛زیراختیارگرایان به این باوراندکه انسان به مددخردوگوهرعقلانیت درتمام موارد"مجبور"نیست؛زیراآزادی وتوجه برماهیت"اصالت فرد"{که بیشترهم یک نگره ی اگزیستانسیالیستی مربوط به سارتراست}دربساازمواردسازنده ی"اراده"و"منِ فردی"(که به نوعی اتکابرفردیت عقلانی نیزپنداشته می شود)است که اور(انسان)اوامی داردتادربرابربسیاری ازمقوله های جبرگرایانه-ودرکلیت دیترمینیستی-"نه"بگویدوبه قول"کامو":"عصیان کند".

 

نگاه سوم میان دودیدگاه جبرگرایان واختیارگرایان،مربوط است به معتدل گرایان یامیانه روان؛میانه روان مربوط به نگاه سوم باتوجه برتأویلات ازنصوص قرآنی،انسان رادرفرایندعملکردش"فاعلِ مختار"می دانندکه به مددگوهرعقلی ویاهم تعقلی که خداوند(ج)دروجودش به ودیعه گذاشته وقرآن رابرای رهنمایی اش فرستاده وبه تعبیرروشن"راه راازچاه"برایش بازشناسانده،وی(انسان)می توانددرگزینش راه نیک وبدوتفکیک بدی ازخوبی، دارای اختیارباشد؛امانکته ای که می خواهم این جابه آن اشاره کنم این است که هنوزهم بحث وجدال میان اصحاب اصالت جبرواختیارجریان داردوهنوزنقطه ی پایان واقعی برای این بحث میان فلاسفه ومتکلمان هردوگرایش گذاشته نشده است.

بربنیادآن چه به عنوان پیش فرض موضوعی دراین جامطرح شد،بیدل دربیت"بیدل من ازوجودوعدم کردم انتخاب+بی اختیارمردن وناچارزیستن"می گوید:ازتمام جفرافیای وجودوعدم؛یعنی ازمجموع هستی ونیستی دوچیزراگزینش کردم:یکی مردن بی اختیاررادرپهنه ی نیستی(عدم)ودیگری هم زیستن ناچاررادرعرصه ی هستی(وجود)که می توانداشاره اززنده گی وحیات تلقی شود.

 

افزون براین که"بی اختیارمردن"و"ناچارزیستن"هردوبرجبرمسلط برانسان اشاره می کنند،واژه ی "انتخاب"درمصرع نخست به شکل کنایه وباپرداخت پارادوکسی آورده شده که این انتخاب هم یک ناگزیری مفهومی رادرفلسفه ی"وجودوعدم"می رساند،و این خودنشان دادن جبرچیره وگسترده درنفس انتخاب - که یک رویکرداختیاری هم است-می باشد.

نشان دادن رابطه های مفهومی دربیت:

"وجود"(1)و"عدم"(هستی ونیستی)دومقوله به ظاهرمتضاداند؛امادرمتن این تضادصوری،مفهوم گسترده ای وجودداردبه این معناکه هرنیستیی سرانجام به هستی مطلق می انجامد؛ازاین روهرنیستیی خودهستی است واین رابطه ی هستی ونیستی(باتوجه به تضادصوری ونه ماهوی اش)رابطه ی چندلایه وپیچیده ای است....

 

"بی اختیارمردن"تعبیری است که رابطه باعدم(نیستی)داردو"ناچارزیستن"هم رابطه اش برمی گرددبه عالم وجود(هستی)که می توانداشاره به حیات وزنده گی انسان باشد.

بیدل باشکل دادن این رابطه های مفهومی به گونه ی دال- مدلولی،ازسخنورانی است که معنارابادقت تام درظرف مفاهیم می ریزدوسپس آن رادرذهن تعمیم وگسترش می دهدتامخاطبانش شالوده ی مفاهیم ورابطه ی سامانمندمعنایی رابهتردریابند.

 

پانوشت:

1-وجودباتوجه به نگره های متعددرحوزه ی معرفت شناسی وعرفان می تواندبه"هستی انسان"،شناخت خودی"،"وحدت الوجود"،هستی مطلق و...هم تعمیم یابد؛امابربنیادکاربردواژه ی عدم درکنارواژه وجود،من این جامُرادم ازاین واژه(وجود)صرفن به معنای زنده گی بوده است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد